مهديه محمدخاني، خواننده اصيل ايراني، فراگيري موسيقي را با نواختن ساز پيانو و دف آغاز كرده و از سال ٨٧ به فراگيري صداسازي آواز ايراني و شيوه خوانندگي استاد محمدرضا شجريان نزد غلامرضا رضايي پرداخته و در سال ٩٠ در كارگاه استاد شجريان پذيرفته شده است. گروهي به نام گروه شهنوا تشكيل داده است
شخصيتي اصيل، همچون هنر ايراني، لحن كلام و آرامش بيان و پختگي نهفته در صحبتهايش از روحي صيقلخورده چون الماسي خوشتراش خبر ميدهد. همه سوالات را شمردهشمرده و واژه به واژه و دقيق، همانند تحريرهاي بيعيب و نقصي كه در آوازهايش از او شنيدهايم پاسخ ميدهد.
مهديه محمدخاني، خواننده اصيل ايراني، فراگيري موسيقي را با نواختن ساز پيانو و دف آغاز كرده و از سال ٨٧ به فراگيري صداسازي آواز ايراني و شيوه خوانندگي استاد محمدرضا شجريان نزد غلامرضا رضايي پرداخته و در سال ٩٠ در كارگاه استاد شجريان پذيرفته شده است. گروهي به نام گروه شهنوا تشكيل داده است. تا به امروز نزديك به ٥٠ اجراي كنسرت داشته كه براي شناساندن موسيقي اصيل ايراني در بيرون از مرزهاي ايران به جهانيان در خور توجه و تحسين بسيار است.
با مهديه محمدخاني درباره شايعه تكخواني در حضور وزير ارشاد، وضعيت فضاي كنوني موسيقي، شيوه استاد شجريان، نحوه پذيرفته شدنش در كارگاه آواز استاد، فعاليتها و دغدغهها و ناگفتههايش به گفتوگو نشستيم كه در ادامه ميخوانيد:
گروه شهنوا و فعاليتهاي آن به چه صورت است؟
هميشه دوست داشتم با گروهي از بانوان كنار هم بتوانيم در داخل و خارج از كشور، اجراي برنامه داشته باشيم و هنري كه سالها آموختهايم را در قالب كنسرتهاي اصيل ايراني يا حتي كنسرتهاي موسيقي محلي به نمايش بگذاريم. به همين دليل گروه شهنوا را با اعضاي باتجربه و باسابقه تشكيل دادم. نخستين برنامه رسمي گروه (درواقع معارفه گروه شهنوا) با ثبت و مجوز وزارت ارشاد در ٢٢مرداد ٩٣ و با يادي از بانوي آواز ايران قمرالملوك وزيري اجرا شد. اين برنامه شامل طرح موضوعاتي در حوزه فعاليتهاي فرهنگي زنان و اجراي چند قطعه توسط گروهمان بود. بعدها به دليل كنسرتهايم و مسائلي كه در آن دوره پيش آمد وقفه كاري افتاد. ولي در نهايت اين گروه به نام شهنوا پابرجاست. اما اينكه فعاليتهايش به چه شكل خواهد بود درحال رايزني و فكر در مورد آن هستم.
صحبت از اجرا با مجوز و ثبت وزارت ارشاد كرديد، آيا اين اجرا همان اجراي معروف است كه شما در حضور وزيرارشاد داشتيد؟
قبل از هر توضيحي براي چندين و چندمين بار اين شايعه را رسما تكذيب ميكنم.
پس شرح ماجرا چه بود؟
پاييز ٩٢ كه براي نخستين تجربه اجرايي در اروپا بودم از اعضاي گروه موضوع اين شايعه را شنيدم و نهتنها باور نكردم، اهميت هم ندادم. به هر حال براي هر هنرمندي ممكن است هزارويك شايعه پيش بيايد. فرداي آن روز وقتي ديدم وزير ارشاد شخصا اين شايعه را تكذيب كردند؛ اين موضوع برايم كمي جديتر شد و احساس كردم بُعد خبري اين موضوع آنقدر گسترده بوده كه خود وزير اين موضوع را تكذيب كردهاند. اما تكذيب ايشان بسيار قوي و گستردهتر از آن بود كه من بخواهم توضيح ديگري بدهم.
تمام موضوع همين بود.
اينكه اين ماجرا از كجا و چرا به وجود آمد و چه چيزهايي پشت اين ماجرا بود را نه ميدانم و نه در نهايت، فهميدم.
به هر حال در هر اتفاق تازه و نو ممكن است داستان و حواشي مختلفي پيش بيايد، اما آنچه مسلم بود اين است كه اين شايعه از درون فضاي موسيقي و هنر بيرون نيامده بود. هرآنچه بود موضوعات ديگري غير از اين بود. خيلي دوست دارم اين را هم اضافه كنم كه من يك زنم. در ايران متولد شدم. در ايران و در منطقهاي بزرگ شدم كه آميخته با سنت و اصالت بوده و از اين بابت خيلي خوشحالم. بايد به قوانين احترام گذاشت و من نيز به آن احترام ميگذارم و هيچوقت كاري نكردهام كه خارج از محدوده تعريف ارزشهاي خود و جامعهمان باشد.
بنابراين در اين موضوعات و اتفاقاتي كه افتاد مثل بقيه كه از دور نگاه ميكنند من هم به اين موضوع فقط نگاه كردم و كنار كشيدم. چون اصلا نه ارتباطي با نوع تفكرم داشته و نه با هنرم. از جايي به وجود آمده كه به دليل دشمني يا رقابت در مسائل مختلف بين چند نفر بوده و در هر صورت ارتباطي با شخص من نداشته است. تنها به هنر فكر كردم و در راه هنر قدم برداشتم.
ما از شما اجرايي در داخل كشور در آينده خواهيم ديد؟
هر كسي براي كار خود معيارها و قاعدهاي دارد. من هم همين طور. در آينده اگر شرايط با معيارهايم متناسب باشد، چراكه نه.
چطور در كارگاه استاد شجريان پذيرفته شديد؟
اين يكي از بهترين اتفاقهاي سالهاي زندگيام بوده است. شهريور٩٠ براي ديدن كنسرت استاد به همراه خانواده و دوستان و معلم آوازم آقاي رضايي به تركيه سفر كرديم. به هتل ايشان براي ديدن استاد شجريان رفتيم. خيلي دوست داشتم استاد صدايم را بشنوند و به ايشان گفتم كه «اگر امكان داشته باشد وقتي تشريف آورديد ايران، صداي مرا بشنويد» كه استاد پيشدستي كردند و گفتند همين جا برايم بخوان. و چون استرس داشتم فقط توانستم آخرين درسم را كه آوازي در ابوعطا بود بخوانم. فقط دوبيت. ولي با همه اينها استاد گوش كردند و وقتي تمام شد خطاب به آقاي رضايي گفتند «صدايش حس و حال خوبي دارد» و رو به من گفتند «وقتي آمدم ايران بياييد تا با هم شروع كنيم.»
اين بدان معني بود كه در كارگاه استاد پذيرفته شدهام. ميتوانم بگويم بيشترين شوق زندگيام را در آن لحظه داشتم. به ايران برگشتم و منتظر شروع كارگاه شدم. اما متاسفانه استاد به مدت يك سال به ايران برنگشتند و در انتظار برگشت ايشان بودم تا اينكه استاد بعد از يك سال به ايران بازگشته و كلاسهاي كارگاه آواز آغاز شد. در واقع استاد شجريان وارث و حافظ موسيقي گذشتگان ما هستند و با انتخابهاي درست ابيات و تلفيق درست اشعار و تغيير در ادوات و بيان تحريرها و سلايق و خلاقيتهاي فردي به شيوهاي متفاوت دست يافتند.
اين روزها از آن ظرافت صداي قمر و سيما مافيها و سيمابينا و پريسا و هنگامه اخوان و... در ميان هنرجوها يا برخي خوانندههاي خانم خبري نيست و صداي بانوان مردانهتر و پرقدرتتر شنيده ميشود، فكر ميكنيد اين از كجا نشأت ميگيرد؟
صداي پرقدرت و پرحجم داشتن با تقليد كردن از صداي مردانه متفاوت است. از ديدگاه من آواز يك زن بيانگر لطافت ذاتي زن است و زماني كه يك زن شروع به تقليد از خوانش يك مرد ميكند بالطبع اين ظرافتها و لطافتها كه از نوع جنس زنانه است دستخوش تغييرات بسيار ميشود. حجم و قدرت صدا در آواز لازم است؛ اما به جاي خود. تقليد از صداي مردانه را هم اين روزها بسيار ديدهام. اين ممكن است از موضوعات مختلف نشأت بگيرد. مثلا از كمبود مدرسين آواز خانم براي بانوان. بانواني كه با معلم آقا كار ميكنند صدايشان حالتهاي مردانه ميگيرد و اگر روش تدريس مشكل داشته باشد هنرجوها به تقليد از معلم رو ميآورند. موضوع ديگر آنكه هنرجوها صداسازي نميكنند.
نگرششان نسبت به صداي خودشان تهي است. ناخودآگاه شروع به تقليد كامل ميكنند. ولي اگر صداسازي كنند باعث ميشود صداي منحصر به فرد خود را داشته باشند و همين باعث ميشود تا تنوع صدايي داشته باشيم و باز تاكيد ميكنم بايد حتما خوانندهها مخصوصا بانوان توجه داشته باشند، هركس بايد صداي خودش را داشته باشد.
يعني خواننده جديد با صداي جديد و دليل ديگر اينكه شايد ما در سالهاي گذشته تا به امروز صداي بانوان را در اين دوره كمتر داشتهايم. شايد نسل ما از پذيرش لحن صداي بانوان دورتر است و اين فاصله باعث ميشود جامعه براي پذيرش صداي تقليدي نزديك به صداي مردانه آمادهتر باشد. ناگفته نماند كه در اين ميان طبيعت صدا نيز بسيار موثر است. ممكن است برخي بانوان طبيعت صدايشان به مردان نزديك و شبيه باشد كه شامل مطالب گفته شده نيست.
كمي برگرديم به عقب و به ٢١ سالگي شما و شروع فعاليتهاي هنريتان. شما در مصاحبهاي گفته بوديد تا ٢١سالگي كسي صداي مرا نشنيده بود. چطور ره صدساله را در مدت كوتاهي پيمودهايد كه شش سال بعد شما را در تور كنسرتهاي اروپايي ديديم و اكنون كه به تازگي ٣٠ساله شدهايد اين گونه شناخته شدهايد و به اصطلاح به شهرت رسيدهايد؟
پس اجازه بدهيد من هم برگردم به عقب به دوران كودكي كه برايم بخش شيريني است. چون آنچه حقيقت درونم بوده اتفاق افتاده است. صدايي كه از خودم به ياد دارم، خواندن سرودهاي كودكانه است. سالها گذشت و در تمام دوران مدرسه و تحصيل هر روز تمرين آواز داشتم و نخستين آرزويم خواننده شدن بود. درست است اين آرزو در سالهاي مختلف تغيير ميكرد؛ اما وقتي در دانشگاه قبول شدم ناگهان به ياد نخستين آرزوي بچگيام افتادم و تصميم گرفتم در كلاسهاي آواز شركت كنم.
استعداد ذاتي و موروثي به علاوه داشتن معلم خوب و حمايت خانواده و انتخابهاي درست براي تجربه كار موسيقي و همچنين تمرينهاي بسيار و صداسازي و دوباره تاكيد ميكنم حمايت خانوادهام باعث شد سريعتر پيش بروم.
در مورد شهرت هم بايد بگويم تنها چيزي بود كه به آن فكر نميكردم. اعتقاد دروني و تفكرم از روز اول اين بود كه اگر قرار باشد كسي به شهرت برسد حتما خواهد رسيد. به اين اعتقاد دارم ستارهاي براي هر فردي در نظر گرفته شده كه با بقيه فرق دارد و هيچوقت دنبال راههايي نبودم كه بخواهم به شهرت برسم و هر اتفاقي هم كه در اين مسير افتاد اين را ثابت كرد. حتي اتفاقات تلخ خير بزرگ و نقطه مثبت در پرونده و روند كاريام بوده است و پلههاي پيشرفت و رشد، خودش جلوي پايم چيده شد. چون هميشه به داشتن قلبي مملو از خيرخواهي ايمان دارم و ميدانم از هر دست بدهي از همان دست خواهي گرفت. فكر ميكنم چيزهايي خارج از محدوده كنترل شخصيام اتفاق افتاد و مسير پيشرفتم را هدايت كرد.
ما درباره آثار قمر و امير جاهد و مرتضي نيداوود و هنرمندان آن دوره در كتابها خواندهايم كه صداي قمر شنيده شده و مرتضي نيداوود با تحسين صداي ايشان، آهنگ ساختند و نواختند... آيا در فضاي موسيقي امروزي باز هم اين اتفاقها ميافتد و براي شما هم اتفاق افتاد كه با تحسين روبهرو شويد و راه جديدي برايتان باز كند در عرصه هنر؟
اين اتفاق نياز به فضاي بخصوصي دارد. محيطي كه هنرمندان در آن حضور داشته باشند و كار جوانترها ديده و تحسين شود. البته احتمال اين اتفاق براي خوانندههاي مرد بيشتر است. چون در زمينه موسيقي، جداي از بُعد فرهنگي، مساله تامين مالي هم حايز اهميت است. وقتي يك آهنگساز اثري را خلق ميكند، اگر حتي قلبا دلش بخواهد آن اثر با صداي يك زن خوانده و شنيده شود ممكن است به خاطر مشكلات در شرايط انتشار و بازگشتهاي مالي، اين كار را نكند و با صداي يك مرد آن اثر ضبط شود. بنابراين زمينه براي آقايان بيشتر فراهم است.
در مورد ضبط آلبومم، اين گونه بود كه قصد داشتم از آموختههايم مجموعهاي براي خودم داشته باشم. خودم پيشقدم شدم. حتي براي نخستين بار از پسانداز شخصيام هزينهها را تامين كردم. اما وقتي نخستين بار براي اجراي كنسرت به گروه دعوت شدم زماني بود كه در استوديو تصنيف «آتش دل» را ميخواندم و آهنگساز آن آلبوم از صدا و كارم خيلي خوشش آمد و به عنوان تحسين از من خواست به مدت يك سال هر چه اجرا ميكنند همراهشان باشم و اين برايم اتفاق بسيار خوشايند و تشويق بزرگي بود.
بعدها دوباره اين اتفاق برايم افتاد. با دو آهنگساز ديگر درحال همكاري هستم كه آنها هم چون خواست قلبيشان داشتن صداي زن در آثارشان بود و صدايم را دوست ميداشتند، بدون آنكه متوجه برآورده كردن مسائل مالي باشم پيشنهاد از سمت آنها اتفاق افتاد و حتي قطعهاي را آقاي مزدا انصاري ساختند و به عنوان هديه به من دادند كه اين تشويقها برايم بسيار باارزش است. ميبينيم كه اين تحسينها هنوز هم وجود دارد و البته تعداد كساني كه مثل من با اين فرصتها روبهرو باشند كم است.
پس چرا برخي بيانصافانه با اين موضوع برخورد ميكنند كه پول، حرف اول را ميزند؟ پس قطعا فردي كه آلبومي از خود منتشر ميكند شاخصههايي براي صدايش بايد داشته باشد.
قطعا. ممكن است براي شروع هنرجوهاي جوان و خوانندههاي جوان هزينههايي را متحمل شوند كه در اين فضاي بزرگ شنيده و ديده شوند و به پيداكردن حامي مالي (اسپانسر) منتهي شود.
ولي چون اين موضوع در مورد بانوان كمتر يا نميتواند اتفاق بيفتد و آهنگساز يا حامي مالي توقع بازگشت مالي را دارند، بنابراين بانوان شايد براي ضبط اثر و آهنگسازي هزينهاي را پرداخت كنند. اما اين پرداخت هزينه به معناي اين نيست كه پول حرف اول را ميزند.
گرچه متاسفانه اين روزها شاهد هستيم كه كارهايي با كيفيت و سطح نامطلوب توليد ميشوند با صداهايي كه نياز به صداسازي دارند. درست است هيچ كس كامل نيست؛ اما بايد براي ساخت آهنگ و انتشار آلبوم هم استانداردي در نظر داشت. اما برخي افراد به دليل آنكه شرايط لازم براي برطرف كردن نيازهاي مالي را دارند در عرصه موسيقي و آواز راه پيدا ميكنند. البته گذر زمان گوياي همهچيز خواهد بود و آنان كه اهل هنر، يعني هنر واقعي هستند ماندگار خواهند شد.
البته به غير از استاندارد صدا، استانداردهاي ديگري را هم بايد در نظر گرفت.
دقيقا. به غير از داشتن صداي خوب و تكنيك مناسب، اخلاق كاري و حرفهاي درست هم بسيار مهم است. همين كه ميبينم آهنگساز بزرگي از من براي بار دوم دعوت به عمل ميآورد، نشاندهنده آن است كه هم تجربه كاري خوبي داشتيم هم ايشان رضايت از خوانندگي و اخلاقم داشتهاند. مثلا در پروژه «خسروشيرين» كه به تازگي شروع شده و در حال انجام است دعوت استاد حميد متبسم برايم بسيار بزرگ و شيرين است و به اندازه ساعتها تشويق و حمايت ارزش دارد.
پروژه خسروشيرين چيست؟
پروژه خسروشيرين همان طور كه از نامش مشخص است از منظومه نظامي است و از عاشقانههاي آن. اشعار با انتخاب خود استاد متبسم در حال آهنگسازي است و ما هم در حال تمرين هستيم. يك گروه شش نفره باعنوان «تاروپود.» فضايي كاملا متفاوت و تجربهاي كاملا تازه.
در آلبوم «يك دريچه» كه روي اشعار فروغ فرخزاد ساخته شد نسبت به كارهاي قبليام، تجربه متفاوتي داشتم. چه از نظر گردش ريتميك و ملوديك و ظرافتهاي خاص كار، چه از نظر تجربه انجام كار حرفهاي با استاد متبسم و ديگر اساتيد گروه دستان. فكر ميكردم آن كار پيچيدهترين كار بوده ولي پروژه خسروشيرين يك فضاي كاملا متفاوتتر و تجربه خاص ديگري است. ميتوانم بگويم استاد متبسم در اين مجموعه علاوه بر كارها و آثار گذشتهشان كه همگي بسيار زيبا و ماندگار است اينبار نمايش تازه و متفاوتي از شيوه آهنگسازي و نگرششان به موسيقي را دارند.
يعني در واقع يك شاهكار.واقعا همين طور است. به نظرم كلمه شاهكار برازنده است. بايد بشنويد كه چه اتفاقي در روند خلق موسيقيايي و آهنگسازي اين پروژه ميافتد.
اين كار اجرا شد يا به صورت آلبوم خواهد بود؟
بله، در اروپا اجرا شد. ضبط موسيقي آن انجام شده و من هم در حال آمادهشدن براي خواندن اين مجموعه هستم.
ما شاهد اجراي قطعه «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» از شما بوديم. دليل انتخاب و اجراي اين قطعه چه بود؟
از زماني كه شروع كردم به فعاليت، خيلي ايدهها و آرزوها داشتم و دارم. يكي از چيزهايي كه خيلي دلم ميخواست و همچنان دوست دارم اتفاق بيفتد خواندن آثاري است كه مربوط به ايران ميشود. به هر صورت آن عِرقي كه نسبت به وطن دارم متفاوت است. به خاطر همين خيلي دنبال اين موضوع بودم كه كاري مربوط به ايران بخوانم. اين اجرا قطعهاي از آلبومي است كه با اكسترناسيونال اوكراين ضبط شده؛ به آهنگسازي آقاي بهزاد عبدي.
وقتي اين قطعه را براي نخستين بار شنيدم به دليل اينكه كار وطني بود و هم به دليل احترام و اعتقاد شخصيام نسبت به شهدا وقتي بيت «شهيدان جانباز و فرزانهات را/ كه بودند فخر بشر دوست دارم» را شنيدم، حس كردم اين كار متعلق به من است و خيلي خوشحالم كه اين اثر را اجرا كردم. كم پيش ميآيد از كارهايي كه خواندهام ايراد نگيرم؛ اما اين كار را هر بار ميشنوم واقعا دوستش دارم.
نظر شما درباره جداكردن موضع بانوان و آقايان در موسيقي چيست؟
چيزي كه اين روزها زياد ديده شده جداكردن موضع خانمها و آقايان است. با اين جدايي موافق نيستم كه خانمها و آقايان را مقابل هم و در دو گروه مختلف قرار دهيم. اعتقاد شخصيام اين است كه اگر مردها نباشند خانمها از انجام يكسري كارها ناتوان خواهند بود و نياز به حمايت مردها دارند. مردها هم همين طور در زمينههايي اگر خانمها نباشند و حمايتشان نباشد قادر به ادامه مسير نخواهند بود. بنابراين همه ما به هم وابسته و مكمل هم هستيم. در حقيقت خانمها و مردها با هم بستر اين جامعه را تشكيل ميدهند و با هم ميتوانند در عرصههاي مختلف حضور داشته و فعاليت كنند.
اما اگر در حال حاضر روي صحبتم با خانمهاست و بيشتر از آنها اسم ميبرم به اين دليل است كه دشواريها و سختيهايي كه در اين فضا وجود دارد در محيط موسيقي آقايان خيلي كمتر است. البته اين را هم بگويم خانمها در حوزههاي مختلف به خصوص موسيقي متاسفانه آن طور كه شايسته آنهاست مورد حمايت آقايان نيستند.
با توجه به اينكه به تازگي وارد دهه سوم زندگيتان شدهايد؛ فعاليتهاي هنريتان تا به امروز را چگونه جمعبندي ميكنيد؟
ميخواهم نگاهي اجمالي به اين دهه از زندگيام داشته باشم. آنچه در روند پيشرفت هنريام بسيار حايز اهميت است حمايت خانوادهام است كه بسيار از آنها سپاسگزارم. همچنين سه اتفاق مهم در اين دهه از زندگيام رخ داد. يك: ديدار با استاد شجريان و پذيرفته شدن در كارگاه ايشان و دوم: آشنايي با اساتيد گروه دستان و تجربه كار حرفهاي با آنها و سوم: حضور استاد شجريان براي ديدن و شنيدن يكي از كنسرتهايم با گروه دستان. وقتي به صورت كلي نگاه ميكنم اين سه اتفاق شيرين، مانند قلهاي برايم ميدرخشد و احساس ميكنم در هر زمان انرژياي فوقالعاده براي ادامه اين مسير، با تمام مشكلات به من ميدهد.
در كل خوشحالم كه در اين دوره بودم و اين فضا را تجربه كردم و با هنرمندان و موزيسينهاي مختلف و معلم دلسوزم كه بسيار همراه هستند و همچنين با هنردوستان بسيار آشنا شدم. با اينكه قبل از وارد شدن به دنياي موسيقي بسيار سفر ميكردم، اما به واسطه موسيقي و اجراي كنسرتها سفرهاي بيشتري رفتم و نزديك به ٥٠ اجراي كنسرت در نقاط مختلف دنيا داشتم كه برايم بسيار لذتبخش است و فكر ميكنم با توجه به مدت زمان كوتاهي كه فعاليت حرفهايام را آغاز كردم توانستهام تاثيري هرچند كوچك در شناساندن موسيقي ايران در بيرون مرزهاي ايران داشته باشم.
بسياري از مخاطبان ما همواره غيرايراني بودند. بخش شيرينتر حضور جوانترها بود كه مرا مورد لطف خود قرار ميدادند. در كنار آن كودكاني كه صدايم را گوش ميدهند و ميخوانند و برايم ارسال ميكنند و پدر و مادرهايشان پيغام ميدادند كه كودك ما با صداي شما زندگي ميكند. اينها برايم خيلي باارزش است. آلبوم «دريادل» نخستين تجربهام بود. آلبوم «يكدريچه» دومين و آلبوم «درآغوش ماه» سومين آنها و آلبوم چهارمي كه كم و بيش مشغول آن هستم آلبومي كه همان قطعه «تو را اي كهنبوم و بر دوست دارم» جزو آن است و پروژه ديگري كه «تاروپود» نام دارد.
در حال حاضر وقتي به گذشته نگاه ميكنم احساس ميكنم همه پستي و بلنديهاي مسير پيشرويم لازم بوده كه اتفاق بيفتد و خوشحالم كه جاهايي خيلي عميق غمگين شدم و درد كشيدم. چون همين اتفاقات بيشتر مرا ساخت. مهم اين است كه از روز اول به راهي كه رفتم ايمان داشتم.
اين اجراهاي خارجي كه گفتيد بودجهاش از كجا تامين ميشود؟
بيرون از ايران هميشه برنامهگذاراني هستند و همچنين ايرانيهايي كه واقعا عاشق موسيقي ايراني هستند. خيلي از آنها با آهنگسازهايي كار كردند كه بعدها من همراهشان شدم و خيليها هم مرا ميشناختند و به گروه پيشنهاد حضورم را ميدادند.
گفتيد مخاطبان خارجي هم داريد؟
بله. يك كنسرت در فيلارموني كلن داشتيم با گروه دستان كه يكسوم سالن آلماني بودند و اين براي خودم شخصا اتفاق خوبي بود. اجراي ديگري هم در نيويورك داشتيم كه آنجا هم نصف سالن خارجي بودند. در بلژيك هم همين طور و... مخاطبان خارجي نكاتي را گوشزد ميكنند كه خودم شخصا شوكه ميشوم.
شايد به خاطر اينكه موسيقي ايراني را نسبت به شنوندگان ايراني از جايگاه متفاوتتري نگاه ميكنند و ميشنوند و عكسالعملشان آنقدر پرشور و حال است كه انگار تمام شعر را متوجه ميشوند. خيلي خوشحالم كه جوانهاي ايراني هم با همين ذوق و شوق براي شنيدن كنسرتهاي اصيل ايراني شركت ميكنند. براي نسلهاي گذشته ما شنيدن موسيقي اصيل، روال بوده ولي اينكه جوانهاي اين دوره به موسيقي اصيل، ذوق و شوق نشان ميدهند خيلي مرا خوشحال ميكند و عكسالعملهاي مثبت و خوبي از آنها گرفتم.
از كنسرتها و آن حال و هوا گفتيد ياد لباسهاي خاصتان در كنسرتها افتادم سوالي كه به ذهنم ميرسد اين است طرح لباسهايتان با چه چيزي هماهنگ ميشود؟
سوال بسيار خوبي بود. طرح و ايدهها بين من و طراحان با همفكري اجرا ميشود. به طور كلي دليل اينكه بحث لباس را بيشتر در نظر ميگيرم اين است كه به عنوان يك زن ايراني وقتي به صحنه ميروم، بايد در يك قالب كلي فرهنگ ايراني به بهترين شكل نشان داده شود. هم از طريق لباس و هم براساس موسيقياي كه ارايه ميكنيم و هم انتخاب قطعاتي كه اجرا ميشود.
تلاش ميكنم لباسهايي كه انتخاب ميكنم با حال و هواي شعر هم مرتبط باشد. مثلا در كنسرتهاي «يكدريچه» طراحي لباس مشكي با طرحهايي طلايي بود. براساس اشعار فروغ فرخزاد رنگ مشكي را انتخاب كردم. چون شعرهاي فروغ معمولا در دل تاريكي سروده شده است و فضاي تاريكي دارد و آن رنگ طلايي هم به خاطر نابگونه و زرگونه بودن مظهر وجودي زن بوده است كه اين دو را كنار هم آورديم. همچنين در پروژه خسروشيرين هم المانهاي دوره ساساني بايد در لباسها استفاده شود و... .
در بسياري از گروههاي موسيقي ايراني به مقوله لباس توجه خاصي نميشود. در حالي كه در ايران از قديم بحث طراحي لباس هميشه موضوع برجستهاي بوده و تا جايي كه تحقيق كردم ايرانيها هميشه در لباسهايشان از رنگها بسيار استفاده ميكردند و بسيار انرژيبخش و شاديبخش بوده و حيف بود كه در كنسرتها به آن نپردازم. البته در چند سال اخير گروههاي بانوان ديگر هم بيشتر به طرح لباس توجه كردهاند و تغييراتي در لباسهاي اعضاي گروه دادند كه اين هم باعث خوشحالي است.
سخن آخر؟... كه من اينبار آن را به ناگفتهها تغيير ميدهم. ناگفتههاي مهديه محمدخاني چيست؟
ناگفتههايي وجود دارد كه ذهن و قلب مرا درگير كرده و غمگينم ميكند. آن هم در مورد دغدغه و ناراحتي بانواني است كه به خاطر برخي سختگيريها از جانب برادر يا پدر يا فرزند يا همسر نميتوانند در كلاسهاي آواز و ساز شركت كنند. با اينكه استعداد فوقالعادهاي دارند. متاسفانه موضوعات اينچنيني ناراحتكننده است. چه دليلي وجود دارد كه باعث شود يك خانم در محيطي كاملا تعريف شده به فراگيري آواز اصيل ايراني كه اصالت هنري و فرهنگي ما را ميسازد حضور نداشته و آموزش نبيند؟ اينجا فرصت را غنيمت ميشمارم، خواهش و درخواست قلبيام را ميگويم: بانوان و عزيزانتان را حمايت كنيد و كمي بيشتر و با نگاه مثبتتر به اين موضوع بينديشيد.
اينكه جلوي علاقه كسي را بگيريم باعث صدمات روحي جدياي است و احترام به نظرات يكديگر و همدل بودن هميشه نتيجه مثبتي داشته است. آرامش را در وجود آن زنها و مرداني ميبينم كه شرايط را هم به خوبي درك ميكنند و در كمال احترام و همراهي به يكديگر اجازه پرواز ميدهند.
- 10
- 6