چند سالی میشود که تئاتر از آن لاک تنهایی که همواره به آن شهره بوده درآمده است. زمانی بود که تئاتر را هنری مختص یک طبقه یا طیف اجتماعی خاص میدانستند؛ محفلی بسته بود با تماشاگرانی معدود که سالن به سالن نمایشها را میدیدند و چنان کمشمار که تقریبا بیشترشان با هم آشنا بودند.
با اینکه در قیاس با این حجم اندک از فراگیری و گستره مخاطبان قواعد و قوانین سختگیرانهای بر فضای تئاتر حاکم بود، اما شاید به دلیل همین کمشمار بودن مخاطبان بود که چندان حساسیتی روی نمایشها ایجاد نمیشد و به قولی هنرمندان این حیطه سرشان به کارشان بود و نگاهشان به تماشاگران فرهیختهای که از تئاتر چیزی جز تئاتر طلب نمیکردند.
سالهای اخیر، اما، اوضاع کاملا عوض شد. افتتاح سالنهای خصوصی و راهافتادن تئاتر خصوصی انرژیهای متراکم تئاتریها را آزاد کرد و اندک اندک تئاتر پوست انداخت. تئاتر میرفت تا وجه تجاری و صنعتی خود را نیز رشد دهد و این اتفاق هم رخ داد.
به این دلیل که دیگر تماشاگران تئاتر معدود نبودند، تئاتریها دیگر چشمشان به بودجههای بخور و نمیر مرکز هنرهای نمایشی نبود و میتوانستند روی سرمایهگذاران خصوصی و حتی اسپانسرها نیز حساب باز کنند. این اتفاق تغییر بزرگی بود که نهتنها روی ساختار مالی تئاتر که روی اجراها نیز تأثیر گذاشت. تماشاگر پرتعداد انتظارات خودش را بر کار تحمیل میکند و این را در اجراهای سالهای اخیر میبینیم.
تئاتری که در لاک خود بود و به موضوعات خاص و در رادیکالترین شکل ممکن به چند کنایه پنهان سیاسی-اجتماعی میبالید، ناچار بود برای نزدیککردن خود به تماشاگرانش تغییراتی در نوع برخورد خود با مسائل و موضوعاتش ایجاد کند. چنین شد که تئاتر به موضوعات اجتماعی نزدیک شد. مدیران نیز با درک صحیح الزامات زمانبند و بستها را اندکی شل کرده و این رویکرد جدید را به رسمیت شناختند و تئاتری جدید متولد شد.
مروری حتی گذرا بر نمایشهای روی صحنه میتواند نشانی ملموس از این تئاتر جدید تازه متولد شده داشته باشد. روی صحنه آمدن همزمان چهار تئاتر با رویکرد انتقاد اجتماعی در این روزها که شاید چند سال پیش اتفاقی غیرقابل تصور بود، یک بار دیگر نگاهها را متوجه تغییراتی آشکار در تئاتر و به گفتهای بهتر توجه تئاتریها به نوعی تئاتر اجتماعی میکند که در تمام سالهای نیمقرن اخیر وضع و حال دشواری را از سر گذرانده و به نظر میرسد اقبال امروز کارگردانان به آن میتواند نشان از تغییر- هرچند اندک- در نگاه سیاستگذاران فرهنگی داشته باشد.
تئاتر اجتماعی اگر چه به گفته یکی از دستاندرکاران این عرصه تعریف روشنی ندارد، اما در کل مرور اجراهای اجتماعی حال حاضر میتواند در ترسیم سر و شکل این مفهوم کلی موثر افتد. درواقع این روزها میتوان جنبههای گوناگون تئاتر اجتماعی را یکجا بر صحنه سالنهای گوناگون تئاتر تهران دید. محمد رحمانیان با فیلم - تئاتر آینههای روبهرو بر اساس نمایشنامهای از بهرام بیضایی ینههای روبهرو شرح زندگی یکی از زنان بدنام پیش از انقلاب را روی صحنه آورده است.
این موضوع که در سینمای ایران به صورت مجزا یا پیرنگهایی از درام اصلی در آثاری چون ده، خانهای روی آب و رستگاری در هشت و بیست دقیقه دستمایه روایت فیلمسازان قرار گرفته است، در تئاتر هیچگاه محور اصلی روایت اثری نبوده و از این نظر آینههای روبهرو نخستين اثر با این نگاه است. نگاهی که البته در تمام چهار دههای که از خلقش میگذرد، جز نامش که سالها بعدتر توسط فرشته طائرپور برای فیلمی با مضمون زندگی ترنسها عاریه گرفته شد، نه در زمان نگارش و نه در سالهای بعد نتوانسته به سلامت از برابر سد ممیزی رد شود.
آینههای روبهرو با بازی حبیب رضایی، بهنوش طباطبایی، احسان کرمی، رویا تیموریان، سیامک اطلسی، پرویز پورحسینی، داریوش ارجمند، بهزاد فراهانی، رضا بابک و... داستان روزهای بحبوحه انقلاب را روایت میکند. داستان حملهای معروف که به آتشسوزی و خانهخرابی ساکنان خانههای محله بدنام شهر انجامید. در این حمله و آتشسوزی، زنی به نام نزهت از خانهای که در آن ساکن است، وحشتزده بیرون میدود و از مردی به نام قناعت کمک میخواهد. قناعت نزهت را با خود به کافهای میبرد و در اینجا هر یک به شرح زندگی خویش مینشینند.
شرح داستانی که به ۲۲سال گذشته میرسد. به روزهایی که نزهت جوان خواهر سروان حقنظر مبارز و مخالف شاه است که در ارتش آن زمان در حوالی دهه سی در ارتش علیه رژیم مبارزه میکرده. نزهت داستان ۱۸سالگی و روزهایی را که نامزد آقای افتخاری است، به یاد میآورد. افتخاری سه دهنه مغازه و یک پونتیاک دارد و منتظر است همین که نزهت دیپلمش را گرفت، با او ازدواج کند؛ اما دستگیری سروان حقنظر همه چیز را به هم میریزد.
در ادامه میبینیم که چه میشود که نزهت جوان و معصوم سر از خانه بدنام در میآورد: نزهت برای نجات جان برادر که حکم تیربارانش آمده، به توصیه یکی از مأمورهای زندان با تیمساری که مسئول پرونده است، ارتباط برقرار میکند و طی یک هفته که ناچار میشود با مقامهای نظامی و قضائی زیادی مرتبط شود، سرانجام میفهمد که بازی خورده و برادرش پیش از اینها تیرباران شده. او پیش از آنکه نزد تیمسار برود، نامزدیاش را با افتخاری به هم میزند و این در حالی است که افتخاری همچنان او را دوست دارد و ماجرای برادر نزهت کمترین تأثیری بر تصمیم او نگذاشته. نزهت به تصور خود برای آنکه سطح تیمسار را پایین بیاورد، با پایینترین سطوح جامعه ارتباط برقرار میکند.
پدرش از غصه دق میکند و فامیل طردش میکنند و او را حتی به مراسم ختم پدر راه نمیدهند. سرانجام کار نزهت به شهر نو میانجامد و در تمام این مدت یک فکر او را زنده نگه میدارد، اینکه روزی انتقام خود را از تیمسار بگیرد.
پرداخت چنین موضوع تکاندهندهای در تئاتر اتفاقی شگفت و مبارک است. داستانی چنین که یک زن را در بطن یک رژیم استبدادی دستمایه روایت قرار داده؛ آن هم در شرایطی که تا همین چند سال پیش تئاترهای بهمراتب ملایمتر نیز امکان اجرا به دست نمیآوردند؛ اما شگفت که به این موضوع در دیگر نمایش اجراشده در روزهای اخیر نیز پرداخته شده است؛ در نمایش روز عقیم حسین کیانی.
روز عقیم به نویسندگی و کارگردانی حسین کیانی داستان سه زن به نامهای پری، اکرم و لیلی را روایت میکند که پس از مورد هجوم قرارگرفتن قلعه زاهدی (محله شهرنو) به زیرزمین خانهای میگریزند که سه مرد سلاخ در طبقه بالای آن مشغول به کارند. این نمایش که با بازی رویا میرعلمی، فهیمه اَمَنزاده، شایسته ایرانی و الهه شهپرست هر شب ساعت ٢١ روی صحنه میرود، نگاهی از زاویهای دیگر به همان موضوع آینههای روبهرو دارد و هراس در جامعهای استبدادزده را برجسته کرده است.
دو تئاتر اجتماعی دیگر که در حال حاضر روی صحنه هستند، موضوعات بهروزتری را برای روایت دستمایه کار قرار دادهاند. یک دقیقه و سیزده ثانیه با نمایشنامهای از محمد چرمشیر و بهمن عباسپور و کارگردانی شهرام گیلآبادی و با بازی پانتهآ بهرام، سیما تیرانداز، مینا دریس و لادن مستوفی روایتی مستند است از زندگی زنان کارتنخواب که در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه رفته است.
روایتی از قصه زندگی پر تنش و جذاب ۴ زن کارتنخواب که به گفته کارگردانش با بررسی قصه ۵٣ زن کارتنخواب با تحقیقی میدانی شکل گرفته است. در نوع نگاه مستند اجتماعی این نمایش این نکته بس که گفته شده بازیگران این نمایش به همراه کارگردان بارها پس از اتمام تمرینهای شبانه به خیابان شوش تهران و میان کارتنخوابهای این محله رفته و از نزدیک با شرایط زندگی این افراد آشنا شدهاند. در این سفر شهری که سه ساعت به طول انجامید، گروه نمایش در گپوگفتهای دوستانه با شرایط، روزگار و داستانهای خصوصی زنان و مردان کارتنخواب آشنایی بیشتری پیدا کردند؛ تا شاید آنها را در اجرای صحنهایشان با نقشها آشناتر کند.
و میرسیم به لامبورگینی؛ تئاتری به نویسندگان و کارگردانی سیامک صفرى و بازی سیامک صفرى و اشکان خطیبى که یک شب از زندگی آدمهایی خاص را انتخاب و روایت میکند و به بیان رابطه و مسائل آنها میپردازد. این اثر اجتماعی که فقط تا چند شب دیگر ساعت ٢١:٣٠ در پردیس تئاتر شهرزاد اجرا میشود، دو واقعه گورخوابها و ساختمان پلاسکو را بهطور مشخص دستمایه روایت قرار داده و کنایههایی آشکار و نهان به این دو رخداد مهم اخیر دارد.
این که فردای این نوع رویکرد اجتماعی در تئاتر چه خواهد بود؛ اینکه آیا تحمل مدیران ادامه خواهد یافت و یا اینکه عمر تساهل سر خواهد آمد و مواردی دیگر شاید اهمیت زیادی نداشته باشد. مهم این است که به قول محمد یعقوبی تئاتر اجتماعی هرگز از میان نخواهد رفت. او میگوید: تئاتر اجتماعی یکی از مهمترین حوزههای تئاتر و نزدیکترین آنها به مردم و مخاطبان اصلی تئاتر است.
تئاتر اجتماعی هرگز از میان نخواهد رفت. تنها ممکن است در مسیر پیشرفت خود با موانعی روبهرو شود. این تئاتر همواره و تا وقتی جوامع وجود دارند، به کار خود ادامه خواهد داد، چون هنرمندانی که به تئاتر اجتماعی اعتقاد دارند، زندهاند و بنابراین کار خودشان را در این حوزه انجام میدهند. جریان تئاتر اجتماعی همچنان استمرار خواهد داشت و تنها ممکن است با یک مقدار بازدارندگی مواجه باشد و شاید برخی نویسندگان این حوزه مجبور شوند کمی محافظهکارانهتر بنویسند... شاید!
پولاد امین
- 18
- 1