پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۳:۲۰ - ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۵۰۳۷۵۷
موسیقی

گفتگو با زوج هنری «آراس رجبی ومعصومه رشیدنیا» خواننده و نوازنده تیتراژ «شب عید» آقاخانی

سریال شب عید,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

به گزارش همدلی، قصه رفتن و رفتن و رفتن برای رسیدن و هنوز نرسیدن را آدم های زیادی دور و بر مان تعریف می کنند و گاهی خسته می‌شویم، نه از آنها که از این همه نرسیدن. ماجرای نرسیدن ها در هنر حدیث دیروز و امروز نیست، صحبت چهار دهه است. حرفش از آن روزی باب شد که ارکسترها و گروه ها تعطیل شدند و به دوش انداختن ساز و راه رفتن در خیابان تبدیل به جرم بزرگی شد، بگذریم از پارک هایی که امروز بعد از گذشت چهار دهه هنوز حمل ساز در محوطه شان جرم است.

بسیاری از جوان های آن دوران قبل از اینکه بتوانند دو دوتا چهارتا کنند و آینده خودشان را با توجه به نفوذ خانوادگی و رانت و ثروتی که نداشتند پیش بینی کنند افتادند میان این گود و ورق زندگی شان زیر و رو شد. آراس رجبی نوازنده، آهنگساز و بازیگر تئاتر و تلویزیون یکی از همین آدم هایی است که از شوق و ذوق و عشق افتاد میان این بازی اما هنوز خودش را بازنده نمی داند. همسرش معصومه رشیدنیا نوازنده پیانو کلاسیک است. مدتی است دخترشان نیوشا را از دست داده‌اند و انگار تا امروز نتوانسته اند با رفتنش کنار بیایند. «شب عید» نام سریالی بود به آهنگسازی و البته نوازندگی و خوانندگی آراس رجبی که سعید آقاخانی کارگردانش بود و شش قسمتش به بهانه تولد امام رضا از شبکه یک سیما پخش شد.

همسرش در آن سریال پیانو نواخت و آراس عود و نی و دیوان و... گروه دو نفره شان اولین موسیقی فیلم تلویزیونی شان را پشت سر گذاشت، هرچند صدای رجبی در تیتراژ آغازین پخش نشد. آراس رجبی و همسرش در همدلی میهمان ما بودند و به بهانه پخش سریال شب عید از زندگی مشترکشان، بخشی از تلخی ها و شیرینی هایی که این روزها با آن همراهند و مسیری که در آینده برای خودشان در نظرگرفته‌اند، گفت و گوی مفصلی انجام دادند که در ادامه می خوانید: 

آشنایی‌تان با سعید آقاخانی از کجا آغاز شد؟

رجبی: یکی دو سال است من و همسرم در همسایگی با آقای آقاخانی زندگی می‌کنیم ارتباطمان اما از جشنواره هدهد بیست که در شهر سنندج برگزار شد و مربوط به تولیدات رادیویی و تلویزیونی مراکز استان ها در شهرستان ها بود بیشتر شد. 

رشیدنیا: آراس علاوه بر شخصیت اجتماعی آقای آقاخانی که به عنوان همسایه برای ما ثابت شده، شخصیت هنری سعید آقاخانی را از سال‌ها قبل دوست می‌داشت. برای آراس مسائل مالی هم مهم است اما بیشتر اوقات موارد دیگری را مهم می‌داند و به همین دلیل از حق خودش می‌گذرد.

مثلا در یک فیلم سینمایی به آهنگسازی یکی از نام آشنایان عرصه موسیقی ، آراس اجرای تمامی سازها را برعهده داشت اما در نهایت وقتی فیلم اکران شد در کمال تعجب نام او با نام فرزند آن آقا به عنوان نوازنده تمامی سازها جابه جا شده بود. البته در همان کار فرزند آن آهنگسازِ بنام در بخش هایی از ضبط موسیقی کف زده بود و نامش شد نوازنده همه سازها. آقای آهنگساز هم همان زمان بلافاصله با ما تماس گرفت و از اشتباه پیش آمده عذرخواهی کرد هرچند هیچ وقت آن اشتباه تصحیح نشد و نام آراس حتی با ریزتزین فونت ممکن هم در تیتراژ پایانی فیلم قرار نگرفت. 

از سال ۱۳۷۱ تا امروز لوح تقدیر جشنواره فجر و جوان و چندین جشنواره  دیگر را دارم. اگر دوران حرفه‌ای کار را از دهه هشتاد تا امروز در نظر بگیرم تقریبا هفده سال از اولین سال‌های حضور جدی من در عرصه نوازندگی و آهنگسازی می‌گذرد اما تا امروز هیچ کس مرا باور نکرده بود و به من در اصطلاح بها نداده بود تا این که به گمان خودم سعید آقاخانی برایم سنگ تمام گذاشت و با حضورم در فیلم شب عید آن کاری را که سال ها بسیاری از دوستان هم حرفه ام باید انجام می‌دادند، او انجام داد. 

فکر می‌کنید در طول این سال‌ها چقدر آن طور که باید خودتان را عرضه کردید و خودتان به آراس رجبی فرصت دادید برای دیده شدن؟

برای کسانی که ساز می‌زنند باید استیجی فراهم باشد تا بتوانند خودشان را نشان دهند درست مثل فوتبالیست هایی که در یک تیم قرار می‌گیرند و از این طریق فرصت حضور در زمین و دیده شدن از سوی تماشاگران و باشگاه داران را پیدا می‌کنند تا ترقی اتفاق بیفتد. الان همین سریال شب عید که به مناسبت تولد امام رضا از شبکه یک پخش می‌شد، کمتر از ۱۰ میلیون بیننده نداشت اما برای من به عنوان آهنگساز چقدر در دیده شدن اثر گذار است؟

در کنسرتی که با استاد محمدجلیل عندلیبی در تالار وحدت برگزار کردیم و سالار عقیلی خواننده اش بود من به عنوان نوازنده نی حضور داشتم و سعی کردم بهترین اجرای خودم را داشته باشم اما آن اجرا تا چه حد در دیده شدنم اثر گذاشت؟ من تا امروز تله فیلم بازی کرده‌ام، در تئاتر بازیگری و آهنگسازی داشته ام و تا امروز برای خیلی ها نوازندگی و آهنگسازی کرده ام اما چه اتفاقی می‌افتد که هیچ کدام از این کارها برای من آن بازخوردی را که باید ندارد؟ من تا امروز شاید سیصد قطعه برای دیگران آهنگسازی کرده باشم.

فکر‌ نمی‌کنید در مسیر ارائه کار باید راه دیگری را می‌رفتید؟

من نوازنده و آهنگسازم نه بیزینس من. بسیاری از کسانی که امروز دیده می‌شوند یا پشتوانه سیاسی قوی دارند یا به لحاظ مالی اوضاع‌شان چفت و جور است. چند نفر از کسانی که امروز در موسیقی ایرانی در بخش آهنگسازی نام و نشانی برای خودشان به هم زده اند، در زندگی روزمره شان به فکر شام و ناهار و صبحانه بوده اند؟

می‌توانم درباره برخی استثناءها برای شما مثال بیاورم؟

من هم موافقم. اولا درباره قاعده داریم حرف می‌زنیم. دوما کدام یک از این استثناء ها خودشان را داخل بازی‌های سیاسی و جناحی نکردند؟ من تا امروز با حدود ۱۲۰ خواننده به زبان و سبک‌های مختلف کار کردم. برای کسانی که واقعا به لحاظ رابطه به من نزدیک هم بودند اما در نهایت چه اتفاقی افتاد؟ هیچ. در حدود هفت آلبوم نوازندگی کرده ام که برای هیچ‌کدامشان هم هیچ پولی نگرفتم. آن زمان ها در ذهنم این اندیشه بود که خودم را عرضه کنم تا تقاضا ایجاد شود اما بعد از مدتی برای خیلی از بزرگ ترها حضور بی جیره و مواجب من تبدیل به وظیفه‌ای بدون مزد شد و اگر انجامش‌ نمی‌دادم باعث دلگیری شان می‌شدم. سعید آقاخانی فقط چند دقیقه ساز زدن مرا دید اما برای شش قسمت ۵۰ دقیقه‌ای به من اعتماد کرد. من قدر این اعتماد را می‌دانم.

فرصتی که او در اختیار من قرارداد هیچ کس برایم فراهم نکرد. آن هم در کاری که بازیگران و کادر و کارگردان حرفه‌ای را در خود داشت. در این بخش دلم می‌خواهد سخنی را با شما در میان بگذارم که می‌دانم احتمال جبهه گیری در مقابلش از سوی خیلی ها زیاد است هرچند ممکن است تعدادی از همکاران من هم با آن موافق باشند؛ به گمان من نوازنده‌های حرفه‌ای اینجا توی دیوارند! علتش برای خود من هم روشن نیست؛ شاید چون سیاستی هست که این رویه را برنامهریزی کرده یا اینکه تعداد نوازندگان غیر حرفه‌ای در مملکت ما زیاد است.

متاسفم که ناچارم این نکته را بگویم اما چاره‌ای نیست؛ امروز وقتی یک نوازنده حرفه‌ای وارد یک گروه می‌شود به جای اینکه حمایتش کنند و راهش هموار شود خیلی زود تومارش را می‌پیچند و پرتش می‌کنند بیرون! علتش از نظر من این است که سرپرستان و اعضای این گروه ها وقتی مهارت آن نوازنده را در کارش می‌بینند با خودشان تصور می‌کنند روی صحنه اوضاع چطور قرار است رقم بخورد و اینکه اگر او در گروه باشد حواس تماشاگران در اجرا معطوف به او و هنرنمایی اش خواهد بود بنابراین جایش اینجا نیست.

امیدوارم سوء برداشتی اتفاق نیفتد و گفته من در این بخش باعث نشود که خوانندگان عزیز فکر کنند می‌خواهم از خودم تعریف کنم اما به گمان خودم من در دوره‌ای در عرصه جدی موسیقی قرار گرفتم که نسبت به دوستانم در گروه‌های مختلف بهتر ساز می‌زدم البته منظورم به عنوان یک نوازنده درجه یک و همه چیز تمام نیست، مقصودم بهترین بودن در همان جمع خودمانی است، همین مسئله هم باعث شد بسیاری از همین دوستان احساس خوبی از این ماجرا نداشته باشند و در اصطلاح مرا در جمعشان راه ندهند.

همین برخوردها از یک جایی به بعد را به فکری وا داشت که خیلی زود دنبالش را گرفتم؛ آموختن و نواختن همه آن سازها برای رسیدن به استقلال در کارم. البته بدون حضور در محضر هیچ استادی. از آنجایی هم که پدرم از تقریبا دو دهه قبل استودیوی ضبط آثار صوتی دارد، خودم با یک روند کاملا تجربی شروع کردم به چشیدن طعم‌های متفاوت. برای مثال اولین بار وقتی با نی به عنوان سازی که با آن در گروه‌های مختلف و جشنواره ها و کنسرت‌های گوناگون تجربه حضور داشتم و ساز عود دو لاین نوازندگی یک قطعه را تجربه کردم، شنیدن صدایی که حاصل از ترکیب این دو ساز بود و خودم آن را اجرا کرده بودم سر شوقم آورد و باعث شد همین مسیر را ادامه بدهم.

شما در گفت و گوهای قبلی‌تان و در حرف‌های درگوشی که با هم داشتیم این برداشت را به من داده اید که به قول خودتان دل خوشی از ساز نی ندارید. چرا؟

محیطی که در آن به دنیا آمدم و بزرگ شدم مرا به راهی کشاند که امروز در آن هستم. چون شنوایی خوبی داشتم به قول برخی از استادان بزرگوارم استعداد خوبی برای فراگیری موسیقی داشتم و چون در مریوان به دنیا آمدم فضای دور و برم به نی و دف نزدیکی بیشتری داشت. شاید اگر در تهران متولد شده بودم و از کودکی گیتار و پیانو به دستم داده بودند امروز نوازنده سازهای کلاسیک غربی بودم نه ایرانی!

چرا تصمیم گرفتید در آهنگ هایی که می‌سازید تمام سازها را خودتان یا نهایتا با همکاری همسرتان اجرا کنید؟

از یک جایی به بعد همان اندیشه رسیدن به استقلال در ساخت آثار موسیقایی و نوازندگی تمامی سازها در کار باعث شد نگاهم با بسیاری از دیگر همکارانم تفاوت داشته باشد و از یک زمانی به بعد مثل خیلی ها در آرزوی نوازندگی در کنار فلان خواننده یا نوازنده معروف نباشم.

من قدرت خودم را در این می‌دیدم که بتوانم چند لاین مختلف را با سازهای مختلف اجرا کنم و آهنگ را تمام کنم. همین نگاه هم باعث شد تا در کنسرواتوار ارمنستان با همسرم همکلاسی بشوم. من کلاس‌های مختلفی را هم در زمینه آهنگسازی و تنظیم و ... به صورت آزاد پشت سر گذاشتم و واقعا برای موزیسین شدن برنامه داشتم و مشتاق بودم. 

اما قبل از این ها در آلبوم‌های زیادی به عنوان نوازنده حضور داشتید...

آلبوم «پنجره باز می‌شود» اولین آلبوم موسیقی بود که به عنوان نوازنده در آن حضور داشتم. در«پنجره باز می‌شود» اجرای دیوان و نی برعهده من بود هرچند در آلبوم نام من به عنوان نوازنده نی نیامد. آهنگسازی آن آلبوم را بابک شهرکی و مسعود جاهد انجام داده بودند و بانو شیدا جاهد خوانندگی اش را بر عهده داشت. آلبوم «نگاه» به آهنگسازی ابراهیم نقدیان کار بعدی بود که در واکنش به زلزله بم ساخته شد و من در آن نوازندگی نی و عود را انجام دادم. این اثر یکی از کارهایی است که واقعا از حضور در آن لذت بردم و آقای نقدیان دستم را برای شیوه‌ای که باب میلم بود برای نوازندگی باز گذاشته بود.

در آلبوم موسیقی بی کلام «رقص نی» که مجموعه‌ای از آثار فولکلور بود عود نواختم. در آلبوم گرفتار به آهنگسازی استاد محمدجلیل عندلیبی و خوانندگی علیرضا افتخاری هم به عنوان نوازنده عود یا دیوان حضور داشتم. در آلبوم «کیژی کورد» به آهنگسازی استاد عندلیبی و خوانندگی زنده یاد عباس کمندی هم دیوان را اجرا کردم. در آلبوم «میهن» هم نوازندگی ساز نی را برعهده داشتم که خوانندگی اش را سالار عقیلی انجام داد و آهنگسازش استاد محمدجلیل عندلیبی بود. 

رهاورد حضورتان در آلبوم هایی که نام بردید چه بود؟

راستش همان طور که گفتم اینجا نوازنده چندان انتفاعی از حضور در رآلبوم ها‌ نمی‌برد و هیچ اتفاقی لااقل برای من با حضور در این تعداد آلبوم نیفتاد. 

مدتی قبل بنا بود گروهی با نام آدر بند را راه اندازی کنید و اجراهایی را داشته باشید. چه اتفاقی برای آدر افتاد؟

گروه آدر در حقیقت همان گروه شفق بود که سال ها قبل با سرپرستی خودم راهی پاکستان، سلیمانیه و اروپا شد. آن روزها در ایران گروه‌های چندانی فعال نبودند و هر گروهی هم‌ نمی‌توانست برای شرکت در جشنواره ها یا برگزاری کنسرت عازم خارج از کشور شود.

هرچند هیچ گاه هیچ حمایت مادی از سوی هیچ ارگان دولتی از من اتفاق نیفتاد اما کیفیت اجرای گروه شفق در آن سال ها به حدی بود که مسئولان ورزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اصطلاح کار ما را تایید کنند و امکان حضور در خارج از کشور را البته با هزینه شخصی داشته باشیم.

من و نوازندگان گروهم در سال ۸۴ در اختتامیه جشنواره موسیقی فجر در اجرایی با استاد کیانی نژاد حضور داشتیم. در آن اجرای پارت اول را گروه جوان استاد کیانی نژاد اجرا کرد که خود من دو سال قبلش در قالب همان گروه در جشنواره حاضر بودم و پارت دوم را گروه شفق به سرپرستی من روی صحنه برد. آن روزها دو نوازنده فولکلور را از کردستان آورده بودم و خودم دیوان می‌نواختم، آهنگسازی می‌کردم و سرپرست گروه بودم. در آن اجرا ۴۰ دقیقه ارکستر استاد کیانی نژاد اجرا کرد و ۴۰ دقیقه هم ما اجرا کردیم.

سرنوشت گروه شفق به کجا رسید؟

آن دورانی که برگزاری تور کنسرت در ایران مثل امروز متداول نبود من با گروه شفق سراسر استانهای آذربایجان غربی، کرمانشاه و کردستان را تور برگزار می‌کردم. آن روزها پول برایمان اصلا مهم نبود و من و بچه‌های گروه فقط روی صحنه بودن را دوست داشتم. خودم قطعات گروه را در خیابان به شکل رایگان بین مردم پخش می‌کردم اما یک روز دیدم ظاهرا قرار نیست اتفاق خاصی برای ما در آن گروه بیفتد و همین نتیجه گیری هم باعث شد تصمیم بگیرم به سراغ مسیر دیگری بروم.

چطور به این نتیجه رسیدید که کار شفق در آن برهه تمام شده است؟

وقتی بالای صد شب کنسرت را پشت سر بگذاری و حتی یک نفر از گروهت دعوت نکند برای اجرا و دیگر هیچ نوازنده‌ای هم با این وضع حاضر نباشد در گروهت ساز بزند، چه نتیجه‌ای می‌گیری؟ کار من موسیقی بود و در آن روزها تمام تلاشم را کرده بودم. در آن روزها تنها نوازنده مریوانی گروه شفق خود من بودند، سه نفر از بچه ها سنندجی بودند، دو نفر اهل مهاباد بودند و دو نفر هم اهل سقز. دور هم جمع می‌شدیم و به یک باره تصمیم می‌گرفتیم برویم برای اجرای در یک شهر در همان منطقه. من به گمان خودم همه راه ها را رفتم اما جوابی نگرفتم.

آن زمانی هم که تصمیم گرفتم به تهران بیایم به این خاطر بار سفر بستم که اینجا در جمع نوازندگان آهنگسازان موسیقی خودم را نشان دهم و با نوازندگی ام بتوانم بستر موفقیت را برای آینده خودم فراهم کنم اما تنها کسی که از سختی‌های من در دوران زندگی در شهر تهران با خبر است، اینجا کنار شما نشسته؛ همسرم. وقتی اینجا ماندگار شدم گاهی آنقدر از نظر مالی در تنگنا بودم که کل اتوبان نواب را پیاده راه می‌رفتم. کم کم هزینه‌های زندگی و خورد و خوراک در تهران به من فشار آورد. خانواده هم در آن روزها هیچ کمکی به من نکردند شاید به این خاطر که نگرانم بودند و می‌خواستند خسته شوم و به مریوان برگردم. ۱۳ سال از آن روزها می‌گذرد.

چه سالی ازدواج کردید؟

چهار سال بعد با همسرم ازدواج کردم. خوشبختانه از آن روز به بعد همسرم در سختی‌ها کنارم بود و تحمل شرایط سختی که یک نوازنده در ایران باید با آن دست و پنجه نرم کند با حضورش واقعا برایم آسان تر شده بود. از این نکته هم‌ نمی‌توانم بگذرم که اینجا در ایران نوازنده با نوازنده خیلی فرق دارد.

حتی در بزرگترین ارکسترها هم ساز نی ساز درجه دوم به حساب می‌آید. امروز اگر می‌خواهید نی بشنوید باید بروید بهشت زهرا! انگار این ساز دیگر مال آدم‌های زنده نیست . دستمزدش هم از همه سازها در گروه ها کمتر است درحالی که باور کنید نی سخت ترین ساز در موسیقی ایرانی است؛ شاید حتی سخت‌ترین در جهان چون چند سال طول می‌کشد تا هنرجو بتواند صدای ساز را در بیاورد حالا ژوست نواختن و درست نفسگیری کردن و موارد دیگرش بماند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! متاسفانه می‌خواهم اعتراف کنم در بدترین مسیر برای فعالیت در عرصه موسیقی قرار گرفتم و سال‌های سال است که دارم تاوان این مسیر را می‌دهم.

گاهی با خودم فکر می‌کنم برای همیشه نی را بگذارم کنار. آخر آخرش چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ قله این ساز به گمان من استاد کیانی نژاد است اما سوال این است که ایشان امروز در چه حال و روزی زندگی می‌کنند؟ استاد کسائی، استاد موسوی و استاد فروهری چطور زندگی کردند؟ نداشتن جوابی راضی کننده باعث شد تصمیم بگیرم نوازندگی ساز دیگری را شروع کنم. در منطقه‌ای که ما زندگی می‌کردیم استادی برای ساز دیوان نبود اما من با دیدن فیلم هایی از کنسرت هایی که در آن دیوان هم اجرا می‌شد به شکل خودآموز شروع به فراگیری دیوان کردم. یک روز نشستم با خودم حساب و کتاب کردم و دیدم در طول سه دهه‌ای که نی نواختم شاید کل رهاوردی که از اجرای این ساز در گروه‌های مختلف داشته ام به سختی به دو میلیون تومان برسد! 

تا آنجا که می‌دانم قطعه ویدیویی صاحب دم هم قرار بود با سبک و سیاقی متفاوت و ویدیویی منحصر به فرد منتشر شود....

ما حدود یک ماه پله‌های دفتر موسیقی وزارت ارشاد را بالا و پایین رفتیم تا بتوانیم برای موزیک ویدیوی «صاحب دم» که به گمان خودم کار متفاوت و جالبی بود و مخاطبان هم می‌توانستند با آن ارتباط خوبی برقرار کنند، مجوز انتشار بگیریم اما امان از ایرادات عجیب و غریبی که کارشناسان دفتر موسیقی گرفتند و کاری کردند در نهایت از انتشار آن ویدیو که برایش وقت و هزینه زیادی هم کرده بودم، صرف نظر کنم.

باور کنید گاهی فکر می‌کنم عده‌ای کارشان دلسرد کردن آدم‌های تنها و مستقل در زمینه هنر و به ویژه موسیقی است درحالی که کارهای عجیب و پر ایرادی که می‌توانم حتی نامشان را هم بیاورم خیلی راحت و بدون این همه دوندگی در کسری از ثانیه مجوز انتشارشان را می‌گیرند و نابود کننده سلیقه و گوش مخاطب هم هستند اما ...من تعجب می‌کنم آن دسته از همکارانم که روی استیج به اجرای حرکات ژانگولر و ژیمناستیک و بندبازی متوسل می‌شوند و در شب تاریک عینک دودی هم می‌زنند چطور برای کارهای تصویریشان از همین دفتر موسیقی مجوز می‌گیرند؟ به هر حال ۵۰ روز دوندگی جواب نداد.

کار «صاحب دم» اثری در زمینه موسیقی عرفانی بود که شعر و آهنگ و شیوه خوانندگی که در آن به کار گرفتم به باور خودم جاندار بود اما همان طور که در ابتدای بحث گفتم چون من نه سیاسی کاری کرده ام و نه در جریان‌های مشکوک وارد شده ام باید کنار می‌ماندم. بچه‌های گروه هم وقتی دیدند کاری که برایش یک ماه تمرین کرده بودند مجوز نگرفت و تکلیف اجراهایمان هم معلوم نیست نماندند.

پس گروه منحل شد؟

بله. امروز سطح پایین ترین نوازنده ها هم در مواجهه با پیشنهاد حضور در گروه یک سوال می‌پرسند: چه زمانی روی استیج می‌رویم. اگر تکلیفش معلوم نباشد‌ نمی‌ماند. اتفاقی که در این چند ماه برایم افتاده این است که در خانه شروع به نوشتن چند آهنگ کردم. لاین به لاین کارها را ضبط کردم و تعدادی از آثار خاطره انگیز موسیقی ایران را هم بازخوانی کردم. پیشنهاد حضور در فیلم شب عید به عنوان آهنگساز هم از سوی آقای سعید آقاخانی که کارگردانی این سریال شش قسمتی را برعهده داشتند در همین دوره مطرح شد.

راستش از پیشنهاد آقای آقاخانی واقعا جا خوردم و باید اعتراف کنم انتظارش را نداشتم. این پیشنهاد باعث شد تا بتوانم به لحاظ روحی تجدید قوا کنم و باز هم این گزاره در ذهنم تداعی شود که گاهی یک آدم چقدر می‌تواند دوست داشتی و خوب باشد. چون قبلا هم تجربه بازی در تئاتر و یکی دو تله فیلم را هم داشتم می‌دانستم برای اجرای موسیقی متن و تیتراژ کار باید در چه فضایی کار کنم.

در کدام تله فیلم ها بازی کرده بودید؟

«یک اشتباه ساده» یکی از تله فیلم هایی بود که بازی کرده بودم و «آینه پشت سکوت» تئاتری بود که در آن حضور داشتم. 

آراس به تازگی پیشنهاد بازی در یک تله فیلم را هم داشته و قرار است صحبت‌هایی با دوست همدوره اش آقای احد کرمی که کارگردان کار هم هست، داشته باشد. آراس و آقای کرمی دوره تئاتر را در آموزشگاه هیلاج با هم‌گذرانده‌اند. 

داستان این تله فیلم به داستان زندگی خودم خیلی شباهت دارد. ماجرای نوازنده‌ای است حرفه‌ای که به همین دلیل حرفه‌ای بودن مجبور است دور از گروه ها در خیابان ساز بزند. 

در سریال شب عید چه سازهایی را خودتان اجرا کردید؟

در آن کار از ترکیب سازهای سه‌تار، عود، دیوان، نی و پیانو استفاده کردم که به جز پیانو بقیه سازها را خودم اجرا کردم و همسرم هم پیانوی کار را اجرا کرد.

خانم رشید نیا شما به عنوان یک نوازنده موسیقی کلاسیک غربی با آراس رجبی به عنوان یک نوازنده موسیقی ایرانی چطور کنار می‌آیید؟

من همه سبک‌های موسیقی را دوست دارم و آغاز کارم در عرصه موسیقی با سنتور بوده است. منتها یکی از نظراتی که دارم این است که استفاده از پیانو برای ارائه صدای سنتور یا سه تار یا هر ساز دیگری کار درستی نیست. نکته بعدی هم اینکه رنگ و حس و حالی که در سازهای ایرانی وجود دارد از پیانو برای ارائه موسیقی در فضای ردیفی و دستگاهی جالب تر است. البته این ها همه نظرات و سلیقه شخصی است بنابراین هر چند استفاده از پیانو را در این فضا اشتباه‌ نمی‌دانم اما سلیقه من نیست.

من ساز سنتور را واقعا خوش صدا می‌دانم راستش موسیقی کلاسیک غربی را بیشتر دوست دارم. اگر بخواهم موسیقی سنتی ایرانی را گوش دهم دوست دارم صدای شجریان را بشنوم. اگر بهترین موسیقی ایرانی هم باشد من بیشتر از دو دقیقه‌ نمی‌توانم تحمل کنم. گاهی برخی از ارائه‌های موسیقی ردیفی دستگاهی را بیش از سی ثانیه‌ نمی‌توانم تحمل کنم.

بهترین اتفاقی را که در دوران زندگی مشترکتان افتاده است، برایمان بگویید...

زندگی ام و همسرم را واقعا دوست دارم اما ما با هم بدبختی‌های زیادی را کشیده‌ایم. 

به خاطر اتفاقات تلخ زیادی که در طول زندگی تجربه شان کرده ام در این لحظه هرقدر فکر می‌کنم‌ نمی‌توانم خاطرات خوب را به یاد بیاورم. البته باید بگویم از زندگی با آراس خیلی راضی ام. 

فکر می‌کنید چقدر همدیگر را می‌فهمید؟

ما در زندگی با هم خیلی همدلی داریم. به نظر شما یک مرد اگر شب و روز خانه باشد در شرایط عادی چه اتفاقی می‌افتد؟

ما واقعا زبان هم را می‌فهمیم و به گمان من درک دو طرفه‌ای داریم. این را هم بگویم که هر دویمان از مشاجره بیزاریم. من واقعا از قهر کردن هم وحشت دارم. شاید این ویژگی گاهی به ضرر صاحب آن تمام شود اما به نفع جمع هست.

این طور که می‌گویید خیلی ها می‌توانند به زندگی مشترکتان حسادت کنند...

راستش ما تمام سعیمان را کردیم که زندگی آرام و به دور از حاشیه‌ای را داشته باشیم اما گاهی هرقدر هم تلاش می‌کنی انگار قرار نیست به آنچه در ذهن داری برسی. فوت دخترمان نیوشا اتفاق تلخ و تکان دهنده‌ای بود که هنوز پسلرزه‌های ناشی از آن با ما همراه است. این اتفاق را می‌توانم تلخ ترین اتفاق زندگی مشترکمان بدانم. 

رفتن دخترم بخشی از زندگی من است که‌ نمی‌شود فراموشش کرد اما‌ نمی‌خواهم با گفتنش در روزنامه اوقات مخاطبان را هم تلخ کنم.

راستش گاهی خیلی زود دیر می‌شود.فرصت نکردیم کارهایی که در سر داشتیم انجام دهیم. آن روزها مدام می‌خواستیم تلاش کنیم و بسازیم و بسازیم تا بتوانیم در آینده استفاده اش را ببریم اما نیوشا رفت و ما امروز فکر می‌کنیم چقدر این رفتن ناگهانی بود. اینجا یادم می‌افتد به سوال آن مجری که از زندگی ات راضی هستی؟ غلو میهمانان در آن برنامه عجیب بود. من به شما گفتم که زندگی مشترکم را دوست دارم اما با تاکید به دور از ظاهرسازی باید بگویم از اوضاع و احوالی که در این روزها دارم اصلا راضی نیستم. یک جمله و تمام: از زندگی ام راضی نیستم. 

به گمان من پاسخ به سوال از زندگی تان راضی هستید اصلا امکان پذیر نیست؟ کدام بعد از زندگی مورد نظر است؟ زندگی شخصی؟ شغلی؟ خویشاوندی؟ اجتماعی یا ...

خیلی ها در زندگی چالش هایی را که خیلی از ما با آن روبه رو بوده ایم تجربه نکرده اند. 

اگر به ۲۰ سال قبل برگردید کدام یک از کارهایی را که انجام داده اید، انجام‌ نمی‌دادید؟

شاید علاوه بر تمامی کارهایی که تا امروز انجام داده‌ام،کارهای خیلی بیشتری را هم که تجربه انجام دادنشان را تا امروز نداشته ام، انجام می‌دادم. در موسیقی به چه میزان از حقی که داشتید، رسیدید؟

هنوز خیلی راه مانده تا به حداقل آنچه در ذهن داشته ام برسم. 

راستش من در موسیقی تلاش زیادی نکردم. این هنر را واقعا دوست داشتم اما در سن و سال جوانی درگیر مسائل و مشکلاتی شدم که زمان را از من گرفت و امکان تمرکز بیشتر در عرصه موسیقی را از من گرفت.

علی نامجو

  • 15
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۷
غیر قابل انتشار: ۹
جدیدترین
قدیمی ترین
امیدوارم خانم رشیدنیا آرامشتون رو بدست بیارین هر اتفاقی به دلایلی میفته که گاهی هیچوقت دلیلش رو متوجه نمیشیم.دوست قدیمی و مهربونم موفق باشی
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش