«خانهای با یک ساعت در دیوارهایش» فیلم جدید الی روت کارگردان ۴۶ ساله امریکایی در عین اینکه باز با تمهای رمز و راز و احتمال برخوردهای ناگوار هموار است اما در قیاس با کارهای قبلی او بسیار ملایمتر است و اصلاً نمیتوان باور کرد سینماگری که در فیلمهای «تب کابین»، «Hostel» و «اینفرنوی سبز» جوی خون به راه انداخته و حتی از آدمخواران سخن گفته بود، در فیلم تازهاش فقط یک قطره خون بریزد و در عین دلهرهآور بودن فضای داستان، ملایمت پیشه کند و خبری از شوکهای روحی در فیلمش نباشد.
«خانهای با یک ساعت در دیوارهایش» بواقع برگرفته از یک کتاب رمان پرطرفدار کودکان عرضه شده در سال ۱۹۷۳ و به قلم جان بلایرز است و کاراکتر مرکزیاش جوان یتیمی به نام لوییس بار ناولت (با بازی اوون واکارو) است که برای زندگی در کنار عمویش جاناتان (جک بلک) به خانه وی گسیل میشود و این معضلی بزرگ و قدیمی و مرموز واقع در شهر نیوزبیدی واقع در ایالت میشیگان امریکا است که از هر گوشه آن یک احتمال منفی و خطر بالقوه میبارد. لوییس اندک مدتی بعد از استقرار در این خانه درمییابد که عمو جاناتان و دوست نزدیکش فلورانس زیمرمن (کیت بلنشت) بواقع جادوگرانی هستند که درون خانه بهدنبال یک ساعت گمشده ویژه میگردند.
دلیل این جستوجو و حساسیت موجود نسبت به آن به احتمال وقوع حادثهای بسیار بد در صورت پیدا نشدن ساعت برمیگردد. ساعتی که مالک پیشین خانه ایزاک ایزارد (کایل مک لاکلان) آنجا برجای نهاده و حالا لوییس که مثل عمویش مرید سحر و جادو شده، پا به پای او برای یافتنش تلاش میکند. این فیلم را کمپانی امبلین تولید کرده که استیون اسپیلبرگ مشهور مالک اصلی آن است و الی روت که میگوید دیدن فیلمهای ترسناک «Polter geist» و Gremlins با خط و خطوطی از اسپیلبرگ و محصول دهه ۱۹۸۰ وی را به دنیای فیلمسازان سوق داد و «خانهای با یک ساعت» ادای دین او به اسپیلبرگ و چنان فیلمهایی به حساب میآید، حرفهای دیگری هم برای گفتن درباره این فیلم دارد.
آقای روت چگونه در مسیر ساخت این فیلم قرار گرفتید؟
من از قدیم هم میخواستم فیلمی از ژانر کودک و با موضوعی متمرکز بر نوجوانان بسازم ولی با اسلوب و روشی که خودم میپسندیدم. با این حال وقتی ساخت فیلم «خانهای با یک ساعت در دیوارهایش» به من پیشنهاد شد و متن آن را خواندم، با خود گفتم این تقریباً همان چیزی است که میخواستم. من حتی در دوران کودکی و نوجوانیام فیلمهای دلهرهآور کمپانی امبلین را میدیدم و با اینکه من مشهور به ساختن فیلمهایی بسیار تندتر و جدیتر و توأم با خونریزیهای بیشتر شدهام اما فرهنگ و روش بزرگ شدن من خارج از روند و حس و حال فیلمهای Goonies و حتی سری فیلمهای ایندیانا جونز و ای.تی و بواقع کارهای اسپیلبرگی و متأثر از وی نیست.
ظاهراً امبلین هم در حال بازگشت به همان حال و هوا و سوژهها است.
همینطور است و امبلین بعداز چند سال رکود و کمکاری در حال انجام فعالیتهای وسیع به قصد بازگشت به جایگاه رفیع سابق خویش در فیلمهای «تریلر» (دلهرهآور) است و فیلمی که بهعنوان سنگ بنای اول این قضیه روی آن حساب بازکردهاند، همین فیلم «خانهای با یک ساعت» است. من قبل از شروع فیلمبرداری این اثر سینمایی جلسهای هم با اسپیلبرگ داشتم و او طی آن نصایح سودمندی را به من ارائه کرد و به من گفت یک چیز ترسناک بساز و ابایی از این قضیه نداشته باش اما نه چیزی که از آن خشونت و رود خون ببارد. او به اطلاع من رساند که حتی شخصاً برخی وسایل قدیمی و منجمله ساعتهای عتیقه را در خانهاش نگهداری میکند و البته زنش مانع میشود که حجم آنها بیش از حد شود.
آیا اسپیلبرگ کمک بیشتری را هم به شما ارائه کرد؟
بله. او تعدادی ادوات عتیقه و یادگاریاش را که واقعاً به درد دکور و تزئین محیط فیلم من میخورد، در اختیارم گذاشت و من هم پساز اتمام فیلمبرداری نسخهای از فیلم را برای او فرستادم و وی با ابراز رضایت از حاصل کار خطاب به من گفت: کارت را خوب انجام دادهای و من حتی میخواهم مشعل هدایت فیلمهای دلهرهآور کمپانی امبلین را به تو بسپارم.
با این حال آنقدر به ساخت فیلمهای تند ژانر وحشت معروف شدهاید که هرگونه رویکردتان به کارهای سبکتر نوعی اشتباه و دوری از جاده موفقیت برایتان به حساب میآید.
شاید هم اینطور نباشد زیرا در عمل من همیشه فیلمهایی را ساختهام که میخواستهام و موافق میلم بوده است و درگیر و اسیر یک ژانر واحد نشدهام. شما ببینید که سم رایمی نیز کارش را ابتدا با فیلمهای ترسناکی مثل «مرده کامل» شروع کرد ولی بعداً به دنیای بسیار سبکتر و فانتزی کمیک استریپها ورود کرد و سهگانه نخست اسپایدرمن را ساخت و جان کارپنتر هم بعد از فیلمهای جدی و جنایی و مرموز و ماوراییاش «مرد ستارهای» را رو کرد که فانتزی صرف است. ما پیتر جکسون نیوزیلندی را هم داشتهایم که ابتدا با فیلمهای جدی و خطیری مثل «طعم بد»، «فیبل ها را ملاقات کنید» و «مغز مرده» به میدان آمد ولی بعداً تغییر مسیر داد و کارگردان سهگانههای «ارباب حلقهها» و «هابیت» شد. من نیز همین مسیر گزینشی و روال فکری را طی کرده و همیشه خواستهام هم ریدلی اسکات باشم و هم تیم برتون و بواقع ادغامی از این دو!
بعضی صحنههای فیلم ترسناکتر از بقیه است و منجمله صحنههایی که حرکت الکترونیکی هراس آور ادوات فلزی را در محیطی تاریک برای حاکمتر شدن ترس نشان میدهد. آیا این سکانسها را مخصوصاً تندتر از بقیه کردید؟
من کلاً سعی کردم فیلمی را بسازم که درعین آفریدن هراس از چارچوبهای موجود تخطی نکند زیرا کارم باید برای تمامی ردههای سنی قابل تماشا میماند. بهترین افراد برای تشخیص میزان تند یا ملایم بودن صحنهها مردم عادی هستند و کافی است چند سکانس را بهطور امتحانی برای آنها به نمایش بگذارید و براساس واکنشهایی که از آنها میبینید برای جرح و تعدیل احتمالی صحنهها دست به کار شوید. البته حفظ چارچوبهای یک کار قابل دیدن برای تمامی سنین و ارائه همزمان صحنههایی که تماشاگران را شوکه کند کار بسیار سختی است ولی من هر کار لازمی را در این ارتباط انجام دادم و باید متذکر شوم که از تجربه حضور در این پروژه لذت بردم.
کار کردن با نامدارانی مثل جک بلک و بویژه کیت بلنشت چگونه بود؟
جالب است بدانید این دو هنرپیشه بیش از آن به یکدیگر شبیهاند که بهنظر میرسد و فاصله سنیشان هم کم است و قدری از من مسنتر هستند و در نتیجه در زمان ساخت این فیلم احساس محصلی را داشتم که در یک مدرسه نمایشی تئاتری را روی صحنه برده است و تعدادی از بازیگران نمایش از خود او سن بیشتری دارند. البته هر دو بازیگران درخشانی هستند و بین این دو نفر فکر میکنم جک بلک هنوز مشمول ستایشی نشده که سزاوار آن است و او را میتوان به گونهای رابین ویلیامز عصر ما دانست و حتی در ایفای نقشهای دراماتیک و جدی هم توانا است.
بلک نیز مثل ویلیامز در میان کارهای فانتزی و جدی چرخ خورده و هم «جومانجی۲» را در کارنامهاش دارد که کاملاً فانتزی و کودکانه است و هم فیلمهای جدی و خطرخیز «پادشاه پولکا» و «برنی» را. در مورد کیت بلنشت هم چیز زیادی اضافه بر گذشته نمیتوان گفت ولی برخی فیلمهای چند سال اخیرنشان دادهاند که او در وادی فیلمهای غیرجدی و شاد و خوش هم مهارت دارد و در هیچ عرصهای کم نمیآورد و هم فیلم کمیک استریپی «تور» را در کارنامهاش دارد و هم درامهای عمیق «کارول» و «یاسمین غمگین» و البته «هوانورد» را. من خوشبختانه در زمینه بازیگران حاضر در این پروژه بسیار خوشاقبال بودم.
- 11
- 5