تمایل مردم به موسیقی پاپ و حمایت رسانهها از این موسیقی، چنان بالا گرفته که تا حدودي تمام سبک های دیگر موسیقی را در سایه خود قرار داده است. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم نه تمام که بخش اعظمی از توجه رسانهها، به موسیقی پاپ جلب شده است.
تور کنسرتها، بیلبوردهای شهری، مصاحبهها و خبرهای مختلف از این نوع موسیقی، بخش بسياری از رسانه ها را به خود اختصاص میدهد. این در حالی است که موسیقی سنتی و فولک ما، در وضعیت خوبی به سر نمی برد. موسیقی مقامی و استادان آن در ایران، به دلیل حمایت نشدن، رو به فراموشی هستند و به نظر نمی رسد دولت عزمی جدی برای نجات این موسیقی داشته باشد.
پیرهای این موسیقی آنقدر از فضای رسانه دور هستند که کسی آن ها را نمیشناسد؛ در شهر و روستاهای کوچک خودشان مشغول زندگانی هستند و ساز نيز می زنند اما این ساز آنچنان که باید به گوش کسی نمی رسد؛ جوانان نيز دیگر چندان به موسیقی مقامی روی نمیآورند و این جز تاثیر رسانه و خوراندن موسیقی پاپ به مردم، دلیل دیگری ندارد.
عباس سرافراز، یکی از جوانانی است که در حوزه موسیقی مقامی فعالیت می کند. او علاوه بر ساخت موسیقی تئاتر و فیلم، تاکنون دو آلبوم به نام های «دور و دورتر» و «بیدار باش شهر مردگان» منتشر کرده است. او که خود فارغ التحصیل ساز کمانچه است و کارشناس نوازندگی ساز ایرانی دارد، تاکنون موفق به دریافت سه جایزه بین المللی، به همراه گروه سولیست کمانچه گروه کُر پارسه شده است. همچنین مقام دیپلم نقره در جشنواره بارسلون اسپانیا و مقام دوم مدال نقره در مسابقات جهانی موسیقی کُرال روسیه را دریافت کرده است.
او با ترکیب موسیقی الکترونیک، فولک و سنتی، سبک جدیدي در نواختن کمانچه را پدید آورده است. او تا کنون برای فیلمهای دور و دورتر، یکسالگی، هدیه پنهان، مجازات مجهولو مستند دارالسلام به آهنگسازی پرداخته است.
آلبوم «دور و دورتر» به صورت رایگان در اختیار مردم قرار گرفت. سرافراز درباره این آلبوم و پخش رایگان آن بیان کرده است: «دليلى غير از برخورد سطحى مردم كشورم با موسيقى تصوير ندارد، اينكه هزينه ای براى تكثير چند هزار نسخه بگذارى و بعد از پخش آن اگر حتی مورد استقبال اهل فن قرار گرفت، فقط تعداد معدودى از طرفداران موسيقى تصوير آن را بخرند و تعداد كثيرى از جامعه ندانند كه موسيقى بى كلام ديگر چه صيغه ايست، كمى زجر آور است. به هر حال اين اواخر تصميم گرفتم در اقدامى انتحارى پيش از آنكه آثارم بى اجازه دانلود شوند و دست به دست بگردند، تمامش را در كانالم منتشر کنم».
اما آلبوم دوم او با نام «بیدار باش شهر مردگان» سرنوشت تازه ای را برای این آهنگساز جوان و خوش ذوق رقم زده است. این آلبوم در بخش انتخاب آثار جشنواره بزرگ موسیقی گِرمی پذیرفته شده که خبر بسیار خوبی برای جامعه موسیقی ایران است که متاسفانه بازتاب رسانهای چندانی پیدا نکرد.
سرافراز در اینباره می گوید: « هیچ ایرانی ای را که تا امروز گِرمی گرفته باشد، نداریم. احساس می کنم من در زمینه تبلیغات کمی بی پناهم».
گفتوگوی «قانون» با این آهنگساز را در ادامه می خوانید:
تا حدی با کارهای شما آشنا هستم. کمی از خودتان بگویید. چه زمانی کار موسیقی را شروع کردید و امروز که اینجا هستید، چه تجاربی را از سر گذرانده اید؟
موسیقی را در سال ۸۰ و از ۱۳ سالگی شروع کردم. اوایل شروع کارم، مدتی ویولن ایرانی میزدم،بعد با ساز کمانچه آشنا شدم و به سراغ این ساز رفتم، بدون اینکه مدرس خاصی داشته باشم. رشته تحصیلیام مهندسی مکانیک بود اما اشتیاقم آنقدر به موسیقی زیاد بود که رشته ام را تغییر دادم. از ابتدا کمانچه آقای بهادری را دوست داشتم و با آن ارتباط میگرفتم. من تمام شیوهها را در نوازندگی تقلید کردم و تکنیک و شیوه آقای بهادری را از همه دشوارتر دیدم.
شما در کار خود، تلفیقی از موسیقی سنتی و الکترونیک و موسیقی فولک ایران را ارائه کردید و به نظر می رسد چنین تلفیقی موردپسند مخاطبان خارجی نيز واقع شده است.
این شیوه ای که در کار من وجود دارد، فولکرونیک نام دارد که ترکیبی است از موسیقی فولک و الکترونیک و همچنین شیوه دیگری که در کارهایم وجود دارد، الکتروآگوستیک است. اما من در این حوزه، اولین نفر نیستم و این بدعت پیش از من وجود داشته است. همیشه به این فکر می کنم هنرمندانی که می خواهند حرفی برای گفتن داشته باشند، باید ساختارهای قبلی را بشکنند و با آثار جدید، مخاطب جوان را جذب کنند؛ قشر جوانی که از خمودگیِ احتمالیِ موسیقی سنتی ایران فرار میکنند و همیشه با یک سری ریتمهای سنگین و تصنیفهای سنگین تر رو بهرو بودهاند.
من نيز به آنها حق میدهم؛ چرا که سرعت ریتم زمانه و جامعه بالا رفته است. هیجانات نیاز به صداهای جدیدتری دارند. این در گستره صوتی سازهای ایرانی نقد است و موسیقی الکترونیک می تواند تلفیق خوبی برای به وجود آمدن موسیقی پست مدرن باشد. این ترکیب برای ایجاد آشتی مجدد بین نسل جوان و موسیقی ایرانی است که باید با برخورد و رویکرد جدیدي با آن مواجه شویم.
در ایران، موسیقی سنتی مهجور و موسیقی فولک مهجورتر است. شما به عنوان یک آهنگساز جوان، این وضعیت را چگونه میبینید؟ دلیل مهجور ماندن موسیقی فولک و در مرحله بعد، موسیقی سنتی ما چیست؟
اگر موسیقی فولک و سنتی را از نظر اقتصاد هنر بررسی کنیم، میبینیم که تمام توجه مارکتینگ و بازار، معطوف به موسیقی پاپ است. وقتی رسانهها تمام قد پشت موسیقی پاپ هستند و خواننده را نشان میدهند و امکان دیده شدن ساز در تلويزیون وجود ندارد، مقامیهاي ما چگونه شنیده شوند؟ مقام «ا...» که در موسیقی خراسان چند هزار سال قدمت دارد، کجا شنیده شده است؟
سالهایی بود در شبکه چهار برنامههایی داشتیم و همه ملودی نوایی را شنیدیم، بعد از مقام نوایی، چه مقامهایی سر زبان افتاد؟ متاسفانه مخاطب موسیقی مقامی، روزبهروز کمتر میشود. استادان این موسیقیها بهطورمعمول در سرزمین خودشان زندگی می کنند، به شغل هایی مانند کشاورزی و نانوایی مشغول هستند و ساز نيز میزنند که اغلب از پدران خود آموختهاند.
کدامیک از برنامهگذاران ما حاضر هستند قراردادهای میلیاردی با این ها ببندند و برایشان تور کنسرت برگزار کنند؟ یکی دیگر از دلایل خمودگی موسیقی سنتی را باید در خمودگی آهنگسازان آن جستوجو کنیم. موسیقی سنتی ما با استاداني همچون مشکاتیان، شجریان و علیزاده رشد کرده است. اینها برای نسل و سن خودشان، بسیار درجه یک بودند و توانستند موسیقی شبه قاجاری را ترجمه کنند و در دهههایی بهطوركامل شنیده شدند.
پس از آن، اندیشه و طراوت توسط آهنگسازان از بین رفت و اینگونه می شود که این موسیقی نمی تواند از یک حدی پا را فراتر بگذارد. در بحث موسیقی، نباید خودی و غیرخودی بسازیم. اگر موسیقی، موسیقی باشد، فرقی نمیکند سنتی، رپ یا پاپ است.
به نظر می رسد فضای بسته ای در موسیقی سنتی به وجود آمده است و برخی استادان نوعی قداست به آن داده اند که کسی نباید از چارچوبهای آن تجاوز کند. این نگاه و رویکرد مدرن برای جذب مخاطب جوان که به آن اشاره کردید، شکل نمی گیرد.
بخشی از استادان ما، آوانگارد هستند و با زمانه خود پیش می روند اما وقتی با چیزی به نام سنت مواجهایم، نمی توانیم بهروز با آن برخورد کنیم. بعضیها می گویند همانگونه که نمی توانیم تخت جمشید را دست بزنیم، این شیوه تصنیفسازی و آهنگسازی را نیز نباید به سمت دیگری ببریم؛ چراکه به زعم ما مردود است. این «زعمما» در واقع نگاه و سلیقهاي شخصی است.
متاسفانه این دیدگاه وجود دارد و متعصبانه با آن برخورد میشود. اما يك شخصی آمد که یخ خیلیها را آب كرد. او این تابو را شکست و بعد از آن پالتها و دنگ شوها و چارتارها روی کار آمدند و به خود اجازه دادند که در ساختار موسیقی سنتی دست ببرند و کارِ جدیدی تولید کنند.
مساله ای که به آن اشاره کردید، تفکري درون گروهی است؛ در حالی که استادان ما هرگز متهجر نبودند. این تفکر را بعضی ها داشتند اما اینگونه نبوده که جلوی کسی را بگیرند و اجازه ندهند که دیدگاه نو و تازه خود را مطرح کند.
اگر نظر شخصی من را بخواهید، من همه چیز را در رسانه و مارکت میبینم. اگر رسانهها توجه بیشتری به موسیقی ایرانی میکردند، ما امروز شاهد مهجور ماندن موسیقی سنتی نبودیم. وقتی نمایش ساز در رسانه ملی ما ممنوع است، چطور انتظار داریم موسیقی ما رشد کند؟ من ساز ویولن را در شبکههای خارجی دیدم و به آن علاقهمند شدم.
من جایی کمانچه را ندیده بودم. تلويزیون ملی ما هرگز این سازها را نشان نمیدهد و نتیجه این میشود که کسی آن ها را نمی شناسد. اگر برنامه گذار پیگيرِ موسیقی ایرانی که مارکتینگ هنر را می شناسد وجود نداشته باشد،بهطورمسلم مخاطب موسیقی ایرانی ایجاد میشود.
در کشورهای دیگر، موسیقی سنتی بازار خود را دارد اما این در موسیقی ایرانی وجود ندارد. یک روز با یکی از استادان بزرگ موسیقی سنتی در فرودگاه نشسته بودیم، کسی او را نمی شناخت اما خواننده موسیقی پاپ درجه چندم را بهدليل مارکتینگ خوب همه میشناسند و برای خودش یک سلبریتی است اما پیرهای موسیقی ما را مردم نمی شناسند.
کمی از آلبوم «بيدارباش شهر مردگان» بگویید؛ از پروسه ضبط تا مجوز و انتشار. گویا این آلبوم علاوه بر اینکه در سایت گرمی قابل شنیدن است، در ایران به صورت غیرمجاز در شبکه های اجتماعی فروخته می شود.
من با هادی پورعطایی، دوستی نزدیکی دارم. او وارث بحق پدرش، غلام علی پورعطایی در نوازندگی دو تار است. ما سالهاست با يكديگر رفاقت داریم و تصمیم گرفتیم یک آلبوم در حوزه موسیقی مقامی خراسان تولید کنیم.
آقای علیرضا نصیری فر نيز برای سازهای کوبه ای آلبوم به ما اضافه شدند. حدود ۶ ماه شروع به نواختن موسیقی تربت جام کردم و بعد از آن لهجه موسیقی را در ساز خودم آوردم .پس از آن بود که شروع به ضبط آلبوم کردیم که ۲۱ روز طول کشید؛ مدام نشستیم به ساز زدن و چند مقام را به صورت اورجینال اجرا کردیم و چند آواز را که پورعطایی خواند، تنظیم کردم.
در ابتدا فکر میکردم که آلبوم چیز خوبی شده و میتواند پا را از مرزهای ایران فراتر بگذارد. یک کمپانی خارجی در روز ۲۹ اردیبهشت ۹۶ کار را در سایت خود منتشرکرد و ظرف دو هفته اول، دو میلیون نسخه آن دانلود شد. همچنین در سایتهای مهمی مثل آیتونز به فروش رفت. با پخش کننده که صحبت کردیم، تصمیم گرفتیم کار را برای بِست وُرد موزیک جشنواره گرمی بفرستیم که خوشبختانه در آن بخش پذیرفته شد.
از بین همه کارها ۱۲۱ کار پذیرفته شد و البته این به معنای کاندید شدن نیست. نتایج در دسامبر مشخص می شود که چه آثاری کاندید شدند و چه آثاری جایزه خواهند گرفت. سایت گرمی نيز،کار را روی سایت خود برای شنیدن قرار داده است.
چرا آلبوم هنوز در ایران پخش نشده است؟
من سراغ چند انتشارات رفتم. آنها از من میپرسند موسیقیات چیست؟ می گویم مقامی. متاسفانه اگر در ایران ستاره نباشی، مارکت موسیقی تو را نمیپذیرد. من نمیدانم از کجا و چگونه باید ستاره شد؟! اینجا باید آقازاده موسیقی باشی و نام پدر را یدک بکشی. من آلبوم اول را به صورت رایگان منتشر کردم. این دومین آلبوم من است.
مساله این است که مارکتينگها، برنامهگذارها و انتشاراتیها به دنبال این هستند که یا شما یک نام درجه یک باشید، یا اینکه بتوانید تمام هزینههای تولید را خودتان پرداخت کنید؛ آنها زیر بار هیچ مسئولیتی نمیروند،حاضر نیستندهیچ کمکی بکنند و به هنرمند اعتماد داشته باشند.
کار من در مهمترین سایتهای بینالمللی به فروش میرسد، چرا باید منت انتشاراتیهای ایران را بکشم تا کارم را منتشر کنند؟ در حال حاضر یکی از ناشران، زحمت انتشار را می کشد و درگیر مجوز آن است اما رغبت و هیجان من برای انتشار کار در ایران گرفته شده است. با چند سایت ایرانی نيز مواجه شدم که آلبوم را با قیمت دوهزار تومان برای فروش گذاشته بود! درحالی که در خارج از کشور با قیمت ۱۱ دلار به فروش میرسد. خوشبختانه با پیگیری توانستم این دانلود غیرقانونی را در حال حاضر متوقف کنم.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
روی دو آلبوم کار میکنم که یکی از آنها الکتروآگوستیک و دیگری دو نوازی دودوک و کمانچه است.
در کنار این ها، گروهی داریم به نام «دوش بند» که در حال تولید آلبوم آن هستیم و قرار است یک تور کنسرت برگزار کنیم و اعضای آن بچههای فارس و شیراز هستند. برای اولین بار یک ارکستر بزرگ به نام «ارکستر بزرگ فارس» متشکل از سازهای سنتی تشکیل شده است کهبيش از ۶۰ نوازنده در آن حضور دارند.
شما موسیقی فیلم و تئاتر کار کردید. فکر می کنید این تجربه ها چه کمکی برای تولید آلبوم به شما کرده است؟
جالب است بگویم به جهت همین ساخت موسیقی تئاتر و فیلم، موسیقی من، به موسیقی تصویری نزدیک شده است و هرکدام از دوستان که آلبوم را می شنوند، می گویند دارای تصویر است. در تِرک اول آلبوم که نامش «بیدارباش شهر مردگان» است، بیشتر با یک روایت و یک قصه صوتی مواجهایم تا با یک اثر صرف آهنگسازی شده، حتی در بداهه نوازیها و موسیقی ایرانی، بازی با اصوات و نقاشی اصوات بر من تاثیر گذاشته و سعی می کنم قصه ای را فراتر از بداهه مرسوم ایرانی برای مخاطبم روایت کنم.
همین که کار شما در گرمی، که بزرگترین جایزه موسیقی جهان است پذیرفته شده، اتفاق بسیار خوبی است اما آنچنان که باید در رسانه ها بازتاب پیدا نکرد.
یک نفر یک فیلم میسازد و همه رسانهها میافتند دنبالش و او را همراهی میکنند. هیچ ایرانیای را که تا امروز گِرمی گرفته باشد، نداریم. احساس می کنم من در زمینه تبلیغات کمی بیپناهم. تاکنون سه مقام بین المللیگرفتهام. فیلمهایی که آهنگسازی کردم در بسياري مكانهاپخش شده است.
«امامیار حسن اُف» حاضر شد با من همنوازی کند اما من اسپانسر نداشتم. به این فکر می کنم که اگر تهران متولد شده بودند و دوستانی در رسانه داشتم که به من توجه می کردند، شاید امروز در جایگاه بهتری بودم.
نوا ذاکری
- 15
- 1
کاربر مهمان
۱۳۹۷/۸/۱۷ - ۲۲:۲۰
Permalink