سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۰:۰۶ - ۰۳ مرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۵۰۰۷۶۸
فیلم و سینمای جهان

«لی چانگ دونگ» کارگردان «سوزاندن»: يک جای كار دنيا می‌لنگد

لي چانگ دونگ,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

لي چانگ دونگ، فيلمساز كره‌اي پس از هشت سال، با فيلم با «سوزاندن» كه اقتباسي از داستان كوتاه «انبارسوزي» هاروكي موراكامي است به سينما بازگشته است. پيش از اين او با فيلم‌هاي «آب‌نبات نعناعي» (١٩٩٩)، «واحه» (٢٠٠٢)، «آفتاب پنهان» (٢٠٠٧) و «شاعري» (٢٠١٠) درخشيده و جوايز معتبر جشنواره‌هاي بين‌المللي را به خانه برده بود. فيلم «سوزاندن» با دنبال كردن مثلثي عشقي آغاز مي‌شود؛ «جونگ سو» نويسنده‌اي مشتاق با «هي مي» زني كه در كودكي همكلاسي‌اش بوده برخورد مي‌كند.

 

هي مي‌ عازم سفر به آفريقاست. او در اين سفر با بن، مرد ثروتمند كره‌اي آشنا مي‌شود و... «سوزاندن» در حقيقت به واكاوي اين سه شخصيت مي‌پردازد اما مجموعه‌اي از پرسش‌ها و انگيزه‌هاي ناگفته‌ شخصيت‌ها در هاله‌اي از ابهام قرار مي‌گيرند. اين فيلم در بخش اصلي هفتادويكمين جشنواره فيلم كن روي پرده رفت كه جايزه فدراسيون منتقدان بين‌المللي (فيپرشي) و جايزه Vulcan اين جشنواره را به دست آورد. نشريه «Filmcomment» و mubi. com در حاشيه جشنواره كن با اين كارگردان به گفت‌وگو نشستند و چانگ دونگ از انگيزه‌هاي ساخت اين داستان و درون‌مايه‌هاي فيلم پرده برداشت.

 

پس از ديدن فيلم، داستان موراكامي را خواندم كه نسبتا رازآميز و كوتاه بود. از نخستين‌باري كه با اين داستان مواجه شديد، بگوييد.

داستان «انبارسوزي»، داستاني مينيماليستي است. وقتي آن را خواندم، فكر كردم رازها و معماهاي آن با پروژه‌هايي كه مدت‌هاست به آنها فكر مي‌كنم، عنصري مشترك دارند. پس از آخرين فيلمم «شاعري»، سه فيلمنامه تكميل كردم اگرچه براي ساخت‌شان جديت به خرج ندادم. اما درون‌مايه خشم، عنصر مشترك اين پروژه‌ها بود؛ در حقيقت خشم و درماندگي جوانان امروزي. همچنين اينكه اين جوانان احساس مي‌كنند يك جاي كار دنيا مي‌لنگد اما آنها نمي‌توانند متوجه چرايي‌اش شوند.

 

شنيده‌ام كه شما پيش از اينكه ساخت فيلم را شروع كنيد، مي‌پرسيد: «دليل وجود سينما چيست؟»

به عنوان يك فيلمساز، اين مهم‌ترين سوال است. در فيلم جونگ‌ سو مي‌كوشد نويسنده شود و هميشه از خودش مي‌پرسد: «چه نوع داستاني مي‌توانم بنويسم؟» مثل جونگ سو، مدام اين سوال را از خودم مي‌پرسم، گويي كه فيلمسازي هستم كه تازه حرفه‌اش را شروع كرده است. در آن وقت بود كه به ذهنم رسيد خشم يكي از مهم‌ترين مسائل دنياي امروز است، به خصوص براي جوان‌ها.

 

داستان موراكامي «انبارسوزي» با يكي از داستان‌هاي ويليام فاكنر هم نام است. به نظر مي‌رسد شما به داستان فاكنر نيز گريزي داشته‌ايد به ويژه در مورد رابطه شخصيت محوري با پدرش.

اين دو، داستان‌هايي متفاوت هستند و سبك‌شان هم بسيار متفاوت است. اما من به زندگي‌هاي دنياي فاكنر علاقه‌مندم و داستان او هم با خشم سروكار دارد بنابراين سعي كردم ارتباطي ميان دو داستان پيدا كنم.

 

بخش عمده داستان در شهر مرزي پاجو روي مي‌دهد؛ حتي در صحنه‌اي صداي پخش شدن راديوي پروپاگانداي كره‌شمالي را مي‌شنويم. چرا اين مكان را انتخاب كرديد؟

پاجو از آن دست شهرهاي معمولي كره است كه اين روزها در حال ناپديد شدن هستند. ريشه اين ناپديدي به گذشته بازمي‌گردد و همچنين به شخصيتي مانند پدر جونگ سو (كه يك كشاورز است) . اما در مورد نقطه‌نظر امروزي هم نكته‌اي دربردارد: درگيري ميان كره جنوبي و شمالي هميشه در ناخودآگاه كره‌اي‌ها جاي دارد.

 

پاجو را انتخاب كردم چون شهر معمولي كره‌اي به همين شكل است. با پيشرفت‌هاي شهرنشيني در كره، مزرعه‌ها يكي يكي ناپديد مي‌شوند. همچنين تعداد جواناني كه در مناطق روستايي زندگي مي‌كنند، به تعداد انگشتان دست هم نمي‌رسد. اما شخصيت محوري داستان، جونگ سو، به خاطر پدرش در پاجو زندگي مي‌كند، در حقيقت در آرزوي فرار است. اگرچه اين شهر فقط يك ساعت با سئول فاصله دارد اما آنقدر به كره‌شمالي نزديك است كه مي‌تواني صداي پخش راديوي پروپاگانداي كره شمالي را بشنوي. فضايي است كه به خوبي ماهيت نزديكي كره جنوبي به كره شمالي را منعكس مي‌كند.

 

«سوزاندن» فيلمي است كه پرسش‌هاي بسياري را بي‌پاسخ مي‌گذارد. چطور اين ابهام فراگير روي كار شما با بازيگران و همچنين تحليل و تفسير آنها از شخصيت‌ها تاثير گذاشت؟

وقتي با بازيگران كار مي‌كنم به راهنمايي دادن‌هاي مشخص عادت ندارم اما فكر مي‌كنم در اين فيلم به بازيگران آزادي عمل بيشتري دادم. مخصوصا به شخصيت بن؛ مهم‌ترين نكته اين بود كه شخصيت او و انگيزه‌هاي دروني‌اش را درك كنيم. مبهم بودن اين شخصيت مهم است و اين دشوارترين جنبه اين نقش براي من و بازيگرش بود.

 

سكانس طولاني و محوري كه در غروب روي مي‌دهد و در آن «هي مي» آنچه را كه خودش «رقص گرسنگي بزرگ» مي‌نامد، اجرا مي‌كند صحنه‌اي است كه ميان دو شخصيت مرد رازي افشا مي‌شود. مي‌شود درباره اين صحنه توضيح دهيد؟

به گمانم اين صحنه محوري‌ترين صحنه فيلم است كه داستان دو مرد و يك زن است. زمان روي دادن آن را غروب انتخاب كردم، بين روز و شب. همچنين مكان داستان را مرز دو كشور انتخاب كردم؛ در حقيقت خطي نامعلوم ميان حقيقت و دروغ، درست و غلط، رازگوني فيلم را منعكس مي‌كند. توضيح آن با كلمات سخت است اما از نظر من، اين مهم‌ترين صحنه فيلم است.

 

قصد داشتيد از كدام صحنه از داستان هاروكي موراكامي جدا شويد؟ فيلم شما فراتر از داستان پيش مي‌رود.

به جاي اينكه دنبال كمبودهاي داستان بروم، روي داستان‌سرايي مينيماليستي موراكامي و همچنين عناصر رازآميز داستانش تمركز كردم. جذب‌شان شده بودم چون براي بسط و تبديل آن به مديوم سينمايي دست من را باز مي‌گذاشت. فكر مي‌كردم چطور مي‌توانم از لحاظ سينمايي اين عناصر موجود را به داستان‌هاي رازآميز ديگر متصل كنم. احتمالاتي كه در اختيارم گذاشت، برايم جذاب بودند.

 

پيش از اين درباره ويژگي‌ رازآميزي داستان موراكامي صحبت كرديد. بسياري اين فيلم را يك تريلر مي‌دانند اما پرسش من اين است كه آيا خودتان آن را يك داستان روحي مي‌دانيد. نه اينكه حقيقتا روحي در آن باشد بلكه روحي تلويحي؛ در واقع وقتي عشق به هي مي، جونگ‌ سو را تسخير مي‌كند.

مي‌توان فيلم را يك داستان روحي ناميد. محتوايي ناشناخته وجود دارد، اگرچه اين محتوا چيزي نيست كه از لحاظ فيزيكي به وجودش باور داشته باشيد. داستان چيزي را دنبال مي‌كند كه شما نمي‌دانيد چيست.

 

اين موجود ناشناخته هي مي‌ است؛ شخصيتي كه سنجيده تعريف شده است. با وجودي كه او شخصيت خاص خود را دارد اما به نوعي داراي شخصيتي خيال‌پردازانه است. چطور اين شخصيت را كه هم واقعي و هم خيالي به نظر مي‌رسد، خلق كرديد؟

آنقدر در شخصيت‌پردازي او پيشروي نكردم كه حالا بخواهم بگويم چنين شخصيتي از ابتدا وجود نداشت اگرچه شايد اين‌طور تفسير كنيد. احساس مي‌كنم او شخصيتي واقع‌گرا دارد. وقتي هي مي‌ را مي‌بينيد، او را آدمي مي‌يابيد كه در تقلا است و از طرفي هنوز در جست‌وجوي معناي زندگي است حتي براي اين منظور به آفريقا سفر مي‌كند. برخلاف بسياري از جوان‌ها، هي مي ‌زني جدي و مصمم است.

 

ميل جونگ سو به نوشتن و خلق داستاني خيالي را عنصر تاثيرگذار داستان تلقي نمي‌كنيد؟ اتفاقي كه در داستان مي‌افتد شايد در حقيقت محصول نوشتن‌هاي او باشد؟

جونگ سو، نويسنده الهام‌بخشي است. اما كساني كه رمان مي‌نويسند اغلب اوقات به ديگران و دنياي رازآميزي كه احاطه‌شان كرده، رو مي‌كنند و از همين جا اين سوال مطرح مي‌شود: «چه داستاني مي‌توانم تعريف كنم و تعريف خواهم كرد؟» آنها حقيقتا به دنيا چشم نمي‌دوزند بلكه در پي داستاني در دنيا هستند و مي‌خواهند مشخص كنند چه كلماتي براي داستان‌شان به كار ببرند. اما هي مي ‌زني است كه به هر طريق و روشي در جست‌وجوي معناي زندگي است. به نوعي خصلت‌هاي او در مقام يك انسان خالص‌تر و صادقانه‌تر از خصلت‌هاي نويسندگي جونگ سو است.

 

شكاف و رقابت‌ ميان جونگ سو و بن، واضح و تمام‌نشدني است؛ يكي فقير و ديگري غني، يكي روستايي و ديگري شهري. اما اين مردها را شخصيت‌پردازي كرده‌ايد، هم سن‌وسال هستند اما زندگي كاملا متفاوتي از يكديگر دارند، به خصوص در زمان حال. فكر مي‌كنيد اين دو مسير متفاوتي است كه يك نسل در كره مي‌پيمايد؟

فكر مي‌كنم شكاف بين آنها به كره محدود نمي‌شود و رويدادي جهاني است. جونگ سو در پاجو و بن در گانگنام كه ثروتمندترين، آرام‌ترين و تميزترين شهر كره محسوب مي‌شود، زندگي مي‌كنند. اين دو در دو سر يك خط قرار دارند. اما بسياري از جوانان اين روزها در جايي ميان اين دو قطب زندگي مي‌كنند. بسياري درماندگي جونگ‌سو را احساس مي‌كنند اما مي‌خواهند مثل بن زندگي كنند. حتي برخي خيال مي‌كنند زندگي‌شان شبيه به زندگي بن است.

 

در همين راستا، كنش‌هاي خشونت‌آميز فيلم فقط به عشقي شكست‌خورده منتهي نمي‌شود بلكه به برتري شكست‌خورده يا طبقه برتر منتهي مي‌شود؟

بله. مي‌توان آن را عقيم‌سازي، شكاف طبقاتي غالب‌شده اين روزها، ناميد. اين همان لحظه‌اي است كه آدم از كوره در‌مي‌رود. فيلم معمايي است كه سوال «بن كيست؟» را مطرح مي‌كند و در همين ضمن شخصيت بن را زير سوال مي‌برد. اما در نتيجه، به اين سوال مي‌رسيم: «جونگ سو كيست؟» جونگ سو جواني است كه خشم را در دلش نگه داشته است. ما شاهد تبديل شدن جونگ سوي صادق و بي‌ريا به آدمي كاملا متفاوت هستيم و مي‌بينيم آسيب‌پذيري او به چه چيزي تبديل مي‌شود.

 

بهار سرلك

 

etemadnewspaper.ir
  • 10
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۹
غیر قابل انتشار: ۱۱
جدیدترین
قدیمی ترین
فیلم شاهکار بود
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش