خبر گزارصبا/بیش از چند دهه است موسیقی راک و ژانرهای مختلف و مسائل مبتلابهاش وارد فضای موسیقی ایران شده است بیآن که تحقیق، تفسیر و تدبر خاص و جامعی درباره آن شده باشد و در سالهای اخیر و پس از فترتی که نزدیک به ۳۰ سال شامل حال این سیاق از موسیقی در ایران شده بود، شاهد هستیم که اقبال اهالی موسیقی ایران به موسیقی راک و گونههای مختلف روزبهروز بیشتر شده و حتی این اقبال به جریان اصلی و موسیقی پاپ ایران هم سرایت کرده است.
اگرچه نمیتوان انتظار داشت موسیقی راک بههمراه دلالتها و خردهفرهنگهای اجتماعی و تاریخی خاص خودش به فرهنگهای دیگر غیر از فرهنگ نوجوانان آمریکایی و انگلیسی دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی نفوذ کند اما تجربه دیگر کشورها در اخذ معیارها و مولفههای موسیقی راک و جذب و ادغام آنها به نفع فرهنگ خودشان، بهاندازه کافی وضع را برایمان روشن میکند که خلاف دیگر تجربیات در سایر نقاط دنیا، هیچگاه موسیقی راک در ایران به یک جریان اصیل تبدیل نشد درحالیکه میتوان برای مثال به کشورهایی مثل ترکیه و کشورهای اسکاندیناوی نگاه کرد که جریان راک خاص خودشان و ملهم از تجربیات خودشان را بهوجود آوردند.
در ادامه قصد داریم به بررسی خاستگاههای موسیقی راک در آمریکا و انگلستان و تطبیقش با شرایط اجتماعی و همچنین شمایل رواج موسیقی راک بپردازیم و در این رهگذر به مصادیق توفیقیافته یا احیانا توفیقنایافته و ظرفیتهای فعال یا هنوز غیرفعال موسیقی راک در ایران هم اشارههایی مجمل یا مفصل کنیم و امیدواریم بتوانیم نه تصویری جامع و فراگیر که دستکم تفسیرهایی پراکنده اما منطبق با واقعیتی از موسیقی راک فارسی ارائه کنیم و خواننده این سطور در انتهای این سلسله یادداشتها بتواند به استنباطی شخصی اما بهرهمند از حقیقت، از این جریان تاثیرگذار موسیقی در ایران و جهان دست پیدا کند.
جادوی گروه یا خلوص عشق ورزیدن؟
بهراستی چه جادویی در پس موسیقی راک وجود دارد که اینگونه نسلها از پس نسلها را به تناوب شیفته خودش کرده است تا آنجا که زندگیها تحتتاثیر این موسیقی قرار گرفته و وقتها و هزینهها صرفش شده است؛ بسیاری از شخصیتها را از فرش به عرش رسانده و استودیوهای کوچک محلی را در کمتر از یکیدو سال تبدیل به کمپانیهای بزرگ چندملیتی کرده است؟
پیتر ویک در کتاب «سرگذشت موسیقی راک» با اشاره به قطعه مهم «مرا حتما دوست بدار» بیتلها مینویسد: «نخستین طغیانی که علیه معیارهای سنتی زیباشناسی و الگوهای ارتباطی موسیقی پاپ پدید آمد این بود که شنوندگان و مشتریان کنسرتها دیگر به تکخوان اعتنا نکردند بلکه گروه را مورد توجه خود قرار دادند. آنچه در راکاندرول بهصورت پنهان مانده بود - ظاهرا همان قواعد قراردادی و سنتی پاپ بود که اینک در قالب نوینی جای میگرفت - آشکار شد. ترانه بیتلها که میگفت:«دوستم بدار/ مرا حتما دوست بدار/ میدانی که دوستت دارم.»
دیگر بر قاعده پنهان سوار نبود، بلکه آشکارا از عشق و محبت سخن میگفت و شنونده را در یک واقعه نمایشی دو سویه شریک میکرد. دیگر بهنظر علاقهمندان تفاوتی میان عاشق و معشوق وجود نداشت، هرچه بود عشق بود و محبت که در سالهای شگفتانگیز و خطرناک و تهدیدکننده دهه ۱۹۶۰ میلادی چون دارویی شفابخش جلوه کرد. دیگر آواز تکخوان مورد علاقه جوانان و نوجوانان نبود و احساسی در آنها بهوجود نمیآورد. به این ترتیب این نوع آواز و این آواز بخصوص (مرا حتما دوست بدار)، جنبههای تئاتری و نمایشی خود را آشکار کرد. کاری که موسیقی پاپ هم با ریشه عمیقی که دوانده بود پیشتر و در قرن نوزدهم انجام داده بود (اپرت، سالن موسیقی و چندی بعد فیلم ناطق) با چنین روندی تردید نبود که جنبههای زیبایی موجود در موسیقی بهکلی تغییر خواهد کرد.»
دو نکته در سخنان پیتر ویک وجود دارد که علاقهمندان راک در ایران بهتر است توجه کافی به آن داشته باشند. نخست وجه تمایز جریان موسیقی راک با «راک – اند – رول» بود که پیشتر توسط الویس پریسلی پایهگذاری شده بود و هرگز نباید این دو را یکی تصور کرد. اما نکته مهمتر اولویت قرار گرفتن مفهوم «گروه» و موسیقی گروهی در موسیقی راک است که معمولا در ایران کمتر مورد توجه قرار میگیرد و از قضا همین نکته تبدیل میشود به پاشنه آشیل موسیقی راک در ایران. اغلب ستارههایی که در موسیقی ایران ظهور کردهاند و موسیقی مورد ارائهشان نزدیک به آنچه راک مراد میکنیم بوده است، شهرتشان مدیون صدا و فردیتشان بوده و نه مفهوم روح گروهی موسیقی راک که بدان پایبند بوده باشند.
وقتی قلبها تسخیر میشوند
اما بیتلها چگونه توانستند قلب جوانان و نوجوانان آن سالها را با وجود پروپاگاندای قدرتمند بازار موسیقی پاپ، تسخیر کرده و خلاف جریان آب شنا کنند؟ آیا ابتدا به ساکن سرمایه کلانی پشتسر آنها قرار گرفت؟ آیا برخاسته از یک جریان حمایت شده و مصنوعی بودند؟ پاسخ این دو سوال منفی میشود. وقتی نگاهی به یادداشتهای بیل هری؛ دوست نزدیک و صمیمی جان لنون در کالج هنرهای زیبای لیورپول و ناشر مجله «مرسی بیت» بیندازیم:
«وقتی به گذشته مینگریم، به آن زمانی که راک برای خودش بروبیایی داشت و ریشههای محکمی یافته بود، سخت است باور کنیم یک گروه گمنام، اهل یکی از ولایات انگلستان ناگهان قد علم کند و موفق شود و موفقیت خود را حفظ کند. عرصه موسیقی در لندن توسط چند آدم کلهگنده و مقتدر اداره میشد و موسیقی پاپ واقعا بازار را قبضه کرده بود. بیتلها نهتنها موسیقی خود را به جهانیان عرضه کردند بلکه سدها را شکستند و سیل راه انداختند و عده زیادی را هم بهدنبال خود کشاندند.»
پرسشهای کلیدی
دیگر عوامل موفقیت بیتلها و درخشیدنشان در بازارهای بینالمللی موسیقی چه بود؟ چه فاکتورهایی در شرایط اجتماعی آن روزگار کاتالیزور فراگیر شدن قطعات موسیقی آنها و همچنین سبک زندگی بیتلی در میان جوانان آن نسل شد؟ آیا شرایط اجتماعی در ایران تاکنون بهگونهای بوده است که گروههای موسیقی ایرانی بتوانند روی نسل خودشان تاثیرات فرهنگی، خردهفرهنگی و سبک زندگی داشته باشند؟ اینها پرسشهایی است که قصد داریم در ادامه برای یافتن پاسخشان تلاش و پژوهش کنیم.
نخستین پاسخ روشن به پرسشهای کلیدی
یکی از ویژگیهای مهمی که منتقدان موسیقی در همان سالهای نخست ظهور بیتلها به آن پی بردند و آن را از اصلیترین عوامل موفقیت و فراگیری سبک زندگی و موسیقی آنها در میان جوانان و نوجوانان دانستند، صراحت، واقعیبودن و بیغلوغشی بیان موسیقایی و زبانی آنان بود.
پیتر ویک در کتاب «سرگذشت موسیقی راک» مینویسد: «ملودی بزرگ، ارکستر بزرگ طلب میکرد و ارکستر بزرگ، ارکستراسیون بزرگ و شیوه بزرگ غنایی میطلبید درحالیکه بیتلها خود را درگیر این «بزرگها» نکردند و چنین بود که در این ساختار ساده موفق شدند عوال و عناصر ارگانیک را با هم جمع کنند. حتی بخشهای آوازی دارای ملودی مفصل یا حتی مختصر نبود و درواقع شکل ملودیک مجرد و منتزع نداشت. درحالیکه خود عنصری از یک کلیت جامع و ریتمیک بهشمار میرفت، گوش کردن به این آهنگ (مرا حتما دوست بدار) با توسعه حرکت ریتمیک همخوانی داشت.» (سرگذشت موسیقی راک، پیتر ویک، ترجمه پرتو اشراق، انتشارات ناهید، صفحه ۱۰۶)
این نکتهای است که شاید کمتر موزیسین راک ایرانی تاکنون به آن توجه کرده باشد. درحالیکه یکی از مهمترین دلایل و اسباب فراگیر شدن و با آغوش باز پذیرفتهشدن موسیقی راک از سوی جوانان، این بیغلوغشی و درگیر بزرگ نشدنها بود، ما در ایران چه از همان دهه ۱۳۴۰ شمسی و چه در دهه ۷۰ و ۸۰ شمسی که دوباره موسیقی راک توانست نفسهای ضعیفی بکشد و خردهجانی بگیرد، تنها به رولایهها و پوسته بیرونی موسیقی راک یعنی سازبندی، تکرار برخی ریتمها و تولید صداهای بعضا خشدار و مثلا در بهترین شرایط ریفهای دیستورشن توجه کردیم
و نه لایههای عمیقی که باعث شرح و بسط موسیقی راک در بطن طبقات اجتماعی آن روزگار در انگلستان و آمریکا شد. از آن گذشته جزئیات موسیقایی، خصوصیات هارمونیک و دیگر اجزای تکنیکی موسیقی راک ممکن است در بسترهایی مانند ایران بسیار کمتر از دیگر نقاط جهان با زبان و شعر فارسی قابلیت تلفیق داشته باشد و زمانی که سادگی را هم از آن کم کنیم، چیزی شبیه داستان قوز بالای قوز میشود. یعنی در واقعیت امر، اصل را رها کرده و فرع را چسبیدیم.
موسیقی کالت جنوب؛ ابراهیم منصفی بزرگ
با این همه اما اینگونه هم نبوده که هیچکس و هیچ گروهی در ایران به مولفه مذکور توجهی نکرده باشد و هیچ نمونه موفقی در این زمینه نداشته باشیم. شاید امروز دیگر بسیاری از ما ابراهیم منصفی را بشناسیم. شاعر، آهنگساز و نوازندهای که سرتاسر جغرافیای جنوب ایران او را تحسین کرده و به سرزمینشان به خاطر داشتن چنین هنرمند ارزشمندی افتخار میکنند و شاید در دیگر نقاط ایران منصفی دیگر تبدیل به یک پدیده کالت شده باشد.
آنقدر شاگردان مستقیم یا معنوی او در این سالها در آثارشان نام او را برده، از آثار او اقتباس کرده و یا به او ارجاع دادهاند که ابراهیم منصفی دیگر آن هنرمند گمنام روزگار زنده بودنش نیست. از سهیل نفیسی و پویا محمودی (باراد) که پیشگام بودند بگیرید تا گروههایی مثل پالت، داماهی، ماکان اشکواری، کماکان (مهدی ساکی) و دیگر موزیسینهای جوان علاقهمند به زندگی و آثار منصفی همه و همه در شناساندن زندگی منصفی و قطعات و شعرهایی که از او به جا مانده است، نقش مهمی داشتهاند.
در معرفی منصفی آمده است: «منصفی که درواقع از هنرمندان جامعالاطراف هرمزگان محسوب میشود، در زمینه سرودن و موسیقی پرتوان به فعالیت پرداخت. او که با موسیقی وقت و گذشته جهان آشنایی داشت و در این زمینه مطالعات ارزشمندی را انجام داده بود با علاقهای که به موسیقی فلامینگوی اسپانیا و موسیقی هند و... از خود نشان داد، توانست آثار در خور تحسینی را خلق کند. منصفی در عرصه سرودن ترانههای بومی با اقبال به سمت ترانههایی که رنگوبوی اجتماعی داشت در این حوزه تحول اساسی را به وجود آورد، اجرای ساده و بیشیلهپیله او با آکوردهای گیتار هنوز مخاطبان فراوانی دارد و نگاههای بسیاری را به خود جلب کرده است.»
بیشیلهپیلگی؛ حلقه مفقوده راک ایرانی
مشخصا حلقه مفقوده راک ایرانی میتواند همین بیشیلهپیلگی باشد که سالها قبل ابراهیم منصفی به آن دست پیدا کرده بود. اگر به قطعه «نهنگ» یا همچنین «لبخند» یا «اولین» ابراهیم منصفی گوش کنید، از درک عمق این سادگی و صراحت بیان و زیبایی و صیقلیافتگی موسیقی او در عین اینکه هیچ کار خارقالعادهای نمیکند و تنها با چند آکورد ساده چند خط ملودی شعرش را بر موسیقی سوار میکند، شگفتزده میشوید.
چه بسا اگر ابراهیم منصفی اکنون میزیست و با امکانات و گستردگی رسانههای شخصی در شبکههای اجتماعی و ارتباطی مواجه میشد، سرنوشتی شیرینتر را در زمان حیاتش تجربه میکرد و البته موسیقی مردمی و مردمپسند در ایران هم مسیر بهتری را میپیمود و بسیاری تجربهها که باید سالها پیش به آنها دست مییافتیم، بسیار زودتر تجربه میکردیم.
- 15
- 5