دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۲:۲۶ - ۰۲ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۰۳۵۸
تئاتر شهر

با مارال فرجاد و نمایش‌های دور و نزدیکی که بازی کرده است;

این حسادت لعنتی که نبوغ را نفله می‌کند

مارال فرجاد,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر
این شب‌ها اگر ساعت هشت و ربع شب تا هشت و نیم را در محوطه تئاترشهر کمین کنید، زنی را می‌بینید که از ضلع جنوب شرقی پارک دانشجو تند تند به سمت تالار سایه می‌آید و هر چه به تالار نزدیک‌تر می‌شود، ریتمش را تندتر هم می‌کند و پارک را که سپری می‌کند حتی به دویدن هم می‌رسد. اگر زنی را با این احوالات این شب‌ها آنجا دیدید، می‌توانید جلو بروید و بگویید: «سلام خانم فرجاد!»

مارال فرجاد مدتی است در دو نمایش همزمان روی صحنه می‌رود. ساعت هفت عصر، در تئاتر مستقل تهران و در نمایش «شب‌دشنه‌های بلند» علی شمس بازی می‌کند و پس از این نمایش یک ساعته و پاک‌کردن گریم نسبتا سنگین، سریع خودش را به تئاتر شهر می‌رساند تا در «صبح یه روز لعنتی» که حسن باستانی کارگردانی‌اش می‌کند، روی صحنه برود.

 

خودش به جام‌جم می‌گوید حتی در روزهای تمرین این نمایش‌ها، از ساعت پنج صبح تا شش بعدازظهر را در پروژه‌ای سینمایی مشغول بوده و سپس خودش را به تمرین نمایش می‌رسانده و تقریبا نمی‌خوابیده است. درباره حضور او در این دو نمایش، درباره پدرش جلیل فرجاد و همچنین نقش‌های تئاتری مونا خواهرش صحبت کرده‌ایم. این گفت‌وگو البته به گذشته‌های نسبتا دور هم می‌رود؛ نتیجه این بخش از گفت‌وگو را در تایم‌لاین انتهای گفت‌وگو می‌بینید.

نفت، مرز و «صبح یه روز لعنتی»

 

«صبح یه روز لعنتی» را هم دوست دارم. باید دقت کنیم که این نمایش، بی‌مکان و بی‌زمان است و قابل ارجاع به همه جا و همه وقت. این نقطه قوتش محسوب می‌شود. در سوریه و عراق، دعواها سر مرز است. نفت، مرزبندی‌ها را وسوسه‌انگیز کرده است. در این حال و هوا، این نمایش نیز درباره تمامیت ارضی و منافع ملی مربوط به آن حرف می‌زند. منتها آن‌قدر این روزها ترور می‌بینیم که این نمایش خواسته با سمبل توالت، این فاجعه را با زبانی تلطیف‌شده روایت کند. نیازی نیست که تئاتر، درد را دردناک‌تر کند. هنگام لبخندزدن، انفجار توالت و رفتن نور روی مادربزرگ، تلخ است. خیلی تلخ است، اما نیازی نیست تماشاگر را اذیت کنیم.

 

مساله «تیپ» و کاریکاتورهای احمق این جنگ

در جفت نمایش‌هایی که این روزها در آنها بازی می‌کنم، تیپ هستم. شخصیتم رئال نیست و بر پایه گروتسک است. «صبح یه روز لعنتی»، بدون میمیک، موجز، خلاصه‌شده و اغراق‌شده است. در این نمایش، که سرجوخه را بازی می‌کنم، سعی کردم او را کمی اهل زندگی کنم. با فضای نظامی،ادبیات و سینمای جنگ آشنا نبودم. فقط «غلاف تمام‌فلزی» استنلی کوبریک را دیدم و از سرجوخه‌اش ایده گرفتم. اما هم رویا افشار و هم کارگردان مخالف بودند که کمی روح به این تیپ افزوده شود. معتقد بودند باید تیپ بماند. جز نقش خانم افشار، بقیه کاراکترها، کاریکاتورهای احمق این جنگند؛ احمقِ کاریکاتوری، خالی از زندگی و احساس. حتی میمیک را هم مخالف بودند به صورتم بدهم. در شب دشنه‌ها هم همین است؛ تیپ، تیپ خاله‌های مجری تلویزیونی است.

 

جسارت در خلاقیت و «شب‌دشنه‌های بلند»

نمایش «شب‌دشنه‌های بلند» درباره نویسندگان و هنرمندان و حسادتشان به یکدیگر است؛ این‌که ما نمی‌توانیم پیشرفت همکارمان را ببینیم و پیشرفتمان را در بدبختی دیگران می‌خواهیم. اما این حس، حتی نبوغ را نفله می‌کند. در حالی که من اگر این حسادت را بپذیرم و بر این اساس روی خودم و توانایی‌هایم برای پیشرفت تمرکز کنم، این حسادت، کارساز خواهد بود، این‌که به جای فرافکنی، به خودسازی بپردازم. این نمایش می‌خواهد این را بگوید.

 

این‌که خودم را هر طور شده به این نمایش رساندم به این خاطر بود که علی شمس کارگردان جوان و خوش‌ایده‌ای بود. مدت‌ها دنبال چنین آدم‌هایی بودم که ایده‌های تازه داشته باشند. جوان‌ها در خرج خلاقیت، جسارت دارند. آنها رهاترند چون نمی‌ترسند که با گذشته‌شان مقایسه شوند.

 

اوفلیای مونا فرجاد را پیدا کن!

نمایش «هملت» به کارگردانی آرش دادگر را دیده بودم که دختری جنوبی، اوفلیایش را بازی می‌کرد. شبنم فرشادجو، مونا را برای اجرای دوم به جای آن دختر جنوبی پیشنهاد کرده بود. همه می‌گفتند نرو. من گفتم خودت را با کسی مقایسه نکن و برو بازی کن چون ۱۵ سال است داری تئاتر کار می‌کنی، برو و اوفلیای مونا فرجاد را پیدا کن. او این روزها هم همراه با گلاب آدینه در نمایش «شیرهای خان‌بابا سلطنه» روی صحنه است. همیشه امیدوارم اتفاق‌های خوبی برایش در تئاتر بیفتد.

 

ما دو تایی هم روی صحنه بوده‌ایم؛ سال ۹۱ شهره سلطانی، نمایشی را روی صحنه برد به نام «آخرین حکایت فرهاد» که مونا نقش اصلی بود و من نیز نامزد فرهاد را بازی می‌کردم. در یک صحنه من و مونا با همدیگر درد دل می‌کردیم، دوست برادرش بودم. ماجرایی را تعریف می‌کردم و گریه می‌کردیم. روزهایی که او پیشی می‌گرفت در گریه‌کردن، نیشگون می‌گرفتم که جلو نیفت تا من هم اشکم درآد، باید با هم شروع کنیم!

 

از عموخسرو تا رویا افشار؛ سوگواری روی صحنه

در همین مدت دیدم که چه فیلم‌ها، سریال‌ها و نمایش‌هایی به رویا افشار که در «صبح یه روز لعنتی» هم‌بازی هستیم، پیشنهاد می‌شود و ایشان به جوانب مختلف فکر می‌کند. شاید باورتان نشود اما او حتی تحقیق می‌کند که پول پروژه قرار است از کجا تامین شود. مادر ایشان در میانه اجرا فوت کردند. شب فوت مادرش، هر چه اصرار کردیم نمایش را تعطیل کنیم، قبول نکرد.

 

روز خاکسپاری هم تعطیلی را نپذیرفت. ما و تماشاگران اشک می‌ریختیم و ایشان با صلابت بازی می‌کرد. خسرو شکیبایی هم شب خاکسپاری مادرش روی صحنه رفته بود. ما بازیگرانی داریم که به خاطر یک قرار و شرکت در یک مراسم، نمایش را تعطیل می‌کنند و می‌گویند کار واجبی دارند. تئاتر، احترام دارد و باید آن را حفظ کرد. لذت برای ما در تئاتر خلاصه شده است تا آنجا‌ که حتی سوگواری‌هایمان هم روی صحنه است.

 

نمایش‌های خاطره‌انگیز مارال

ایوانف

نویسنده: آنتوان چخوف/کارگردان: اکبر زنجانپور

 

یکی از متخصصان روی صحنه‌بردن متون چخوف در ایران بی‌شک اکبر زنجانپور است؛ مارال فرجاد بسیار خوشحال است که توانسته چهارده سال پیش، یکی از بازیگران این نمایش باشد.

 

کمپیرک جادو

نویسنده و کارگردان: تاجبخش فناییان

به آرشیو روزنامه جام‌جم که مراجعه کنید، روز ۲۴ تیرماه ۱۳۸۱ گفت‌وگویی با فنائیان درباره این نمایش می‌خوانید؛ نمایشی بر اساس حکایتی از مثنوی معنوی مولانا.

 

باغ شب نمای ما

نویسنده: اکبر رادی

کارگردان: هادی مرزبان

یکی از خوش‌وقتی‌های فرجاد این بود که در اثری از اکبر رادی با هادی مرزبان روی صحنه برود. جلیل فرجاد شاه بود و مارال، عروسش.

 

آن شب که تورو زندانی بود

نویسنده: جروم لارنس و رابرت‌‌ادوین لی

کارگردان: مجید جعفری

در این نمایش مونا و مارال همراه پدرشان جلیل، رعنا همراه پدرش ابوالفضل پورعرب و بهادر همراه پدرش بهرام ابراهیمی روی صحنه رفتند.

 

 

 

jamejamonline.ir
  • 9
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش