اردوان کامکار بعد از چهل و پنج سال سنتور نوازی الان به جایی رسیده که می توان از او به عنوان یکی از قله های موسیقی امروز ایران یاد کرد. نوازنده ای که جزو معدود نوازندگانی است که دو دستانش قدرتی برابر دارند و همین نیز مضراب های چپ و راستش را یکدست کرده است. او مثل تمام اعضای خانوده اش خلاق است و یاغی. اردوان کامکار سنتور نوازی را زمانی رو کرد که موسیقی بی کلام و بی خواننده در میان مردم طرفداری نداشت.
اما اردوان کامکار با آلبوم «دریا» خیلی کارها کرد و راه ها رفت و خوش درخشید. اردوان کامکار بارها و بارها عنوان کرده که به کار هنری به چشم یک مبارزه نگاه می کند. این هنرمند خلاق معتقد است کار هنری یعنی جنگیدن با خیلی عوامل که جلوی کار هنرمند را می گیرد. او که اخیرا در شیراز کنسرتی موفق برگزار کرد و به تازگی نیز کتابی از ایشان به نام مجموعه قطعات «اردوان کامکار» توسط نشر نای و نی به چاپ رسیده، این هنرمند در گفتگو پیش رو با موسیقی ایرانیان از ماجرای آخرین مبارزه اش در شیراز می گوید.
** شما به تازگی یک مستر کلاس و یک کنسرت در شهر شیراز برگزار کردید که کنسرتتان به نسبت اجراهای دیگرتان چه به لحاظ رپرتوار اجرایی و چه به لحاظ فرم، اجرای متفاوتی بود و در آن برای نخستین بار از سه سنتورنواز جوان روی صحنه استفاده کردید. برای شروع گفتگو از تجربه حضور در شیراز و بازخورد کنسرتتان بگویید و اشاره کنید که این کنسرت چقدر برایتان رضایتبخش بود؟
اجرای ما در شیراز اجرای با شکوهی بود. مردم شیراز مردم بسیار فرهنگی و فرهیختهای هستند. ما برای مردم سنتوارنوازی کردیم و در طول دو ساعت اجرا حتی یک نفس بلند از تماشاگران نشنیدیم که این نشان از فهم موسیقایی و هنری مردم این شهر دارد. من به احترام درک زیبای مردم شیراز از موسیقی و احترامی که آنها برای ما قائل بودند، تا ساعت ۳ صبح ایستادم که مردم امضاء بگیرند. به آنها گفتم که هر کس عکس یا امضاء میخواهد من در خدمتم. در شیراز خیلی به ما خوش گذشت و اجرا و مستر کلاسی که برگزار کردیم برای شخص من خیلی جذاب بود. من در فروردین ماه در شیراز یک مستر کلاس برگزار کردم که استقبال عجیبی از آن شد. یک مستر کلاس نهایتا با حضور ۱۰۰ نفر برگزار میشود اما در آن روز حدود ۲۰۰ نفر به مستر کلاس من آمدند و آن مستر کلاس تا ۸ سال به
طول انجامید! این در حالی است که تایم معمولا یک مستر کلاس یک ساعت و نیم است. خوشبختانه مردم شیراز استقبال خوبی از مستر کلاس به عمل آورند و هر کس که دوست داشت به دیدن مستر کلاس آمد. این مستر کلاس در حوزه شیوه سنتورنوازی خودم بود و در آن در مورد ریتم، متر، ملودی، کوک، مضرابگذاری، تکنیک و… بحث شد.
** شب دوم چطور گذشت؟
شب دومی که در شیراز بودیم، کنسرت ما در تالار احسان برگزار شد که گنجایش حدودا ۵۰۰-۶۰۰ تماشاگر را داشت. در این کنسرت من به اتفاق سه سنتورنواز با نامهای سیاوش کامکار، مهیار طریحی و مصطفی مومنیان که از شاگردان خودم بودهاند، روی صحنه حضور پیدا کردم و با حضور همدیگر اجرایی انجام دادیم که تا به حال اتفاق نیفتاده بود. در بخش نخست کنسرت، ۳ قطعه از ساختههای بچهها اجرا شد و در نهایت هم قطعهای که من نوشته بودم را اجرا کردند. در بخش دوم هم خود من به روی صحنه رفتم و برای مردم عزیز شیراز اجرا کردم که خیلی خوششان آمد و بازخورد خوبی داشت.
** خودتان هم اشاره کردید که اجرایتان روی صحنه اجرای متفاوتی بود که
تا به حال اتفاق نیفتاده بود. اساسا چه اتفاقی روی صحنه افتاد که کنسرتتان را به یک کنسرت سنتورنوازی متفاوت تبدیل کرد؟
کاری که ما در شیراز انجام دادیم به نوعی یک نوآوری بود. مستر کلاس معمولاً یک برنامه خشک است که فقط به درد آنهایی که احتیاج دارند، میخورد ولی ما فردای برگزاری مستر کلاس، کنسرت را برگزار کردیم تا کسانی که به طور مشترک در هر دو برنامه حضور پیدا کرده بودند، روز اجرای کنسرت کاملاً متوجه شوند که دقیقا در اجرای ما چه اتفاقی میافتد؛ یعنی این کار هم به یادگیریشان در مستر کلاس کمک کرد و هم به فهم و درک بهتر از اجرای کنسرت. بنابراین از این حیث برگزاری یک مستر کلاس و به دنبال آن اجرای یک کنسرت، اتفاق نو و تازهای محسوب میشد. در روز کنسرت هم تماشاگران با یک اجرای متفاوت روبرو بودند. سه نوازنده سنتور شامل دو نوازنده سنتور معمولی و یک نوازنده سنتور باس قطعاتی را اجرا کردند که بخش مربوط به هر کدام متفاوت از دیگری بود؛ یعنی برای هر کدام از آنها آهنگهای جداگانه نوشته شده بود ولی در عین حال همه با هم یک اجرای منسجم داشتند؛ درست مثل یک سوئیت کامل از سه نوازنده غربی. خوشبختانه این شگرد جدید در سنتورنوازی مورد اقبال اکثریت مخاطبان قرار گرفت و مردم شیراز اجرایمان را دوست داشتند.
** با توجه به بازخورد مثبتی که از اجرای کنسرت در شیراز گرفتید و همچنین به خاطر متفاوت بودن فرم اجرایی این کنسرت، لزوم تکرار چنین کنسرتی در شهرهای دیگر کشور هم احساس میشود. قصد به روی صحنه بردن این کنسرت در پایتخت و یا در شهرهای دیگر را ندارید؟
کنسرتی که ما در شیراز برگزار کردیم در دو شهر ساری و اصفهان هم تکرار شد این دو کنسرت را هم مثل کنسرت شیراز، بر اساس قولی که دادهام، خودم به طور خصوصی برگزار کردم اما از این به بعد شرکتی که با آن قرارداد بستهام، امور اجرایی کنسرتهای مرا مشخص میکند و برای اجرا در شهرهای مختلف برنامهریزی خواهد کرد. برنامههای دیگری را هم در سر دارم که ترجیح میدهم فعلاً به آنها اشاره نکنم تا ایدهاجراییشان لو نرود چون مثلاً اگر همین برنامه شیراز را من از پیش اشاره میکردم که مستر کلاسی برگزار میشود و سپس کنسرت در ادامه مستر کلاس به روی صحنه میرود، احتمالاً عدهای با این ایده زودتر از من چنین کاری را انجام میدادند، لذا فعلاً ترجیحم این است که برنامههای آتیام رسانهای نشود.
** خانواده کامکارها در موسیقی ما شناخته شده اند، این عجین شدن نام خانواده شما با موسیقی به نظر تا اندازه ای زیادی مرهون پدرتان است؟
موفقیت پدرم در درک موسیقی و تربیت ما تا اندازه زیادی مدیون سواد موسیقی او بود. پدرم سطح علمی اش خوب بود سواد خواندن و نوشتن موسیقی را به خوبی آموخته بود. او تئوری موسیقی را در نظام فرا گرفت. در آن دوره که تازه به ارتشیان دستور داده بودند که باید سواد بیاموزند. یک نفر از فرانسه می آید و به آنها آموزش موسیقی می دهد، این معلم فرانسوی در ابتدا سطح اینها را آنقدر پایین تشخیص می داد که از آموزش موسیقی به آنها خودداری می کرد و ابتدا آنها را مجبور می کرد تا تئوری موسیقی را یاد بگیرند. پدر بنده هم چون خیلی به موسیقی علاقه مند بودند آموزش لازم تئوری موسیقی را می آموزند. کسانی که در یگان نظامی ساز می زدند معمولا کاملا گوشی می نواختند و استایل های نوازندگی را نیز با نگاه کردن می آموختند مثل استاد همایون خرم. پدر من به دلیل علاقه اش به صورت علمی ساز را می آموزد، به همین دلیل هم ما زمانی که به موسیقی علاقه مند شدیم اصلا گوشی کار نمی کردیم اما متاسفانه در آن زمان کسی نبود که به شاگردش با اتوود و نت ساز بیاموزد اما پدرم خودش دفترنتی داشت که ملودی هایی را در آن یادداشت کرده بود؛ دفترچه بزرگی که حدود ۳۰۰ صفحه داشت. در آن زمان دستگاه کپی در دسترس نبود و پدر نیز هر نتی که می نوشت و می خواست تا به شاگردانش بدهد را خودش سریع می نوشت به شاگردش می داد. همین امر او را در زمینه آموزش موسیقی بسیار ممتاز می کند. پدر دستش خیلی سریع بود بنابر این هر ملودی که به دستش می رسید سریعا یاد داشت می کرد تا از یادش نرود. حتی آقایان یوسف زمانی که از اساتید موسیقی ما بودند زمانی که به تهران آمدند تا کار موسیقی را جدی تر دنبال کنند قبل از آن تئوری موسیقی را پیش پدرم آموختند.
** با این وجود امروز شاید خیلی ها از زحمات افرادی چون مرحوم پدرتان یاد نکنند!
متاسفانه از آنجا که در کشور ما همه چیز شفاهی و گوشی منتقل می شود اظهار نظر کردن بسیار راحت است. فرض کنید من امروز
خاطره ای تعریف می کنم و اگر هم دروغ بگویم شاید نتوان خیلی به این غیر واقعی بودن پی برد و خیلی ها هم چون منِ اردوان کامکار گفته ام حرفم را حجت بدانند و ماجرا را قبول کنند. می خواهم بگویم من چیزی در مورد این مسئله نشنیدم.
** باید قبول کرد که جامعه امروز فارغ از این نگاه که با ارزش گذاری هنری همراه است قضاوت می کند کاری هم با درست بودن آن موسیقی از نظر اصول هنری ندارد! در چنین شرایطی انتظار از هنرمند چیست؟
آقایی از دوستان دولتی برای یکی از برنامه های من عنوان کنسرتو سنتور را انتخاب کردند، من به ایشان گفتم کاری که من کرده ام که اسمش کنسرتو نیست. کنسرتو یک برنامه مشخصی دارد، باید از جایی شروع کنی و به جایی ختم کنی. اولش مثلا چهارصد میزان کادانس بزنی بعد برگرد در قسمت دوم به بخش اول اشاراتی کنی و الی آخر. کاری که من کردم ربطی به کنسرتو ندارد، اسمش را می توانید چیز دیگری بگذارید اما بدون شک کنسرتو نیست. این اسم های دهن پرکن برای هیچ کس چیزی نمی شود و در نهایت هم هرکسی خودش می فهمد که این کارها اشتباه است چون عده ای از آدم تقلید می کنند و این باعث انحراف دیگران است. به طور مثال آقای میثاقیان نوازنده ای بود که خیلی از ملودی های جهانی را با سنتور می زد اما چه شد؟ خبری از او آثارش هست؟ خیر چون این حرکات اتفاقاتی گذرا هستند و ریشه ندارد. تکنیک هم در این آثار وجود ندارد چون تکنیک این چیزها نیست. الان نوازنده مستعد خیلی زیاد است. بارها اتفاق افتاده که من افرادی را دیده ام و به آنها هم گفته ام که خیلی از من با استعدادترند اما فکر کرده اند دارم شوخی می کنم حتی من خیلی از امکانات را داشته ام که آنها نداشته اند اما خوب ساز می زنند. الان هم زمان کارهای سطحی و ژانگولر بازی ها گذشته است.
** بله به درد نمی خورد اما مردم اینطور فکر نمی کنند چون می گویند با این چیز ها سرگرم می شوند و به آنها خوش می گذرد، از طرفی آن گروه هم پولش را در می آورد و مسئولین هم از این کار راضی اند چون مورد استقبال مردم قرار گرفته است…
من در خارج از ایران آشنایی را ملاقات کردم که همه این کنسرت های پاپ را می رفت و به قولی پایه ثابت این برنامه ها بود، همینطورکه با او قدم می زدم ناگهان یکی از همین خواننده های معروفی که او مخاطبشان بود از کنار ما عبور کرد. این فرد به من گفت استاد این آقا را شناختی؟ گفتم نه گفت: این همان فلان شده است! ببینید این مخاطب آن خواننده بود اما بعد هم با یک لقب زشت او را خطاب می کرد. من در اینجا هم بارها و بارها هنرمندانی را دیده ام که در دورانی مردم برای بودن در برنامه هایشان سر و دست می شکستند اما الان هیچ کس آنها را نمی شناسد. زمانی که میرزا عبدالله تار می زد کس دیگری تار نمی زده؟ هزاران نفر دیگر بوده اند که تار می زدند اما چرا میرزا عبدالله اینقدر نامش ماندگار شد؟ او آمد و آن ردیف دست و پا شکسته و هر کی به هرکی را سرو شکل داد و کاری برای موسیقی این سرزمین کرد بنابراین نامش می ماند. حالا ممکن است در آن زمان در بین عوام جایگاه آنچنانی نداشته است اما بی شک خواص او را به خوبی می شناختند.
نام ها همیشه در بین خواص ماندگار می شود. شما فکر می کنید شعر نیما را در زمان خودش خیلی ها قبول داشتند؟ تا همین ده سال پیش خیلی ها بودند که اشعارشان همه جا استفاده می شد اما الان هیچ نامی از آنها باقی نمانده است. تعارف نداریم، موسیقی را باید خواص بپسندند و سلیقه عام مردم به درد ماندگار شدن نمی خورد چون خواص باید بگویند عوام چه بشنود.
- 17
- 1