گروه «بادزنگ» يك گروه دونفره برخاسته از مشهد است كه هنوز هم با وجود محدوديتهايي كه دارد پيشروترين نوازندگان و آهنگسازان راك از دل آن به عالم موسيقي ايران راه يافتهاند. عليرضا احمدزاده، خواننده و شاعر در دو آلبوم اين گروه وظيفه ملوديپردازي را برعهده داشته و مسعود فياضزاده نيز تنظيم قطعات را انجام داده است.
«بادزنگ» در آلبوم اولش يعني «دنيای ناتموم» نشان داد روش و ديدگاهي دارد كه حاصل تلاش يك روز و دو روزه نيست اما لذت شنيدن دومين آلبوم آنها يعني «دره خاموش» هم از اثر اول چيزي كم نداشت. «بادزنگ» همچنان هم در ارايه موسيقي با كلام در ايران صداي تازهاي دارد كه ميتواند مخاطب سختپسند را به خود جلب كند. دليل اين اتفاق هم سليقه و ذوق هنري هسته اصلي گروه و نيز وسواسي است كه در لحظه به لحظه كار خود رعايت ميكنند. در آلبوم اول اين سليقه هنري بيشتر در ملوديپردازي و تركيب آن با ترانه خودنمايي ميكرد اما در آلبوم دوم جاي خود را به انتخاب صداها و تنظيم داد. اما برگ برنده گروه تركيب موسيقي الكترونيك و راك است كه پيش از اين كمتر در ايران اتفاق افتاده و باعث ايجاد صداي تازهاي در موسيقي شده است.
«بادزنگ» سال گذشته در قالب اجراهاي سي و سومين جشنواره موسيقي فجر روي صحنه رفت و حالا قرار است در تازهترين تجربه خود اولين اجراي مستقلش را ٧ مرداد ماه نه در شهرش كه مجوز آن را ندارد، بلكه در محل سالن برج آزادي تهران روي صحنه ببرد. به همين بهانه با عليرضا احمدزاده و مسعود فياضزاده (هسته اصلي گروه) به گفتوگو نشستهايم.
صدادهي موسيقي «بادزنگ» به نسبت آن موسيقياي كه هميشه از گروههاي راك شنيدهايم متفاوت است. آنها بيشتر سراغ سبكهايي مثل راك يا متال رفتهاند بلكه شما تحت تاثير موسيقي الكترونيك هستيد. اين صدا از كجا ريشه ميگيرد؟
مسعود فياض زاده: منظورت اين است كه چرا موسيقي ما از صداي هميشگي يك گروه راك جداست؟
نه منظورم اين است كه فضايي شهري مثل مشهد همواره زمينهاي براي ارايه موسيقيهاي زمختتر بوده است؛ مثل گروههاي «كيلومتر ٢٣» و «ماينس وان». اما صداي موسيقايي شما به نسبت اين گروهها امروزيتر است. اين صدا از كجا ريشه ميگيرد و چهطور پيدايش كرديد؟
عليرضا احمدزاده: شايد بهتر است اين سوال را مسعود جواب دهد.
مسعود فياضزاده: ماينس وان گروهي است كه ١٥ سال پيش شكل گرفت و بهطور رسمي فعاليتش را از ١١ سال پيش آغاز كرد. در آن زمان گروههاي راك تعريف مشخصي داشتند كه استفاده از سازهاي آكوستيك مثل درام، گيتار باس و غيره يكي از اين تعاريف بود ولي اين برداشت تو از موسيقي راك امروزي را هم قبول ندارم. موسيقي راك امروز هم آنالوگ است و هم با كار گروههايي مثل «بلك كيز» و «آركتيك مانكيز» كه همچنان هم پر طرفدار هستند، امروزيتر شده است و چنان كه ميبينيد روي راكهاي دهه ٨٠ و ٩٠ ميلادي كار ميكنند. از اين منظر، نميتوانم بپذيرم كه «بادزنگ» امروزي است و مثلا «ماينس وان» ديروزي. تازه بودن جنس صدا به واسطه الكترونيك يا آكوستيك بودن صدا نميشود چنان كه گروه «فينك» يك گروه جديد است اما تمام آنسامبل آن را سازهاي آكوستيك تشكيل ميدهند.
منظور من الزاما استفاده از المانهاي موسيقي الكترونيك نيست بلكه كليت كار مهم است. «بادزنگ» هم از نظر محتواي شعري، هم خواننده و هم تركيب هر دو اينها با هم تازگي خاصي در اين سبك از موسيقي دارد. انگار همهچيز در خدمت هم بدون هيچ اغراقي به كار رفتهاند.
مسعود: فكر ميكنم اين تاثير مستقيم عليرضا است. عليرضا هميشه از اغراق گريزان است و فرم آهنگسازي، ملوديپردازي و هارمونياش طوري است كه اثرگذاري را در همين اغراق نكردن ميبيند. جالب است كه حتي پيش آمده كه من ميخواستم در كار به سمت اندكي غلو بروم و او مانع شده و بعد از اينكه كار را ضبط كرديم، متوجه شديم كه حرف و ايده او چه بوده و چرا جلوي من را گرفته است.
اين در حالي است كه گروههاي ديگري كه در مشهد فعال هستند و من با چند تا از آنها كار كردهام همواره تجربهها آني و لحظهاي بودهاند. در صورتي كه در «بادزنگ» همهچيز از پيش برنامهريزي شده است و هسته اوليه يك فرمي داشته كه در نهايت موسيقي خاصي را هم ايجاب ميكند. موقعي كه عليرضا پيانو مينوازد يا ملوديپردازي ميكند اصلا در قيد اتفاق لحظهاي يا اغراقآميز نيست. هر چند ممكن است در برخي قطعات مثل «برد و باخت» هم اين رويكرد را ببينيد.
عليرضا: پيشينه هنري «بادزنگ» به مجموع پيشينههاي هنري من و مسعود برميگردد. سليقه موسيقايي من به شكلي است كه همه صداها را الكترونيك ميشنوم. مضاف براينكه چون موسيقي را با نوازندگي و آهنگسازي كلاسيك شروع كردم آهنگسازيهايم معمولا با برنامه پيش ميرود اما در ادامه الگوي اوليه كه شكل گرفت، سليقه هر دوي ما با هم تركيب ميشود. من هميشه يك آمبيانس از موسيقي را ميشنوم كه بيشتر مربوط به جنس صداها است و در نهايت آن عنصر محرك موسيقي (ريتم درام و بيس) توسط مسعود به كار اضافه ميشود.
دقيقا همان روندي كه در گروه «ماينس وان» به بلوغ خودش رسيده است بنابراين آنچه ميشنويد تركيبي از اين دو سليقه موسيقايي است اما اگر من ميخواستم هر يك از اين دو رويكرد را در خودم داشته باشم، يقينا محصول نهايي كار نسبت به اين موسيقي مهجورتر ميشد و ديگر المانهايي كه ميتوانست در ذهن شنونده نقش بگيرد، وجود نداشت.
يعني چون پيشينه هنري تو به موسيقي كلاسيك برميگردد اگر قرار بود فقط تو انجام دهي همه قطعات شبيه قطعه آخر آلبوم دومتان ميشد (آكوستيك) ؟
عليرضا: نه آن قدر يكنواخت كه فقط با پيانو اجرا شود اما قاطعانه ميتوانم بگويم اگر در آن دوره مسعود نبود من بيشتر از دو راه پيش رويم نداشتم؛ يا بايد همچنان همهچيز را برنامهريزي شده خودم پيش ميبردم يا اينكه از يك سري نوازنده ديگر استفاده ميكردم. در ثاني استفاده از نوازندههاي ديگر هم قابل پيشبيني نيست. بنابراين ممكن بود موسيقي در نهايت نمونهاي باشد از شكل خواب تمام آهنگهاي ما. (قطعه آخر آلبوم دوم)
از زماني كه كار مشتركتان را جديتر آغاز كردي آيا همچنان آن المانهاي الكترونيك را ميشنيدي؟
مسعود: قبل از اينكه كارمان را با هم شروع كنيم عليرضا دو كار براي آرمين فغفوري ضبط و تنظيم كرده بود در آن قطعات هم سينتي سايزر حرف اول را ميزد و تمام ملوديها و فضاها در موسيقي الكترونيك ميگذشت.
وقتي اولين آلبومتان ضبط و منتشر شد چه نظري روي آن داشتيد و فكر ميكرديد چه جايگاهي ميتواند در موسيقي ايران داشته باشد؟ آيا تصور ميكرديد موسيقي تازهاي توليد كردهايد؟ يا هيچ ايدهاي درباره مخاطبان احتماليتان داشتيد؟
عليرضا: من شخصا انتظارم نسبت به چيزي كه امروز ميبينم بيشتر بوده است چون اعتقاد دارم آلبوم اول به مراتب از آلبوم دوم پتانسيلهايش بيشتر بود. شايد آلبوم اول نصف آن چيزي كه فكر ميكردم توانست مورد استقبال قرار بگيرد اما آلبوم دوم تقريبا ٨٠ توقعاتم را از نظر استقبال و جذب مخاطب پاسخ گفت.
مسعود: وقتي من با عليرضا شروع به كار كردم، با خودم فكر كردم كه او در تمام زمينههايي كه من ضعف دارم، قوي است. به همين دليل تصور ميكردم بيشترين تاثيري كه ميتوانم داشته باشم روي تنظيم و ريتمهاي باس و درام است. نظر عليرضا روي آنچه با گيتار اجرا ميشود، مستقيما دخيل است اما در باس و درام كمتر و در ٨٠ درصد موارد با ريتمهايي كه من چيدهام موافقت ميكند. به همين دليل تا پيش از آنكه آلبوم تمام شود تصور ميكردم تاثير ما نسبت به گروههاي ديگر بر مخاطب بيشتر خواهد بود. دقيقا در حوزه تئوري موسيقي و وصل آكوردها كه من تجربي آنها را ياد گرفته بودم عليرضا بسيار تبحر داشت و جاهايي هم كه مربوط به ريتم ميشد براي من آسانتر بود.
از طرف ديگر عليرضا بسيار آهنگساز خوشسليقهاي است و هميشه فكر ميكنم كه سليقه او در شكل موسيقي اعم از استفاده از ريتم، هارموني و تركيب كلي كار تاثير خوبي گذاشته است. در اين موسيقي المانهاي اغراقآميزي كه تاريخ مصرف اثر را كم ميكند، وجود ندارد. در عين حال ممكن است در همان وهله اول هم نتواني با تكتك قطعات ارتباط برقرار كني و نياز به گذر زمان است كه به نظر من همين تاريخ مصرف اثر ما را بالاتر ميبرد. اين مساله به نظر من به سليقه هنري عليرضا برميگردد.
همچنان جواب سوال من را نداديد. وقتي آلبوم اول تمام شد فكر ميكرديد كه صداي جديد يا موسيقي تازهاي توليد كردهايد؟
عليرضا: صد در صد. هنوز هم همين فكر را ميكنيم ولي اين عدم رضايتي كه من از آن صحبت ميكنم به اين دليل است كه ملاك كار ما هيچ نمونه ايرانياي نبوده است چون نمونه موفقي در اين ژانر در ايران نشنيدهايم. به همين دليل ناخودآگاه پيمانه سنجش ما گروههاي ديگري بودهاند كه طبيعتا در قياس با آنها نمره خوبي نميگيريم. شخصا عدم رضايت من از اين نقطهنظر ميآيد ولي اگر قرار باشد خودمان را جاي مخاطبي بگذاريم كه صرفا موسيقي الكترونيك ايراني گوش داده بايد بگويم كارمان راضيكننده است چون با شيوه جديدي مواجه ميشود. اما اينكه تعداد اين مخاطبان چقدر است و تا چه حد ميتوانند دوام بياورند، از دست ما خارج است.
پس به عقيده خودتان يك موسيقي جديد توليد كرديد كه مخاطب بايد در طولاني مدت با آن ارتباط برقرار كند. آيا فكر ميكنيد مخاطب ايراني براي آنكه با كارهاي خارجي هم ارتباط برقرار كند بايد چند بار آنها را بشنود؟
مسعود: ممكن است يك قطعه در لحظه مخاطب را به خود جلب كند يا آنكه رفته رفته اين كار صورت گيرد. اين اتفاق در همه جاي دنيا به يك شكل رخ ميدهند ولي كساني كه در اين ژانر كار ميكنند در ابتداي مسير مخاطبانشان اندك است. فقط مخاطب جدي موسيقي است كه ميتواند به اين فرم موسيقي علاقهمند شود.
عليرضا: همين حالا هم ما با علم به اين قضيه وقتي چندمين آلبوم يكي از گروههاي مورد علاقهمان تازه منتشر ميشود باز همين مشكل را داريم. يعني دفعه اول اصلا آن موسيقي را نميفهميم. اما موضوع اينجاست چرا دوباره آن را گوش ميكنيم و سعي ميكنيم كشفش كنيم؟
مسعود: به نظر من به خاطر اعتقادي است كه به آن موسيقيدان داريم.
عليرضا: نه من فكر ميكنم موضوع فراتر از اين حرفها است هر چند ممكن است مساله اعتقاد هم دخيل باشد ولي قطعا جذبه اوليهاي دارد كه باعث ميشود براي دومين و سومين بار به آن رجوع كنيم. دغدغه اصلي من هميشه اين بوده كه اگر حتي با يك بار شنيده شدن مورد استقبال قرار نگرفتيم اما مخاطب مدتي بعد دوباره به كارمان برگردد. اين يعني كارمان را درست انجام دادهايم. البته تازگيها اميدوار شدهام كه حداقل با عدهاي اين كار را كردهام.
مسعود: نه اينكه فكر كنيد موسيقي ما شكل خاصي است بلكه براي كساني كه موسيقي خوب گوش دادهاند و ممكن است آن تلنگر اوليه را تجربه كرده باشند دقيقا همين ويژگي را دارد.
اگر فرض كنيد به همه جمعيت ايران يك آلبوم شما را بدهند و بگويند كه گوش كنيد؛ فكر ميكنيد چند نفر آن را ميشنوند؟
مسعود: من فكر ميكنم از هر صد نفر يك نفر.
عليرضا: من اصلا نميتوانم اين طور فكر كنم.
منظور من اين است از بين مخاطباني كه موسيقي روز را دنبال ميكنند- جدا از جريان اصلي پاپ- آيا فكر ميكنيد ديگران ميتوانند مخاطب موسيقي شما باشند؟
مسعود: كلا من هميشه به دنبال اين بودهام كه وجه اشتراكي بين جريان اصلي پاپ و موسيقيهاي ديگر پيدا كنم. چون خيلي از قطعات ما را همه دوست دارند و در اوج عميق يا غمگين بودن ممكن است همه جا پخش شوند. به نظر من اين سعادت يك گروه است كه به جايي برسد كه كارش آن قدر درست باشد كه تمام مخاطبان موسيقي را تحت پوشش خود قرار دهد.
پس با توجه به فضاي موسيقي امروز ايران فكر ميكنيد مخاطبتان محدود است؟
مسعود: براي ما همين تعداد مخاطب محدود هم كافي است. اين نكته بدي نيست اما مساله اينجاست كه ما به همه اين مخاطب محدود هم نميتوانيم دسترسي داشته باشيم. هم به دليل پخش ضعيف موسيقي و هم ضعفهايي كه در تبليغات داريم.
آلبوم اولتان هم كه منتشر شد به هر دليلي پخش درستي نداشت. كلا عكسالعمل مخاطب نسبت به آلبوم اول چطور بود؟
عليرضا: وقتي كار به صورت جدي وارد ماركت نميشود طبيعي است كه عكسالعملهاي محدودتري را به خود جذب ميكند كه بيشتر از طرف دوستان و نزديكان هستند. تعريف و تمجيدهاي دوستانه درباره اولين آلبوم وجود داشت اما اينها براي من ملاك نيست چون به نظر من فروش كار بازخورد واقعي را مشخص ميكند.
اينطور نيست چون خيلي از گروههاي موسيقي آثارشان را به صورت رايگان منتشر ميكنند.
عليرضا: صرفا منظورم خريد و فروش نيست بلكه استقبالي است كه عدهاي نسبت به موسيقي نشان ميدهند كه ميتواند حتي به يك پخش كردن در يك جمع خودماني محدود شود اما در مجموع موجي كه از آلبوم اول گرفتم خيلي مثبت نبود.
مسعود: نكتهاي كه من متوجه آن شدم اين بود كه هر فردي كه با موسيقي ما برخورد داشت، آن را جدي گرفته بود و اكثر كساني كه من ديدم آلبوم ما را دوست داشتند. حتي نوازندههاي گروه ماينس وان كه هميشه ما را حمايت كردهاند، اين موسيقي ما را دوست داشتهاند. ديگر خودمان دوستانمان را ميشناسيم و ميدانيم كه اصولا اهل تعارف نيستند .
عليرضا: كساني كه مسعود مثال ميزند، موزيسين هستند اما هيچ شكي وجود ندارد كه اين موسيقي چسب اوليهاش كم است و نميتوان گفت دليل اين موضوع خاص بودن آن است.
چرا فكر ميكني اين چسب اوليه را نداريد؟
عليرضا: من فكر ميكنم اگر داشتيم ميتوانستيم مخاطب بيشتري داشته باشيم. موسيقي خوب راه خودش را براي رسيدن به گوش مخاطب پيدا ميكند.
مسعود: به نظر من كه اين طور نيست. موزيسينهاي زيادي اين كار را گوش دادهاند.
عليرضا: اگر قرار باشد موسيقي جريانساز شود بايد بتواند بيش از اينها مخاطب داشته باشد اما هيچوقت هم فروش آلبوم نميتواند متر و معيار خوبي براي تعيين موفقيت يك آلبوم باشد. ممكن است طراحي جلد يك آلبوم آنقدر خوب باشد كه همه سراغش بروند. براي همين نميشود فروش را يك متر دقيق در نظر گرفت.
چطور شد بلافاصله بعد از انتشار آلبوم اول به فكر انتشار آلبوم دوم افتاديد؟ آن هم در حالي كه حتي يك كنسرت هم برگزار نكرده بوديد.
عليرضا: براي ما كنسرت دادن يك معضل بود. اين طور نبود كه نخواهيم اجرا كنيم اما يك انرژي و انگيزه قوي لازم داشت كه به كنسرت برسيم. مهمترين دليلش اين بود كه ما دو نفر هسته اوليه گروه را تشكيل ميدهيم و براي اجرا بايد ديگران هم اضافه ميشدند. در عين حال ما در مشهد ساكن هستيم و ممكن بود اعضاي گروه را نتوانيم در همان شهر خودمان پيدا كنيم. به همين دليل تمرينات برايمان مسالهساز ميشد؛ ضمن آنكه آلبوم اول تا حد زيادي براي ما آزمون و خطا بود و به بسياري از انتظاراتمان درباره آن نرسيديم و عطش ضبط ايدههاي تازه در ما بيش از هر چيز ديگر بود. مهمترين نكته هم اين است كه با يك آلبوم نميشود كنسرت داد بنابراين ما ترجيح داديم كه ايدههايمان را به بلوغ و پختگي برسانيم. البته ناگفته نماند كه براي اجرا اقداماتي هم كرديم كه با شكست مواجه شد.
مسعود: چون در مشهد هيچ كنسرتي برگزار نميشود و از آن طرف در تهران مدام گروهها روي صحنه ميروند به نظر ميرسد همهچيز برعكس شده است. ما مجبوريم توليد كنيم و با توليد مخاطب را جذب كنيم و بعد انتظار داشته باشيم كه مخاطب پيگير هم باشد اما اينكه ميگويي چرا كنسرت نميگذاريد انگار اين پديده را خيلي آسان ميبيني. در صورتي كه اصلا اين طور نيست! از ما ميپرسي چرا كنسرت نداديد در حالي كه ميداني در شهر خودمان نميتوانيم اين كار را انجام دهيم و ميداني اين كار چقدر مشكلات دارد.
درباره آلبوم دوم بايد بگويم كه جالب است صدابرداريها تميزتر شده و به نظر ميرسد VSTها هم عوض شدهاند چه چيزي تغييري كرد؟
مسعود: آلبوم اول با Qbass ضبط شد و دومي با Protools كه سمپلهاي بيشتري داشت.
عليرضا: ديگر در آلبوم دوم سبك همديگر را پيدا كرديم و ميدانستيم كه به چه سمتي بايد برويم. آلبوم اول در خانه من ضبط شد اما آلبوم دوم در يك استوديو و با آكوستيك بهتر.
به نظر ميرسد ساختار و فرم موسيقي هم در آلبوم دوم جسورتر شده است.
عليرضا: طبيعي است. فكر كرديم بهتر است اينبار عامهپسندتر آلبوم را جمع و جور كنيم چون تصورمان اين بود اگر آلبوم اول مورد استقبال قرار نگرفت به دليل نگاه خاصش در موسيقي بود. به نظر من اين اتفاق افتاد اما جسارت كار بيشتر در محتواي شعر است تا موسيقي.
مسعود: به هر حال بعد از آلبوم اول اعتماد بين هردوي ما بيشتر شد. در آلبوم دوم هم من و هم عليرضا به خودمان نزديكتر هستيم. هرچند در آلبوم اول هم كسي براي كسي تكليف تعيين نكرد اما در آلبوم دوم به فضاي همديگر نزديكتريم.
فضاي شعري آلبوم اول هم خيلي سياه است. اين طور فكر نميكنيد؟
عليرضا: نميتوان گفت سياه بلكه واجد شكلي از تلخي است.
مسعود: من هم اين را از چند نفر شنيدهام كه آلبوم اول ما مثل يك حفره سياه است.
عليرضا: اما در نهايت سياهي به اميدي كه درون آن نهفته است، ختم ميشود.
موسيقي شما تاثيرپذيرفته از «دِپچ مُد» به نظر ميرسد. خودتان چه فكر ميكنيد؟
عليرضا: مگر خود « دِپچ مُد» تحتتاثير ديگران نبود؟ تاثير گرفتن يك امر طبيعي است اما مهم اين است كه تو تاثيري كه ميگيري را به زبان شخصي خودت نزديك كني. در ايران چون كسي را نديديد كه شبيه دپچ مد باشد اين را ميگوييد ولي به نظر من اين ايراد نيست. چنان كه موزيسينهاي كلاسيك هم ميتوانستند روي كار يكديگر تاثير بگذارند. اگر در ايران گروههاي بيشتري كار ميكردند و آلبومهاي بيشتري در اين سبك منتشر ميشد اين حرف را نميزديد وگرنه چرا الان كسي نميگويد كه اين همه خواننده دارند از استاد شجريان تاثير ميگيرند؟ چون ديگر اين شكل از موسيقي تبديل به يك ژانر شده و راه خودش را باز كرده است.
به آينده هنري «بادزنگ» چطور نگاه ميكنيد؟
مسعود: من شخصا به اين موضوع فكر نميكنم چون زندگي من با گروههايي كه با آنها كار ميكنم در همان لحظه ميگذرد. آلبوم كه منتشر ميشود يا كنسرت كه تمام ميشود براي من همان لحظه هم تمام ميشود. به نظر من اگر هرچه به آينده فكر كنيم خلوص كار ما در لحظات از بين ميرود. وقتي يك گروه اسم يك قطعه از آلبومش كه مورد استقبال قرار گرفته را روي تور كنسرتها و هزاران برنامه ديگرش ميگذارد و همه كارهايش شبيه به هم ميشود به نظر با نيت خاصي در موسيقي قدم گذاشته كه حداقل بايد بگويم كار من نيست. براي من لذتي كه در لحظه از كارم ميبرم از هرچيز ديگري با ارزشتر است.
عليرضا: پاسخ به اين سوال بيشتر شبيه به پيشگويي است. در زمانه امروز كه همهچيز غافلگيرمان ميكند و در مورد بديهيات نميتوانيم با برنامه مشخص پيش برويم من الان چطور ميتوانم بگويم كه نظرم درباره آينده چيست؟ وقتي با يك پخش موسيقي اشتباه سرنوشت آلبوم عوض ميشود ديگر نميتوان درباره هيچ چيز قطعي نظر داد چون بيشتر شبيه به آرزو است. خودم شخصا فكر ميكنم موزيسين بايد دور از فضاي بازار، كارش را انجام دهد و موسيقي بسازد ولي الان كاملا فرمان را سمت مسير مخالف گرفتهايم تا آثارمان پررنگتر شوند. مثلا با وجود اينكه از فضاي مجازي متنفر هستم اما مجبور شدهام براي گروه صفحهاي در اينستاگرام فعال كنم. به هر حال انگار اگر با اين بازار مواجه نشويم در كارمان كوتاهي كردهايم. چون اين موسيقي در كشور ما پيشينه و جريان تثبيتشدهاي ندارد كه بگويم ما هم به آن جريان اضافه شدهايم.
سيامك قليزاده
- 10
- 1