به گزارش ایران، نسخه جدید «ظن»، فیلمی که لوکا گوادانینو ایتالیایی از روی فیلم مشهور سال ۱۹۷۷ داریو آرجنتو ساخته، از آثار خبرساز جشنواره معتبر اخیر ونیز ایتالیا بود و با توجه به شروع اکران عمومی فیلم در اروپا و امریکای شمالی از اواسط آبانماه امسال توجه بیشتری به این اثر ویژه سینمایی معطوف شده تا بنیادهای آن بیشتر شرح داده شود.
گوادانینو در بازسازی فیلم اصلی که هزینه تولید آن به ۲۰ میلیون دلار رسیده، از هنرپیشههایی مثل داکوتا جانسون، تیلدا سویین تون، میا گوت، لوتز ابرز دورف، چلوگریس مورتز و جسیکا هارپر سود جسته و آخری (هارپر) کسی است که ۴۱ سال پیش در فیلم آرجنتو هم بازی کرد. موضوع فیلم مثل نسخه اول درباره یک امریکایی تازه وارد به مدرسه عالی پراعتبار تانز در ایتالیا است که به آرامی درمییابد فعالیتهای هنری در این مرکز دانشگاهی فقط سرپوشی برای فعالیتهای اصلیتر و خطرناکی است که درون مدرسه صورت میپذیرد و کمتر کسی از آن اطلاع دارد.
گوادانینو در پاییز ۲۰۱۸ فیلمی را رو کرده که نه فقط شانه به شانه نسخه نخست میساید، بلکه شماری از فیلمهای ترسناک برتر دیگر دهه ۱۹۷۰ را نیز به یاد میآورد و نقبی به فیلمهای پر وحشت دهه بعدی (۱۹۸۰) هم محسوب میشود. همانند فیلمهای افشاگرانه «حالا نگاه نکن» و «کالیگولا» و همچنین wicker man نسخه جدید «Suspiria» هم فیلمی است که هم کنجکاوی شدید و ترس از ناشناختهها را در دل بینندهها میکارد و هم فیلمی که وقتی حقایق و بنیادهای آن عیان و بیان میشود، بینندگان غافلگیر شده و به سمت و سوهای غیرقابل پیشبینی هدایت میشوند و با این اوصاف فقط درامهایی مانند «کالیگولا» در گذشته بالنسبه دور و «زیرپوست» و «آب تاریک» (ساخته هیدهئو ناکاتا ژاپنی) در گذشته نزدیک توانستهاند همینخط و روال را طی کنند. گوادانینو درباره نسخه جدید فیلمی که ساختن امثال آن در جهان سینما پیوسته سختتر و نادرتر میشود، حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
آقای گوادانینو، چرا به فکر بازسازی فیلم کلاسیک سالها پیش داریو آرجنتو افتادید؟
اولین باری که پوستر آن فیلم را دیدم، سال ۱۹۸۲ بود و ۱۱ سال بیشتر نداشتم و خود فیلم را دو سال بعد از آن تماشا کردم و اثر زیادی روی من گذاشت و اندک زمانی بعد به این صرافت افتادم که خودم چنین احساس انفجاریای را به درون پیکر یک فیلم تزریق کنم. فیلم آرجنتو از بسیاری جهات پیشرو و بدعتگذار است و یکی از آنها در زمینه ترسیم حس مادری و بیان وجوه مختلف آن است. فیلم آرجنتو که من تم آن را در کار خودم تجدید و تکرار کردهام، درباره گروهی زن جوان است که در ارتباط با یک پروسه و مأموریت پنهان مجتمع و متحد میشوند.
این فیلم مثل کار اصلی به شکلهای مختلف آزاردهنده خاطرها است و نوعی عذاب با آن همراه است و به گفته داکوتا جانسون (یکی از بازیگران اصلی فیلم) حتی لوکیشن محل فیلمبرداری این حسهای ناخوش را در برداشت و او بعد از اتمام فیلمبرداری محتاج روان کاوان شد.
در این باره صحبت کنید. اگر حس ناگواری در فیلم وجود دارد، بهخاطر داستان غیرمعمول آن است وگرنه روال تولید فیلم هیچ مشکلی نداشت. یک تیم حرفهای کار را درآوردند. فکر میکنم روح داکوتا جانسون شکنندهتر از آن بود که این داستان سرشار از استرس را بدون برخی بازتابها تحمل کند.
مدرسه هنری تانز را کجا بازسازی کردید؟
عمارتی مناسب را در ارتفاعات شهر وارهسه ایتالیا یافتیم که بواقع یک مدرسه متروکه بود و آن را به شکل همان آکادمیای درآوردیم که میخواستیم.
بهعنوان کارگردان و مجری اصلی طرح چه کردید تا تنشها کمتر و کارها هماهنگتر شود.
هر کار گروهی در هر حرفهای از کارکردهای انفرادی اشخاص نشأت میگیرد و از مسئولیتپذیری انفرادی آدمها و من بهعنوان یک مدیر هرچند مسئولیتهای بزرگتر دارم، اما در یک پروسه کلی حرکت میکنم. البته بسیاری از کارگردانان از نشانههای واقعی ترس و خدشه در وجود عوامل اجرایی فیلمهای خود استقبال و راههای رسیدن به ترس واقعی را با اشتیاق طی میکنند زیرا سبب میشود عکسالعملهای آن افراد مبتنی بر استرس و حسهای ناشناخته واقعی باشد و یک چیز مصنوعی جلوه نکند و به تبع آن بینندهها هم بیشتر تحت تأثیر قرار گیرند.
برخی صحنههای فیلم واقعاً عصبیکننده و توأم با دلهره عمیق است و لابد بجز داکوتا جانسون کسان دیگری هم آنها را پس میزدند.
نه، چنین موردی را به یاد نمیآورم. شاید برخی ترسها به ذهن بازیگران رسوخ کرده باشد اما از حرفهای گری آنها ذرهای هم کاسته نشد. همین داکوتا جانسون که نامش را آوردید، پا به پای سایرین تا آخر فیلم پیش رفت و هرگز کم نیاورد.
جایی گفتهاید که این فیلم را نیز با لذت و شادی ساختهاید.
همینطور است، زیرا هیچ یک از کارهایم با این باور نبوده که جمع هنریمان در حال آزار دیدن است. ما یک مجمعهنری چند هفتهای داشتهایم که کارشان را به نحو احسن انجام دادهاند.
فیلم شما به شکل هنرمندانهای توسط سایومبو موک دیپروم فیلمبرداری شده ولی مقداری از رنگ و نماهای روشن فیلم داریو آرجنتو براساس سلایق شما به رنگهایی تیرهتر تبدیل شده است. این رویکردها و انتخابها از کجا آمد؟
من مذاکراتی با فیلمنامه نویسمان یعنی دیوید کاگ یانیچ داشتم و روی این بحث کردیم که مدل کار راینر ورنر فاسبندر آلمانی بویژه در دهه ۱۹۷۰ و نیمه اول دهه ۱۹۸۰ را برای این فیلم الگوی کارمان قرار بدهیم. ما به نقاشیهای هنرمند توانایی مثل بالتوس هم چشم دوختیم زیرا فضاهای خواب گونه نقاشیهای او معروف و مشابه چیزهایی است که ما برای «Suspiria» در ذهنمان داشتیم. داریو آرجنتو و مدیر فیلمبرداریاش لوجیانو توولی هم روی این وجه از قضایا بسیار کار کرده و فیلم را به لحاظ رنگ و اصول آن به شکلی درآورده بودند که میخواستند و این برای من و تیمم نیز صدق میکند. ما به آثار هنری زنانه دهه ۱۹۷۰ توجه کامل کردیم تا خط فکری لازم را برای چیزی که میخواهیم ارائه بدهیم و در داستان «Suspiria» موجود است، بهدست بیاوریم.
از همه جالبتر سپردن نقش اصلی مرد فیلم به لوتزابرز دورف آلمانی است که در ۸۲ سالگی نخستین فیلمش را تجربه میکند و پیشتر در هیچ فیلمی حاضر نبوده است. ماجرای این گزینش چیست و چگونه به چنین چیز سوررئالی رسیدید؟
ما باید حتماً یک چهره کاملاً جدید را برای این کاراکتر میداشتیم. مردی را که هرگز روی پرده نقرهای ننشسته باشد و با این فیلم متولد شود. فردی که رنجهای مکرر و فراوان قرن بیستم در چهرهاش قابل ردگیری و مشاهده باشد. مردی که میخواهد به بقایش ادامه بدهد و در عین حال چیزهایی را که در گذشته طولانیاش از دست داده، پس بگیرد. کاراکتر ابرز دورف در این فیلم چنین چیز ناب و عجیبی است.
- 17
- 2