پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۰۸:۴۶ - ۲۸ دي ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۰۰۱۳۹۲
موسیقی

با مجید اخشابی، آهنگساز و خواننده در سالروز تولدش

حفظ آرامش، رمز جوانی من

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,مجید اخشابی,

مردی با کت و شلوار چهارخانه سرمه‌ای، نگاهی نافذ و لبخندی ملایم با انرژی مثبت و برخورد خوشایندش هر جا که باشد همه را دور خودش جمع می کند. این اولین تعریف ما از مجید اخشابی است که روز گذشته، در سالروز تولدش به تحریریه جام‌جم آمد و وقتی چهار شمع رنگی روی کیک تولدش را خاموش کرد آهسته خندید که «خداحافظ ۴۴ سالگی عزیز...»

 

اخشابی را بیشتر مردم با صدای گرمش بخصوص در تیتراژ سریال‌های همراز، عروج، مهتاب، محله بنده‌نواز، مسافری از هند، یک وجب خاک، متهم گریخت، خانه به دوش، شب مهتاب، بوی خوش زندگی و... می‌شناسند، اما گاهی وقت‌ها، درخشش یکی از ستاره‌های آسمان، باقی ستاره‌های اطرافش را کمرنگ می‌کند و این حکایت اوست که شهرتش در خواندن باعث شده کمتر کسی بداند رهبر ارکستر بوده؛ آهنگساز و نوازنده سنتور، سه‌تار، تنبک، پیانو، دیوان و گیتار است؛ با تاسیس آموزشگاه موسیقی و و راه‌اندازی مجله‌ای فرهنگی و هنری، رستوران و... یک کارآفرین موفق شده و روزی ۱۸ ساعت کار می‌کند و دانشجوی دکترا است و دغدغه این روزهایش، امتحان جامع. اخشابی شکارچی رویاهاست؛ نمی‌گذارد که رویاهایش در حد آرزو بمانند. ما با او در روز تولدش درباره حس و حال اولین روز از ۴۵ سالگی، نگاهش به گذشته، لذتش از حال و رویاهایش برای آینده گپ زده‌ایم.

 

تولدتان را تبریک می‌گوییم آقای اخشابی. ماشاءالله هیچ فرقی نکرده‌اید. راز جوانی شما چیست؟

در وهله اول لطف خداست و پس از آن خونسردی و آرامش و خود را در معرض استرس‌های بی‌مورد قرار ندادن خیلی در این روزگار کمک می‌کند تا آدم به قول معروف بهتر بماند. تلاش برای حفظ آرامش دستاوردهای زیادی دارد، از جمله همین به تعبیر شما، جوان ماندن.

 

موسیقی تا چه اندازه در جوان ماندن شما نقش داشته است؟

موسیقی عامل اصلی آرامش است و مهم‌ترین دستاویزی که برای دستیابی به آرامش ذهنی و فکری به آن پناه می‌برم.

 

چه شد که وارد دنیای موسیقی شدید؟

زمانی که هفت سال داشتم روزی یکی از دوستان پدرم که سنتور می‌نواخت به خانه ما آمد. مسحور صدای سنتور شدم و در همان عالم کودکی، مجنون‌وار تلاش کردم تا با تخته و میخ و نخ نایلونی چیزی شبیه سنتور بسازم. کم‌کم به سمت موسیقی رفتم و در هنرستان موسیقی تحصیل کردم و اساتیدی مانند استاد فرامرز پایور نیز مرا تشویق به پیگیری تحصیلاتم در این حوزه کرد.

 

اما خانواده‌ام تردید داشتند که در حوزه موسیقی، شغلی برای من وجود داشته باشد و بهتر است در دانشگاه پزشکی و مهندسی بخوانم. به اصرار آنها رشته مهندسی عمران را انتخاب کردم. اما در حین تحصیل و رفت و آمدم به تهران و آغاز فعالیت‌های فرهنگی و هنری‌ام به این نتیجه رسیدم که می‌توان در حوزه موسیقی هم صاحب شغل بود و تمام اهداف و زندگی‌ام را روی موسیقی متمرکز کردم. اما خدا را شکر همچنان ارتباطم با تحصیل و دانشگاه قطع نشده است و اکنون در حال تحصیل در دوره دکترای پژوهش هنر هستم.

 

تحصیل در کنار این همه مشغله کار سختی نیست؟

کار دشواری است، اما دور افتادن از دانشگاه مرا دچار غربت و خمودگی می‌کند. دوست دارم همیشه از این غربت فرار کنم و به پناهگاه و مأمن خودم برگردم که بیشتر زندگی‌ام را در آن گذرانده‌ام.

 

دلیلش این نیست که دانشجو بودن به آدم احساس جوان بودن می‌دهد؟

بله، احساس تمام شدن را از آدم می‌گیرد. این‌که آدم خودش را در بن‌‌بست قرار ندهد سبب حفظ طراوت و تازگی روح و جان می‌شود.

 

به نظر می‌رسد نسبت به سال‌های گذشته در حوزه موسیقی کم‌کار شده‌اید. آخرین آلبومتان را چه سالی منتشر کردید؟

باید اعتراف تلخی کنم که آخرین آلبومم «پریزاد» نوروز ۸۵ منتشر شد و در این فاصله ۱۰ ساله آلبومی منتشر نکردم. اما به این معنا نیست که در طول این سال‌ها کار نکرده‌ام. در این مدت، قطعات زیادی برای تیتراژهای تلویزیونی ساخته‌ام و خوانده‌ام. به‌طور میانگین هر یک یا دو ماه قطعه‌ای را ساختم و تولید کردم به‌طوری‌که اگر می‌خواستم آلبومی منتشر کنم کافی بود همین قطعه‌ها را کنار هم می‌گذاشتم. اما قطعات یک آلبوم باید همسان و همرنگ باشند و تولید یک آلبوم زمان زیادی را می‌طلبد، درحالی‌که از سال ۸۶ بخشی از وقتم را به تحصیل و دانشگاه اختصاص دادم و همین موضوع سبب شد که زمان کمتری برای تولید آلبوم داشته باشم.

 

خیلی‌ها تک‌قطعه‌هایی را که در طول سال تولید می‌کنند، جمع‌آوری و در قالب یک آلبوم راهی بازار می‌کنند. چرا شما قطعاتی که برای تیتراژها می‌سازید و می‌خوانید را در قالب یک آلبوم منتشر نمی‌کنید؟

نگاه من هیچگاه بهره‌بردارانه نبوده که تا قطعه‌ای روی آنتن است سریع آلبومش را منتشر و آن را به یک مجرای پولساز تبدیل کنم. نمی‌دانم این مسأله ضعف است یا حسن. همیشه به فکر قطعه بعدی و روکردن برگ جدیدی بودم؛ نه این‌که برگی را رو و تنها از آن بهره‌برداری کنم. خوشحالم از این‌که همیشه دنبال پرسش‌ها و مهارت‌ها و کسب چیزهایی دیگر نیز بوده‌ام.

 

هیچگاه نخواستم تک‌بعدی باشم و تنها به موسیقی بچسبم. در این سال‌ها کارهای مختلفی انجام دادم؛ تأسیس مجله، آموزشگاه موسیقی، مرکز مهارت‌آموزی، استودیوی ضبط موسیقی و استودیوی ضبط تصویر، موسسه فرهنگی و هنری، انتشارات، فصلنامه علمی‌-پژوهشی آفرینش هنر، پایگاه خبری تخصصی موسیقی و به تازگی فعالیتی را شروع کردم که ارتباطی به فرهنگ و هنر ندارد و تحقق یک آرزوی دیرین بود که از کودکی‌ام نشأت می‌گرفت؛ تأسیس یک رستوران. در مجموع، خوشحالم که وقتم را برای عملی ساختن و دنبال کردن آرزوهایم صرف کردم.

 

الان در آستانه میانسالی به همه آرزو‌های خود رسیده‌اید؟

نه، آدمی سیری‌ناپذیر است. همواره به عنوان یک انسان دنبال مکاشفات و پاسخ به پرسش‌های چیستی و چرایی و آنچه بوده‌ام که مربوط به رابطه من با دنیای بیرون من است. تصور می‌کنم هنر باید مرا به یک جایگاه فکری و معرفتی برساند.

 

تأسیس مجله پاسخ به چه نیازی بود؟

یک عشق و علاقه دیرین؛ همیشه می‌خواستم مجله‌ای داشته باشم و بنویسم. نوشتن خیلی کار سختی است. اعتراف می‌کنم آهنگسازی برایم به مراتب ساده‌تر از نوشتن یک مقاله است. مجله‌داری برایم تجربه بسیار خوبی بوده و مرا به دنیای مکتوب فرو برد که بیشتری اهالی موسیقی از آن دور هستند.

 

ماشاءالله همیشه خنده‌رو و پرانرژی هستید. تا به حال عصبانی هم شده‌اید؟

به هر حال، راه‌اندازی این مجموعه‌ها و سر و کار داشتن با آدم‌های مختلف گاهی آدم را خوشحال و گاهی ناراحت می‌کند. با این همه، این خندان بودن درحالی‌که یکی از مشکلات مدیریتی‌ام محسوب می‌شود، به من خیلی کمک می‌کند.

 

چرا مشکل مدیریتی؟

به هر حال، همین خندان بودن و ساده‌نگری و گذشت زیاد و عدم انتقام‌جویی و سخت نگرفتن به دیگران سبب می‌شود عده معدودی از همکاران در کارشان اهمال و کم‌دقتی کنند. اگر من این روحیه را نداشتم مدیر بسیار موفق‌تری بودم.

 

الان به طور مشخص چه آرزویی دارید که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنید؟

از آنجا که امروز روز تولدم است پیامی را برای سپاسگزاری از همه مخاطبانی که در فضای مجازی به هم دسترسی داریم منتشر کردم و از خدا آرزوی فهم کردم. گفتم در این سالیان مکرر که به عمر آدم اضافه می‌شود اگر توأم با درک و فهم باشد دستاورد عظیمی خواهد داشت وگرنه گذر عمر از نگاه تقویم است. امیدوارم بتوانم الطاف خداوند را جبران کنم. امیدوارم در حد خودم مفید باشم و برای اطرافیانم خاطرات خوبی به جای بگذارم.

 

 

 

 

jamejamonline.ir
  • 12
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش