پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۸:۲۰ - ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۷۶۳۰
موسیقی

ردوان کامکار:

دوره ژانگولربازی گذشته است

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی,اردوان کامکار

اردوان کامکار بعد از چهل و پنج سال سنتور نوازی الان به جایی رسیده که می توان از او به عنوان یکی از قله های موسیقی امروز ایران یاد کرد. نوازنده ای که جزو معدود نوازندگانی است که دو دستانش قدرتی برابر دارند و همین نیز مضراب های چپ و راستش را یکدست کرده است. او مثل تمام اعضای خانوده اش خلاق است و یاغی. اردوان کامکار سنتور نوازی را زمانی رو کرد که موسیقی بی کلام و بی خواننده در میان مردم طرفداری نداشت.

 

اما اردوان کامکار با آلبوم «دریا» خیلی کارها کرد و راه ها رفت و خوش درخشید. اردوان کامکار بارها و بارها عنوان کرده که به کار هنری به چشم یک مبارزه نگاه می کند. این هنرمند خلاق معتقد است کار هنری یعنی جنگیدن با خیلی عوامل که جلوی کار هنرمند را می گیرد. او که اخیرا در شیراز کنسرتی موفق برگزار کرد و به تازگی نیز کتابی از ایشان به نام مجموعه قطعات «اردوان کامکار» توسط نشر نای و نی به چاپ رسیده، این هنرمند در گفتگو پیش رو با موسیقی ایرانیان از ماجرای آخرین مبارزه اش در شیراز می گوید.

 

** شما به تازگی یک مستر کلاس و یک کنسرت در شهر شیراز برگزار کردید که کنسرت‌تان به نسبت اجراهای‌ دیگرتان چه به لحاظ رپرتوار اجرایی و چه به لحاظ فرم، اجرای متفاوتی بود و در آن برای نخستین بار از سه سنتورنواز جوان روی صحنه استفاده کردید. برای شروع گفتگو از تجربه حضور در شیراز و بازخورد کنسرت‌تان بگویید و اشاره کنید که این کنسرت چقدر برای‌تان رضایت‌بخش بود؟

اجرای ما در شیراز اجرای با شکوهی بود. مردم شیراز مردم بسیار فرهنگی و فرهیخته‌ای هستند. ما برای مردم سنتوارنوازی کردیم و در طول دو ساعت اجرا حتی یک نفس بلند از تماشاگران نشنیدیم که این نشان از فهم موسیقایی و هنری مردم این شهر دارد. من به احترام درک زیبای مردم شیراز از موسیقی و احترامی که آنها برای ما قائل بودند، تا ساعت ۳ صبح ایستادم که مردم امضاء بگیرند. به آنها گفتم که هر کس عکس یا امضاء می‌خواهد من در خدمتم. در شیراز خیلی به ما خوش گذشت و اجرا و مستر کلاسی که برگزار کردیم برای شخص من خیلی جذاب بود. من در فروردین ماه در شیراز یک مستر کلاس برگزار کردم که استقبال عجیبی از آن شد. یک مستر کلاس نهایتا با حضور ۱۰۰ نفر برگزار می‌شود اما در آن روز حدود ۲۰۰ نفر به مستر کلاس من آمدند و آن مستر کلاس تا ۸ سال به

طول انجامید! این در حالی است که تایم معمولا یک مستر کلاس  یک ساعت و نیم است. خوشبختانه مردم شیراز استقبال خوبی از مستر کلاس به عمل آورند و هر کس که دوست داشت به دیدن مستر کلاس آمد. این مستر کلاس در حوزه شیوه سنتورنوازی خودم بود و در آن در مورد ریتم، متر، ملودی، کوک، مضراب‌گذاری، تکنیک و… بحث شد.

 

** شب دوم چطور گذشت؟

شب دومی که در شیراز بودیم، کنسرت ما در تالار احسان برگزار شد که گنجایش حدودا ۵۰۰-۶۰۰ تماشاگر را داشت. در این کنسرت من به اتفاق سه سنتورنواز با نام‌های سیاوش کامکار، مهیار طریحی و مصطفی مومنیان که از شاگردان خودم بوده‌اند، روی صحنه حضور پیدا کردم و با حضور همدیگر اجرایی انجام دادیم که تا به حال اتفاق نیفتاده بود. در بخش نخست کنسرت، ۳ قطعه از ساخته‌های بچه‌ها اجرا شد و در نهایت هم قطعه‌ای که من نوشته‌ بودم را اجرا کردند. در بخش دوم هم خود من به روی صحنه رفتم و برای مردم عزیز شیراز اجرا کردم که خیلی خوش‌شان آمد و بازخورد خوبی داشت.

 

** خودتان هم اشاره کردید که اجرای‌تان روی صحنه اجرای متفاوتی بود که

تا به حال اتفاق نیفتاده بود. اساسا چه اتفاقی روی صحنه افتاد که کنسرت‌تان را به یک کنسرت سنتورنوازی متفاوت تبدیل ‌کرد؟

 

کاری که ما در شیراز انجام دادیم به نوعی یک نوآوری بود. مستر کلاس معمولاً یک برنامه خشک است که فقط به درد آن‌هایی که احتیاج دارند، می‌خورد ولی ما فردای برگزاری مستر کلاس، کنسرت را برگزار کردیم تا کسانی که به طور مشترک در هر دو برنامه حضور پیدا کرده بودند، روز اجرای کنسرت کاملاً متوجه شوند که دقیقا در اجرای ما چه اتفاقی می‌افتد؛ یعنی این کار هم به یادگیری‌شان در مستر کلاس کمک کرد و هم به فهم و درک بهتر از اجرای کنسرت. بنابراین از این حیث برگزاری یک مستر کلاس و به دنبال آن اجرای یک کنسرت، اتفاق نو و تازه‌ای محسوب می‌شد. در روز کنسرت هم تماشاگران با یک اجرای متفاوت روبرو بودند. سه نوازنده سنتور شامل دو نوازنده سنتور معمولی و یک نوازنده سنتور باس قطعاتی را اجرا کردند که بخش مربوط به هر کدام متفاوت از دیگری بود؛ یعنی برای هر کدام از آن‌ها آهنگ‌های جداگانه نوشته شده بود ولی در عین حال همه با هم یک اجرای منسجم داشتند؛ درست مثل یک سوئیت کامل از سه نوازنده غربی. خوشبختانه این شگرد جدید در سنتورنوازی مورد اقبال اکثریت مخاطبان قرار گرفت و مردم شیراز اجرای‌مان را دوست داشتند.

 

** با توجه به بازخورد مثبتی که از اجرای کنسرت در شیراز گرفتید و همچنین به خاطر متفاوت‌ بودن فرم اجرایی این کنسرت، لزوم تکرار چنین کنسرتی در شهرهای دیگر کشور هم احساس می‌شود. قصد به روی صحنه بردن این کنسرت در پایتخت و یا در شهرهای دیگر را ندارید؟ 

کنسرتی که ما در شیراز برگزار کردیم در دو شهر ساری و اصفهان هم تکرار شد این دو کنسرت را هم مثل کنسرت شیراز، بر اساس قولی که داده‌ام، خودم به طور خصوصی برگزار کردم اما از این به بعد شرکتی که با آن قرارداد بسته‌ام، امور اجرایی کنسرت‌های مرا مشخص می‌کند و برای اجرا در شهرهای مختلف برنامه‌ریزی خواهد کرد. برنامه‌های دیگری را هم در سر دارم که ترجیح می‌دهم فعلاً به آن‌ها اشاره نکنم تا ایدهاجرایی‌شان لو نرود چون مثلاً اگر همین برنامه شیراز را من از پیش اشاره می‌کردم که مستر کلاسی برگزار می‌شود و سپس کنسرت در ادامه مستر کلاس به روی صحنه می‌رود، احتمالاً عده‌ای با این ایده زودتر از من چنین کاری را انجام می‌دادند، لذا فعلاً ترجیحم این است که برنامه‌های آتی‌ام رسانه‌ای نشود.

 

** خانواده کامکارها در موسیقی ما شناخته شده اند، این عجین شدن نام خانواده شما با موسیقی به نظر تا اندازه ای زیادی مرهون پدرتان است؟ 

موفقیت پدرم در درک موسیقی و تربیت ما تا اندازه زیادی مدیون سواد موسیقی او بود. پدرم سطح علمی اش خوب بود‌ سواد خواندن و نوشتن موسیقی را به خوبی آموخته بود. او تئوری موسیقی را در نظام فرا گرفت. در آن دوره که تازه به ارتشیان دستور داده بودند که باید سواد بیاموزند. یک نفر از فرانسه می آید و به آنها آموزش موسیقی می دهد، این معلم فرانسوی در ابتدا سطح اینها را آنقدر پایین تشخیص می داد که از آموزش موسیقی به آنها خودداری می کرد و ابتدا آنها را مجبور می کرد تا تئوری موسیقی را یاد بگیرند. پدر بنده هم چون خیلی به موسیقی علاقه مند بودند آموزش لازم تئوری موسیقی را می آموزند. کسانی که در یگان نظامی ساز می زدند معمولا کاملا گوشی می نواختند و استایل های نوازندگی را نیز با نگاه کردن می آموختند مثل استاد همایون خرم. پدر من به دلیل علاقه اش به صورت علمی ساز را می آموزد، به همین دلیل هم ما زمانی که به موسیقی علاقه مند شدیم اصلا گوشی کار نمی کردیم اما متاسفانه در آن زمان کسی نبود که به شاگردش با اتوود و نت ساز بیاموزد اما پدرم خودش دفترنتی داشت که ملودی هایی را در آن یادداشت کرده بود؛ دفترچه بزرگی که حدود ۳۰۰ صفحه داشت. در آن زمان دستگاه کپی در دسترس نبود و پدر نیز هر نتی که می نوشت و می خواست تا به شاگردانش بدهد را خودش سریع می نوشت به شاگردش می داد. همین امر او را در زمینه آموزش موسیقی بسیار ممتاز می کند. پدر دستش خیلی سریع بود بنابر این هر ملودی که به دستش می رسید سریعا یاد داشت می کرد تا از یادش نرود. حتی آقایان یوسف زمانی که از اساتید موسیقی ما بودند زمانی که به تهران آمدند تا کار موسیقی را جدی تر دنبال کنند قبل از آن تئوری موسیقی را پیش پدرم آموختند.

 

** با این وجود امروز شاید خیلی ها از زحمات افرادی چون مرحوم پدرتان یاد نکنند!

متاسفانه از آنجا که در کشور ما همه چیز شفاهی و گوشی منتقل می شود اظهار نظر کردن بسیار راحت است. فرض کنید من امروز 

 

خاطره ای تعریف می کنم و اگر هم دروغ بگویم شاید نتوان خیلی به این غیر واقعی بودن پی برد و خیلی ها هم چون منِ اردوان کامکار گفته ام حرفم را حجت بدانند و ماجرا را قبول کنند. می خواهم بگویم من چیزی در مورد این مسئله نشنیدم. 

 

** باید قبول کرد که جامعه امروز فارغ از این نگاه که با ارزش گذاری هنری همراه است قضاوت می کند کاری هم با درست بودن آن موسیقی از نظر اصول هنری ندارد! در چنین شرایطی انتظار از هنرمند چیست؟

آقایی از دوستان دولتی برای یکی از برنامه های من عنوان کنسرتو سنتور را انتخاب کردند، من به ایشان گفتم کاری که من کرده ام که اسمش کنسرتو نیست. کنسرتو یک برنامه مشخصی دارد، باید از جایی شروع کنی و به جایی ختم کنی. اولش مثلا چهارصد میزان کادانس بزنی بعد برگرد در قسمت دوم به بخش اول اشاراتی کنی و الی آخر. کاری که من کردم ربطی به کنسرتو ندارد، اسمش را می توانید چیز دیگری بگذارید اما بدون شک کنسرتو نیست. این اسم های دهن پرکن برای هیچ کس چیزی نمی شود و در نهایت هم هرکسی خودش می فهمد که این کارها اشتباه است چون عده ای از آدم تقلید می کنند و این باعث انحراف دیگران است. به طور مثال آقای میثاقیان نوازنده ای بود که خیلی از ملودی های جهانی را با سنتور می زد اما چه شد؟ خبری از او آثارش هست؟ خیر چون این حرکات اتفاقاتی گذرا هستند و ریشه ندارد. تکنیک هم در این آثار وجود ندارد چون تکنیک این چیزها نیست. الان نوازنده مستعد خیلی زیاد است. بارها اتفاق افتاده که من افرادی را دیده ام و به آنها هم گفته ام که خیلی از من با استعداد‌ترند اما فکر کرده اند دارم شوخی می کنم حتی من خیلی از امکانات را داشته ام که آنها نداشته اند اما خوب ساز می زنند. الان هم زمان کارهای سطحی و ژانگولر بازی ها گذشته است.

 

** بله به درد نمی خورد اما مردم اینطور فکر نمی کنند چون می گویند با این چیز ها سرگرم می شوند و به آنها خوش می گذرد، از طرفی آن گروه هم پولش را در می آورد و مسئولین هم از این کار راضی اند چون مورد استقبال مردم قرار گرفته است…

من در خارج از ایران آشنایی را ملاقات کردم که همه این کنسرت های پاپ را می رفت و به قولی پایه ثابت این برنامه ها بود، همینطورکه با او قدم می زدم ناگهان یکی از همین خواننده های معروفی که او مخاطبشان بود از کنار ما عبور کرد. این فرد به من گفت استاد این آقا را شناختی؟ گفتم نه گفت: این همان فلان شده است! ببینید این مخاطب آن خواننده بود اما بعد هم با یک لقب زشت او را خطاب می کرد. من در اینجا هم بارها و بارها هنرمندانی را دیده ام که در دورانی مردم برای بودن در برنامه هایشان سر و دست می شکستند اما الان هیچ کس آنها را نمی شناسد. زمانی که میرزا عبدالله تار می زد کس دیگری تار نمی زده؟ هزاران نفر دیگر بوده اند که تار می زدند اما چرا میرزا عبدالله اینقدر نامش ماندگار شد؟ او آمد و آن ردیف دست و پا شکسته و هر کی به هرکی را سرو شکل داد و کاری برای موسیقی این سرزمین کرد بنابراین نامش می ماند. حالا ممکن است در آن زمان در بین عوام جایگاه آنچنانی نداشته است اما بی شک خواص او را به خوبی می شناختند. 

 

نام ها همیشه در بین خواص ماندگار می شود. شما فکر می کنید شعر نیما را در زمان خودش خیلی ها قبول داشتند؟ تا همین ده سال پیش خیلی ها بودند که اشعارشان همه جا استفاده می شد اما الان هیچ نامی از آنها باقی نمانده است. تعارف نداریم، موسیقی را باید خواص بپسندند و سلیقه عام مردم به درد ماندگار شدن نمی خورد چون خواص باید بگویند عوام چه بشنود.

 

 

 

 

 

aftabeyazd.ir
  • 17
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش