پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۲۷ - ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۱۱۰۲۰۵۲
فیلم و سینمای ایران

سهیل بیرقی از فیلم تازه‌اش «عامه‌پسند» می‌گوید

سهیل بیرقی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

به‌نظر می‌رسد سهیل بیرقی سه‌گانه‌ نخستش را با «عامه‌پسند» تمام کرده است. «من»، «عرق سرد» و حالا «عامه‌پسند» سه روایت از سه زن در جغرافیا و دوره‌ای به نسبت یکسان با سرنوشت‌ها و تصمیماتی به‌شدت متفاوت است. او شناخت درستی از روابط و بخش پنهان شخصیت‌هایی دارد که داستان فیلم‌هاش بر محور آنها پیش می‌رود و خوب داستان می‌گوید. او می‌داند مخاطب را از کجای روایت وارد کند تا نه پرگویی کرده باشد و نه چیزی در لفافه بماند‌. قاب‌های ساده بی‌هیچ به رخ کشیدنی و کارگردانی متواضعانه بیرقی مخاطب را پای فیلم‌هاش صمیمانه‌تر نگه می‌دارد. سرراست و بی‌تکلف می‌بردتان به جایی که دوست دارد قصه را از آن‌جا بشنوید. به بهانه اکران آخرین ساخته‌‌اش در جشنواره فیلم فجر با او گفت‌وگو کردم درباره «عامه پسند» و بیشتر از آن.

من اصولاً به زنانه مردانه کردن فضا و روایت معتقد نیستم اما بخشی از قصه‌ها و آدم‌های فیلم‌های سهیل بیرقی از چیزی بیشتر از یک نویسنده-کارگردان می‌آید. نشان دادن این میزان از جزئیات زندگی زن‌ها در فیلم‌هایت حاصل زندگی و گذران کودکی با زن‌هاست؟ برای رسیدن به چنین شناختی چه کردی؟ خیلی بیشتر از آنچه به‌نظر می‌رسد زن‌ها را بلدی. به تصویر کشیدن خلوت‌های اغلب پنهان شده زن‌ها برای من به‌عنوان یک زن که در همین جغرافیا زیست می‌کند باشکوه و تحسین‌برانگیز است. در سه فیلمی که ساخته‌ای با سه و حتی بیشتر، روبه‌رو هستیم که همه درست هستند و واقعی. از لیلا حاتمی در «من» و باران کوثری و هدا زین‌العابدین در «عرق سرد» تا حالا در «عامه‌پسند» و زنانی که فاطمه معتمدآریا و باران کوثری بازی‌شان می‌کنند. زن‌هایی در سن‌های متفاوت؛ برآمده از طبقه‌های مختلف؛ که باورپذیر و پر جزئیات حضور دارند. داستان چیست؟

هیچ‌وقت برای هیچ کدام این‌ها هیچ تصمیم قطعی و مشخصی مبنی بر تجربه فیلم‌سازی در این فضا نگرفته‌ام. یعنی برنامه‌ریزی یا نقشه‌ای نداشتم که می‌خواهم جهان فیلم‌هایم زن‌ها باشند اما همیشه شهود و غریزه‌ام را به شدت آزاد گذاشته‌ام و تلاش کرده‌ام چیزهایی را که می‌بینم، می‌شنوم، دنبال می‌کنم یا برای خودم و اطرافیانم اتفاق می‌افتد خوب زندگی کنم. هر چیز معمول روتینی که می‌بینم ریشه‌‌یابی می‌کنم و به تحلیلی می‌رسم از زاویه دید شخصیتی که وسط آن ماجراست و سعی می‌کنم مدام همه‌چیز را زیر ذره‌بین ببرم. ناخودآگاه اطرافم را انگار نفس می‌کشم. در این اطراف در سه زمان مختلف که منجر به این سه فیلم شد ناخودآگاه محور هر سه فیلم سه زن شدند با سه خوی مختلف اما محور هر سه آنها وجوه قهرمانی کاراکترها بود.

حالا در اینجا این قهرمان یک قهرمان به‌شدت منفعل است که رو به انفعال نمی‌رود و از معمولی بودنش تصمیمات غیر معمولی برمی‌آید؛ و مثلاً جذابیت این کاراکتر برای من در این بود که اجازه دهد فیلم برخلاف «عرق سرد» که پر از فراز و فرود است و بر اساس الگوی کلاسیک فیلمنامه پیش می‌رود‌ در بی‌اتفاق بودن بگذرد. در «عامه‌پسند» همه‌چیز به‌شدت در ضد داستان، ضد فراز و نشیب و ضد اتفاق پیش می‌رود. اول فیلم هم خیلی شجاعانه این را می‌گوییم که در پیشرفت زمان هیچ اتفاقی قرار نیست بیفتد.

حتی پایان فیلم را همان اول نشان‌مان می‌دهی.

مسأله فیلم با گفتن پایان‌بندی در همان ابتدا، این است که ما همه‌چیز را می‌دانیم اما برای واکاوی یک آدم، اطلاعات زندگی او کافی نیست. اطلاعات را کنار بگذار و خود او را ببین. همین اتفاق در فیلم اولم «من» هم به شکلی دیگر می‌افتد. در فیلم دوم «عرق سرد» و این فیلم، هیچ وقت هیچ‌ تصمیمی برای زنانه بودن فیلم‌ها گرفته نشد. من فقط چیزهایی را که در ذهنم شکل می‌گیرد به شکل بسیار بی‌رحمانه‌ای رها می‌کنم تا ببینم خودشان چه قدر به حیات خودشان کمک می‌کنند. این سه کاراکتر بیشتر از بقیه ماندگار شدند.

و خودشان مرا هل دادند به سمت نوشته‌شدن. اما مفهوم معمولی‌بودن در زن‌های اغلب متولد در دهه ۴۰ دغدغه نگفته‌شده‌ای است که برای من در مورد این شخصیت بسیار جذاب بود. انتخاب اینکه باید روزگار را در خانه بگذرانند یا بیرون از خانه، تصمیم بزرگی‌است در زندگی آنها که کاراکتر «عامه‌پسند» دقیقاً از همین نقطه مرزبندی قصه‌اش شروع می‌شود. از جایی که تصمیم می‌گیرد از خانه بیرون بزند و سرنوشتی که پیش روی اوست برخلاف تصویر دیده شده و قابل پیش‌بینی که وقتی زن‌ها از خانه بیرون می‌آیند به مشکلات عجیبی برمی‌خورند و آدم‌های بد سر راهشان قرار می‌گیرد، بازی داده می‌شوند یا مثلاً از لحاظ عاطفی مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند، اینجا کدام از این اتفاق‌ها نمی‌افتد.

اتفاقاً اصلاً آدم‌های بدی سر راهش قرار نمی‌گیرند، اتفاقاً او در یک رابطه کاملاً انسانی قرار می‌گیرد که در سکانسی از نداشته‌هاش با دوست تازه یافته‌اش می‌گوید و به تمام نداشته‌هاش می‌خندد. این نوع کاراکترها به ذهن من رسوخ می‌کنند و هر چه ماندگارتر شوند احتمال آمدن‌شان در یک فیلم بیشتر می‌شود. من هم مثل هر آدم دیگری از یک معمولی می‌آیم. نه خانواده و گذشته من گذشته شلوغی مبنی بر حضور زن‌ها بوده و نه زیادی خلوت بوده است. همه چیز به شکل نرمال پیش رفته. ولی ناخودآگاه چیزی که احساس می‌کنم این است که یک طغیان دسته‌جمعی در تمام نسل‌ها در زن‌ها اتفاق افتاده و آنها همه با هم در یک قانون نانوشته تصمیم گرفته‌اند دیگر جنس دوم نباشند و من حس می‌کنم این آدم‌ها باید ثبت شوند.

آن سؤال اصلی از سر کنجکاوی در زندگی شخصی کارگردان نبود. به‌عنوان یک زن اگرچه متولد دهه شصت، اما به‌شدت با زیست تجربه شده مادران این مملکت، صرفاً از منظر جنسیت هم‌ذات‌پنداری می‌کنم. بنابراین وقتی روبه‌روی شخصیت‌هایی این چنینی قرار می‌گیرم اول از همه با خودم می‌گویم چقدر زن‌ها در این فیلم‌ها خودشان هستند و باشکوه‌تر از آن اینکه چقدر پشت این قصه آدم باهوشی ایستاده که این زن را برای شخصیت اصلی فیلمش انتخاب کرده است؟

من اتفاقاً هیچ نگرانی‌ای بابت چیزهایی که زیست می‌کنم ندارم. به نظرم در شکل هنرمندانه‌اش تو باید اول از همه از خودت شجاعت را شروع کنی که منجر به ساخت فیلمی شود.

اصلاً کاراکترهات همین هستند. وقتی در سه فیلم هر سه ویژگی مشترکشان پای خود ایستادن است خب قطعاً ذهن خالق آنها هم باید خوب بلد باشد پای خودش بایستد.

بله. اتفاقاً که هر چقدر تو توان بیشتری در عریان کردن خودت، گذشته‌ات و احوالات آن دوران داشته باشی، دست‌کم برای خودت مسیر رو به جلوتری خواهد بود. چون تو از چیزهایی که برایت رخ داده گذر می‌کنی و پشت گذشته‌ات خودت را پنهان نکرده‌ای و شجاعانه خودت را با همه تقسیم کرده‌ای.

بازی‌های سه شخصیت این فیلم بازی‌های عجیبی‌است. هوتن شکیبا از یک سیمرغ می‌آید و همیشه سال بعد از گرفتن سیمرغ سال سختی‌است برای کار. فاطمه معتمدآریا زنی را بازی می‌کند که در میانه طیف بازی‌های تمام سال‌های گذشته قرار دارد و یادم نمی‌آید چنین نقشی را، این اندازه معمولی، در کارنامه‌اش داشته باشد و باران کوثری آدم را هیجان‌زده می‌کند از میزان اندازه بازی‌ کردنش در نقشی که می‌توانست کاملاً یک نقش فرعی و دیده نشده باقی بماند.

من نباید این را بگویم اما باران کوثری در این فیلم همه را غافلگیر کرد. او سطح بالایی از بازیگری دارد که گاهی قابل پیش‌بینی می‌شود اما اینجا فاکتورهایی را در بازیگری‌اش می‌آورد که حتی در «عرق سرد» تجربه مشترک گذشته ما نیاورده بود. او یک مکمل با حضور محدود را بازی می‌کند. زنی که ساکن یک شهرستان کوچک است، لهجه دارد و با آنکه در این قصه نقش مثبتی را بازی نمی‌کند اما مخاطب با او همراه می‌شود. فاطمه معتمدآریا برخلاف تصور سال‌های اخیر که نقش زن‌هایی روشنفکر را ایفا کرده است در اینجا هیچ‌کدام از ویژگی‌های طبقه الیت جامعه را ندارد. طوری در بازی، نگاه و حتی در مدل صدایش همه‌چیز را تغییر داده که باورم نمی‌شد این همان آدم باشد. او یک زن کاملاً و کاملاً معمولی شده است. دقیقاً مطابق الگوی این نقش که آنها مدتی را با هم زندگی کردند. بر خلاف پیش از این، که یا زن‌های روشنفکر متفکر را بازی کرده است یا زن‌های دردکشیده مسن و قدیمی مانند «گیلانه»، او در اینجا با طبقه‌ای کنار گذاشته‌شده آشنا شد و آن را بازی کرد.

طوری که هر روز بعد از گریم شدن می‌گفت هر روز وقتی به خودم در آینه نگاه می‌کنم بیشتر به این زن و تمام اشتباهاتش حق می‌دهم. راجع به هوتن شکیبا ماجرا خیلی سخت‌تر بود. یک تجربه نزدیک با او در فجر پارسال وجود دارد که البته هیچ تأثیری در من برای انتخاب او نداشت. من به‌خاطر ظرافت‌هایی که از کاراکتر می‌شناختم‌ و فکر می‌کردم می‌شود هوتن را به این سمت سوق داد رفتم سراغش. خیلی متفاوت است نسبت به یک مرد بلوچ در اینجا. ما برای این نقش خیلی تلاش کردیم که همه‌چیز اندازه در بیاید و نقش مرد مهربانی که یوگا می‌کند و قرار است دوره‌ای وارد زندگی زن اصلی داستان شود درست در کار بنشیند. بدون هیچ جلوه‌گری و نمایش خاصی، او مرد متفاوتی است که هیچ رابطه‌ای جز دوستی و صمیمیت با این زن و همراهی‌اش در مسیری که پیش گرفته ندارد.

امسال سال پلان‌سکانس و برداشت‌های بلند است. شبیه تجربه سام مندس در ۱۹۱۷ که احتمالاً اسکار بهترین کارگردانی را هم می‌گیرد. حالا تو هم تجربه‌ای از این دست کرده‌ای. این قاب‌های ثابت و سکانس‌های طولانی بدون قطع در این فیلم به‌ نظرم یکی از انتخاب‌های بسیار هوشمندانه‌ات بوده‌ است؛ چون بشدت به القای حالاتی که در روایت وجود دارد کمک می‌کند. کمی از این انتخاب و دلیل شخصی‌ات بگو.

من کلاً تمایل به ضد مونتاژ، ضد کات، ضد تقطیع و ضد نصفه نیمه شدن دارم. مدام فکر می‌کنم بیشترین کارگردانی، کارگردانی‌ است که هیچ نمایشی نداشته باشد. برخلاف آدم‌هایی که فکر می‌کنند پلان‌سکانس نمایش دارد من فکر می‌کنم اتفاقاً پیوندی‌ است با خود مستند زندگی و برای من پلان‌سکانس گرفتن خیلی کار سخت‌تری‌ است چون پلان‌سکانس‌هایی می‌گیرم که جلوه‌گری کارگردانی در آن وجود ندارد و تمام دوستان همکارم به من می‌گویند تو اشکال‌ات این است که کاملاً خودت را حذف می‌کنی و ‌از بیرون هر کسی که ببیند فکر می‌کند همه چیز خوب است و کارگردان کاره‌ای نیست.

بازیگرها خوب بازی کرده‌اند و دیالوگ‌ها بداهه است. در صورتی که از ماه‌ها قبل تمام اینها با جزئیات نوشته شده است. من کل فیلم را بارها قبل از تصویربرداری تمرین کرده‌ام. اما اتفاقی که در پلان‌سکانس برای من جالب است همین است که اتفاقاً منجر به حذف خودم می‌شود به‌جای منجرشدن به نمایش دادن خودم، چون معمولاً براساس دوربین به پلان‌سکانس نمی‌رسم. براساس پرسوناژ به پلان‌سکانس می‌رسم. یعنی برای جلوه دوربین و اعلام اینکه ببینید هنوز کات نخورده است، پلان‌سکانس اتفاق نمی‌افتد. برای پیوستگی احساس کاراکتر پلان‌سکانس اتفاق می‌افتد.

مثلاً سه سکانس در این سه فیلمی که ساخته‌ام دارم که برای خودم در تداوم احساسی همدیگر هستند: ناهار خوردن لیلا حاتمی و امیر جدیدی در «من»، بعد از آن صحنه قلیان کشیدن «عرق سرد» و صحنه‌ای که هوتن شکیبا و فاطمه معتمدآریا در این فیلم کنار هم هستند و خلوتی رفاقتانه دارند. فکر می‌کنم جایی باید تمام تلاشت را بکنی که تنه بزنی به شکل روتین زندگی. برای من جلوه‌گری‌اش بیشتر در این لحظه است که باور نکنی این سینماست.

وقتی باور نکنی که دیالوگ‌ها نوشته شده. باور نکنی اکت بازیگر در حال اتفاق افتادن است. این اوج کارگردانی است؛ ولی متأسفانه چون براساس نمایش میزانسن و دکوپاژ نیست ممکن است فرم دیگری تعبیر شود. من خیلی مصرانه به این اعتقاد دارم و ادامه‌اش می‌دهم. این فیلم اوج همه اینها بوده است. به‌دلیل اینکه پرسوناژ به‌خاطر معمولی بودنش خیلی برجسته‌تر از آن دو کاراکتر دیگر بود و به‌دلیل همین معمولی بودن و ویژه بودن حس کردم دوربین هم باید ایستا باشد. باید فقط ثبتش می‌کرد. روایت این زن به مرثیه‌گونه‌ترین شکل ممکن ادامه پیدا می‌کرد و این نماها مجموعه‌ای است از احوالات این زن در مواجهه با آدم‌های موافق و مخالف. دوربین در شکل ناظر از چشم تماشاگر باید می‌دید نه همراه پرسوناژ.

در فیلم، ما هیچ کسی را جز سه کاراکتر نمی‌بینیم. همه چیز خارج از جهان این آدم‌ها به صداها ختم می‌شود و زاویه دوربینی که انگار چشم ماست.

در این فیلم من فکر کردم هیچ کدام از مردم نباید دیده شوند چون قرار است مردم جریان عامه‌پسندی را رقم بزنند. اگر دیده می‌شدند محدود می‌شد به آن آدم‌هایی که دیده می‌شوند.

حالا که دیده نمی‌شوند طعنه‌ای دارد به خود ما که ما هم جزئی از مردم هستیم.همان‌طوری که ما داریم پرسوناژ را از این زاویه می‌بینیم، مردم هم او را از همین زاویه می‌بینند. در واقع زاویه تماشاگر با زاویه کسی که بیرون از قاب است یکی‌ است. مسأله دوم این بود که ندیدن آنها ختم می‌شد به بیشتر دیدن پرسوناژ یعنی منجر می‌شد دوباره به پلان‌سکانس. چون دیدن مردم یعنی کات و نمایی مجزا. این باعث می‌شد که آنها بشوند المان‌هایی که همه بیرون از دنیای آن زن هستند و همه با هم شاهد رسوخ جریان عامه‌پسندی یا ضد عامه‌پسندی در زندگی این زن هستیم. بر خلاف اشکال دیگر فیلمسازی در اینجا همه به هم کمک کردند. یعنی ایده حاکم بر فیلمنامه کمک به میزانسن کرده، میزانسن به کارگردانی کرده و همه اینها در خدمت تم قرار گرفته است.

و در آخر از جشنواره و تحریم و موضعی که نسبت به این اتفاق و این جریان داشتی و یادداشتی که همان روزها منتشر کردی و مخالف جریان رایج بود بگو.

من بی‌چشمداشت‌ترین و بی‌نصیب‌ترین آدم در مسیر جریان فرهنگی فجر بوده‌ام. به شکلی که دو فیلم قبلی در بسیاری از رشته‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد و جوایزی می‌گیرند غیر از خود من. بنابراین جشنواره فیلم فجر هیچ منفعتی خوشبختانه برای من تا این لحظه نداشته است و فکر می‌کنم همین جریان باعث شود مطمئن باشم بدرستی مسیری که دارم می‌روم. می‌خواهم بگویم کسی که این موضع‌گیری را نسبت به فجر دارد آورده‌ای از فجر در زندگی حرفه‌ای‌اش نداشته و‌ بدهی‌ای هم به فجر ندارد. فکر می‌کنم نباید به مهم‌ترین رویداد سینمایی کشور بی‌انصافی کنیم. چون همین رویداد با تمام ایراداتش و میزانسن دولتی‌ای که دارد بهتر از نبودنش است.

همین رویداد خیلی از فیلمسازها را در دوره‌های مختلف لانسه کرده؛ حتی عباس کیارستمی و خیلی‌های دیگری که در شکل جریان اصلی سینما قرار نمی‌گرفتند و فیلم‌هایشان قرار نبود باکس‌آفیسی باشد بهترین میزانسن برای معرفی‌شان و تکمیل کاراکتر حرفه‌ای آنها فجر بوده. از خود فیلمسازها مهم‌تر فیلم‌بازهایی هستند که عشق می‌کنند با در صف ایستادن برای تماشای فیلم‌ها در فجر. کسانی‌ که انگیزه‌سازی می‌کنند تا نویسنده و فیلمساز در تنهایی‌اش بنویسد و بسازد و حضور داشته باشد. من احساس می‌کنم خیلی بی‌انصافی‌ است که ما فیلم به فجر بدهیم، استفاده‌مان را از فجر و تبلیغات آن بکنیم که یعنی فجر انتخاب ماست و از آن طرف به هر دلیل موجه یا غیرموجهی اگر فجر ما را کنار گذاشت بخواهیم بازی را به هم بزنیم. من خواستم از موج پوپولیستی پیش آمده خودم را بیرون بکشم و مانند آدم‌های فیلم‌هایم تلاش کنم شبیه رفتار مورد انتظاری که دیگران از من می‌خواهند نباشم.

این به معنای خوب بودن نیست. فقط من در این طوری بودن احساس سبک‌تر و راحت‌تری می‌کنم. چون متأسفانه همه همچنان هیجان‌زده‌ایم و احساساتی تصمیم می‌گیریم؛ در حالی که اگر یک مرور ساده تاریخی داشته باشیم می‌بینیم همه خسارات‌ را از دوره‌های هیجانی خورده‌ایم. همان‌طور که ما نمی‌توانیم از صاحبان مشاغل دیگر انتظار داشته باشیم در این دوره‌های هیجانی زندگی اقتصادی خودشان را تعطیل کنند دیگران هم نباید از من انتظار داشته باشند برای محصولی که دو سال و نیم وقت و زندگی و سرمایه برایش صرف شده و سرنوشت دو سال آینده‌اش‌ به مخاطره می‌افتد بی‌تفاوت باشم. این هیچ ربطی به اعتراض ما ندارد؛ اتفاقاً می‌شود بود و با اقلیت‌ها خوشحال بود. من در فجر می‌مانم با آنکه می‌دانم توجهی هم در جوایز به من نخواهد شد‌.

گل‌بو فیوضی

iran-newspaper.com
  • 17
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش