حتی اگر نه به بازیهای ستاره اسکندری بلکه به دستاوردهای کارنامه بازیگری او نگاهی بیندازیم، تئاتر را مهمترین عرصهای میبینیم که او در آن ایفای نقش کرده است؛ این را دو تندیسی که او تاکنون در ادوار جشنواره بینالمللی تئاتر فجر به خانه برده ثابت میکند؛ بازیگری که کارگردانان بزرگی چون بهرام بیضایی و علی رفیعی ناظر بر بازیهایش بر صحنهها بودند.
جنس بازیگری اسکندری در تئاتر، همواره مورد توجه منتقدان و اهالی صحنه بوده است؛ از همان موقع که با بازیاش در «سعادت لرزان مردمان تیرهروز» در واپسین سال دهه هفتاد شمسی، چارهای جز اعطای تندیس برای هیأت داوران جشنواره فجر نگذاشت تا سال ۱۳۹۳ که بعد از مدتها دوباره به تئاتر بازگشت و این بار هم مورد توجه قرار گرفت.
از آن روز تاکنون، اسکندری سعی کرده در نمایشهایی روی صحنه برود که خطی جز جریان غالب تئاتر امروز ایران را دنبال میکنند. تازهترین مورد، مربوط به حضورش در نمایش «نفر دوم» است که این شبها در تماشاخانه ایرانشهر با بازی او روی صحنه است. ستاره اسکندری در گفتوگو با ایران از تئاتر و نمایش «نفر دوم» میگوید.
حرف حساب این نمایش به زعم شما چیست؟ تبعات جنگ، روابط عاشقانه شکستخورده یا چه؟
نمایش «نفر دوم»، روایت زندگی دو خواهر در جامعهای پرفراز و نشیب است؛ جامعهای که تکتک اتفاقاتش، در زندگی و بر روابط آنها تأثیر میگذارد. از این منظر در واقع «نفر دوم»، روایت چگونگی رسوخ تبعات اجتماعی رویدادها در چند دهه به داخل خانوادهها و خانههاست.
در بستر همین روایت، میبینیم که یک بازیگر زن، نقشهای مرد را بازی میکند. «نفر دوم» با این تمهید چه لایههای پنهانی میخواهد به نمایش اضافه کند؟
ابتدای اجرا توضیح داده میشود که مهین صدری که نویسنده و کارگردان این نمایش است، چگونه حضوری بهعنوان بازیگر در این اثر خواهد داشت. او مردهای غایب را بازی میکند که آنها از یک منظر در اثر حضور داشته باشند. خودش بهعنوان نویسنده و کارگردان این نقشها را بازی میکند که یک نگاه ناظر بر رویدادهای این نمایش باشد.
اتفاقاً از بیان و لحن او نیز پی میبریم که هیچ تلاشی برای بازی ندارد...
بله، او اساساً وارد بازیگری در این نمایش نمیشود. حضور او، بهعنوان یک ناظر از منظر مردان غایب است.
ساختار روایی این نمایش بهاصطلاح گاهشمارانه است. این گاهشمار زندگی شخصی نویسنده به نظر شما توانسته وجوه مشترک و عمومی با مخاطبش بیابد؟
من موافق نیستم که گاهشمار زندگی شخصی است. اینکه نویسنده خود در ابتدا میگوید برای من نویسندگی چیزی نیست جز توانایی به یادآوردن زخمها، میخواهد ما را وقتی همهمان تنهاییم و عادت به گفتن نداریم، دعوت کند به بیان دردها، بیان کردن حالا با هر عمق نگاهی. تسلط این نوع نگاه در زمانهای که ما ناچار از تأثیرپذیری از وقایع اجتماعی و سیاسی هستیم، مهم است. به طور مثال همین ناآرامیهای اخیر را ببینید... همین باعث شد، تئاتر چند روزی با سالنهای خالی مواجه باشد. میبینیم که تأثیر یک اتفاق در خیابان، به سالن تئاتر کشیده شد.
پس همه چیز تحت تأثیر جامعه است. این نگاه در این نمایش تازه است. از همینرو شاید برای تماشاچی آشناییزدایانه باشد و کمی تأمل او را بطلبد. طبعاً در روزگاری همه چیز را برای مخاطب قابل فهم کردهایم، کار ما با چنین نمایشی سخت است. ما پیش از اینها در تئاتر، با تماشاگر کنجکاوتری مواجه بودیم. حالا تماشاچی بیشتر شده اما این ارتقا متأسفانه فقط کمی بوده است. من بسیار دوست دارم درباره آثار نمایشی نقد نوشته شود؛ نقد با آنالیز و تحلیل و نه مبتنی بر دریافتهای شخصی و حسی. ما خودمان فیلمهای کیشلوفسکی را میدیدیم و چیزی هم نمیفهمیدیم اما کنجکاو بودیم و میخواندیم تا بفهمیم.
متأسفانه فضای مجازی ما را به سادهاندیشی و سطحینگری عادت داده و خبرهای تلگرامی و اینستاگرامی فرصت تعمق را از ما گرفته. انگار اگر تعمق کنیم از سرعت فزاینده تبادل اطلاعات عقب میمانیم. «نفر دوم» مخاطب خودش را جاهایی گنگ میکند و به تفکر وامیدارد و این برای من علامت خوبی است.
به ارتقای کمی تماشاگران تئاتر اشاره کردید. شما از آن دسته هستید که معتقدند تمهیدات جدید مثلاً تأسیس تئاترهای خصوصی و رویآوردن به چهرهها به هر حال برای رونقدادن به تئاتر مثبت است یا فکر میکنید برای کسب چنین رونقی باید ساز و کارهای دیگری اندیشید؟
من مخالف بروز و ظهور این فضاها و اتفاقات نیستم به شرطی که سمت و سو داشته باشد. تئاتر را برای جذب تماشاگر نباید ساده کرد یا به صرف کشاندن تماشاگر به سالن تن به چهرهها داد. اینها نشاندهنده غلبه اقتصاد بر تئاتر است. هر جا اقتصاد بر متن ماجرا غلبه کند معنا از بین میرود. از این تمهیدات باید برای غنیشدن هنر استفاده میکردیم نه برای به سطح بردن افکار. امروز میخواهیم تماشاگر را با خودمان همراه کنیم. نباید از تماشاگر بخواهیم به تئاتر بیاید تا با چهرهها سلفی بگیرد.
دست کم برای تئاتر قرار نبود این اتفاق بیفتد...
نه برای تئاتر و نه برای سینما، فراموش نکنید که ما سینمای تعمقگرا و فلسفی دهه شصت را پشت سر داریم؛ سینمایی پر از تفکر و اندیشه. کجاست الان آن سینما؟ در تلویزیون هم از فرازهای درخشانی چون «سربداران»، «هزاردستان» و «امام علی»، «نرگس»، «در پناه تو» و... خبری نیست. این درد، مشترک است و فقط تئاتر نیست که به آن مبتلاست.
پس از چند همکاری با الهام کُردا بهعنوان همبازی و با مهین صدری بهعنوان نویسنده و کارگردان، حالا میتوان شما را بهعنوان یک گروه در تئاتر امروز در نظر آورد؛ اتفاقی که در روزگار افول گروهها و ازبینرفتن ایده پیگرفتن تئاتر از طریق تیمها، میتواند سرآغاز دوبارهای باشد. چقدر به مداومت کار چنین گروهی امید دارید؟
امیدوارم که ادامه داشته باشد. آنقدر همه چیز سخت شده است که نمیشود پیشبینی کرد. روی چنین نکتهای حساب نمیکنم تا آسیب نبینم. از طرفی هم بهعنوان بازیگری که بیش از دو دهه است تئاتر کار میکند، حالا به جریانسازیهای بزرگتری فکر میکنم. از همین رو است که خانه فرهنگ مانا را تأسیس کردم تا از شخص خودم فراتر بروم. در مانا میخواهیم به نکاتی بپردازیم که در تئاتر ما گم شده؛ به همین آسیبهایی که حرفش را زدیم.
شما دو بار تندیس جشنواره تئاتر فجر را به خانه بردهاید. یکی برای «سعادت لرزان مردمان تیرهروز» سال ۱۳۷۹ و دیگری برای «همهوایی» سال ۱۳۹۳. این دو اثر در کارنامه تئاتریتان چه جایگاهی دارند؟
«سعادت لرزان...» را خیلی دوست دارم؛ نه فقط به خاطر تندیسی که برایش گرفتم، بهخاطر اینکه آنجا با علیرضا نادری آشنا شدم؛ نمایشنامهنویسی که صاحب منظر و باسواد است، کمیاب بود و حالا نایاب است. آشنا شدن با محسن علیخانی بهعنوان کارگردان آن اثر هم برایم مهم بود. علیخانی، کارگردانی عمیق و در کارش متخصص است. مثل شاگردیکردن نزد علی رفیعی و همکاری با بهرام بیضایی بزرگ، همکاری در «سعادت لرزان...» برایم اتفاق بزرگی بود. در «همهوایی» هم پس از سالها روی صحنه میآمدم و خیلی خوب بود.
حتماً یکی از بهترین نمرههای کارنامهتان مربوط به بازی در نمایش «شب هزار و یکم» نوشته و کار بهرام بیضایی است...
برای من «شب هزار و یکم» اتفاقی بزرگ و به یادماندنی بود. این نمایش برای من ماهیت زبان در اثر نمایشی را بازتعریف کرد. اینکه تاریخنگاران چگونه تاریخ را به نفع پیروزها ثبت میکنند بسیار تأملبرانگیز بود. این روزها چقدر جای بهرام بیضایی در تئاترمان خالی است و چه حیف.
تئاتر امروز به رئالیسم اجتماعی تن داده. بهنظر شما تسلط این ماجرا بر تئاتر ما به اقتضای پسند تماشاگر است یا استراتژی دیگری در کار است؟
بیش از اینکه فضای غالب تئاتر امروزمان را رئالیسم اجتماعی بدانم، فکر میکنم آثار را کمی بهروز و به همین فراخور دم دستی کردهایم. رئالیسم اجتماعی برای خودش ماجرایی پیچیده و بسیار مهم است مثل کارهایی که از علیرضا نادری دنبال کردهایم. در آثار رئال اجتماعیمان منظر وجود داشت، الان نیست. بههمین علت، نمایشهایمان تأثیری بر ما نمیگذارند. هر ماه بیش از صد نمایش بر صحنه داریم اما از مجموعش کمتر چیزی یادمان میماند.
همین است که حالا وقتی شما با من گفتوگو میکنید به نمایشهای ۲۰-۱۰ سال پیش بازمیگردید و در خاطرتان مانده؛ چون تأثیرگذار بودند. کجاست این ماندگاریها؟ من تک تک تصویرهای آثار علی رفیعی را در خاطر دارم حتی آن مبل بزرگ را در شازده احتجاب؛ چرا نتوانستهایم تکرارشان کنیم؟ اینها علامتهای خوبی نیست. به مصرف روی آوردهایم، قبلاً تئاتر را اینقدر مصرف نمیکردیم.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
مسئولیت انتخاب بازیگر در سریال «زندگی از نو» به کارگردانی علیمحمد قاسمی را برعهده دارم. مجموعهای تلویزیونی که از شبکه پنج سیما پخش خواهد شد.
با الهام احساس امنیت دارم
«نفر دوم»، دومین همکاری ستاره اسکندری با مهین صدری و الهام کُردا است. در نمایش پیشین که مهین صدری آن را نوشته بود، نخستین همکاری بین کُردا و اسکندری شکل گرفت. پس از «همهوایی»، دوباره دو بازیگر که جنس بازیشان به نوعی مکمل هم است، در «نفر دوم» همبازی شدهاند. از او درباره این همکاری میپرسم. اسکندری درباره ویژگیهای این همکاری میگوید: «جنس دغدغههای الهام کُردا به من نزدیک است. نوع حضور و تلاشش در تمرینها و اجرا برای من آشناست و از همین رو با الهام در کار احساس امنیت دارم».
صابر محمدی
- 10
- 5