جمعه ۰۶ مهر ۱۴۰۳
۰۸:۱۴ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۵۱۵۵
تئاتر شهر

گفت و گو با هومن کیایی بازیگر نمایش نوای اسرارآمیز

هومن کیایی,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

هومن کیایی از بازیگران توانمند تئاتر است که این روزها در نمایش نوای اسرارآمیز در تماشاخانه پایتخت به ایفای نقش می‌پردازد. اجرای نقش زنورکو در نمایش نوای اسرارآمیز یکی از نقش‌های متفاوت و دیدنی کارنامه هنری وی است. به همین مناسبت، درباره حضور در این اثر، تجربیات و نگاهش به شخصیت زنورکو با وی به گفت‌وگو نشستیم.

این کار چندمین اجرای شما از آثار اشمیت است و چه میزان با این متن ارتباط برقرار کردید؟

این نخستین‌باری است که من در یکی از آثار اریک امانوئل اشمیت بازی می‌کنم. قبل از این همین اثر را به کارگردانی خانم عطایی و وحید آقاپور عزیز به‌عنوان بازیگر مقابل در دو زمان مختلف دوبار نمایشنامه‌خوانی کردیم.

قبل از این، خیلی ‌سال پیش مرتضی میر منتظمی متن خرده جنایت‌های زناشوهری را از همین نویسنده به من پیشنهاد کرد و متاسفانه به تمرین هم نرسید؛ چون به مرتضی سالن ندادند. عشق‌لرزه کار دیگر این نویسنده است که در این چند وقت از یک کارگردان جوان به من پیشنهاد داده شده است و در حال بررسی آن هستم.

نوای اسرارآمیز اشمیت متنی است درباره عشق. من قبل از این‌که نمایشنامه‌خوانی‌ها را شروع کنم، این متن را نخوانده بودم. به‌ عنوان بازیگر شما با اشمیت آشنایی دارید، به همین دلیل وقتی متنی از این نویسنده به شما پیشنهاد می‌شود که نخوانده باشید، با یک انگیزه بالایی متن را می‌خوانید؛ اما خب پیش می‌آید که با انگیزه بالایی متنی از نویسنده‌ای به شما پیشنهاد می‌شود که خوب بخوانید و شما وقتی می‌خوانید انتظاراتتان برخلاف توقعی که داشتید برآورده نمی‌شود؛ اما در مورد اشمیت بعید می‌دانم این اتفاق بیفتد؛ چون نویسنده شاهکاری است.

ولی وقتی می‌خوانیم با یک قصه‌ای مواجه می‌شویم و باید دید که این قصه چقدر می‌تواند خواننده‌اش را جذب کند. قصه ما را وارد موقعیتی می‌کند که شما سابقه ذهنی کمی از آن دارید یا ممکن است اصلا نداشته باشید. این‌که دو مرد دارند درباره عشق حرف می‌زنند. چیزی که معمولا بر عکس آن را می‌شنویم.

احساس می‌کنیم اصولا آقایان از عشق حرف نمی‌زنند یا کم حرف می‌زنند. یا احساساتشان را بروز نمی‌دهند یا کم بروز می‌دهند. در این متن دو مرد دارند از عشق حرف می‌زنند به شکلی که تجربه زیستی خودشان است نه این‌که بخواهند مثل تئوریسین درباره عشق نظر دهند. کاملا این تجربه زیستی برایشان تبدیل شده است به جهان‌بینی که دو جهان‌بینی متفاوت است و در تقابل با هم قرار می‌گیرد.

این درواقع خودش یک سوال هم ایجاد می‌کند. فکر می‌کنم تماشاگر هم وقتی اجرا را می‌بیند، دچار این سوال می‌شود. کدامیک از این جهان‌بینی‌ها قرار است جهان‌بینی برتر باشد. در انتها اشمیت طراحی‌ای کرده است که باید دید.

کار به ‌هر حال دیالوگ‌محور است و یک حس مشترکی که فکر می‌کنم خواننده اثر و تماشاگر اثر دارد، این است که با انبوهی از دیالوگ‌ها روبه‌رو است؛ اما این دیالوگ‌ها به شکل بسیار استادانه‌ای درام را پیش می‌برد و موقعیت تقابل این دو شخصیت را تغییر می‌دهد و من فکر می‌کنم حرف‌هایی که اینها می‌زنند، حرف‌های روزمره نیست و خیلی‌وقت‌ها به‌عنوان مرد اگر بخواهیم به این قضیه نگاه کنیم، تصاویری از خودمان را می‌بینیم.

گوشه‌هایی از شخصیت خودمان، گوشه‌هایی از جهان‌بینی و تفسیرهای خودمان را از عشق می‌بینیم. شاید هم چیز جدیدی ببینیم. نمی‌دانم! به‌ عنوان یک زن یک جذابیت متفاوتی دارد، این‌که خانم‌ها فکر می‌کنند آقایان اصولا یک دنیای بسته کم‌احساسی دارند؛ ولی با دنیای آقایان به یک شکل دیگری مواجه می‌شوند.

آقایانی که دارند درباره عشق حرف می‌زنند و این را تجربه کرده‌اند. نیازی به گفتن هم نیست که نویسنده اصلی که خود اشمیت است، پشت نویسنده و خبرنگار که دو شخصیت اصلی قصه هستند، می‌ایستد و این قصه را طراحی می‌کند، خودش کاملا واضح است که چقدر از تجربه زیستی‌اش استفاده کرده است؛ چون بشدت همه‌ چیز کاملا واقعی است.

برای درک و فهم شخصیت تنها به خود متن استناد کردید یا از منابع و تجربه‌های دیگر هم استفاده کردید؟

خب خیلی طبیعی است برای نقشی که فاصله نجومی از هومن کیایی دارد -‌چه از نظر شخصیتی و چه از نظر شرایطی که پشت‌سر گذاشته و شرایطی که در حال حاضر قصه در آن زندگی می‌کند- تحقیق در مورد نقش خیلی حیاتی‌تر از همیشه‌اش شده بود. به اضافه این‌که من نقشی را دارم بازی می‌کنم که اختلاف سنش با من کم نیست.

طبق نوشته اصلی قبل از تغییرات ما در مورد اعداد و سال‌ها که در متن است، زنورکو شصت و خرده‌ای ساله است و بعد از تغییرات ما ٥٢ ساله است؛ آن چیزی که ما امروزه اجرا می‌کنیم. همین ٥٢‌ سال با من ١٢‌سال اختلاف سنی دارد. ایجاد این اختلاف سنی، رفتارسازی‌هایش به شکلی که باورپذیر باشد و تصنع در آن نباشد و زیاد نباشد و به هومن کیایی هم بشیند، صداسازی که نه زیاد و نه کم باشد و حفظ راکورد همه اینها، سخت‌ترین کار زندگی‌ام تا به امروز و این لحظه بوده است. من سخت‌ترین نقش زندگی‌ام را بازی کردم.

گذشته از این حرف‌ها به قول خودت یک قسمتی از تمرین هست که استناد به متن است و آن بخش درواقع با گروه شروع می‌شود و تمرین فردی که باز با استناد به متن هست هم روند خودش را دارد. در آن قسمتِ گروهی ممکن است چالش‌های سنگینی ایجاد شود، چون ممکن است به‌ عنوان بازیگر تحلیلت با کارگردان و یا بازیگرهای دیگر متفاوت باشد.

من خوشحالم که این چالش‌ها را در تمرین داشتیم، به‌خصوص با ساقی عطایی، کارگردان کار. همین که سلامت از این چالش‌ها عبور کردیم و همین که امروز خوشحالیم که آنها را داشتیم، چون خروجی بسیار فوق‌العاده است و از آن لذت می‌بریم. و اگر امروز آن خروجی را داریم به‌خاطر آن چالش‌هاست. از وحید آقاپور هم باید ممنون باشم، چون در مقابل این چالش‌هایی که داشتیم خیلی صبوری کرد. در بخش فردی در قسمت تحقیق، من یک تجربه نادر دیگری را پشت‌سر گذاشتم، تجربه‌ای که قبلا برایم اتفاق افتاده بود، بیش از یک بار.

این که شما با کارگردانی کار کنید که به تغییر بازیگر برای نقش و تحقیق بازیگر برای نقش اعتقاد داشته باشد.ساقی عطایی یکی از آن کارگردان‌های نادر است که به این اعتقاد دارد و نه‌تنها من را تنها نگذاشت بلکه پیشنهاداتی به من داد و منابعی را هم به من معرفی کرد. ساقی عطایی پیشنهاد داد که مستندات و مصاحبه‌هایی از سه استاد ایرانی ببینیم؛ استاد احمد شاملو، استاد محمود دولت‌آبادی و استاد ابراهیم گلستان که در ادامه تمرکزم را بیشتر گذاشتم بر روی مستندات و مصاحبه‌هایی بر استاد گلستان.

از کاوه آذر آیین باید تشکر کنم به خاطر پیشنهادات خارجی که داشت. لوئی فردینان سلین، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی. از این شخصیت‌های برجسته هم مصاحبه‌ها و مستنداتی به دست آوردم که از آنها استفاده کردم و برایم مفید بود. شخصیت ما شخصیت خارجی است و به تبع آن تمرکزم بر شخصیت‌ها و منابع خارجی بیشتر بوده است.

در قسمت تحقیق هم حضور دکتر بابایی‌زاد بود که روانشناسی این شخصیت‌ها را برای ما باز کردند؛ این که هر کدام از رفتارهای این آدم‌ها - که واقعا شاهکار نوشته است- چقدر ریشه در کودکی، جوانی و بلوغ دارد و این در اجرای من و وحید آقاپور تأثیر بسیار عمیقی گذاشت.

جا دارد که از ساقی عطایی تشکر کنم به‌خاطر این امکانی که میسر کرد. آن چیزی که من را در انتها با زنورکو عجین‌تر و باور من را راحت‌تر کرد که چقدر می‌توانم زنورکو باشم، طراحی گریم فوق‌العاده لعیا خرامان بود. این موهایی که می‌بینید ١٣ ساعت کار برده از طراحی و اجرا، که شامل تعداد زیادی اکستنشن مو و‌ های‌لایت هست. جا دارد از آقای اعرابی و دستیارش تشکر کنم که در اجرای طراحی کمک کرد. واقعا بعد از گریم که کاملا خودم را در آینه دیدم به باور من یک انرژی عجیبی داد که چقدر می‌توانم زنورکو باشم.

تعریفتان از شخصیت زنورکو نمایشنامه چیست و قرار است این شخصیت چه ویژگی‌های روانی و اجتماعی را به منصه ظهور بگذارد؟

زنورکو نمونه خیلی بارزی از شخصیت انسان مدرن است. انسانی که پر از هراس و استرس و تضاد است، نه به منزله خصوصیات اخلاقی و ویژگی‌های یک شخصیت که بگوییم طرف استرس دارد و عصبی است. آنقدر درونش ریشه دوانده و دچار این حالت‌ها هست که ما در کل نمایش متوجه می‌شویم که این آدم چقدر نقاب دارد و این نقاب‌ها چقدر به سختی کنار می‌رود و انگار تکه‌ای از روح و تنش را دارند می‌کَنند. چقدر این شخصیت بیمار است و چقدر به راحتی پرخاشگرانه چیزهایی را که می‌خواهد  به‌عنوان اعتقاد و جهان‌بینی می‌گوید.

به شکلی که لازمه‌اش این است که دیگران را له کند، برای این‌که بگوید جهان‌بینی من این است و این درست‌ترین جهان‌بینی است. آن چیزی که بیش از همه اینها پررنگ است، مواجهه این انسان مدرن با عشق است که یک تضاد عجیبی در رفتار و تفکرش است و کاملا به شکل متضاد با این دو بعد برخورد می‌کند.

چرا عشق؟ چون حساس‌ترین نقطه‌ای است که هر انسانی می‌تواند با آن قلقلک داده شود. ما از عشق زیباترین لحظات را داریم و می‌توانیم مخرب‌ترین لحظات زندگی را هم با آن داشته باشیم.

یعنی اگر قرار باشد ضربه بخوریم، مهلک‌ترین ضربه‌ها را از یک شکست عاطفی می‌خوریم؛ از رابطه‌ای که عاشقانه بوده و به سرانجام نرسیده و دل ما در آن شکسته شده است. بعضی‌ها به خاطر تجربه زیستی خودشان بشدت با عشق یک‌جور ستیز دارند.

حضور این شخصیت به‌عنوان شخصیتی نمایشی، یک هشدار است. این که ما اگر بخواهیم نگاه فلسفی و منطقی به دور از احساس به عشق داشته باشیم، درنهایت تبدیل به چه چیزی می‌توانیم بشویم. این همه تضاد و ویرانی در شخصیت زنورکو حاصل پس زدن عشق و عشق‌ستیزی است و هشداری است که می‌تواند تعمیمی هم داشته باشد برای جهانی که بخواهد از عشق خالی باشد و فلسفه و منطق بخواهد به شکلی بی‌احساس دنیایش را پیش ببرد.

چیزی که در مورد این شخصیت می‌توان به آن اشاره کرد، توانایی تغییر است؛ این هم یکی از ویژگی‌هایش است.این تغییر ممکن است ایده‌آل‌ترین شکل ممکن باشد، ولی به‌هرحال یک پیشنهاد است. با یک‌سری اتفاقاتی که در متن در مورد این آدم‌ها می‌افتد، ما متوجه می‌شویم که چقدر می‌تواند نگاه ما نسبت به عشق متفاوت باشد و چقدر می‌توانیم مثل زنورکو مقاومت کنیم.

زنورکو نماینده یکی از دو نگاهی است که نهایتا باید مکمل هم باشند. آدم‌هایی که این ویژگی‌ها را دارند؛ فلسفی و منطقی و تحلیلی نگاه می‌کنند اما ترجیح می‌دهند احساسی نبینند، حتی موجودیت عشق را به‌عنوان پدیده‌ای که هنوز هم تفسیرناپذیر است زیر سوال ببرند.

با توجه به مطالعات و تجزیه و تحلیل‌هایی که در این مسیر و تمرینات داشتید، برداشت شما از مقوله عشق در این نمایشنامه چیست؟

عشق حادث می‌شود، اتفاق می‌افتد و ما هیچ‌وقت نمی‌توانیم عشق را ایجاد کنیم. ما می‌توانیم به آدم‌ها محبت کنیم. این حاصل عشق به زندگی است که در ما حادث شده است. عشق به خلقت و آدم‌هاست که در ما حادث شده است. ولی این‌که بگویم من می‌توانم یک کسی را عاشق خودم بکنم، این مهمل است.

یک‌جور تکنیک است که شخص خودش را از دسترس دیگری خارج می‌کند و سهل‌الوصول نیست و نهایتا این آدم ارزشمند می‌شود. سوال این است که این همه دردسری که به خودت و طرف مقابل می‌دهی برای این است که این آدم مال تو شود و عاشق تو شود به شیوه‌ای که به آن اعتقاد داری. یک‌روزی قرار است با این آدم ازدواج کنی و زیر یک سقف بروی و در دسترس آن آدم باشی.

این توهمی است که خیلی‌ها دارند. اما آن چیزی که من به آن اعتقاد دارم این است که عشق حادث‌شدنی است و نمی‌توانیم ایجادش کنیم. هر کاری هم که می‌کنیم و برای دیگران محبت‌آمیز است به‌خاطر آن ذاتی است که عاشقانه خلق شده است. ما ذاتمان عاشق است و محبت می‌کنیم. این که به دنیای امروز رسیدیم و اینها خیلی کم شده است به خاطر تجربه‌ای است که برای ما چهارچوب‌هایی را تعیین و حد و حدود‌هایی را واجب کرده است.

چیز دیگری که در مورد عشق برای من خیلی جذاب است این است که مثال گرسنگی را می‌توانم برای آن بزنم.وقتی من گرسنه هستم در رفتارهای بیرونی‌ام، طبیعت من است که به شکل یک مرد غذا می‌خورم و یک‌سری رفتارهای مردانه دارم و ممکن است یک زن به شکل دیگری غذا بخورد. گاهی‌ وقت‌ها هم تفاوت خیلی زیادی ندارد. اما بحث اصلی‌ام این است که درون ما حس گرسنگی جنسیت ندارد.

برای من عشق هم همین‌طور است. من به‌عنوان یک مرد عاشق می‌شوم. فیزیک و تونالیته صدا و رفتارها در یک لحظه یک مرد عاشق را نشان می‌دهد، اما آن حسی که در درون من می‌گذرد، حس جنسیت داری نیست، بی‌جنس است و فرا جنس است. چیزی که در این متن خیلی به آن پرداخته می‌شود.

نکته پایانی و حرف ناگفته‌ای اگر هست  بگویید...

از تک‌تک عزیزانی که ما را حمایت کردند ممنونم. چه عزیزان همکار هنرمند ما که کار را دیدند و از ما حمایت کردند و از کار ما تعریف کردند و هم از مخاطبانی که واقعا سنگ تمام گذاشتند و عزیزانی که چندبار کار را دیدند.

امیدوارم این روند ادامه پیدا کند و استقبال هم بیشتر بشود، واقعا فقط برای دغدغه مالی و فروش نیست. ولی حقیقتش ما با یک دغدغه‌ای کار را شروع کردیم، چه گروه هنری چه کمپانی کندو به‌عنوان مجری طرح کار. هر چقدر با تعداد مخاطبان بیشتری این دغدغه را سهیم بشویم خوشحال‌تر هستیم. واقعا این حق مخاطب است که با ارایه چنین کارهایی به شعورش احترام گذاشته شود و این حق تئاتر است که چنین کارهایی اجرا برود و از آن استقبال شود. از شما هم برای این مصاحبه ممنونم.

پژمان دادخواه

shahrvand-newspaper.ir
  • 9
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش