دوشنبه ۰۱ مرداد ۱۴۰۳
۱۴:۴۲ - ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۷۲۱۹
موسیقی

گفتگو با بابک جهانبخش، از موسیقی تا دنیای پدرانه‌اش

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

به گزارش ماهنامه دیده بان، بعضی از صداها شبیه تم باران اند. می آیند، می بارند و ردشان روی تن احساس جا می ماند. می گویند آنهایی که آوازشان را با قلب شان گره زده اند و در ترانه های شان راوی زندگی شخصی شان هستند و لهجه باران را جایی میان صدای شان پنهان کرده اند، می توانند نبض مخاطب را به دست بگیرند. نمونه این افراد بابک جهانبخش است که سخت صادق و عاشق است.

بهانه این گفتگو روایت زندگی دو نفره بابک و آرتا بود، زندگی که قاعده پدری و پسری را خط زده و مرز عشق را هم درنوردیده است. یک جاهایی آرتا برای بابک پدر می شود و او را زیر رگبار سختی های زندگی در آغوش می کشد و با دست های کوچک مهربانش، زخم های او را نوازش می کند و جای دیگر پدر می شود. همه پناه پسر.

این روزها آنها جهان یکدیگرند و از دریچه هم به تماشای زندگی نشسته اند. با بابک و آرتا این پدر و پسر دوست داشتنی در یک بعدازظهر دل انگیز اردیبهشتی در حوالی خیابان الوند قراتر گذاشتیم. گفتگوی ما با جهانبخش از موسیقی شروع شد و به دنیای پدرانه اش گره خورد.

در ابتدای راه رد پایی از من نبود

از آخرین گفتگویی که با یکدیگر داشتیم حدود ۱۰ سال گذشته است و نکته جالب اینجاست که در طول این ۱۰ سال با وجود تغییراتی که در زندگی شخصی و حرفه ای تان رخ داد اما شما کمترین تغییر را داشتید. چقدر این موضوع دغدغه شما بود؟

- خوشحالم که شما چنین تصوری را در مورد من دارید. همان طور که خودتان هم در صحبت های تان به این موضوع اشاره کردید شرایط من نسبت به آن دوران حداقل در بخش موسیقی تغییرات زیادی کرده است. در آن مقطع فعالیتم را به تازگی در بازار موسیقی شروع کرده بودم، به همین دلیل جهان بینی ام در عرصه موسیقی نسبت به آن دوران تغییرات زیادی کرده است اما جالب اینجاست که به لحاظ خصوصیان اخلاقی ام، به گواه دوستان و آشنایان تغییر چندانی نکردم و همچنان همان بابک جهانبخش هستم.

شما جزو آن دسته از خوانندگانی به شمار می روید که مسیر موفقیت در بازار موسیقی را یک شبه طی نکردید و سال ها طول کشید تا نبض مخاطب را به دست بگیرید و به جایگاه کنونی تان دست پیدا کنید.

- همین طور است. هر چند در ابتدای راه و با انتشار اولین آلبوم موسیقی و قطعه «چی شده» توانستم خودم را به مخاطبان معرفی کنم و آن ترک به یک اثر هیت تبدیل شد اما اگر بخواهم صادقانه پیرامون آن آلبوم حرف بزنم، باید بگویم آن آلبوم، به جز قطعه «چی شده» حرفی برای گفتن نداشت چرا که در آن مقطع من کم تجربه بودم و با کمترین هزینه سعی کرده بودم یک آلبوم روانه بازار کنم. یادم هست برای «چی شده» یک موزیک ویدئو با مختصات آن دوران ساختم که به شدت مورد توجه مخاطبان قرار گرفت اما وقتی این روزها به آن ویدئو نگاه می کنم نمی توانم رد پایی از بابک جهانبخش را در آن پیدا کنم.

چرا؟

- حس می کنم حرکاتی که در آن ویدئو انجام می دادم و نوع اکت هایم خط دهی شده بود و دقیقا چیزهایی بود که از من خواسته بودند و این حرکات شباهتی به بابک جهانبخش نداشت.

حس می کنم این بی شباهتی تا سال ها رد پایش در کارهای شما وجود داشت.

- دقیقا. بعدها حتی وقتی آهنگ «تازگی ها» را منتشر کرم و این قطعه هم مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و به نوعی من را یک قدم بیشتر به سمت موفقیت و دیده شدن سوق داد اما باز هم آن حس رضایتی که باید در من ایجاد نشده بود. حس می کردم همچنان با خودم فاصله دارم.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

من و بارون با نگاه حرفه ای تر

از چه زمانی فاصله ات را با خودت کم کردی؟

- از قطعه «تو رو دوست دارم». من صدای نازک و چپ کوکی را دارم و نکته اینجاست که در ایران تصور بر این است که صدای خواننده مرد صرفا باید کلفت و حجیم باشد. به همین خاطر صداهایی از جنس من را در زمره صداهای زنانه می دانند (با خنده) اما من در طول فعالیت حرفه ای م سعی کردم از این موضوع به عنوان یک امتیاز برای وجه تمایز صدایم استفاده کنم.

البته این ویژگی صدای تان هم باعث شده بود که جایگاه خودتان را در میان مخاطبان به دست آورید، چون جای خالی یک صدای لطیف در مارکت موسیقی داخلی ایران حس می شد.

- - شاید. به هر حال این موضوع در شنیده شدن صدای من در میان مخاطبان بی تاثیر نبود اما در آن مقطع اشکال حرفه ای که در کارم وجود داشت این بود که در بخش ترانه صرفا از ترانه سرایان خانم شعر می گرفتم و نوع شعرهایی که انتخاب می کردم هم بیش از اندازه لطیف بود.

ترکیب این لطافت با صدای من باعث می شد نتوانم آن طور که باید در جایگاه درستی قرار بگیرم اما بعد از آشنایی با حسین شیرالی که از ترانه سرایان خوب کشورمان به شمار می رود، مسیر فعالیت حرفه ای من دستخوش تغییرات زیادی شد و در من معجزه ای رخ داد و باعث شد بتوانم ترانه بگویم. استارت موفقیت های جدید من هم با اولین ترانه ای که سرودم یعنی تو رو دوست دارم زده شد. بعد از آن هم از حسین ترانه هایی را گرفتم که با روحیه من سازگارتر بود.

اگر اشتباه نکنم ماحصل همکاری شما آلبوم «زندگی من» بود؟

- بله. آن آلبوم در میان مخاطبان با اقبال مواجه شد و قطعاتی نظیر «دوست دارم»، «افسانه» و ... توانستند در کنار مخاطبان عام با مخاطبان خاص هم ارتباط برقرار کنند و از آن پس فصل جدیدی از بابک جهانبخش که شباهت بیشتری هم با خود واقعی من داشت رقم خورد.

اما گل اصلی را شما با آلبوم «من و بارون» زدید.

- بله (با خنده). در آن آلبوم هم نگاه من به موسیقی حرفه ای تر شد و هم این که با افراد تاثیرگذارتری در زندگی حرفه ای ام آشنا شدم. در گام نخست در بخش تنظیم با افرادی نظیر کوشان حداد کار کردم که از بینش خوبی برخوردار بود و نوع موزیکی که ارائه می داد هم می توانست نبض بازار را به دست بگیرد و هم مورد توجه منتقدان قرار بگیرد. در ادامه هم با شرکت اکسیر نوین آشنا شدم. محمدرضا خانزاده مدیرعامل این شرکت از انگیزه زیادی برای کار برخوردار بود و کنار هم قرار گرفتن باعث شد در مسیر موفقیت قرار بگیرم و هر دو به آن چیزی که در ذهن پیرامون موسیقی داریم، نزدیک شویم.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

حال خوب «اکسیژن»

مردم ما با گذشت سال ها، همچنان تصورشان بر این است که خواننده ها ترانه هایی را که می خوانند برگرفته از زندگی شخصی شان است و به نوعی روایتگر حال خودشان به شمار می رود. این موضوع در مورد خواننده هایی نظیر شما که غلظت احساس در کارهای شان بیشتر است به نوعی پررنگ تر به نظر می رسد. شما چقدر شبیه ترانه های تان زندگی می کنید؟

- خیلی زیاد. شاید این موضوع چندان حرفه ای نباشد اما من معمولا ترانه هایی را انتخاب می کنم که به نوعی برگرفته از زندگی شخصی ام باشد و حال درونی من را منعکس کند. به همین خاطر می توانم رد پای احساس ام را در اکثر ترانه هایم پیدا کنم. در واقع هر مقطعی از فعالیت کاری من، روایتگر بخشی از زندگی ام بوده است. مثلا در برهه ای که ترانه «تا حالا شده دلت برای خودت تنگ بشه» را اجرا کردم، عمیقا نسبت به خودم دلتنگ بودم و این موضوع در مورد ترانه های دیگر من هم وجود داشت.

به نظر می رسد هر ترانه ای که حال روحی شما را شخم می زد و حس تان را زیر و رو می کرد، به دل مخاطبان تان هم می نشست و آنها هم باورش می کردند.

- همین طور است. من هر وقت حالم با ترانه ای بد یا خوب می شد و به قول شما حس ام با آن زیر و رو می شد حتما این ترانه به دل مخاطبم هم می نشست چون پشت آن عشق همراه با صداقتی وجود داشت و این حال خوب از طریق موزیک من به قلب آنها راه پیدا می کرد.

بعد از آلبوم «من و بارون» شما به سراغ «اکسیژن» رفتید؟

- بله، و آن آلبوم هم توانست در میان مخاطبان به اقبال دست پیدا کند. حال من در آن مقطع همچنان از انتشار «من و بارون» خوب بود و باعث شد این حال خوب به «اکسیژن» هم منتقل شود.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

منتقد آگاه و بی رحم

اما این روند خوب در «مدار بی قراری» به لحاظ مارکت ادامه پیدا نکرد؟

- درست است، در «مدار بی قراری» من تصمیم گرفته بودم که بازاری کار نکنم و صرفا روایتگر احساس خودم باشم. البته این موضوع باعث شد فضای آلبوم من تا حدی تلخ شود. آن کار در قیاس با آلبوم های قبلی من از ادبیات سخت تری برخوردار بود و باعث شده بود که همه نتوانند با آن اثر ارتباط برقرار کنند.

به همین خاطر تصمیم گرفتم در آلبوم بعدی ام به نوعی جبران مافات کنم و صرفا سلیقه بازار را در نظر بگیرم و خودم را به نوعی خط بزنم اما این موضوع باعث شد دوباره از آن طرف بام بیفتم و این کار هم نتواند با وجود آن که مخاطبم را راضی کرد به آن اقبالی که انتظار می رفت دست پیدا کند.

به نظر می رسد که منتقد آگاه و سرسختی نسبت به خودتان هستید؟

- و البته بی رحم. بله، من کاملا نسبت به عملکرد خودم آگاهم و می دانم چه مسیری را در موسیقی طی کردم و نقاط ضعف و قوتم کجاست. به همین خاطر چشمم را نه تنها روی اشتباهاتم نبستم بلکه سعی می کنم با آگاهی درصدد رفع آن باشم.

برای آلبوم جدیدتان و حل مشکل چه راه حلی در پیش گرفتید؟

- در گام اول سعی کردم بین ماجرای کار بازاری و دلی را بگیرم و آلبومی را که ارائه می دهم هم راوی حال خودم باشد و تفکراتم را منعکس کند، هم این که سلیقه مخاطب را در نظر بگیرم. شاید بعضی ها تصور کنند عصر انتشار آلبوم موسیقی در ایران به پایان رسیده است و بهتر است تک ترک به بازار ارائه داد اما من همچنان معتقدم در مارکت شلوغ کنونی ما، انتشار آلبوم می تواند به خواننده ای نظیر من بیشتر کمک کند.

به راحتی خواسته ها و نیازهایم را نادیده می گیرم

در زندگی شخصی تان هم مانند زندگی حرفه ای تان یک ذره بین به دست دارید و مدام در حال آنالیز خودتان هستید؟

- بله. این نگاه وسواس گونه در زندگی شخصی من هم وجود دارد. متاسفانه یا خوشبختانه من مدام خودم را مورد شماتت قرار می دهم و حواسم به رفتارهایم هست که مبادا کار بدی را انجام دهم. این خود مراقبتی باعث شده یک جاهایی فرصت زندگی کردن را از خودم بگیرم چرا که دائم درگیر آن هستم که رفتار اشتباهی از من سر نزند و کسی از من نرنجد و به نوعی الگوی خوبی برای کسانی که من را دنبال می کنند باشم.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

چرا این قدر حواس تان به خودتان هست و درگیر این خودمراقبتی هستید، می خواستید از این طریق توجهات را به خودتان بگیرید و ثابت کنید که شما همیشه آدم خوبه ماجرا هستید و هیچ گاه اشتباه نمی کنید؟

- نمی دانم. شاید، اما فکر می کنم بخش زیادی از این ماجرا به دوران کودکی من باز می گردد، به زمانی که مدام برای من باید و نبایدها را تعیین می کردند. این باید و نبایدهای بیش از اندازه ای که از طریق خانواده ها به من منتقل شد باعث شد من از کودکی برای خودم خط قرمز ایجاد کنم. با بزرگ شدنم هم این خط قرمزها بیشتر و عمیق تر شد.

یادم هست در آن دوران هر وقت کسی من را به رستورانی دعوت می کرد، من ارزان ترین غذای منو را سفارش می دادم تا مبادا به آن فرد فشاری به لحاظ اقتصادی وارد شود؛ در صورتی که می بینم بسیاری از افراد وقتی به رستوران دعوت می شوند سعی می کنند گران ترین غذا را سفارش دهند. من همیشه دیگران را به خودم ارجح تر می بینم و به راحتی خواسته ها و نیازهایم را نادیده می گیرم.

نمونه این نادیده گرفتن ها کجاست؟

- بگذارید یک مثال ساده برای تان بزنم. بارها برایم پیش آمده که بعد از برگزاری دو سانس کنسرت و در حالی که به شدت خسته ام چون دوستانم برای تماشای اجرایم آمدند، نگران شام آنها هستم و بدون این که خستگی خودم را در نظر بگیرم در فکر تهیه شام و پذیرایی از آنها هستم، در حالی که احتمالا آنها اصلا از من چنین توقعی ندارند.

با این اوصاف شما مدام در حال خط زدن نیازهای تان هستید و باید حسابی بدهکار خودتان باشید.

- دقیقا و این نادیده گرفتن ها یک جاهایی آزارم می دهد. اینکه شما مدام دیگران را به خودتان ارجح ببینید و خودتان را وقف آنها کنید، آن هم در شرایطی که این رفتار متقابل را از آنها نمی بینید.

اساس روابط بر پایه داد و ستد متقابل است. به همین خاطر وقتی یک طرف بیش از اندازه محبت می کند و خودش را نادیده می گیرد اصل تعادل به هم می ریزد و کفه ترازو به سمت دیگری سنگینی می کند. این بهم ریختن ها باعث نمی شود ناخودآگاه به جای تغییر خودتان به سمت انزوا بروید؟

- این اتفاقی است که در مورد من رخ داده و در یک سال اخیر هم به نوعی پررنگ تر شده است و حتی تاثیرش را به نوعی روی کار من هم داشته. چون شما زمانی می توانید کار خوب تولید کنید که حال خودتان هم خوب است و از یک جایی به بعد که حس کردم رفتارهایم به نوعی به من آسیب می زند و آن محبتی که به دیگران می دهم را از آنها نمی گیرم ناخودآگاه به پیله تنهایی خودم رفتم. اما این روزها تصمیم گرفتم خودم را تغییر دهم و از این پیله رها شوم و ته مانده بابک جهانبخش را به خاطر آرتا هم که شده نگه دارم و درصدد رفع این مشکل بربیایم.

وقتی داشتید از این خصوصیات اخلاقی تان حرف می زدید با خودم می گفتم این خلق و خو چندان با روحیه سلبریتی ها سازگاری ندارد؟

- همین طور است. فکر می کنم کارم را اشتباه انتخاب کردم چون من نباید سراغ حرفه ای می رفتم که شهرت و دیده شدن به همراه داشت. وقتی شما قدم در حرفه اینچنینی می گذارید و به سمت سلبریتی شدن گام بر می دارید باید قواعد زندگی شخصی تان را تغییر دهید چرا که دیگر نمی توانید با قواعد یک زندگی عادی، زندگی تان را اداره کنید. من این روزها مفهوم این جمله که هنرمند متعلق به مردم است را می فهمم.

هر چند که من دوست ندارم صرفا متعلق به مردم باشم و در زندگی شخصی ام از آن بابکی که باید، برای خانواده ام نباشم. اما ظاهرا این دو موضوع با هم جمع نمی شوند. ماجرایی که من سعی کردم همه توانم را برای همسو شدنش انجام بدهم اما از آن آسیب های زیادی خوردم. البته یک ماجرای دیگری هم وجود دارد.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

چه ماجرایی؟

- هیچ وقت با خودتان فکر کرده اید چرا این قدر هنرمندان ما در سن و سال کم با سکته قلبی از دست می روند. چون مردم شما را ناگهان به واسطه کارهای تان به عرش می برند و شما آن بالا بالاها را تجربه می کنید اما بر اثر کوچک ترین اشتباه یا هر اتفاق دیگری که اختیارش ممکن است اصلا به دست تان هم نباشد، ناگهان به زمین می خورید. بعضی وقت ها فاصله این بالا و پایین رفتن ها به اندازه یک پلک زدن است.

گاهی وقت ها با خودم می گویم کاش آدم هیچ وقت آن بالای بالا را تجربه نکند که وقتی به پایین پرت می شود تا این حد از زمین خوردن دردش بگیرد. بعضی اوقات که این حرف ها را می گویم، دوستانم به من می گویند تو ناشکری می کنی، ببین چقدر آدم ها دوستت دارند.

خیلی ها آرزوی شان این است که جای تو باشند اما واقعیت اینجاست که جای من بودن هم راحت نیست چون گاهی حتی باید به شریک زندگی ات بابت محبت های مردم پاسخ بدهی. این که چرا این قدر مخاطبان دوستت دارند و بی دریغ به تو محبت می کنند. در حالی که اقتضای شغل من چنین محبت هایی را می طلبد و من نمی توانم به مردم بگویم من را دوست نداشته باشید و صرفا موزیکم را دنبال کنید.

پدر شدن حس عجیبی دارد

اولین باری که آرتا را در آغوش تان گذاشتند به خاطر دارید؟

- بله به وضوح (با خنده). هیچ وقت یادم نمی رود. وقتی مادر آرتا برای زایمان رفت زمان زیادی طول کشید تا من را صدا کنند و خبر تولد فرزندم را بدهند در حالی که افرادی که قبل و بعد از ایشان به اتاق زایمان رفته بودند، نوزادشان به دنیا آمده بود. این تاخیر باعث شد به اتاق پرستاری بروم و از آنها در مورد چرایی این موضوع بپرسم که آنها در پاسخ گفتند فرزندتان به دنیا آمده است و ما شما را صدا کردیم اما ظاهرا در میان همهمه نشنیدید. پسرتان کنار کانتر در بخش نوزادان است.

وقتی به آن بخش رفتم درون سبد چشمم به نوزاد قرمز با دماغی بزرگ افتاد. در آن لحظه با خودم گفتم ای بابک، این همه گفتم دماغ دیگران را مسخره نکن، بیا تحویل بگیر، پسر خودت با این دماغ به دنیا آمده است. فوری دستبندی که دستش بود را چک کردم تا مطمئن شوم رویش جهانبخش نوشته است.

دیدم بله، خودش هست، پسر من. بعد از آن هر کسی از دوستان و اقوام می آمدند و چشم شان به آرتا می افتاد می گفتند وای این چقدر شبیه بابک است. توی دلم می گفتم این کجا شبیه من است (با خنده) اما خب رفته رفته وقتی آرتا بزرگ تر شد، شباهت ما دو نفر بیشتر و بیشتر شد.

همین که چشم تان به آرتا افتاد حس پدر شدن در شما جوانه زد؟

- همان لحظه جوانه زد اما تا زمانی که با تمام وجودم درگیر پدر شدن شوم، مدتی طول کشید. پدر شدن حس عجیبی دارد چون شما حتی ممکن است بلد نباشید فرزندتان را به درستی در آغوش بکشید اما نسبت به آن مکلف و مسئولید و او بخشی از وجودتان است. اولین بار زمانی پدر شدن را با همه جانم حس و احساس کردم که آرتا بابا صدایم کرد و محبت کردن را یاد گرفت اما شیرین ترین لحظه ای که از رابطه پدر و پسری مان به خاطر دارم به دو سال قبل باز می گردد.

آن زمان آرتا تنها دو سال قبل باز می گردد. آن زمان آرتا تنها دو سال داشت. ما تصمیم گرفتیم به شمال برویم. در آن سفر من با یکی از دوستان قدیمی ام به شوخی با هم کشتی گرفتیم. در آن میان آرتا حس کرد که بین من و دوستم دعوا شده و او دارد من را کتک می زند. در آن لحظه آرتا بی هوا به سمت دوستم رفت و با همان دست های کوچکش شروع به مشت زدن به دوستم کرد تا به نوعی ما را سوا کند. او به روش خودش داشت از من مراقبت می کرد. این صحنه هیچ وقت از یادم نمی رود و از جلوی چشمم پاک نمی شود.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

گوش دادن به صدای استاد بنان و سالار عقیلی حالم را خوب می کند.

در زندگی چه چیزی بیشتر شما را سر ذوق می آورد؟

- سفر رفتن همیشه مسافرت حتی اگر یک جای نزدیک باشد من را هیجان زده می کند البته در کنار آنها شنا کردن هم به شدت برایم جذاب است.

در ماشین تان معمولا چه موزیکی را گوش می دهید؟

- بیشتر موسیقی تلفیقی گوش می دهم یا این که به سراغ موسیقی سنتی و کلاسیک می روم. گوش دادن به صدای داریوش رفیعی، استاد بنان و سالار عقیلی هم حالم را خوب می کند.

این روزها مرگ های ناگهانی همان طور که خودتان هم اشاره کردید در میان هنرمندان زیاد شده است. درگذشت علی معلم، افشین یداللهی و به دنبال آن عارف لرستانی هر یک به تنهایی فاجعه غم انگیزی به شمار می رفت و همزمانی آنها این غم انگیزی را صد چندان کرد؟

- بله. و خب این موضوع گذرا بودن زندگی را بیشتر به ما یادآور می شود. درگذشت افشین یداللهی آن هم در شرایطی که تنها یک ماه از ازدواجش می گذشت بسیار تلخ بود و تلخی این اتفاق با فوت همسرش بیشتر شد. این مرگ عاشقانه آدم را یاد پایان فیلم های تلخ می انداخت و بسیار غم انگیز و اثرگذار بود. مرگ علی معلم و عارف لرستانی هم هر یک به تنهایی غم زیادی را روی دلم نشاند.

این مرگ های ناگهانی باعث نشد که دیدگاه شما نسبت به این مقوله تغییر کند؟

- راستش را بخواهید من از مرگ چندان نمی ترسم. شاید بخشی از این نترسیدن من به این خاطر باشد که عشق این روزها از زندگی ما رفته و همه ما به نوعی ماشینی زندگی می کنیم اما در این بین هر وقت به یاد آرتا می افتم حس می کنم بزرگ ترین کار ناتمام من بزرگ کردن این پسر است چون حضور من به او حس امنیت می دهد. به همین خاطر از خدا می خواهم تا سر و سامان گرفتن او به من فرصت زندگی بدهد.

این روزها دلتنگ چه چیزی هستید؟

- دلتنگ روزهایی هستم که فکر می کردم تلخ ترین اتفاقات هم مانند سرماخوردگی گذرا است و هیچ دردی نمی تواند من را از پا در آورد اما در ادامه دیدم که بعضی از دردها می تواند به تو زخم های عمیقی بزند که برای درمانش باید از روحت تاوان بدهی. به هر حال این روزها به عشق آرتا سعی می کنم همه مشکلات را پشت سر بگذارم و آغوشم را رو به اتفاقات خوب باز کنم. امیدوارم خدا هر بلایی را از آرتا دور کند و من را برای دردها به جای او انتخاب کند.

امیدوارم این بلاها از هر دو شما به دور باشد و در خوشی و سلامت زندگی پدر و پسری تان را ادامه دهید.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

تنها چیزی که در این شرایط آرامم می کند، آرتا است

به نظر شرایط دشوار می آید؟

- همین طور است. وقتی این حجم از توجهات به سمت شما سرازیر می شود، حتی اگر شریک زندگی شما فردی قوی باشد اما باز هم حواشی یک جاهایی اذیتش می کند و این صدمه دیدن را او با خودش به زندگی مشترک می آورد. هر چند که در کنار این مسائل مشکلاتی مانند توقعات مالی از جانب مردم نسبت به زندگی شما وجود دارد.

وقتی شما به شهرت رسیدید همه انتظار دارند که خانه تان در فلان جا باشد و فلان ماشین را سوار شوید و از یک مارک معتبر برای خودتان لباس بخرید. این در حالی است که ممکن است شما اصلا شرایط مالی این هزینه ها را نداشته باشید. گاهی اوقات با خودم می گویم ای کاش کسانی که با توقعات باعث می شوند هنرمندان در یک حباب لوکس زندگی کنند، شرایط را به گونه ای فراهم کنند تا آنها هم بتوانند خودشان باشند و زیر بار فشارهای زندگی دچار افسردگی یا سکته قلبی نشوند.

با این اوصاف ترکش های شهرت بیشتر از حسن های آن است و اولین جایی هم که مورد اصابت این ترکش ها قرار می گیرد، زندگی مشترک است؟

- حس این که دیگران تو را دوست دارند و مورد توجه اید حس کم نظیری است و این موهبت نصیب هر کسی نمی شود. در بخشی از مصاحبه هم به این موضوع اشاره کردم که من آدم شهرت نیستم و نوع تفکرات و سبک زندگی ام با شهرت همخوانی ندارد. به نظرم این که مردم تو را دوست داشته باشند خوب است اما این که به شریک زندگی ات پیغام بدهند که خوش به حالت با فلانی ازدواج کردی و ... خوب نیست چون در این شرایط پایه های زندگی ات لرزان می شود و اختلاف ها در زندگی جوانه می زند.

به نظر می رسد یک تلخی این روزها در جان تان ته نشین شده است. زمانی که این تلخکامی به اوج خودش می رسد چه چیزی برای لحظاتی هم که شده، حس شیرینی را به شما منتقل می کند؟

- تنها چیزی که در این شرایط آرامم می کند آرتا است. آرتا برای من مانند مسکن عمل می کند. او با این که تنها پنج سال دارد اما جنس ناراحتی های من را کاملا می شناسد و زمانی که حالم خوب نیست یا غمگینم به سراغم می آید و نوازشم می کند و بی دریغ به من عشق می دهد. حضور او معنای واقعی عشق و معجزه است.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

دوست دارم آرتا شبیه بچه های دیگر باشد

به آرتا این روزها چه چیزی را یاد می دهید؟

- من شاید پدر خیلی خوبی برای آرتا نباشم که بخواهم چیزهای زیادی را به او یاد بدهم.

چرا می گویید پدر خوبی نیستم. چه الگویی از پدر خوب در ذهن تان دارید که خودتان را شبیه او نمی بینید؟

- فکر می کنم پدر باید یک مقدار محکم تر باشد و به نوعی بتواند احساساتش را نسبت به فرزندش مدیریت کند اما من به قدری غرق آرتا هستم و احساساتم نسبت به او غلط است که مرز پدر و پسری را در رابطه با او رد می کنم و این رد کردن مرز که همراه با دوست داشتن بیش از اندازه است باعث شده آرتا از من حرف شنوی نداشته باشد و تذکر و حتی تشرهای من را جدی نگیرد چون به هر حال بچه ها یک جاهایی باید از پدر و مادرشان حرف شنوی داشته باشند اما نکته جالب اینجاست که او این حرف شنوی را نسبت به پدرم دارد و از او حساب بیشتری می برد. گاهی اوقات فکر می کنم پدر من برای آرتا باباتر است.

به هر حال این روزها دارم همه تلاشم را به کار می بندم تا بتوانم جدی بودن را در مقابل آرتا یاد بگیرم. فکر می کنم رفته رفته و با بزرگتر شدن آرتا من بتوانم بیشتر و بهتر پدر بودن را یاد بگیرم.

چه چیزی را در آرتا ببینید حال تان خوب می شود؟

- عشق و مهربانی را. آرتا با وجود این که سن و سالی ندارد اما مهربانی و محبت را به خوبی می شناسد و آن را بلد است. هر چند که این موضوع به همان نسبت که من را خوشحال می کند، باعث نگرانی ام هم می شود.

چرا نگران تان می کند؟

- چون من هم مثل آرتا مهربانی کردن را خیلی خوب بلد بودم و اتفاقا از همین ناحیه هم آسیب دیدم. به همین دلیل دلم نمی خواهد او هم مثل من از این ناحیه آسیب ببیند. شاید به این خاطر است که سعی می کنم بیشتر مراقبش باشم. هر چند که خب آرتا در قیاس با ما در شرایط و امکانات بهتری تربیت شده و همه آن چیزی که به آن نیاز داشته را به نوعی در اختیار داشته است و علاوه بر درون خانه از بیرون هم محبت زیادی را دریافت می کند.

این محبت های بیرون از خانه که به نظر می رسد زیاد هم هست، نگران تان نمی کند که مبادا این توجهات باعث لوس شدنش شود؟

- به نظرم آرتا همین الان هم کمی لوس شده (با خنده) و خب این موضوع به شدت برای من نگران کننده است. شاید باور نکنید. مدتی قبل این حجم از توجهات باعث شده بود به سرم بزند برای تربیت بهتر آرتا به خارج از کشور بروم و آنجا زندگی کنم چون می دانستم بیرون از ایران دیگر کسی من را نمی شناسد و او می تواند درست تر تربیت شود چون متاسفانه فرزندان چهره های مطرح معمولا به دلیل توجهات زیادی که به واسطه پدران و مادران شان به آنها می شود، شبیه بچه های عادی بزرگ نمی شوند. چیزی که من به شدت از آن گریزانم و دوست دارم آرتا شبیه بچه های دیگر باشد.

اما شما با وجود این که دوست داشتید آرتا شبیه بچه های عادی تربیت شود اما ناخودآگاه با انتشار تصاویرش در فضای مجازی او را شریک شهرت تان کردید.

- البته من فکر می کنم شهرت آرتا بیشتر از من است و مخاطبانم او را بیش از من دوست دارند. شاید باور کردنش برای تان سخت باشد اما من هیچ عمدی در این کار نداشتم. آرتا به بخشی از من بدل شده و جدا از من نیست. حتی عکس تلگرام من هم عکس مشترکی با آرتا است. او به قدری در من حل شده که ناخودآگاه وقتی می خواهم در صفحه اینستاگرامم فعالیت کنم سهم او با من برابر می شود.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,بابک جهانبخش

نشانه های علاقه به موسیقی را در او دیدید؟

- بله، او کاملا موسیقی را می شناسد و نسبت به آن حساس است. همین امروز وقتی در رستوران بودم موزیک بی کلامی داشت پخش می شد، می دیدم که او زیر لب در حال تکرار آن موزیک است و به درستی آن را ادا می کند.

وقتی این رفتار را از او می بینید نسبت به آن عکس العمل نشان می دهید؟

- شاید در دلم نسبت به هوشی که نسبت به موسیقی دارد ذوق کنم اما در ظاهر کاملا بی تفاوت هستم چون دوست ندارم آرتا موسیقی را به عنوان حرفه اش انتخاب کند و ترجیح می دهم صرفا دلی آن را ادامه دهد.

آرتا نسبت به شغل شما آگاهی کامل دارد و مفهوم خوانندگی و ارتباط با مخاطبان تان را می داند؟

- بله. کاملا و از سن کم نسبت به این موضوع اشراف داشت. وقتی در خیابان با مخاطبان عکس می گیرم به من می گوید بابا اینا هوادارت هستند.

در کنسرت های تان هم حضور دارد؟

- بله، در اکثر آنها حضور دارد و جالب اینجا است مدتی قبل در کنسرت اهواز ناگهان وسط سالن داد زد گفت «بابا، تازگیا رو بخون» در آن لحظه توی دلم گفتم آخه وقتی «تازگیا» را من ساختم تو کجا بودی. (با خنده)

آرتا پز خواننده بودن شما را به دوستانش در مهد هم می دهد؟

- بله، پز می دهد (با خنده). به هر حال هنوز بچه است و اینکه بگوید پدرش خواننده است برایش شیرینی های خودش را دارد اما خب وقتی آرتا را مهد سپردم از مربیانش خواهش کردم با او مثل بقیه بچه ها رفتار کنند و تفاوتی میان او و سایرین قائل نشوند هر چند که می دانم با وجود همه این سفارش ها آرتا برای آنها همچنان ویژه است و باز هم این ویژه بودن من را نگران می کند. به همین خاطر تصمیم گرفتم او را برای دوران ابتدایی در یک مدرسه دولتی ثبت نام کنم تا به نوعی در میان بچه های عادی بزرگ شود. شاید این ماجرا به تربیت درستش کمک بیشتری کند و به نوعی این وجه تمایز را در او کم کند.

فکر می کنید آرتا بعدها که بزرگ شود به چه چیز شما افتخار می کند؟

- فکر می کنم به سلامتم و این که هیچ گاه سعی نکردم از شهرتم سوءاستفاده کنم و همیشه تلاش داشتم به سلامت از کنار بی اخلاقی ها عبور کنم.

  • 11
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش