هایائو میازاکی بنیانگذار استودیوی جیبلی در ژاپن، استاد برجسته انیمهسازی در آسیا به شمار میآید. میازاکی فلسفهای ویژه در کار دارد که اگر عنصرهای این فلسفه را درنیابیم، نمیتوانیم سینمای وی را درک کنیم. وی را اگر فیلسوف اخلاق دنیای انیمیشن بنامیم، خطا نرفتهایم. آثار میازاکی را نمیتوان جداگانه درک کرد؛ سینمای وی یک منظومه پیوسته را دربرمیگیرد. میازاکی در برخی آثار خود در قامت مورخی دردمند درمیآید و پرداختن به این جنبه از زیست هنری وی میتواند برای پژوهشگران حوزه تاریخ جذاب باشد. سینمای میازاکی چه عنصرهایی دارد؟ صلحجویی، انسانیت، زنانگی، جنگستیزی و گرایش به محیط زیست. میازاکی در آثار خود بارها از این عنصرها بهره جسته است. «اخلاق» و «انسانیت» مهمترین دغدغههای وی به شمار میآیند.
نوشتار پیش رو چند محور و پرسش را در خود گنجانده و بررسی کرده است؛ میازاکی چگونه زندگی روزمره مردم را به تصویر میکشد؟ زنان در سینمای میازاکی چه جایگاهی دارند؟ وی تاثیر جنگ بر مردم را چگونه تحلیل میکند؟ میکوشیم از جنبههای اجتماعی به سینمای میازاکی نزدیک شویم؛ دیدگاهی که اهمیتی بسیار دارد، زیرا وی در همه آثار خود از مسائلی سخن میراند که به گونهای با جامعه پیوند دارد.
میازاکی میخواهد جوهر فلسفه اخلاقیاش را در هر اثر در قالبهایی متفاوت بریزد. اینگونه است که هنر انیمهسازی وی مشخص میشود؛ میازاکی البته هم به سراغ تاریخ میرود، هم اسطوره، هم عنصرهای انسانی مانند خانواده، عشق، رویا، کودکی و البته زنانگی. میازاکی در یک طیف از آخرین اثرش که درامی تاریخی به شمار میآید، تا بهترین آفریدهاش که تخیل ناب است، در نوسان میگردد. پیش از این که در پی پاسخ به پرسشها برویم، نگاهی کلی به آثار میازاکی میافکنیم؛ البته آثاری که به کارگردانی خود او آفریده شدهاند. میازاکی پیشتر همراه ایسائو تاکاهاتا به عنوان انیمهساز همکاری داشته است؛ این دو با یاری یکدیگر استودیوی جیبلی را بنیان گذاردهاند.
کارنامه یک شاهکار
«قلعه کاگلیوسترو» در سال ١٩٧٩ عرضه شد. تتسویو کاتایاما این اثر را تهیه و کمپانی TMS تولید کرده است. «ناوسیکا از دره باد» محصول سال ١٩٨٤ به تهیهکنندگی تاکاهاتا و کمپانی تاپکرفت است. «لاپیوتا: قلعهای در آسمان» نخستین اثر استودیوی جیبلی در سال ١٩٨٦ عرضه و «همسایه من توتورو» نیز در سال ١٩٨٩ به تهیهکنندگی تورا هارا منتشر شده است. «سرویس تحویل کیکی»، اثر دیگر وی در سال ١٩٩٠ به تهیهکنندگی خودش به بازار آمد. استودیوی جیبلی در سال سال ١٩٩٢ شاهد انتشار دیگر اثر فاخر میازاکی با نام «پورکو روسو» به تهیهکنندگی توشیو سوزوکی بود. «شاهزاده مونونو» نیز در سال ١٩٩٧ منتشر شد. «کوجیراتوری» انیمهای کوتاه بود که در سال ٢٠٠١ تنها به شیوه محدود در موزه استودیوی جیبلی منتشر شد.
شاهکار میازاکی در همان سال تولید و برنده جایزه اسکار شد؛ «شهر اشباح» به تهیهکنندگی توشیو سوزوکی. «قلعه متحرک هاول» در سال ٢٠٠٤، «پونیو» در سال ٢٠٠٨ و سرانجام «باد برمیخیزد» در سال ٢٠١٣، دیگر آثار ماندگار این هنرمند به شمار میآمدند که کارنامه هنریاش را پربار کردند. همچنین «بر فراز تپه شقایق» به کارگردانی گورو، پسر وی و نویسندگی خود میازاکی در سال ٢٠١١ منتشر شد. ٣ اثر در این میانه، بنمایههایی تاریخی دارند؛ بر فراز تپه شقایق، پورکو روسو و باد برمیخیزد، ٤ اثر با تخیل ناب گره خوردهاند؛ شهر اشباح، همسایه من توتورو، پونیو و سرویس تحویل کیکی و دیگر آثار وی با مسائلی همچون جنگستیزی، گرایش به محیط زیست، نقد مدرنیسم و صنعتیشدن، اساطیر و نیز اخلاق و بازگشت به طبیعت پیوند یافتهاند. مساله زنمحوری و قهرمان مونث البته در بیشتر آثار وی نمایان است.
میازاکی، تاریخ و زندگی روزمره
ابتدا سراغ پرسش نخست میرویم؛ میازاکی زندگی روزمره انسان را چگونه به تصویر میکشد؟ هنگامی که آثار او را میبینیم، درمییابیم میازاکی در نمایاندن زندگی روزمره در برخی آثار مهارتی ویژه به کاربسته است. با یک مثال پیش میبریم؛ همسایه من توتورو، روایتگر داستان زندگیهای مردمان عادی است که با مشکلاتی فراوان در زندگی درگیرند.
پدری که همسرش در بیمارستان بستری شده، ناگزیر است دو دختر کوچکاش را به خانهای جدید در نزدیکی بیمارستان جابهجا کند. خانه اما آنگونه که باید نیست، قدیمی و کهنه است و مشکلاتی ویژه دارد. مادر نیز به دلیل بیماری در بیمارستان بستری است و پدر در کنار نگرانی از بیماری همسر، نه تنها باید سر کار برود، که، از بچهها نیز باید مراقبت کند. همسایه من توتورو، روایت دستوپنجه نرم کردن یک خانواده با مسائلی است که برای هر خانواده میتواند رخ دهد.
میازاکی اما به شیوه ویژه خویش، از نگاه فانتزی دو کودک خانواده، که البته دخترند، به این مسائل نگریسته است. صحنههای عادی زندگی روزمره در دنیای مدرن با تخیل فانتزی میازاکی گره خورده، یک زیبایی معنادار پدید آوردهاند؛ دو کودک باید عصرها پس از مدرسه در ایستگاه اتوبوس منتظر پدر باشند تا با هم به خانه بروند. پدر یک شب با درنگی دراز به آنان میرسد و آن دو زیر باران میمانند. همتراز این صحنهها در خانوادههای روزگار کنونی بسیار به چشم میآید؛ پدرها و مادرهایی که با درنگهایی بسیار در پی فرزندانشان به مهد یا مدرسه میروند.
میازاکی اما گامی فراتر برداشته، با چاشنی تخیل از نگاه کودک به قصه وارد میشود؛ کودک کوچکتر در جنگل نزدیک غول غاری به نام توتورو مییابد که بسیار مهربان است. خواهر بزرگ نیز البته در آن شب بارانی توتورو را میبیند. دو کودک آیا با عنصر تخیل نمیخواهند در آن باران سرد و شب تاریک، سازوکاری دفاعی از خود نشان دهند؟ یافتن توتورو، غول مهربان آیا به دلیل بیماری مادر، خالی بودن خانه از عطر وی و مشکلات کنونی نبوده است؟ میازاکی که در آفرینش صحنههای رویایی چیرهدست است در این انیمه با نگاهی فانتزی مشکلات یک خانواده امروزی را به تصویر میکشد. پونیو، مثالی دیگر به شمار میآید.
این انیمه، بسیار رمانتیک، خیالانگیز و از جنبههایی کودکانه است. داستان آن، کنشها و واکنشهای عاشقانه در میانه یک سیل ویرانگر است. پونیو، ماهی مونث و پدرش یک انسان است. او روزی از زیستگاه خود برون آمده، در کنار ساحل با پسری از جنس انسان به نام سوسکه آشنا شده و به او دل میبندد. این ماهی بدینترتیب آرزو میکند به دختری از جنس انسان بدل شود. او در مجادلهای با پدر، برآن میشود با جادویی که دارد در قالب انسان درآید.
داستان با رخداد یک سیل ویرانگر در شهر ادامه مییابد. پونیوی نیمهانسان و سوسکه در این گیرودار باید در پی مادر سوسکه گشته، او را بیابند. پونیو سرانجام با رضایت مادر او به انسان تبدیل شده، به سوسکه میپیوندد. انیمه پونیو، روایتگر داستانهایی عاشقانه است که در زندگی روزمره همه انسانها جریان دارد اما کمتر انسانی به عشق، چنین زیبا و خیالانگیز مینگرد.
سوسکه پسری تنها در خانه است. پدر وی ناخدا کشتی بوده و اکنون در دل توفان گرفتار آمده است. میازاکی باز هم تنهاییهای دنیای مدرن را روایت میکند. او در این میانه با یک ماهی طلایی روبهرو شده، آن را پونیو نام مینهد. این ماهی میتواند تنهایی سوسکه را جبران کرده، و تسکینی برای لحظههایی باشد که پدر از او دور است. میازاکی گامی فراتر نهاده، ماهی را به دختری از جنس انسانی درمیآورد که شیفته سوسکه شده است.
پیوندهای انسانی، روابط و کنشهای عادی روزمره که ما ناخودآگاه انجام میدهیم، در سینمای میازاکی به زیبایی تصویر شدهاند. تنهایی، زندگی و خانواده در جهان مدرن، مشغلههای کاری و احترامگذاردن به مفهوم دوستداشتن و عشق، بنیاد مفهومهاییاند که این کارگردان برجسته در تصویر زندگی روزمره انسانها به کارمیبندد. میازاکی برآن است که مشغلهها و مسایل در دنیای مدرن به اندازهای پیچیده شده که ناگزیر به تنهایی کودکان میانجامد. آنچه اما در این میان رهاییبخش میشود، پیوندهای اجتماعی و انسانی است.
زنان؛ جاودانههای تاریخ
میازاکی زنان را چگونه تصویر میکند؟ زنان در اندیشه و سینمای میازاکی کجا میایستند و جای میگیرند؟ در یک پاسخ کوتاه، در ژرفا و بر بلندای ستیغ فکری او! زنان قهرمانان روایتهای میازاکیاند؛ همانها که به روایتی «آن زمان که هالیوود دخترانی خلق میکرد که منتظر نجات توسط شوالیهها بودند، میازاکی دخترانی آفرید که دنیا را نجات میدادند».
این زنانگی در سینمای میازاکی بسیار احترامبرانگیز، زیبا و فوقالعاده است. میازاکی شاید متاثر از جنبشهای حقوق زنان در واپسین دهههای سده بیستم میلادی، چنین قهرمانانی آفرید. زن و مرد در نگاه او نسبت به یکدیگر برتری ندارند و هر انسانی، اگر بخواهد، میتواند توانمند باشد. شاید او نیز اگر زنان منفعل هالیوودی میآفرید، لطافت و تشخص کارش را از دست میداد. دختران میازاکی، بیپروا، ماجراجو و دلیرند.
در «ناوسیکا از درهباد» که اوج قهرمانپروری یک بانو به شمار میآید، قهرمان داستان که شاهدخت یک دهکده است به تنهایی مردم دهکده را در برابر ارتش مهاجم حفظ کرده، سرانجام به تنهایی در برابر حمله موجودات جنگل میایستد و تا آستانه مرگ پیش میرود. او در پایان داستان، همان ناجی پرآوازه میشود که در قصههای کهن آن دهکده از او سخن رفته بود؛ همو که میان گندمزاری طلایی ایستاده و دنیا را از پلیدی میرهاند. در «قلعه متحرک هاول»، سوفی کسی است که هاول جادوگر را از زندگی بینظم خود بیرون میکشد و سرانجام هاول را زندگی دوباره بخشیده و نجات میدهد. در «لاپیوتا: قلعهای در آسمان»، شیتا دختری از نسل بزرگان گذشته لاپیوتا به شمار میآید که حامل کلید دسترسی به قلعه است.
او و پازو (پسر) هر دو به کمک هم به لاپیوتا میروند و سرانجام دستدردست یکدیگر، نه مانند قهرمان مرد هالیوود به تنهایی، در برابر موسکا شخصیت منفی داستان میایستند. در «شاهزاده مونونوکه» سان دختری به شمار میآید که میان گرگها و با پشتیبانی خداوند گرگها بالیده و یک مبارز و جنگجوی تمامعیار است. همچنین دیگر شخصیت محوری فیلم، بانو ابوشی، فرمانروای شهر آهن، انقلابی صنعتی به راه انداخته، ارتشی تشکیل داده و مردان و زنان سرگردان را در شهر نان و غذا و کار داده است تا نه مردان دزدی کنند نه زنان روسپی شوند. «شاهزاده مونونوکه» دو قهرمان زن دارد که هر دو بسیار بیپروا و مبارزهجویند؛ یکی فرمانروایی توانا و دیگری شاهدخت خدایان جنگل!
در سرویس تحویل کیکی، که به گفته میازاکی درباره استقلال و وابستگی دختران ژاپنی روایت شده، کیکی، جادوگری نوجوان است که تصمیم میگیرد به شهری دیگر رفته، مستقل زندگی کند. او در این مسیر از راه پیک هوایی، به کمک جاروی جادوییاش، روزگار میگذراند. او موفق میشود در حادثه یک کشتی هوایی، تومبو شخصیت مرد داستان را نجات دهد.
در «پورکو روسو» دختری نوجوان هواپیمای پورکو را طراحی کرده و میسازد و همه اعضایش فامیلاش که زناند در ساخت هواپیما به او یاری میرسانند. شخصیتهای محوری پورکو روسو، یکی این دختر و دیگری بانوی صاحب هتل است که همه خلبانان و دریانوردان به او احترام میگذارند. در واپسین نمونه، قهرمان «شهر اشباح» دختری به نام چیهیرو است که همراه پدر و مادرش به شهری جدید میکوچد. آنها در جنگل از جایی سر درمیآورند که گرمابه خدایان است. پدر و مادر او با خوردن غذای آنجا خوک میشوند و اکنون چیهیرو باید بکوشد هم خود هم پدر و مادرش را از تنگنا رهایی بخشد.
این نمونهها نشان میدهد زنان در سینمای میازاکی چه جایگاه والایی دارند. آنها قهرمان، ضد قهرمان و حتی شخصیتهایی خنثی به شمار میآیند. میازاکی همانگونه که خود تاکید کرده، شاید کوشیده است از این راه به دختران جامعهاش بنمایاند چگونه خود را باور کنند و در زندگی شخصی و اجتماعی از نقشآفرینی کناره نجویند. زنان در نگاه میازاکی عنصرهای فعال و مهم تشکیلدهنده جوامع و آنچه انسانیت مینامیم، به شمار میآیند. انسان زمانی تکمیل میشود که در پیوند با دیگری باشد. زن و مرد در کنار یکدیگر منظومه انسانی را میسازند. میازاکی البته پا را فراتر نیز گذارده، میگوید همانگونه که تاکنون در تاریخ از دلاوریهای مردان سخن رفته است، در سینمای من قهرمانان و دلاوران زناند؛ مهم ایمان به توانایی خویش است، نه جنسیت که کامیابی و پیروزی میآورد.
دیرینگیهای یک ویرانگر
به واپسین پرسش میرسیم؛ تاثیر جنگ بر اجتماع از نظر میازاکی چیست؟ او به شدت جنگستیز و صلحجو است. میازاکی در جنگ جز خرابی نمیبیند و پیروزی برای ماجرا قایل نیست. جنگ نه تنها انسانیت را تباه میکند و روح انسانی را میبلعد، که زمین را عذاب میدهد. سرانجام جنگ جز ویرانی، تباهی، آوارگی و پژمردگی نیست. «ناوسیکا از دره باد» از جنگی روایت میکند که در گذشتههای دور زمین را دربرگرفته بوده و بشر با بهرهگیری از غولهای هراسناک، همچون بمب اتم، به نابودی روی میآورد. پس از آن اکوسیستم برهم میخورد و جنگلها مکانی سمی و بستری برای زایش و رشد موجودات هراسناک میشود. در «شاهزاده مونونوکه» که یکی از تمثیلیترین آثار تاریخ سینما به شمار میآید، بانو ابوشی درختان را برای انقلاب صنعتی خود میبرد، کاری که خدایان جنگل را میآزارد.
یکی از خدایان که گلولهای خورده است به اهریمن تبدیل شده و به دهکده قهرمان داستان یورش میآورد. جنگ میان بانو ابوشی و خدایان جنگل و تلاش ماموران امپراتور در بریدن سر روح جنگل، که به هومبه در افسانه گیلگمش بسیار شبیه است، موجب میشود جنگل از میان رفته و تپه آهن ویران شود. در «قلعه متحرک هاول»، پادشاه به همه جادوگران دستور داده است به جنگ بپیوندند. هاول اما از این دستور سرمیپیچد و به رویارویی بمبافکنهایی میرود که خانههای مردم را ویران میکنند. در «لاپیوتا» موسکا در پی آن است با پشتیبانی تکنولوژی قلعه و سلاحی که در آنجا نهفته است قدرت مطلق به دست آورد. در داستان «باد برمیخیزد» زندگینامهای تخیلی از یک طراح هواپیمای جنگی در ژاپن به نام جیرو هوریکوشی روایت میشود. این فیلم اوج فریادهای ضد جنگ میازاکی است.
او حکایت میکند که چگونه جنگ دوم جهانی بر اقتصاد مردم تاثیر گذاشت، حتی پسرکی که آرزو داشت هواپیماهای ایتالیایی بسازد، همدست جنگ شد و آنگونه که در پایان فیلم میآید، رویاهایش بر باد رفت. میازاکی در همه این آثار میکوشد نشان دهد جنگ چگونه زندگی روزمره مردم را به تباهی و ویرانی میکشاند. هنگامی که ارتش مهاجم به دهکده دره باد حمله میآورند، همه آرامش و نشاط از آنجا رخت برمیبندد؛ مردمی که دور از دغدغه و در یکی از معدود مکانهای سالم زمین میزیند، ناگهان با خرابی و ویرانی درگیر میشوند، جنگلهایشان طعمه آفت و سم و آسیابهایشان ویران میشود و ناگزیر برای بقا، دهکده را ترک میگویند. در «پورکو روسو» خلبان جنگ یکم جهانی به دلیلی نامعلوم به خوک تبدیل شده و اکنون به مبارزه با گروههای اشرار روی آورده است.
او در دیالوگی در پاسخ به دوستاش که وی را به فعالیت در دولت موسولینی فراخوانده است، میگوید «ترجیح میدم یک خوک باقی بمونم تا یک فاشیست بشم». صحنهای رویایی در این فیلم نشان میدهد که همه خلبانان کشتهشده از دوست و دشمن، سرانجام بر فراز ابرها در گورستان هواپیماها میچرخند؛ گویی میخواهد نشان دهد جنگ مرگ به همراه دارد و خوب و بد نمیشناسد. ویژگیهایی چون جنگستیزی یا زنانگی تنها ویژه میازاکی در استودیوی جیبلی نیست.
دردناک ترین اثر ضد جنگ این استودیو را ایسائو تاکاهاتا دوست وی ساخته است «مدفن کرمهای شبتاب»؛ حکایت آوارگی دو کودک پس از بمباران شهرشان توسط متفقین و کشتهشدن پدرشان در میدان جنگ و مادرشان در بمباران، حکایت سرگردانی در خانه اقوام و سپس ترک آنجا و پناه بردن به یک دخمه، روایت فقر و نداری ژاپن در جنگ دوم! تفکر میازاکی و جیبلی میخواهد بگوید مانند مدفن کرمهای شبتاب، جنگ چه خانوادهها را در ژاپن آواره نکرد و از هم نپاشاند. جنگستیزی میازاکی یک جنبه دیگر هم دارد؛ محیط زیست! او جنگ را نابودگر زمین و اکوسیستم طبیعی میداند. طبیعت و زمین در اندیشه وی جایگاهی بس والا همچون انسان دارند.
روایتگر تاریخ زندگی مردم
هایائو میازاکی نه تنها کارگردانی صاحب سبک با آثاری متشخص است، که فیلسوف اخلاق سینمای انیمیشن نیز به شمار میآید. او سینمای انیمه را چند پله بالاتر برده و آن را از کارتونهایی جالب برای کودکان، به سینمایی هم کودکانه هم بزرگسالانه، با اندیشهای نیک در پس، تبدیل کرده است. استودیوی جیبلی به کوشش وی و تاکاهاتا، پرچمدار تولید آثار تفهمی بنیان گذاره شد. که البته دغدغه مساله اخلاق و تاریخ زندگی مردم را دارد. میازاکی در زندگی هنری خویش کوشیده است دغدغههای بشری مانند محیط زیست، جنگ و مردم، مساله زنان و البته مسائل زندگی در دنیای مدرن را با خیال فانتزی، تاریخ و اسطوره درآمیزد و به مخاطب ارایه دهد. آیا میتوان از تاریخ مردم در سینمای میازاکی سخن راند؟
اگر مساله زنانگی، تاثیر جنگ بر زندگی روزمره، مسایل خانوادگی و کودکان و پیوند بشر با زمین را جزیی از تاریخ مردم بدانیم، بله! توجه به تاریخ مردم در آثار سینمایی و هنری اهمیتی فراوان دارد زیرا بسیاری از آثار تولیدی، در ژرفای خویش از مردم و مسایل گذشته و اکنون آنها سخن میرانند. استودیوی جیبلی و کسانی که از آن برآمدهاند، در همین مسیر پیش رفتهاند؛ توجه به انسان و عواطف، پیوندها، تنهایی و مسائلاش. سرانجام، نکتهای که اهمیتی بسیار دارد؛ از نظر میازاکی شر مطلق وجود ندارد و انسانها خاکستریاند. معدود شخصیتهای منفی در آثار وی هستند که تا پایان داستان منفی میمانند؛ میازاکی به پاکی روح انسان باور دارد.
- 14
- 4