آشناییاش با هنر و موسیقی به همان سالهای خردسالی برمیگردد. او درخانوادهای متولد شد وآموخت که همگی علاقهمند به هنربودند. پدر، جمشید مشایخی از بازیگران بزرگ سینمای ایران و مادر، علاقهمند به موسیقی آوازی وازشاگردان محمود کریمی. نادرمشایخی دانش آموخته موسیقی دردانشگاه وین است چرا که ازهمان ابتدا علاقهمند به موسیقی الکترونیک وسازهای غربی بود و پس ازپایان تحصیلات ازهنرستان عالی موسیقی، مسیری را در زندگی هنریاش انتخاب کرد که شاید آن زمان تعداد معدودی از هنرمندان آن را دنبال می کردند.
آثار باخ، بتهوون، موتسارت و... نتهایی بود که مدام در ذهنش نواخته میشدند و در ذهن فعالش ایدهسازی میکردند؛ همین ایدهها بودند که سرانجام روی کاغذ نقش بستند و سمفونیهایی چون «فیه مافیه»، «مولانا»، «اپرای ملکوت» و صدها کار دیگر خلق شدند. مشایخی میگوید: بهتر است واژه کلاسیک را در موسیقی به کار نبریم و آن را به موسیقی «تفریح و سرگرمی» و موسیقی «جدی» تقسیم کنیم. من نیزهیچ گاه این واژه را درموسیقی استفاده نمیکنم چرا که با موسیقی افکاری را مطرح میکنیم که فقط بواسطه خود موسیقی صورت میگیرد. البته درموسیقی ایرانی هم موسیقی جدی و سرگرمی وجود دارد که جایگاه شنیداری آن متفاوت است بهطور مثال نمیتوان در کافه نشست و قهوه خورد و کارهای استاد علیزاده را شنید.
دغدغه این روزهای نادرمشایخی بحث «آموزش و یادگیری علاقهمندان به موسیقی، بویژه موسیقی کلاسیک غربی است»؛ مهمترین مؤلفهای که به گفته او هنوز بهصورت اصولی و درست به کار گرفته نمیشود و در این مورد همچنان اندر خم یک کوچهایم. چرا؟ چون بهگفته او هدف مشخصی درآموزش موسیقی ما وجود ندارد. با نادرمشایخی، آهنگساز و رهبر ارکستر، به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید.
بعد ازمدت زمانی نسبتاً طولانی که ازعرصه موسیقی دور بودهاید، این روزها خبرهای خوبی از فعالیتهای شما به گوش میرسد؛ دراین باره چه توضیحی دارید؟
بله. به سه کارمختلف مشغول بودم وهستم که البته هرکدام جنبه خاصی از شنوش (به معنای شنیدن) را مشاهده می کند.. نخست سمفونی «یکنواخت-سکوت» اثرایوکلاین نقاش مطرح فرانسوی است که فلسفه نقاشی خود را بهصورت شنیداری معرفی کرده است. این کاراردیبهشت ماه امسال درخانه هنرمندان اجرا شد. کار دیگرم نمایش«شاه لیر» بهکارگردانی مسعود دلخواه است که آهنگسازی آن را برعهده دارم. «شاه لیر» کاری عظیم با ۷۰بازیگراست که از اواسط آبان ماه در تئاتر شهر اجرا میشود. دیگرفعالیتم «هنر اجرا» است که درآن نحوه جدید تدریس موسیقی ارائه میشود. به اعتقاد من، مهمترین چیزی که جوانهای ایران به آن احتیاج دارند متد یادگیری موسیقی است. این کارها را بهدلیل ضعفی که دربخش آموزش موسیقی کشورمان وجود دارد انجام میدهم.
انتقاد به بحث آموزشی بر چه اساسی است آیا معلم قابل و با تجربه کم داریم یا آنکه آثارمکتوب با ارزش برای ارجاع هنرجویان موسیقی وجود ندارد؟
استادان هدف مشخصی درآموزش ندارند چرا که آموزش موسیقی به شکل منسجم و مداوم برای تربیت معلمان وجود ندارد. مهمترین جنبه آموزش موسیقی به هنرجویان آموزش جستوجوگری است و بدون جستوجوگری آموزش بیمعنی است. یعنی استاد باید جوابی برای سؤالاتی که خودش درهنرجو ایجاد کرده داشته باشد. درغیراین صورت هنرجو با مباحثی آشنا میشود که کاربرد آن را نمیداند. با نگاه به نحوه تدریس استادان وهیأت علمی دانشگاهها به این نتیجهگیری میرسید که کار بسیاری از آنها بهمانند کسی است که برای آموزش آشپزی کتاب آشپزی را حفظ کرده و از روی آن آشپزی درس میدهد. آهنگسازی و رهبری ارکستر نیازمند دانش و خلاقیت بوده و این تجربه تنها در تکرار و آموختن عملی بهدست میآید.
من براین نظرم که آموزش موسیقی به شیوه دانشگاهی کاملاً اشتباه است حتی در دانشگاههای اروپا هم هنرآموزان به خطا رفتهاند و سرگردان هستند. تعلیم موسیقی هنرآموزان باید به مانند یک مکتبخانه عمل کند و شاگرد درکنار استاد قلق کار را بیاموزد اما متأسفانه شاهد هستیم که این هنرآموزان تازه بعد از فارغالتحصیلی به یادگیری موسیقی میپردازند. درواقع اتفاقی که درحال حاضر درموسیقی رخ داده و باعث بیارزش شدن موسیقی شده تدریس کاملاً اشتباه است و این مشکل زمانی حل میشود که استادان موسیقی را برای آموزش آماده کنیم والبته این دوستان دست از منیت و مدارک بیارزشی که در خارج از ایران گرفتهاند بردارند.
ازچه زمانی بیارزش شدن موسیقی آشکارترشده است؟
پیش ازرفتن کلنل علینقی وزیری به خارج از ایران وانتشار کتاب «تئوری موسیقی» موزیسینهای ایرانی مطرب بودند و مزقونچی نام داشتند و به افرادی که از اروپا به ایران میآمدند و دربرخی از میهمانیها دعوت میشدند موزیکانت چی میگفتند. در واقع آن زمان موسیقی را هنرمحسوب نمیکردند و معماریا نقاش را هنرمند مینامیدند.
البته به کیفیت تئوری موسیقی استاد علینقی وزیری کاری ندارم و معتقدم ایشان تئوریسین نیستند بلکه یک نوازنده تارهستند.
آن زمان کلنل وزیری این کتاب را نوشت تا بگوید من مزقونچی نیستم و میتوانم کتاب بنویسم واین اتفاق بسیار مهمی درعرصه موسیقی و برای موزیسینها بود، نگارش کتاب تلاشی بود برای بالا بردن جایگاه اجتماعی موزیسین که موفق هم بود که جنبه اجتماعی آنها ارتقا دهد. حتی این امردر پوشش آنها هم تأثیر گذاربود وهنرمندان با کت و شلواربرسر برنامهها حاضر میشدند وسعی میکردند مرتبهشان دراجتماع بالاتر رود تا مردم بیشتر روی آنها حساب کنند.
اما همه این کارها بهمانند یک شمشیر دولبه بود؛ شاید این افراد دیگرمزقونچی نامیده نمیشدند اما اشتباه بزرگ آن بود که موزیسینهایی که خارج از ایران تحصیل میکردند یا سازهای خارجی می نواختند وقتی لباس فراک پوشیدند و روی صحنه رفتند خودشان را مهمتر و بالاتر از تماشاگرها دانستند؛ آنها همان کسانی بودند که روزی در سطح مردم بودند و روی زمین ساز مینواختند. در مورد فلسفه لباس فراک هم باید بگویم این پوشش برای مستخدمها در نظر گرفته شده بود.
نقاشیهای قرن نوزدهم که در کاخهای سلنطتی اروپا بهنمایش گذاشته شده است گویای این بوده که بردهها و مستخدمها لباس فراک میپوشیدند و آن چوب رهبری هم که امروزه در دست گرفته میشود در واقع یک چوب بلند و نشان دهنده تحکم بود.آن دوران رهبر ارکستر کارمندی جز بود و بعد از پایان میهمانی یا کنسرت همراه با درشکه چی به صرف شام میرفت.
بعد کلنل وزیری چه اتفاقی افتاد؟ آیا استادان راه ایشان را ادامه دادند؟
خیر. بهنظر من تا بعداز انقلاب شرایط خوبی در موسیقی ایرانی وجود نداشت و در موسیقی درجا زدیم. آن دوران استادانی چون عبادی، بهاری، شهناز و... حضور داشتند اما مردم چندان بهدنبال موسیقی ایرانی نبودند و اگر هنرمندی تصمیم داشت در مورد موسیقی ایرانی کتابی بنویسد آنقدر او را سر میدواندند که پشیمان شود و متقابلاً افرادی که به موسیقی کلاسیک غربی میپرداختند اوضاع بهتری داشتند و بر همین اساس خود را بالاترازدیگر موزیسینها میدانستند.
درآن دوران هنرمندی چون فرهاد مشکات تحول عظیمی در موسیقی کلاسیک ایجاد کرد که بسیار تأثیرگذار بود. بهنظر من او ازهنرمندان مهم موسیقی کلاسیک بود و ارکستر سمفونیک حتی تا به امروز هیچگاه به حدی نرسید که در زمان مشکات بود. موسیقی کلاسیک ما در دوران مشکات (بین سالهای ۵۲ تا ۵۶) بسیار پیشرفت کرد. البته درکنارآن اتفاقهای دیگری هم صورت گرفت.
جان کیج به ایران آمد و بعد آن هنرمندانی درجه یک چون موریس بژار(طراح رقص)، اندی وارهول (نویسنده و عکاس)، خناکیس (آهنگساز) وارد ایران شدند. دردهه ۵۰ هنرمدرن و معاصر پیشرفت بسیار بالا داشت و این امکان را برای جوانهایی چون من فراهم کرد که بتوانیم موسیقی را اصولی بیاموزیم ودراین عرصه فعالیت کنیم. اما بعد انقلاب به تمامی این هنرها بهعنوان هنری بیمصرف و پرهزینه نگاه کردند و مانع رشد آن شدند. بهعنوان مثال برگزاری جشن هنر شیراز را که اتفاق خیلی مهم در ایران بود یک انحطاط فرهنگی یا پُز دادن میدانستند که البته برای خیلیها چنین جنبهای هم داشت.
باوجود تمامی این اتفاقات آیا موسیقی کلاسیک غیرایرانی توانست پیشرفت کند!
موسیقی کلاسیک هیچگاه رشدی طولانی نداشت چون شاخصههای لازم را ندارد. یک قطعه موسیقی کلاسیک باید مشخصههای متفاوتی داشته باشد. نخست به لحاظ تاریخی که بازگوکننده تاریخ باشد که اینگونه نیست و تقریباً میتوان گفت تمامی موزیسینهای ایرانی از آثار آهنگسازان قرن نوزدهم الگوبرداری میکنند درصورتی که کار اورجینال این دوستان ساخته شده و در دسترس است. نکته دیگراینکه آهنگسازان سعی داشتند موسیقی غربی را موسیقی ایرانی جلوه بدهند که اتفاقاً برعکس عمل شد. این اتفاق نشان دهنده یک تفکرغربزدگی است. عده ای ازآنها هم براین تصور بودند که با ابزار اروپایی نمیتوان ریز پردههای ایرانی نواخت چون توانایی آن را نداشتند و بهلحاظ تئوریک باید پیشرفته تراز قرن نوزدهم اروپا مینواختند که کاملاً نگاه اشتباهی است.
البته الگوبرداری ازآثار آهنگسازانی چون باخ، بتهوون و... هنوز هم وجود دارد بهعنوان مثال ارکستر سمفونیک تهران اغلب به آثاری روی میآورد که بارها تکرار شده و شاید هیچ تازگی برای مخاطب نداشته باشد.
بله. متأسفانه آثاربسیاری که با ارکسترسمفونیک اجرا میشود ازهمین قطعات بوده واین دلیل برضعف در برنامهریزی ارکسترها است و بایستی فردی که مسئولیت این کار را برعهده دارد نگاه جدی تری به این موضوع داشته باشد. ما نباید به آثارهنرمندانی بپردازیم که پیش ازاین بارها شنیده شده است. موسیقی سرگرمی و تفریح نیست بلکه یک نیازاست بنابراین باید کاری را ارائه بدهیم که بهلحاظ عاطفی ایجاد انگیزه کند.
کارهایی که از ارکسترسمفونیک شنیده میشود براساس نیازمردم و اهالی موسیقی است یا آنچه که خود مدیریت تصمیم گرفته است!
اصلاً به نیاز مردم نمیاندیشند آنها مردم را کودک تصور میکنند چون افکارشان هم همین است و شناختی از موسیقی ندارند و براین نظر هستند که موسیقی کلاسیک همین کارهایی است که آنها اجرا میکنند. این بهدلیل عدم شناخت و آگاهی نسبت به موسیقی است.
البته مردم هم به نسبت شناخت درستی ازموسیقی کلاسیک خوب یا بد ندارند و هرآنچه را که اجرا میشود پیدرپی تشویق میکنند بدون آنکه بدانند این کار فالش بوده یا خیر.
بله. درست است. بهنظر شما چند درصد مردم اتریش شناخت درستی از موسیقی کلاسیک دارند! شاید ۸ درصد بیشترنباشد اما مدیران آگاه میدانند کسانی را بهعنوان رهبرارکستر انتخاب میکنند که کار را بخوبی بشناسند و بدانند چه آثاری را باید برای مردم اجرا کنند، درواقع آنها تعیینکننده موسیقی خوب برای مردم هستند. ناگفته نماند ما مخاطب جدی در موسیقی کلاسیک غربی نداریم چرا که این نوع موسیقی به آنها معرفی نشده و حتی فرق سازها را هم نمیدانند. البته این اشکال تنها به مردم وارد نیست بلکه در اعضای ارکستر و رهبران موسیقی کلاسیک هم وجود دارد.
بهعنوان کسی که همیشه دغدغه شناخت درست و اصولی موسیقی به مردم را داشته بفرمایید چه کارهایی باید دراین زمینه انجام بگیرد.
ازنگاه یک موزیسین، نخست میگویم روشهای آموزش موسیقی باید به کل تغییرکند وهر کتابی که در این زمینه به فارسی چاپ شده مشمول مرور زمان است. وقتی روش درستی درآموزش موسیقی وجود ندارد و هنرآموز در انتخاب این مسیر سردرگم شده رجوع به کتابهای بهطور مثال سازشناسی چه کمکی میتواند بکند! درکنار مباحث آموزشی نکته دیگر مشکل یادگیری هنرآموزان است که بایستی از پایه به آن توجه کرد. معلمان باید از همان دوران دبستان فرزندان را جستوجوگر پرورش بدهند.
اشاره داشتید دربحث آثارمکتوب همچنان نقطه ضعف وجود دارد آیا کاری دراین زمینه انجام دادهاید؟
خیر.فرصتی نبوده است. من یک آهنگسازهستم و پرداختن به اینگونه کارها زمانبراست.البته آثاری هم که درزمینه مکتوب انجام دادهام به زبان آلمانی است.
پس با این حساب این ایراد به شما هم وارد است چرا که بهتر بود علاقهمندان به موسیقی کلاسیک با مباحثی دیگر در این زمینه آشنا میشدند.
بله درست است. خب من براین نظربودم که پرداختن به این گونه کارها تخصص من نیست ولی این اواخر بالاخره تصمیم گرفتم کار را شروع کنم و به نگارش کتاب بپردازم.
درموسیقی ایرانی چه تغییر و تحولاتی اتفاق افتاده! آیا به نسبت موسیقی کلاسیک غربی پیشرفتی وجود داشته است؟
بله. حداقل میتوانم بگویم بعد ازانقلاب تغییرات مثبت بسیارخوبی را شاهد بودیم واین اتفاق در روند رو به رشد نوازندههای ایرانی هم کاملاً هویدا بوده که اتفاق خوبی درموسیقی ایران است. هنرمندانی چون کیهان کلهر و حسین علیزاده افرادی بودند که این امکان را در موسیقی ایرانی ایجاد کردند درواقع با نوآوریهایی که به وجود آوردند تغییر و تحولات عظیمی درموسیقی ایرانی رقم خورد. آنها ادامه دهنده ردیفهای موسیقی چون میرزا عبدالله یا معروفی نبودند و براین باورند که هنرمند باید بیانکننده ایده و تفکرخود باشد. من هم تمام تلاشم این است که هنرجویانم موسیقی کلاسیک را بخوبی بیاموزند وتحولی عظیم درآن به وجود آورند.
با این حساب باید بگوییم پذیرش خوبی درهنرجویان وجود دارد.
آیا تا به حال موسیقی ژاپنی یا چینی گوش کردهاید! اینها دادههایی است که بایستی از قبل درموسیقی حفظ شود. چندین سال است که در رستورانها یا تاکسیهای شهرموسیقی ایرانی پخش میشود و اگرعلاقهمند هم نباشیم بالاجبار گوش میدهیم اما اگرموسیقی چینی گوش بدهیم ظرف مدت کوتاهی حوصله ما سرمی رود. چرا که با این سبک موسیقی ناآشنا هستیم این امردرمورد موسیقی من هم صدق میکند و اگرکسی آن را گوش نکند یعنی وجود ندارد.
موسیقی زمانی شکل میگیرد که شنیده شود. بهعنوان مثال حدود ۷۰۰سال است که اشعار حافظ تفسیرمی شود و این کار بواسطه هنر زبان بوده است اتفاقی که باید در موسیقی هم صورت بگیرد. موسیقی سمفونیک دراین ۵ سال اخیر بشدت تغییرکرده و سیر صعودی داشته است. البته این نوع موسیقی تعداد مخاطبان کمتری به نسبت موسیقی ایرانی دارد که دراروپا هم اینگونه است اما مهم این بوده که یک نفر بدرستی آن را بفهمد و درک کند. جامعه ما هنوزهم بهدنبال موسیقیهای مفرح و سرگرمکننده چون موسیقی پاپ است و نشان دهنده آن است که ما به موفقیتهای کوچک نیازداریم.
این فرهنگسازی باید از چه راهی صورت بگیرد، موزیسینها یا مسئولان؟
مسئولین باید در وهله اول مدیران هنری قابل و شجاع انتخاب کنند چرا که بتوانند درکارشان ریسک کنند اما چون نمیخواهند فعالیت بیشتری داشته باشند ونگران آن هستند که جایگاه و پستشان را ازدست ندهند به این چیزها فکر نمیکنند. معمولاً مدیران فرهنگی شناختی ازهنر ندارند البته در اروپا هم اینگونه است اما مدیرانی انتخاب شدهاند که توانایی انتخاب افراد لایق برای شوراهای تخصصی را دارند. در اروپا، شوراهای فرهنگی هر ۴ سال یک بارتغییرمی کند چون میدانند بیش ازاین فرآیند مثبتی ندارند اما درایران اینگونه نیست و افرادی در این پستها حضور دارند که به نفع آن افراد فعالیت میکنند. من براین نظرم که شوراهای موسیقی باید در ایران احیا شوند و افراد مجرب دیگری انتخاب شوند.
فستیوالهایی که در ایران برگزار میشود چون جشنواره موسیقی فجر یا جشنوارههایی به مانند موسیقی کلاسیک و معاصرچقدرمیتواند در بهتر شدن موسیقی تأثیرگذار باشد.
بهنظر من هیچ اثری ندارد چون خط مشی مشخصی ندارند.
آیا تا به امروز تصمیم داشتهاید آثارخود را با ارکستر سمفونیک اجرا کنید؟
خیر. پایه و اساسی در این ارکسترها نیست در واقع تفکری در پس آن قرار ندارد بنابراین ما هم انتظاری نداریم.
کمی هم به صحبتهای شخصی و خانوادگی بپردازیم. شما در خانوادهای هنری متولد شدهاید پدر (استاد جمشید مشایخی) از بازیگران مطرح سینما و تلویزیون و مادر متبحر در موسیقی آواز ایرانی. با این حساب چطور شد به سمت موسیقی کلاسیک رفتید آیا تشویق یا حمایتی در این باره بوده است؟
انتخاب درست یکی ازمهمترین جملاتی بود که از پدر بهخاطر سپردهام. ۱۵ سال سن داشتم و آن زمان علاقهمندی به هنر موجب شد با کمک دوست دوران نوجوانی آقای حمید تمجیدی دوفیلم به خیال خودم مدرن تولید کنیم. سالهای ۵۴-۵۵ بود. از صفر تا صد کار به عهده خودمان بود و وقتی به اتمام رسید پدرم گفت خیلی خوب است اما همین حالا باید تصمیم بگیری موسیقی را دنبال میکنی یا سینما را! و من علاقهمند به موسیقی بودم و تا به امروز در این عرصه فعالیت کردهام. مادرم آوازایرانی میخواند، شاگرد استاد کریمی بود و میخواست آواز خوان شود.
من از۸-۹ سالگی موسیقی کلاسیک گوش میکردم. عمهام کلکسیون موسیقی کلاسیک داشت و آثاری را که از رادیو پخش میشد، ضبط میکرد. یک بار که خانه نبود، به من گفت سمفونی ژرژ بیزه را ضبط کنم، اتفاقاً آن شب بیزه پخش نشد و سمفونی شماره دو مالر را پخش کردند. عمهام همیشه تعریف میکند که در را که باز کرد، دید که من روی زمین افتادهام و دارم هوا را تماشا میکنم، تا او را دیدم گفتم: ببین چه چیزی کشف کردهام!
حتی درحال حاضرهم وقتی موسیقی گوش میکنم ازشدت شعف گریه میکنم و محواین زیباییها میشوم. در۱۵سالگی عمهام من را در هنرستان شبانه نامنویسی کرد. پیانو نداشتم و به همین خاطر، روی میز تحریرم شکل پیانو کشیده بودم عمهام این را دید و پدر را قانع کرد تا برایم پیانو بخرد یادم هست هفت هزار تومن بود و من با این پیانو شروع کردم... پدرم هنوزکه هنوز است به من میگوید ۴۰ سال است یک موسیقی در دستگاه اصفهان به من بدهکاری و در فکر ساخت آن هستم.
و حرف آخر...
تأکیدم اهمیت در آموزش و یادگیری درست موسیقی به هنرآموزان است که امیدوارم به سرانجام برسد.
ندا سیجانی
- 20
- 4