سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۰:۲۵ - ۰۶ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۱۳۳۷
فیلم و سینمای جهان

اندی ماسچیتی کارگردان فیلم «آن»، از ساخت این فیلم ترسناک می‌گوید

فیلم آن,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

وب سایت آسمان/ ژانر سینمای وحشت، امسال وضعیتی خارق‌العاده را در باکس‌آفیس تجربه کرد. دو عنوان از پرفروش‌ترین فیلم‌های سینمای وحشت، در تمام دوران، در سال ۲۰۱۷ اکران شدند.

 

در پرسروصداترین اقتباس سینمایی از رمان محبوب استیون کینگ، اندی ماسچیتی که پس از اختلاف هنری استودیو با کری فوکوناگا بر سر ساخت این فیلم روی صندلی کارگردانی نشست، در حال سپری کردن روزهای دلنشینی است. او که نخستین تجربه فیلمسازی خود را با فیلم «مامان» کسب کرد، فیلم مورمورکننده خود را با راهنمایی گیلرمو دل تورو ساخت و توانست یکی از پیروزی‌های باکس‌آفیس را در سطح داخلی و بین‌المللی رقم بزند.

 

در گفت‌وگوی زیر در تورنتوی کانادا، با حضور جمعی از روزنامه‌نگاران و تیم سازنده، ماسچیتی از ضرورت سرگرم‌کننده‌بودن فیلم «آن» و محدودیت‌های بودجه می‌گوید و این‌که چرا استیون کینگ در پروسه اقتباس دستی نداشت.

 

آگاهی از این‌که در حال ساخت یک فیلم درجهR  بودید چگونه رویکرد شما را به «آن» تغییر داد؟ چراکه حوادث کتاب منبع  اتفاقات مهیبی، به‌خصوص درباره بچه‌ها هستند. آیا از ابتدا تصمیم گرفتید همه آن‌ها را به فیلم بیاورید؟

درجه R بودن فیلم عالی است؛ چراکه ماهیت و عصاره کار اصلی نیز همین‌گونه است. انتخاب استودیو در ساخت یک فیلم درجه R برایمان خبر خوبی بود و این اتفاق نادری است. این فرصت بزرگی برای وفادار ماندن به جوهره کتاب بود.

 

یافتن بازیگران خوب کودک کار سختی است، اما شما در این‌جا بازیگران کودک خوبی دارید که قرار است در محیط وحشت‌افزایی متناسب با درجه R قرار بگیرند. آیا از این نظر به مشکل خاصی برخورد کردید؟با بچه‌ها؟

بله.

 

نه؛ آن‌ها علاوه بر استعدادشان در بازیگری با ذهنی باز به این فیلم پیوستند؛ از خانواده‌هایی لیبرال می‌آیند و ما مکالمات بی‌پرده‌ای درباره تم فیلم با آن‌ها داشتیم. از خوش‌شانسی‌ام بود که در این پروژه با من همراه شدند.

 

کارگردانی این فیلم چطور به شما واگذار شد؟

فیلم در مراحل اولیه با کری فوکوناگا پیش رفت. وقتی او پروژه را ترک کرد، احتمالات بیشتری به رویش گشوده شد.آن زمان من با استودیو تماس گرفتم و وارد کار شدم و ایده‌ام را درباره فیلمنامه هیجان‌انگیز آن با آن‎ها در میان گذاشتم که مورد پسندشان قرار گرفت.

 

شما از چه نظر فیلم را مختص خود کردید تا از چیزی که فوکوناگا در سر داشت متمایز شود؟

فیلمنامه‌ همان ابتدا از لحاظ کاراکترها خوب بود، اما برای مثال به یکی از جذاب‌ترین خصوصیت‌های کاراکتر اصلی‌اش نپرداخته بود و آن ویژگی‌های دگرپیکری است. این یکی از چیزهایی بود که من در آغاز درباره آن صحبت کردم.

 

از آن‌جایی که شما با استودیو تماس گرفتید، آیا کتاب استیون کینگ از گذشته مورد علاقه‌تان بود؟ چه چیز در این داستان انگیزه بیشتری برایتان به‌وجود آورد؟

من همیشه از هواداران استیون کینگ بوده‌ام، به‌خصوص در سال‌های نوجوانی. ما با بزرگ‌تر شدن شروع می‌کنیم به قدردانی از چیزهای مشخصی مثل دوستی، عشق و تجربه‌ مراحل مختلف زندگی و چیزهای بیشتری درباره آن‌ها می‌فهمیم. به همین دلیل، پس از گذشت ۲۰ سال از آخرین باری که این کتاب را خواندم دوباره با آن احساس نزدیکی کردم.

 

مطلع‌ام که ایده تقسیم داستان به دو نیمه، که یکی به ماجرای بچه‌ها و دیگری به بزرگسالان می‌پردازد، از زمان حضور فوکوناگا در پروژه مطرح بوده است؛ اما شما، به‌عنوان یک داستان‌گو، با کارگردانی فیلم، ساخت دو نیمه مجزا و اجتناب از درهم‌آمیختن داستان بچه‌ها و بزرگسالان را از چه نظر مناسب یافتید؟

خط داستان بچه‌ها از خط داستانی بزرگسالان جالب‌توجه‌تر است، اما این حقیقت که نوعی تعامل میان دو خط زمانی وجود دارد به تصویر ذهنی‌ام نزدیک‌تر بود. پیش از پیوستن من به پروژه قرار بود این فیلم درباره بچه‌ها باشد، اما من اصرار داشتم که اگر بخش دومی هم وجود دارد باید در تعامل با خط زمانی دیگر باشد. به معنای نمایش زندگی بالغ بازنده‌ها، در قالب فلش‌بک‌هایی که به‌گونه‌ای بر رخدادهایی که در بخش اول ناگفته باقی ماندند نور می‌اندازد.

 

پیش از این در صحبت از کاراکتر پنی‌وایز از عبارت «دلقک‌های اجدادی» استفاده کردید. ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید کاراکتر پنی‌وایز را چطور می‌بینید؟

بله. درواقع این کاراکتر هزاران سال پیش هم وجود داشته است. از لحاظ زیبایی‌شناختی هرگز جذب دلقک‌های قرن بیستمی نمی‌شوم. به نظرم بی‌مایه هستند و بسیار مرتبط با رویدادهای اجتماعی و سیرک‌ها و از این قبیل، که البته اشکالی هم ندارد. اما من به زمان‌های قدیم‌تر، مثل قرن نوزدهم، حس وابستگی بیشتری دارم و از آن‌جایی که این موجود به مدت چند قرن وجود داشته است، با خودم گفتم چرا فیلم را به سده ۱۸ نبریم.

 

در قرن نوزدهم چه چیز را جذاب‌تر می‌بینید؟

قــرن نـــوزدهــم؟ گمـــان‌ مــی‌کنـــم زیبایی‌شناسی آن باشد و همچنین نیاز به آوردن یک عامل دیگر در معادله و کاراکتر. زیاد درباره آن فکر نکردم. بیشتر انتخابی از روی غریزه بود.

 

در انتخاب بازیگر پنی‌وایز به‌دنبال چه بودید؟ زیرا ظاهرا از افراد زیادی تست بازیگری گرفتید؟

بله. اساسا امیدوار بودم کسی را پیدا کنم که من را غافلگیر کند. برای بازی در این نقش به ویل پولتر علاقه‌مند بودم. او از انتخاب‌های ما بود، اما تمایل چندانی به این نقش نداشت. صادقانه بگویم، از افراد زیادی تست گرفتم، اما درنهایت به فهرست بسیار کوتاهی رسیدیم که بیل اسکارشگورد در صدر آن قرار داشت.

 

آیا او را در جهت خاصی هدایت کردید یا در بنا کردن شخصیتش مختار بود؟

بله، او را از جهاتی راهنمایی کردم، اما پس از آن مکالمات طولانی‌ای داشتیم.

 

چه مکالماتی؟

به شما نمی‌گویم. [می‌خندد]

 

فیلم آن,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

کمی درباره طراحی کاراکتر او توضیح دهید.

طراحی اولیه‌ای از او داشتم که بیشتر شبیه یک نوزاد بود. چیز خارج از قاعده‌ای درباره او وجود داشت؛ درباره چشمانش که از هم فاصله داشتند. پس از آن چندان به او نپرداختم. اما پنی‌وایزی که در فیلم می‌بینید خاص است؛ چون موهای دیوانه‌واری دارد. من برای نمایش حالات روانی مختلف او با موهایش بازی کردم، اما شکل رسمی او به یک نوزاد عجیب‌الخلقه شباهت بیشتری دارد.

 

در کتاب، زیرمتن جنسیت و بلوغ درحال‌رشد درنهایت به متن آن وارد می‌شود. شما در فیلم دست به چنین کاری نمی‌زنید، اما به‌عنوان جایگزین به چه فکر کردید؟

از نظر ما کل داستان تا حدی به تم بلوغ می‌پردازد و صحنه‌های فیلم در این مورد نیز استعاره‌ای از پایان دوران کودکی و ورود به بزرگسالی هستند. به نظر من پرداختن بیشتر به این موضوع ضروری نبود و به این دلیل که داستان به خودی خود یک ماجراجویی هم به شمار می‌آید، چنین چیزی به حد کافی نمایانگر این موضوع بود.

 

آیا خطی وجود داشت که با رسیدن به آن نخواهید وقایع را به همان نسبت نامأنوس کتاب به تصویر بکشید؟ آیا شما هم در نظر داشتید پنی‌وایز را مثل کتاب چیزی فراتر از یک دلقک نشان دهید؟

من دید چندان دیوانه‌واری به اسطوره‌شناسی آن نداشتم؛ اما به سطوح زیرین چیستی او در فیلم اشاره می‌شود. مثل لگوی لاک‌پشت که در یک صحنه کلیدی فیلم اتفاق می‌افتد. خودتان در فیلم ببینید. آن را لو نمی‌دهم.

 

برخی کارگردانان دیدگاه نوستالژیکی به دوران کودکی دارند و نگاه برخی دیگر انتقادی‌تر است. شما از این نظر، در کجای طیفی که دو سر آن استیون اسپیلبرگ و لری کلارک[کارگردان فیلم‌ «بچه‌ها» که تلخی‌های زندگی نوجوانان را روایت کرد] ایستاده‌اند قرار می‌گیرید؟

سوال بسیار خوبی است، اما من جایی در میانه می‌ایستم. تصویر ایدئالی از آن ندارم، اما این طیف بسیار گسترده‌ است. فیلم و لحن آن درباره کودکی و تجربه کودکی در طیف نسبتا گسترده‌ای قرار می‌گیرد. لحظات اسپیلبرگی و لحظات لری کلارکی توأمان در آن وجود دارد.

 

از نظر شما چه چیزهایی در کارهای استیون کینگ سینمایی‌تر هستند؟ چون فکر می‌کنم شما بیشتر از من طرفدار کارهای او هستید.

بله، بله. من به‌طور کلی طرفدار گستردگی کارهای او هستم. اما گاهی او به حد غایی مسائل نزدیک می‌شود که چندان باب میل من نیست. زمانی‌ که بیش از اندازه به قباحت می‌پردازد کاملا من را پس‌می‌زند. به نظرم الزامی در اتمام کتاب به‌گونه‌ای که او نوشته است وجود نداشت، اما نمی‌دانم چه بگویم.

 

شما می‌دانید چطور یک فیلم را به‌گونه‌ای که به ذائقه هواداران ژانر وحشت خوش بیاید بسازید. اما آیا این فیلم قرار است مفرح و سرگرم‌کننده هم باشد؟

همین‌طور است.

 

واقعا؟

بله،بله. این فیلم سرگرم‌کننده است، هارور است، اما دقایق احساسی هم دارد و شوخ‌طبعی در آن به‌وفور دیده می‌شود.

 

نمی‌گویم به سبک هالیوودی این را انجام می‌دهد، اما این بخشی از آن حال و هوایی است که سعی کردم به آن متعهد بمانم. ریچی، هنری و بن کاراکترهای متنوعی هستند. همه جور آدم در این گروه پیدا می‌شود. بازیگرهایی نیز که با آن‌ها کار کردم خود گوشه‌ای از این کاراکترها را در زندگی واقعی و در وجودشان دارند. در مواردی آن‌ها دست به اجرای فی‌البداهه زدند که نتیجه‌اش فوق‌العاده از آب درآمد.

 

آیا لحظاتی در کتاب بودند که نتوانستید به دلیل محدودیت بودجه، آن‌ها را بسازید؟ صحنه‌هایی که به‌شدت تمایل به ساخت‌شان داشتید، اما بیش از اندازه پرخرج بودند؟

دو صحنه بودند که آن‌ها را به تعویق انداختم؛ یکی به‌گونه‌ای نخستین برخورد دلقک با آدم‌ها را نشان می‌دهد و دیگری رؤیایی است که بیل در آن از روی یک پل به پایین نگاه می‌کند و ناگهان انعکاس یک بادکنک را در آب می‌بیند، سپس به بالای سرش نگاه می‌کند و به جای یک بادکنک یک دسته بادکنک می‌بیند و رفته‌رفته به بدن انسان تبدیل می‌شوند و نما عریض‌تر شده، تصویر چندین بچه مُرده، شناور در هوا دیده می‌شود. نتوانستم از پس هزینه ساخت آن برآیم.

 

ویستا فولادی

 

 

  • 18
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش