ران هاوارد یکی از دیرپاترین بازیگران و کارگردانان و اهالی سینمای آمریکا پس از نیم قرن ابراز وجود در این عرصه اخیراً به مدیوم تلویزیون رجعت کرده تا با همت و کمک برایان گریزر مجموعه تلویزیونی «نابغه» را بسازد که سیزون اول آن مشتمل بر ۱۰ اپیزود است و شرحی بر دستاوردهای بزرگ و زندگی شغلی فوق العاده آلبرت اینشتن معروف به حساب می آید و این در حالی است که نقش اینشتن را در ایام جوانی اش در این سریال جانی فلین آمریکایی بازی می کند و او را در ایام پیری اش با ایفای نقش از سوی جفری راش کهنه کار و استرالیایی می بینیم.
با بازی آنها و براساس قصه تاریخ نگارانه ران هاوارد و همکارانش اینشتن را فردی می یابیم که استعداد فراوان دوران کودکی و نوجوانی اش وی را در نهایت به یک پدیده علمی و استاد ریاضی و فلسفه پرواز اجتماعی در دوران میانسالی و پیری تبدیل کرد و «فرضیه نسبیت» او جهان گیر شد. هاوارد در مصاحبه پیش رو می گوید که چرا به جای ساختن فیلمی سینمایی از روی این موضوع به یک نسخه تلویزیونی روی آورد و الزامات و دشواری های این کار و ترسیم مردی بسیار ویژه مثل اینشتن چه چیزهایی بوده است.
چقدر وجوه متفاوت در کاراکتر اینشتن در زمان ساخت این فیلم کشف و حس کردید؟
– کار سخت بود اما به این بهانه نمی شد که این آدم را کوچک و قصه را محدود کرد و امیدوار ماندم که تهیه کنندگان سریال ابزار و راههای مطرح شدن آن را به بهترین شکل بیابند. قدر مسلم اینکه از فهم و ترسیم بسیاری از خصلت های ناب او به وجد آمدم.
آیا از همان آغاز یک سریال ۱۰ قسمتی را برای ارائه این داستان در ذهن تان داشتید و اصلاً به یک فیلم بلند سینمایی معتقد نبودید؟
– حدود ۱۰ سال پیش یک استودیوی سینمایی امتیاز ساخت فیلمی سینمایی را از روی کتاب والتر ایزاکسون به نام «اینشتن: زندگی و دنیای او» اتیباع کرده بود و می خواست چنین چیزی را از روی آن تولید کند اما نتوانست و البته به سبب سختی های فراوان این کار، این رویداد اصلاً برایم جای تعجب نداشت و ندارد. من آن کتاب خاص را نخوانده اما کتاب ها و جزوات فراوان دیگری را که به زندگی نبوغ آسای این مرد اختصاص داشته، مطالعه کرده ام و همیشه حس می کردم که خوراک کاملی برای یک سریال طولانی تلویزیونی و حتی یک فیلم سینمایی دو ساعته نیستند. ولی وقتی اساس این سریال جور شد، دیدم که داستان غنی تر از موارد قبلی است و نوا پینک در مقام فیلمنامه نویس خوب کار کرده است و وقتی فرانس کالفو و کن بیلر هم که از متخصصان کارهای تلویزیونی هستند وارد پروژه شدند، فهمیدم که پروژه موفقی را در دست داریم. در نهایت مقرر شد که قسمت اول را خودم کارگردانی کنم و برای قسمت های بعدی نیز ایده بدهم و کنار مجریان طرح باشم.
در مورد توانایی های وسیع جفری راش هیچ تردیدی وجود ندارد اما چطور شد که برای ایفای رل جوانی های اینشتن به جانی فلین رسیدید؟
– کار سختی بود، بخصوص که فرد منتخب ما باید کسی می بود که چهره و نوع حضورش به بیننده ها ثابت می کرد که پس از گذشت سال ها و پا به سن گذاشتن قادر به تبدیل شدن به اینشتن و مردی با توانایی های آن چهره نامدار است. شخصاً جانی فلین را نمی شناختم. البته او در دنیای فیلم های مستقل کارهای زیاد و با ارزشی را انجام داده و در تئاتر هم کار کرده بود اما من آنها را ندیده بودم و به لحاظ صورت ظاهر هم کسی را گواهی نمی داد که بتواند در قالب اینشتن بزرگ ظاهر شود و نماد دوران جوانی وی باشد. همه اینها زمانی عوض شد که من نواری را از روی تست و حضور امتحانی او گرفته شده بود، دیدم و متوجه شدم که وی انگار خود اینشتن است! او برای نقش فوق العاده نشان می داد و با اینکه مشغول بازی در فیلمی دیگر بود از او خواستیم موقتاً آن را رها کند و از لندن به لس آنجلس بیاید و وی نیز چنین کرد و آمد و فیلم را با او ساختیم.
مسئله شباهت قیافه چه؟
– این را به گروه گریم مان سپردیم و آنها هم روی صورت فلین و هم جفری راش در ابتدای هر روز و در ساعات اولیه صبح مدت ها کار می کردند تا شباهت ها با آن نابغه حاصل آید.
در وجود اینشتن و کارها و ابداعات او چه چیزهایی را یافتید که ضمن تهیه این سریال شما را به وجد و اعجاب در آورده باشد؟
– کاش می توانستم شباهت هایی بین ماهیت وجودی و کارهایم با شخصیت و کارهای اینشتن پیدا کنم اما واقعاً چنین نبود و ما فرسنگ ها با یکدیگر فاصله داریم. شاید قیاس نابجایی باشد اما چون پیش از فیلم اینشتن مشغول کار روی یک فیلم مستند پیرامون گروه موسیقی معروف بیتلز بریتانیا بودم و این گروه نیز مثل اینشتن در زمینه تخصصی خود به حد کمال و مرز نبوغ رسیده بود، سعی کردم هر شاخصه ای که در ترسیم آنها به کار گرفته ام، به فراخور اینشتن و در صورت هماهنگ بودن با اوصاف این نابغه، برای این سریال نیز مدنظر قرار بدهم. خلاقیت فراوان شغلی و مشکلات زندگی خصوصی هر دو طیف یاد شده به گونه ای بود که برایشان دردسرهایی را ایجاد کرد و من سعی کردم هر دو مورد را به تصویر بکشم و از تضادهای برخورد مردم با آنها به عنوان یک اصل مهم در زندگی بیتلز و سپس اینشتن یاد کنم و هر دو را به دقت تشریح نمایم.
جلوه های تصویری فیلم تان نیز فوق العاده نشان می دهد. ادوات و سلاح هایتان در این ارتباط چه بود؟
– ما از امکانات و توانایی های نشریه قدیمی نشنال جئوگرافیک که از تهیه کنندگان و شرکای ساخت این سریال است در زمینه مورد اشاره شما سود جستیم و شخصاً به مدیر فیلمبرداری مان که ماتیاس هرندل بوده است توصیه کردم که پا به پای عکاسان و تصویرسازان این نشریه حرکت کند و از گروه جلوه های بصری مان نیز خواستم همین کار را انجام بدهند تا سریالی را داشته باشیم که در عین موضوع محوری و تمرکز بر روی زندگی دانشمند عظیمی مثل اینشتن به لحاظ بصری هم در سطحی بالا و چیزی باشد که چشم ها را خیره کند.
می گویند هر سیزون سریال «نابغه» به شرح زندگی یک چهره بزرگ تعلق دارد. در سیزون و سری بعدی این مجموعه به کدام دانشمند و یا اصولاً فرد نامدار خواهید پرداخت؟
– قرار نیست حتماً فرد انتخابی بعدی ما همان قدر افسانه ای باشد که اینشتن بوده و فقط کافی است که کارهایی بزرگ و غیرمتعارف انجام داده و شگفتی سازی کرده باشد. شاید نام نفر بعدی موجب شگفتی همگان شود، هر چند باید تاکید کنم که به سبب پایان یافتن پروژه اینشتن در همین روزهای اخیر و خسته بودن خودم و همکارانم تا این لحظه هیچ بحثی روی نفر بعدی نداشته ایم و چنان فردی اصلاً گزینش نشده است.
آیا رها کردن صندلی کارگردانی پس از قسمت اول «نابغه» و سپردن آن به دیگران به رغم همه توضیحاتی که آوردید، سخت نبود؟
– هم سخت بود و هم آسان بود و مفید. مفید به این خاطر که وقت آزاد لازم را برای اینکه به افکار و پروژه های بعدی ام بپردازم، بدست آوردم. من حتی از کار کردن روی سریال «برج تاریک» به عنوان یک تهیه کننده لذت بردم زیرا نیکولای ارسل از راه رسید و برخی اپیزودها را به بهترین شکل کارگردانی کرد. اینکه گاهی تمام و کمال متعلق به یک پروژه نباشید و به عنوان یک چهره معمولی آن در صحنه حضور یابید آنقدرها هم فرآیند بدی نیست، زیرا می توانید به سایر کارهای خود نیز بپردازید.
- 19
- 4