این، تنها صورت مساله است. جدای از اینکه ترانهنوشتن، خلاف باور عموم، ساز وکارهای پیچیدهای هم دارد، امروز باید پرسید وضع ترانهنویسی چگونه است؟ ترانهسراها میتوانند به سهولت آثار خود را به اصطلاح در بازار آب کنند؟! چه کسانی میتوانند وارد این بازار شوند و چه کسانی بیرون خط میمانند؟ ترانه امروز، همگام با موسیقی ما پیش رفته است؟ در این گزارش به این پرسشها پاسخ خواهیم گفت.
ترانه برای کدام خواننده؟
این روزها حتی آگهی «موسیقی و تنظیم رایگان برای شما» را روی دیوارهای شهر میتوانید بشنوید. یعنی بازاری شکل گرفته که بهدنبال جذب خواننده خوب است و او را با حذف هزینههای اولیه جذب میکند.
بنابراین دیری نمیپاید که این اتفاق برای ترانهنویسها هم رخ خواهد داد. اما همین حالا، چرا ترانهنویسی، انجمنهای ترانه، انتشار کتابهای ترانه و... داغ نیست. چرا مانند دهه پیش که چندین انجمن ترانه، به برگزاری جلساتی فعال همیت میگماشتند، ترانهسراها محافل مشخص و ثابتی ندارند؟ امروز به نظر میرسد جز چند ترانهسرای معروف که تجربه همکاری با خوانندگان را دارند، خیل عظیم ترانهسراها بیرون خط ماندهاند.
بیشتر کتابهای ترانهای که منتشر میشود، ترانههایی نیست که پیش از این خوانندهها آنها را خوانده باشند و متنهایی هستند که ظاهرا به امید خواندهشدن نوشته شدهاند اما راهی کتابها شدهاند؛ کتابهایی که امروز شمارگانشان تا ۳۰۰ جلد هم تنزل کرده است. با این حال، بین این ترانهها ترانههای موفقی نیز میتوان یافت که میتوانستند بسیاری از موسیقیهای پاپ این چندساله ما را تغذیه کنند. ترانه، چه بپذیریم و چه نه، بیشتر بهعنوان متنی واسط مطرح است؛ متنی که نوشته میشود تا با موسیقی خوانده شود.
با این حال، یک ترانهسرا معتقد است اتفاقا ترانههایی که بیتوجه به ساز و کارهای موسیقیایی و صرفا برای کتابشدن نوشته میشوند اغلب موفقترند.
سیدعبدالجواد موسوی دراینباره میگوید: «وقتی شعری مینویسی اما زبان آن را میشکنی و به زبان محاوره نزدیکش میکنی و وقتی این را لزوما برای موسیقی و ملودی نمینویسی، با نوعی رهایی مواجهی. در واقع تو اینگونه با نیت نوشتن شعر، به زبان شکسته و عامیانه نوشتهای و این موفقتر است.
چون دچار مزاحمت ملودی نیستی. وقتی شما ترانه را آگاهانه برای اثری موسیقایی مینویسی، باید ملاحظات مختلف را در نظر بگیری؛ اینکه خواننده مرد است یا زن، صدای بم دارد یا زیر. فراز و فرودها چیست و... . بنابراین وقتی نه با معیارهای موسیقی و ترانه، بلکه به فراخورهای شعری، مینویسیم، اغلب موفقتر خواهد بود. حال در نظر بگیرید ترانههایی را که آهنگسازهای ما بر اساس آنها ملودی ساختهاند؛ اینها اغلب آثار شاخصی شدهاند.»
ترانه فقط پاپ نیست
یکی دیگر از مسائلی که اهمیت ترانهنویسی را بیش از پیش یادآور میشود، سلطه ترانههای پاپ بر همه انواع موسیقی است. بسیاری از موسیقیهای آلترناتیو که بهصورت رسمی در کشور تولید میشوند، یا از ترانههایی استفاده میکنند که بیشتر مناسب فضاهای لطیف موسیقی پاپ است، یا اینکه یکسره سراغ از شعرهای کهن مثل خیام و حافظ و مولوی میگیرند.
این باعث شده که ما تقریبا هیچ ترانهای برای موسیقیهای غیرپاپ و غیرسنتیمان نداشته باشیم. شاید یک دلیل بروز این وضع همین باشد که محمد صالحعلا، مجری محبوب برنامههای تلویزیونی که البته سالها او را بهعنوان ترانهنویس شناختهایم به جام جم میگوید: «ترانه، مماس با ذائقه ملی است.
ما اغلب مایل به غذای ملی خودمان هستیم و نه غذای بیگانه. مگر اینکه ذائقهمان را با زندگی در آنجا و خوردن آن خوراک تغییر بدهیم، اما با این حال مزه آن غذای ملی همیشه در ذائقه ما خواهد بود». در واقع از پاسخ او میتوان اینگونه تعبیر کرد که هنوز این موسیقیها به ذائقه ما نزدیک نشدهاند و چون این فاصله را برنداشتهایم، دست کم در حوزه کلام سعی میکنیم ذائقه را چندان تغییر ندهیم تا این موسیقیها شنیده شوند.
عبدالجواد موسوی اما معتقد است مهمترین مولفه در این باره، همخوانی کلام و موسیقی است و نمیتوان قاعدهای برای اینکه چه نوع موسیقیای چه جنس ترانهای میطلبد وضع کنیم. او میگوید: «ما البته نمونه چندانی هم در اینگونه موسیقیها نداریم که بتوان به بررسیشان نشست. در بسیای از موارد مشکل عمده این است که با همخوانی کلام و موسیقی مواجه نیستیم. موسیقی به تفکیک کلامی که میطلبد، قاعده و سامان مشخصی ندارد.
افاده شاعران، طبقطبق!
باوری عمومی مطرح است که میپندارد، ترانه چون برای عوام و با زبان عامیانه نوشته میشود، متنی سخیف است و به عکس، شعر، جایگاهی رفیع را به خود اختصاص داده است. خود ترانهسرایانی که سعی دارند به عنوان شاعر شناخته شوند و نه ترانهسرا، بیشتر به استقرار این وضع و باور دامن زدهاند. همین باور باعث شد که وقتی سال گذشته باب دیلن، به عنوان خواننده ترانهسرا، نوبل ادبیات را برد که هیچگاه به یک ترانهنویس اهدا نشده بود، بیشترین شگفتی را ایرانیان ابراز کردند!
عبدالجواد موسوی معتقد است تصور اینکه شاعران، ماهیتا مرتبهای رفیعتر نسبت به ترانهنویسها دارند، باطل است: «از قدیمالایام هم همین گونه بوده است. ایرجمیرزا هم به عارف قزوینی میگفته تو شاعر نیستی و تصنیفسازی. یکی از دلایل بروز این وضع، تبختر خود شاعران است.
از سویی تاریخ گردنکلفت شعر فارسی هم کار را سخت کرده. جنس کلام هم مساله است؛ شعر ما اغلب نخبهگرا بوده و ترانه ماهیتا با زبان عوام نوشته شده». او درباره سویههای مختلف این تصور توضیح میدهد: «تا چند سال پیش، ترانهنوشتن به زعم بسیاری از اهالی ادبیات کفر تلقی میشد! میگفتند هر کس سواد ندارد و کممایه است، ترانهنویس میشود... به ترانه اهمیت نمیدهیم.
ترانههای شاعران بزرگ ما مثل شاملو را هم به همین دلیل جدی نمیگرفتند و همین شاید باعث شد شاعری مثل یدالله رویایی فقط یک ترانه بنویسد و همان هم ترانه درخشانی است که محمد نوری خوانده است. بعد از درگذشت جمشید ارجمند هم متوجه شدم که او ترانه مینوشته. تاریخدان و ویراستاری باسواد که شاید به همین فراخور ترانهسراییاش را پنهان کرده بود».
محمد صالح علا اما آتش تندتری در مقایسه ترانه و شعر و تصور عموم و ترانهنویسها از این دو مقوله دارد. او میگوید: «مقایسه ترانه و شعر اساسا درست نیست. من هرگز شعر نگفتهام، از همیشه تنها ترانه نوشتهام. ترانهنوشتن اتفاقا بسیار دشوارتر از نوشتن شعر است؛ شعر پدیدهای است که هر وقت شیرش را باز کنی جریان دارد، اما ترانه اینطور نیست. عوالمی دارد که باید خودش سراغ آدم بیاید.
احوال و مقدماتی دارد. از اینروست که میگویم دشوار است. با اینکه شعر هم همینطور است اما ترانه مبتنی بر آهنگ و موسیقی و از همه مهمتر به قول یک لغتشناس روسی، مبتنی بر لحن است و نه کلمه. کاملتر اینکه مبتنی است بر کلمات ملحون. ترانه بسیار پیچیده و رازآلود است.»
ترانه دیگر مهم نیست؟
امروز لابد شما هم موافقید که ما در موسیقی پاپ، که البته محمد صالحعلا دوست دارد آن را موسیقی «مردموار» بنامد، با آهنگسازیها و تنظیمهای به مراتب استانداردتری مواجه هستیم. اما بسیاری از همین قطعات موفق، مطلقا ترانههای برجستهای ندارند. صالحعلا معتقد است بروز این وضع از آن روست که موسیقی و ملازمات و ملاحظاتش را میتوان آموخت اما هیچ گاه نمیتوان تخیلکردن را به کسی در کارگاههای ترانهنویسی یاد داد.
عبدالجواد موسوی از سوی دیگر بر این باور است که وقتی با تعدد آثار مواجهیم طبعا از کیفیات آنها کاسته میشود. او دراینباره میگوید: «از سه ضلعی که یک قطعه موسیقایی را میسازند، امروز در ظاهر ترانه کمترین اهمیت را دارد. این نقطه ضعف موسیقی پاپ امروز است. ترانه باید زمزمه شود؛ ترانه موفق ترانهای است که به خلوت مخاطب راه بیابد. در حالی که ترانه مبتذل را رغبت نمیکنیم به یاد بسپاریم.
هر وقت هر سه ضلع این مثلث، یعنی ترانهسرا، خواننده و آهنگساز همسنگ بودهاند اثری موفق متولد شده است. ترانه آثار امروز به قوت خوانندهها و موسیقی نیست. شاید از همین روست که مثلا محسن چاوشی ترجیح میدهد از شعر کلاسیک بیشتر استفاده کند تا از متنی که میخواند مطمئن باشد». اشاره او به آثاری از محسن چاوشی است که در آنها غزلهایی از مولانا را خوانده است، هر چند محسن چاوشی، ترانههای پاپ بسیار موفق و چشمگیری هم در کارنامه دارد.
صابر محمدی
- 16
- 6