جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۸:۱۶ - ۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۰۰۹۲
فیلم و سینمای جهان

آغاز جنگ جهانی و تاثیرش بر استودیو کلمبیا

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,هری کوهن
پس از موفقیت «در یک شب اتفاق افتاد» در اسکار کلمبیا دیگر یک استودیوی تراز اول محسوب می شد و فردای آن روز نیویورک تایمز با تیتر «برجسته ترین شب برای یک استودیوی فیلمسازی» این موفقیت را ستود.

به گزارش مهر، هری کوهن مدیر بلندپرواز کمپانی کلمبیا بالاخره طعم موفقیت بزرگ را با درخشش فیلم «در یک شب اتفاق افتاد» در اسکار چشید. مقابل مدیران ارشد و خصوصا برادرش جک -نفر دوم و مسئول امور مالی کمپانی- او تنها کسی بود که پشت فیلم، فیلمنامه و مخارج بالای گروه بازیگران ایستاد و بعد از این نتیجه خیره کننده و دروی جوایز اسکار دیگر واقعا توانست ادعای همیشگی اش یعنی «کسی که فیلم ساختن می داند، اوست» را ثابت کند.

این موفقیت به رشد کمی و کیفی کلمبیا منجر و تعداد فیلم های تولیدی کمپانی تا پایان دهه ۱۹۴۰ از چهار برابر مدت مشابه در دهه قبل نیز گذشت.

 

فرانک کاپرا که اینک ستاره بی چون و چرای کلمبیا بود به ساخت فیلم های درخشان خود ادامه داد. به فاصله کوتاهی او قسمت اول تریلوژی معروف خود را برای نمایش آماده کرد. آقای دیدز به شهر می‌رود (۱۹۳۶) یک کمدی-عاشقانه با بازی گری کوپر و جین آرتور بود. فیلم داستان مردی ساده دل و روستایی است که به ناگهان از عموی خود ارثی ۲۰ میلیون دلاری به ارث می برد. او با اصرار وکیل طمعکار عمویش به همراه ثروت بادآورده خود به شهر پرهرج و مرج نیویورک می آید و بلافاصله طعمه رسانه ها می شود. در این میان زنی خبرنگار با زیرکی و تغییر نقش به او نزدیک و درباره رفتار و روحیات خصوصی او مقاله های زیادی به چاپ می رساند تا سرانجام دستش رو می شود. آقای دیدز دلشکسته و غمگین از طمع کل شهر به ثروت او به افسردگی دچار می شود و تصمیم می گیرد کل پول ها را ببخشد که این بار اطرافیان، هراسان از این تصمیم او را به دادگاه کشانده و مدعی عدم سلامت عقل و توانایی او در نگهداری ثروت عمویش می شوند.

 

«آقای دیدز به شهر می‌رود» در نهایت به روال بسیاری از کارهای کاپرا به عاقبتی خیر و جریان لطیفی از عشق منتهی می شود. فرمولی آشنا که بار دیگر دل منتقدان و مردم را یک جا برد. بسیاری از ستون نویسان و منتقدان نام آشنا همچون گراهام گرین انگلیسی این فیلم را بهترین اثر زندگی فرانک کاپرا می دانند. «آقای دیدز …» اولین فیلم کلمبیاست که به تنهایی و بر خلاف سنت آن روزهای هالیوود بدون بسته بندی با سایر تولیدات عرضه و به راحتی به با پشت سر گذاشتن در یک شب اتفاق افتاد(۱۹۳۴) به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ کمپانی بدل شد.

 

«آقای دیدز …» در بسیاری از رشته ها نامزد جایزه اسکار شد اما در نهایت تنها دومین اسکار بهترین کارگردانی فرانک کاپرا را به همراه آورد. انجمن منتقدان نیویورک اما عنوان بهترین فیلم سال ۱۹۳۶ را به این افتخارات اضافه کرد.

 

با وجود موفقیت های سینمایی، روابط بین کوهن و کاپرا رو به وخامت گرایید. شخصیت دیکتاتورمآب هری کوهن حتی گل سر سبد کمپانی را نیز بی نصیب نگذاشت. جرقه اصلی زمانی زده شد که کاپرا در زمان تعطیلات خود در لندن متوجه شد هری بی آن که او را در جریان بگذارد در حال کمپین برای یک فیلم کمدی به نام و کارگردانی اوست. فیلمی که به قول کاپرا در مقایسه با آثار قبلیش «بیشتر به یک تکه آشغال می مانست.»

 

کاپرای خشمگین به مقابله با این خبر پرداخت اما در کمال تعجب از سوی هری کوهن به گستاخی و نافرمانی متهم شد. هری یادآور شد که: با اینکه شاید بعضی ها فکر می کنند کلمبیا یعنی کاپرا اما در جریان باش که کلمبیا یعنی استودیوی هری کوهن!

 

کاپرای سرخورده خواستار لغو قرارداد و جدایی از کلمبیا شد. او شکایت خود را به دادگاه برد و  جنگ و مرافعه قانونی تا ماه ها ادامه داشت اما وقتی هری او را مطمئن کرد که حتی در صورت جدایی کاری می کند که هیچکدام از استودیوهای بزرگ با او کار نکنند دست ها را به نشانه تسلیم بالا برد و مشغول ساخت باقی فیلم های مانده از قرارداد شد.

 

این دعواها اما روی نبوغ فیلمسازی کاپرا و نوار موفقیت های کلمبیا اثری نگذاشت و او در کلمبیا سه فیلم دیگر ساخت. افق گمشده(۱۹۳۷) نامزد بهترین فیلم سال شد اما فیلم نمی‌توان این را با خودت ببری (۱۹۳۸) نه تنها اسکار بهترین فیلم را برای کلمبیا به همراه آورد که برای سومین بار در عرض تنها ۵ سال اسکار بهترین کارگردانی را برای کاپرا به همراه آورد.

 

و در نهایت با ساخت آقای اسمیت به واشنگتن می‌رود(۱۹۳۹) همکاری کاپرا با کلمبیا به پایان رسد. این دومین قسمت از سه گانه معروف اوست و یک پایان با شکوه و پر سر و صدا به حساب می آید. فیلم درباره سیاستمداری جوان با بازی جیمز استوارت است که سودای سناتوری در سر دارد اما هنگامی که برای کارآموزی وارد واشنگتن می شود به عمق فساد سیاسی در پایتخت پی برده و صحن کنگره را به محلی برای افشای آن تبدیل می کند.

 

موضوع حساس فیلم آن را به سرعت به موضوعی داغ در آمریکا تبدیل کرد. بسیاری از سناتورها کلمبیا را به خراب کردن وجهه آمریکا متهم کردند و خواستار تعلیق زودتر از موعد نمایش آن خصوصا در اروپا شدند؛ گرچه فیلم اساسا در آلمان نازی، ایتالیای موسیلینی، اسپانیای فرانکو و شوروی استالین اجازه پخش پیدا نکرد.

 

«آقای اسمیت …» با ۱۱ نامزدی و ۱ اسکار و فروش خیره کننده ۹ میلیون دلاری یک پایان مناسب برای دهه ای پر افتخار در تاریخ استودیوی فیلمسازی کلمبیا بود.

 

لمبیا این سال ها با ذخیره مالی حاصل از موفقیت های خیره کننده یک دهه اخیر خود مرتعی ۸۸ هکتاری در بربانک کالیفرنیا را به مقر دائمی خود تبدیل کرده بود و به خاطر استقامت و انضباط مالی برخلاف استودیوهایی چون فاکس قرن بیستم و پارامونت دارای وجهه ای خوشنام در وال استریت بود.

 

با بالا آمدن افق دهه ۴۰ اما بوی اوضاع جهان ناخوشایند و شعله های جنگ جهانی دوم در آستانه زبانه کشیدن بود. همچنان که توجه دنیا به سوی سیرکی غمناک به نام جنگ کشیده می شد، کلمبیا می دانست این به معنای کاهش در تعداد تماشاچی داخلی و از دست دادن بسیاری از بازارهای خارجی است بنابراین سیاستی جدید در پیش گرفت و هرم تولید کمپانی با جایگیری محصولات ممتاز در بالا و تولیدات سریالی و فیلم های نازل یا اصطلاحا B-Movie ها در پایه باز طراحی شد.

 

همچنان که توجه دنیا به سوی سیرکی غمناک به نام جنگ کشیده می شد، کلمبیا می دانست این به معنای کاهش در تعداد تماشاچی داخلی و از دست دادن بسیاری از بازارهای خارجی است

 

البته کلمبیا در کنار فیلم های فاخری که این اواخر روانه سینماها کرده بود از دیگر بازارها غافل نمانده بود. طبعا در آن دوره فیلم های وسترن یکی از علاقه مندی های تماشاچی آمریکایی بود و «چارلز استارت» ستاره محبوب کلمبیا در این ژانر به تنهایی در طول ۱۷ سال در ۱۳۱ فیلم وسترن بازی کرد.

 

در این دوره نسبت تولید فیلم فاخر به فیلم های نازل در کلمبیا یک به ۱۰ بود اما به لطف سیستم کارآمد تعمیر و نگهداری کلمبیا، بسیاری از فیلم های کم بودجه نیز ظاهری شیک و پرخرج داشتند. آنها تحت نظارت وسواس گونه هری کوهن به دقت از ماکت ها و ست های دکور فیلم های بزرگ و پر زرق و برق خود مراقبت و با دستکاری ظاهر آنها در مابقی پروژه ها استفاده می کردند.

 

روزگار اما گردشی دیگر داشت و هیچ بزکی روی چهره به سرعت در حال تغییر جهان اثرگذار نبود و کلمبیا نیز چاره ای جز هم‌نوایی با این موج نداشت.

 

 

 

 

 

  • 12
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش