شنبه ۰۳ شهریور ۱۴۰۳
۱۴:۵۲ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۱۱۰۳۰۴۷
فیلم و سینمای ایران

نیکی کریمی: به خودم گفتم فیلمی بساز که با آن نفس بکشی

نیکی کریمی,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

آتابای فیلم مهمی است. عاشقانه‌ای گریزان از شهر، گریزان از جمع در انزوای خودخواسته یک مرد که سرنوشت زندگی‌اش را چند زن محاصره کرده‌اند. زاویه دید واقع‌گرایانه روایت در دل سکون و بلوغ برآمده از زیست کاراکتری که حلقه اتصال داستان است. فیلمی که بی‌ به رخ کشیدن، بی‌آشوب آرام آرام شروع می‌شود و چشم‌که باز می‌کنی انگار هزار سال است این آدم‌ها را می‌شناسی.

این فیلم بیش از نمونه دیگری در سینمای ایران فیلم شیمی درست روابط است‌. بازیگرها به اندازه و مناسب جلوه می‌کنند. قاب‌ها سر صبر و آگاهانه بسته شده‌اند. موسیقی از متن اثر برآمده و کارگردانی چند قدم رو به جلو برداشته است. آتابای از آن عاشقانه‌های خلوت روشنفکر پسند نیست که نقل محافل خاص شود. آتابای را مردم هم دوست داشته‌اند و نشان می‌دهد با تمام مؤلفه‌های ویژه بودنش از زبان ترکی تا اقلیم دورافتاده، توانسته آن‌قدر درست پرداخت و اجرا شود که جای خودش را باز کند. با نیکی کریمی در حال‌وهوای این روزها و درباره «آتابای» صحبت کرده‌ایم.

در «آتابای» شاهد تغییر طبقه کارگردانی نیکی کریمی هستیم. خالق به یک‌جور کمپوزیسیون بصری، بازی و موسیقایی رسیده که حاصل بلوغ در خلق یک اثر هنری است. جایی فراتر از صرف کارگردانی یک اثر. انتخاب این گروه بازیگر، این فیلمبردار با توانایی بستن توأمان چنین لنداسکیپ‌هایی در کنار نماهای حرکتی و نوای موسیقی حسین علیزاده برای این اثر، «آتابای» را به این فیلم کنونی بدل کرده. چه اتفاقی در این مسیر افتاد؟ چه قدر از حاصل کنونی، پیش از اتفاق، در ذهن‌تان شکل گرفته بود؟

دلم می‌خواست دنیای تازه‌ای تجربه کنم. می‌خواستم وارد دنیای ملموسی شوم که آن را همیشه دوست داشته‌ام؛ دنیایی که حاصل تجربیاتم، زیبایی‌شناسی و آن چیزهایی‌ است که همیشه از ادبیات و سینما به آن علاقه داشته‌ام. چهار سال پیش به دیدن علی‌اشرف درویشیان رفتم و از او اجازه گرفتم که اقتباس آزادی از «فصل نان» که از جمله کتاب‌های موردعلاقه دوران نوجوانی من است داشته باشم.

رئالیسم جادویی این کتاب همیشه برای من عجیب بود. آثاری مثل آثار ساعدی و آل‌احمد و درویشیان همیشه برای من قابل تأمل بوده‌اند و زمان‌های بسیاری به این موضوع فکر کرده‌ام که این نویسنده‌ها چه‌قدر برایشان لحظه و جزئیات مهم بوده است. به‌عقیده من، ایران جاهای فوق‌العاده خاصی دارد که ما به‌عنوان فیلمساز و هنرمند هنوز نرفته‌ و ندیده‌ایم. این کشور از لحاظ جغرافیا و فرهنگ بومی غنی است‫. بعضی جاها را من رفته‌ام و عکاسی کرده‌ام و بعضی‌ جاها را فیلمبرداری کرده‌ایم و دلم می‌خواست جای جدیدی پیدا کنم که خودم هم در آن لوکیشن لذت بکری را تجربه کنم و در نهایت این لذت در قالب کشف و شهودی شخصی به تماشاچی هم منتقل شود. پس این جهان توأم با جزئیات در بستر یک اقلیم دیگر، یکی از مؤلفه‌هایی بود که برای من اهمیت ویژه‌ای داشت.

کار با هادی حجازی‌فر در مقام فیلمنامه‌نویس و بازیگر محوری چه‌طور پیش رفت؟ داستان اولیه و کارگردانی از شماست و متن و اجرای نقش از او. این همکاری چه‌طور شکل گرفت؟

سر سریال «ممنوعه‌» در کلنجارهایی که با نقش داشتیم، او می‌رفت، می‌نوشت و می‌آمد و من می‌دیدم که لحظه برایش مهم است و قلم خوبی دارد‫. یک درک و آگاهی به این موضوع دارد که نباید فقط به دیالوگ‌های خودش فکر کند بلکه باید آن «لحظه» اتفاق بیفتد که سکانس، سکانس بشود. همین شد که همان‌زمان که از پیداکردن نویسنده‌ای که با او زبان مشترکی داشته باشم مأیوس شده بودم، به من گفت می‌توانم یک طرحی بزنم و گفتم حتماً. اتود زد و دیدم خیلی هم‌سلیقه‌ایم و به آنچه من می‌خواهم خیلی نزدیک است و در نهایت یک سال این فیلمنامه دائم از زوایای مختلف، شخصیت‌های مختلف و رنگ‌های مختلف بازنویسی شد تا به شخصیت و ترس‌ها و تمام خشونت‌های ظاهری‌اش و درون دوست‌داشتنی‌اش برسیم. به‌هر صورت نهایی‌شدن فیلمنامه زمانی طولانی از ما گرفت.

«آتابای» یک داستان مردانه است با روایت یک کارگردان زن. حتی زن داستان را از زاویه‌دید یک مرد می‌بینیم. شاید این جهان سخت مردانه را باید با نگاه تلطیف‌کننده یک فیلمساز زن می‌دیدیم تا قدری موقعیت بالانس شود و هارمونی هم‌اکنون «آتابای» به وجود بیاید. چقدر به این فکر کردید؟ لحظه‌ای فکر کردید که شاید بهتر باشد این روایت مردانه به شیوه‌ای مردانه برگزار شود؟ یا از این انتخاب مطمئن بودید؟

قصه آقای درویشیان، روایت داستانی بود که محورش یک نوجوان است. در حقیقت مثل آیدین. یعنی نوجوانی که آتابای دایی‌اش بود. ما حدود یک سال روی فیلمنامه کار کردیم و صحبت‌های زیادی روی زوایای مختلفی داشتیم. در این فرآیند به این نتیجه رسیدیم که خود آتابای محور داستان باشد. درواقع دلم می‌خواست این‌بار یک مرد راوی قصه باشد و از زن‌هایی که در زندگی‌اش هستند حرف بزند. در واقع می‌خواستیم بگوییم راوی مرد است اما درباره زن‌هایی با شخصیت‌های قوی حرف می‌زند که او را تحت‌تأثیر قرار داده‌اند و حتی کسی مثل خواهرش با اینکه مُرده، در خواب و بیداری‌اش حضور دارد. این مبنای کار شد و قرار گذاشتیم یک مرد نقش اصلی را در فیلمنامه داشته باشد. ما بیش از اینکه بخواهیم درباره زن یا مرد حرف بزنیم، می‌خواستیم درباره انسانی حرف بزنیم که درس خوانده، کتاب خوانده، برای خودش زیباشناسی دارد و مجبور شده کنج عزلتی در روستای دوران کودکی‌اش مهیا کرده و همانجا هم برای خودش دم‌و‌دستگاهی درست کند.

همیشه دوست داشته رشد کند و از فرهنگ عوام بیزار است و زجر می‌کشد‫. شاید به همین علت هم «بیگانه» است‫. بیگانه‌ای است میان جمع. تنهاست. این مسأله برای من در درام هم دوست‌داشتنی و مهم است و در کارهای کسانی مثل سالینجر در ناتور دشت یا قدیمی‌ترها مثل سامرست موام که درباره تنهایی می‌نوشتند همیشه وجود داشته و تأثیرگذار بوده است. با حجازی‌فر هم درباره این چیزها حرف می‌زدیم و با هم نزدیکی فکری و علایق مشترک داشتیم. او هم موافق بود که شخصیت اصلی ما نگاه اگزیستانسیالیستی دارد و مدام به خودش و زیستش در جهان فکر می‌کند و خود را زیر سؤال می‌برد. دیدار با یحیی او را دوباره برمی‌گرداند به لحظات گذشته خودش. با هم هم‌سلیقه‌ بودیم.

فیلمسازی به زبانی دیگر، زبانی که فیلمساز روی آن مسلط نیست، چه چالش‌هایی دارد؟ برای درآمدن حس صحنه‌ها که بخشی از آن منوط به درآمدن حس بازیگر هنگام ادای دیالوگ است، چه کردید؟

باید این‌طور جواب دهم که سینما حرف خودش را می‌زند. بازیگران و مردم که همه زبان فارسی صحبت می‌کردند. دیالوگ‌ها هم به فارسی نوشته شده بود و هر سکانسی که می‌خواستیم بگیریم تمرین‌ها به ترکی انجام می‌شد. خب ما بارها و بارها دورخوانی و تمرین کرده بودیم؛ چه در تهران و چه در خوی. آنچه برای من مهم بود و به بازیگران می‌گفتم این بود که اصلاً نمی‌خواستم بازی‌ها به چشم بیایند. مسأله من این بود که بازیگرهای حرفه‌ای نباید بازی می‌کردند و نابازیگرها باید بازی می‌کردند. در مرحله اولیه هادی حجازی‌فر دیالوگ‌ها را با نابازیگرها یا بازیگرانی که از تئاتر خوی و ارومیه آمده بودند، تمرین می‌کرد و بعد به میزانسن‌ها می‌آمدند و روتوش می‌شدند تا بین بازی خود او و دیگران یکدستی ایجاد شود.

نیکی کریمی را به فیلم‌های شهری می‌شناختیم. داستان آدم‌های طبقه متوسط. قصه و محل برگزاری داستان «آتابای» می‌تواند فیلمساز را مقهور خود کند و برداشتی توریستی از لوکیشن‌های تازه ارائه‌ دهد؛ اتفاقی که در «آتابای» نیفتاده. با این محیط تازه چگونه روبه‌رو شدید؟

به نکته جالبی اشاره کردید. زمانی که دنبال لوکیشن بودیم حتی از سمت راهنماهایی که روستاها را نشان می‌دادند می‌دیدم که روی روستاهایی تأکید دارند که جنبه‌های توریستی دارد ولی اتفاقاً من دنبال جایی بودم که کمترین مؤلفه‌ای از روستاهایی که در فیلم‌ها می‌بینیم نداشته باشد. اختلاف سطح و طبقه و کوچه‌های تنگ و باریک نداشته باشد و فقط دنبال این بودم که افق داشته باشد. یکی از تصاویری که در ناخودآگاهم از ابتدا بود، دشت‌های فراخ و افق بود‫. تقریباً ناامید شده بودیم و این روستا جزو آخرین لوکیشن‌هایی بود که دیدیم و به محض آنکه به آنجا رسیدیم گفتم این همان چیزی است که دنبالش هستم. در واقع این روستا، برای خود من هم جذابیت داشت. شبیه روستاهایی که پیش‌تر دیده بودیم نبود اما همه آن ویژگی‌ها را مثل مرتع‌های بزرگ و تک درخت و... داشت. علاوه بر این‌ها، ما تمام خانه‌ها و باقی آنچه را می‌خواستیم، روی کوهی که مشرف به ده بود، ساختیم.

جواد عزتی انتخاب متفاوت و ویژه‌ای برای نقش یحیی است. تا جایی که می‌دانم آذری هم نیست. چگونه انتخاب شد و چطور از پس نقش برآمد؟

من می‌دانستم که هادی‌ حجازی‌فر ‌آتابای را خودش باید بازی کند و از همان اول مطمئن بودم به این مسأله. یحیی هم شخصیت پیچیده‌ای دارد. درباره جواد عزتی هم همین‌طور بود و من از همان اول یحیی را جواد عزتی می‌دیدم چون بازیگری است که توانایی بازی در نقش‌های مختلف را دارد و من هم دلم می‌خواست کسی را بیاورم که هم بازیگر خوبی‌ باشد و هم بتواند خودش را با نقش معلمی که شیفتگی و شیدایی بسیار دارد تطبیق بدهد. جواد عزتی تا جایی که من می‌دانم یک مناسبات خانوادگی ترکی دارد اما در خانواده ترکی حرف نمی‌زنند. او مدت زیادی با ما در پروسه فیلمبرداری حضور داشت و نقش‌ و فیلمنامه را بسیار دوست داشت.

زمانی که فیلمبرداری بخش‌های او بود خیلی زمان گرفت و حتی روزهایی نمی‌توانستیم فیلمبرداری کنیم چون زبان ترکی یک طرف و گویش و لهجه خوی طرف دیگر که بسیار مهم بود تصنعی از کار درنیاید. هادی حجازی‌فر دیالوگ‌ها را با او تمرین می‌کرد و جاهایی دیگر را هم حفظ می‌کرد، چون تسلطی به زبان نداشت؛ اما به خاطر اینکه نقش را دوست داشت و با تمرکز و استعدادی که داشت، کارش خروجی بسیار خوبی به همراه داشت.

دوتایی‌های تأثیرگذاری در فیلم دارید. رابطه کاظم- یحیی و رابطه سیما-آتابای. بار حسی فیلم از این دو رابطه می‌آید و در اجرا سکانس‌های مشترک فوق‌العاده از آب درآمده‌اند. از اجرای این صحنه‌ها و تمهیدتان برای بریده‌نشدن حس بازیگران در این صحنه‌ها بگویید.

درباره سکانس‌ها باید به‌طور کل حرف بزنیم اما درباره سکانس‌های دونفره می‌توانم بگویم که برای این سکانس‌ها تمرین‌های زیادی انجام می‌دادیم. دورخوانی‌هایی که در تهران داشتیم و چه تمرین‌هایی که سر لوکیشن داشتیم تأثیر زیادی داشت و از طرفی خود من بشدت می‌خواستم همه‌چیز خیلی طبیعی باشد. یک مسأله دیگر درآمدن رابطه حجازی‌فر با پدرش بود.

طبیعتاً او فیلمنامه را نوشته بود و بازیگر حرفه‌ای بود و حس و دوربین را می‌شناخت اما پدر که یوسفعلی دریادل آن را بازی می‌کرد، با اینکه از بازیگران قدیمی تئاتر هستند، خیلی با دوربین کار نکرده بودند و با او مجبور بودیم خیلی تمرین کنیم و غلوها را از صحنه‌ها بگیریم تا همه یکدست شوند و این بخش سخت کار بود که همه آدم‌ها در فیلم یکدست دیده شوند. نقش آتابای واقعاً سخت بود و هادی حجازی‌فر واقعاً روی نقش خیلی کار کرد و زحمت کشید و حتی بیمار شد و کارش به بیمارستان کشید. خود ما تا از خوی به لوکیشن برسیم یک‌ساعت و نیم توی راه بودیم و بالاپایین‌های نقش سختی‌های بسیار داشت. من به حجازی‌فر می‌گفتم باید زندگی‌اش کنی و این را باید در نگاه آتابای ببینیم. فشار زیاد کار و خستگی باعث شد در دوهفته آخر او در سی‌سی‌یو بستری شود و خودش به‌خاطر روحیه‌ حرفه‌ای‌اش با وجود توصیه پزشکان که می‌خواستند به تهران برگردد، سر کار برگشت و کار را تمام کردیم.

فیلم ادای دین‌هایی در قاب‌های لنداسکیپ به عباس کیارستمی دارد و قرابت‌هایی با شکل فیلمسازی کارگردانی مثل نوری بیلگه جیلان. چقدر از این‌ها ارجاع است و چقدر زبان مشترک با آن فیلمسازان؟

من از همان اول که تصمیم به ساخت فیلم گرفتم خیلی به این کوه‌ها و لنداسکیپ‌ها و تپه‌ماهورها فکر می‌کردم و دلم می‌خواست خودم به‌عنوان تماشاچی در سینما با دیدن‌شان نفس بکشم و بگویم چه خوب که در این فیلم قرار نیست در و دیوار و خیابان و شهر ببینم و دلم می‌خواست در این فیلم چنین اتفاقی بیفتد.

بله، سینمای عباس کیارستمی و نوری‌ بیلگه جیلان را دوست دارم اما من دنیای خودم را کشف و خلق کرده‌ام با برشی از زندگی مردی به‌نام آتابای. با همه سادگی‌ها و پیچیدگی‌ها؛ و راز و رمزها و شاعرانگی‌ها و نفس‌کشیدن در سینما. به خودم گفتم کاری کن که وقتی خودت را جای تماشاگر می‌گذاری همان‌قدر با فیلم همراه شوی، نفس بکشی و لذت ببری.

خسرو نقیبی و گل‌بو فیوضی

iran-newspaper.com
  • 11
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

چکیده بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید

نام کامل: هیثم بن طارق آل سعید

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش