از همراهی من با موسیقی پاپ، حالا دو دهه گذشتهاست؛ از بیست و چند سالگی تا چهل و چند سالگی. در این دو دهه به اقتضای سن و سالم، با شرایط روحی و رفتاری متفاوتی زندگی کردهام؛ یک روزنامهنگار ماجراجو، حالا تبدیل شده به ترانهنویسی پرکار که شاید به تناسب سن و سال و تجربهاندوزیهایش، دیگر به دنبال دردسر نیست!
حتی اگر قلباً به ترانه، "عِرق" نداشته باشم، به موسیقی احترام میگذارم، چون برایم منبع اعتبار و آرامش و درآمد بودهاست. گرچه دنبال دردسر نمیگردم اما نسبت به موسیقی "بیغیرت" هم نیستم!
در چند سال اخیر، بارها با این انتقاد مواجه شدهام که چرا نسبت به لغو غیرقانونی برخی کنسرتها، سکوت میکنم. دوستانی که تمایل دارند من به عنوان روزنامهنگار یا ترانه نویس، به حوزه کنسرتهای لغوشده ورود کنم، برای ترغیبم به ابراز واکنش، بحث به خطر افتادن موسیقی را مطرح میکنند و میگویند: "با فشار به کنسرتها، حیات موسیقی پاپ به مخاطره میافتد".
و من همیشه، یک توضیح ثابت دارم که: "نخیر، این تهدیدها نمیتوانند ریشه موسیقی پاپ را بخشکانند و اتفاقاً در کلیت مساله، باعث حمایت بیشتر مردم از موسیقی و همبستگی بالاتر اهالی موسیقی میشوند"!
همواره گفتهام که: "موسیقی را فقط اهالی موسیقی میتوانند از بین ببرند. اصلاً برای از بین بردن هر پدیدهای، باید از فلز ِ خودش استفاده کرد! همچنانکه هیچ جریان ضدمذهبی، نتوانسته به اندازه مذهبیون افراطی و کج فهم به مذهب ضربه بزند"!
سال ۹۷ برای موسیقی پاپ، ملتهب آغاز شده و براساس تجربه بیستسالهام، شاید جزو معدود دفعاتیاست که برای حیات و تاثیرگذاری موسیقی احساس خطر میکنم.
"دیگرانی" که منتظر بودند تا موسیقی به جان موسیقی بیفتد و از آب گل آلود ماهی بگیرند، این روزها حالشان خوب است! آنها منتظر کوچکترین بهانهای برای بههم زدن بساط موسیقی بودند و در همین راستا، آنچه یک خواننده غیرمجاز و کمسن و سال، درباره فساد مالی برای حضور در برنامهای تلویزیونی گفت، میلیونها برابر بیشتر از حرفهای مصلحانه اساتید موسیقی، بُرد و تاثیر ایجاد کرد و باعث شد در شرایطی که رسمیترین شبکه صدا و سیما (شبکه یک تلویزیون) ترانهای با صدای ابراهیم تاتلیس را پخش کرد، شبکه نسیم بهعنوان شبکهای که هویتش را از تفریح و سرگرمیسازی میگیرد، مانع از پخش صدای حمید عسکری و مهدی احمدوند در بخشهایی از برنامه پرطرفدار "دورهمی" شود!
ضربه جدیدتر به موسیقی، توسط یک گروه پرجمعیت که بین آنها اسامی انبوهی ادیب و ترانهسرای درجه یک نیز به چشم میخورد، بر پیکر آن وارد شده است. ضربهای بهمراتب سهمگینتر از ادعای یک خواننده درباره فساد یک برنامه تلویزیونی! ضربهای که اولین پیامدش، بدترین پیامد ممکن است: از بین بردن اعتماد، آنهم اعتماد عمومی.
حمید هیراد را نمیشناسم. با این وجود شک ندارم تخلفی که توسط او صورت گرفته، ریشه در کمتجربگی، سهلانگاری و ناآگاهیاش دارد و از یک خباثت عامدانه شکل نگرفتهاست. اما برخوردی که ما برای تنبیه او انتخاب کردهایم، بیش از آنکه به زیان حمید هیراد تمام شود، به ضرر موسیقی خواهد بود.
در بدترین شرایط، با پیروزی قطعی معترضان به او؛ موسیقی ما، بازهم به شرایط "بیحمید هیراد" خواهد رسید! اما اعتمادی که نسبت به موسیقی سلب خواهد شد، غیرقابل جبران است.
از آنهایی که "شعر" را با تمام شعور ممکن درک کردهاند، انتظار برخوردهای شاعرانهتری میرفت و میرود!
دنیای شعر، دنیایی فراتر از شعر شنیدن و شعر گفتن و بررسی تطبیقی سرودههای این و آن است!
برای حمید هیراد، یک جایگاه بزرگ اجتماعی بهوجود آمده و او درست یا غلط، به عنوان چهرهای محبوب، "مطرح" شدهاست. تردید نکنید که او بدون بالا و پایین کردن ناشیانه چند بیت از سرودههای دیگران نیز، شهرت و منزلت عمومی پیدا میکرد! در موسیقی ما، تعداد آنهایی که حتی "هیچ" هم نمیشوند و هیچ نقطهای از روح و روان مخاطب را فتح نمیکنند، فراوان است! میشد با کسی که در میان یک لشکر خواننده شکستخورده، به جایگاهی مناسب دست پیدا کرده، مقداری مهربانتر برخورد کرد!
میشد لااقل در فضای شعر و شاعری به رسواکردن و بهتمسخر کشیدن دیگران، روی نیاورد و همه چیز را به دست عدالت سپرد و یا لااقل برای رسوا کردن یک خواننده بیست و چند ساله، تا زمانیکه سیستم قضایی تصمیم نگرفته، ساکت ماند.
موسیقی، از اولین روزهای سال جدید با خطری بزرگ مواجه شده که برای خروج از آن، به ظرافت خاصی احتیاج دارد. میترسم همان سناریویی که باعث شد با اتفاقات ناگوار برای چند چهره حاضر در مسابقه تلویزیونی "مردان آهنین" و بزرگنمایی آنها، ورزشکاران این رشته موقعیت قبلی خود را بین مردم از دست بدهند، این بار برای موسیقی تکرار شود.
اگر مخاطب به این باور برسد که در فضای فعلی موسیقی، یکی از تهیه کنندهها برای دعوت از خوانندهها به یک برنامه تلویزیونی "پول" میگیرد، یکی از مطرحترین خوانندههای چند سال اخیر، سارق ادبی است و گروهی از ترانهسرایان باذوق چنین بیرحمانه به جان خوانندهای جوان میافتند و قبل از محکمه، برایش مجازات تعیین میکنند، چه بسا تمام علاقهاش به موسیقی را از دست بدهد!
درباره دردها و ظلمهایی که در موسیقی وجود دارد، به کسی چیزی نگوییم. در فضای بیرون از موسیقی، خیلیها برای نابودی ما انتظار میکشند!
با نورسیدههایی مثل حمید هیراد که راه جذب مخاطب را به صورت عجیبی بلدند، مهربانتر باشیم. آنها را اصلاح کنیم. او، به هر حال جزوی از موسیقی ماست و اگر خودمان را جزوی از موسیقی بدانیم، جزوی از ماست. پیچ و مهرههای اعتماد مردم را به صنف موسیقی شُل نکنیم! هوشمندانه به این فکر کنیم که از ابعاد مثبت کاراکتری که عوام به او محبت پیدا کردهاند، چگونه میتوان برای هنرمندشدن یا هنرمندترشدن بهره گرفت و او را بالا یا بالاتر برد. نظامیها، سیاسیون، ورزشیها و اهالی سینما، وقتی یکی از میان خودشان، بین مردم به جایگاه مهمی میرسد، برای در اوج ماندن او همه کار میکنند؛ چون به این بلوغ رسیدهاند که قلهنشینی او، قله نشینی یک جامعه صنفی است. موسیقی را نیز به این مرتبه برسانیم.
و دو نکته دیگر:
یک- نقد تند و تیز مقولههای هنری، در صدا و سیما تداوم چندانی پیدا نمیکند و باعث میشود با برچیدهشدن برنامهها، عملاً تریبونهایی که برای نقدهای آرام و مودبانه وجود دارد را نیز از دست بدهیم. شما را ارجاع میدهم به نقدهای افراطی برنامه "هفت" که فرصت عرض اندام سینمای ایران در یک برنامه پرطرفدار تلویزیونی را به باد دادند و تعطیلی این برنامه را رقم زدند.
دو- اینکه تصور کنیم با حذف حمید هیراد و امثال او، موسیقی به اتمسفر گذشته (یعنی همانجایی که ما در آن گیر کردهایم!) بازخواهدگشت، یک اشتباه محاسباتی بزرگ است!
علی بحرینی
- 17
- 5