یکشنبه ۰۴ آذر ۱۴۰۳
۱۱:۱۷ - ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۵۷۰۶
تئاتر شهر

«دو روایت از شکسپیر» به روایت اصغر نوری

نمایش دو روایت از شکسپیر,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

نمایش «دو روایت از شکسپیر» به نویسندگی و کارگردانی «اصغر نوری» در اردیبهشت و خرداد ۹۷ در تماشاخانه سنگلج در حال اجراست.

 

نمایش دارای دو اپیزود است که اپیزود اول با عنوان «اتللو به روایت یاگو» و اپیزود دوم با عنوان «هملت به روایت هوراشیو» به هم پیوند می‌خورند. گرچه این پیوند جای بحث بسیار دارد.

 

در شروع نمایش که با ورود تماشاگران آغاز می‌شود، یاگو با بازی اصغر نوری را می‌بینیم که لبه صحنه سمت چپ (از سوی تماشاگران) نشسته است و سه‌تار می‌نوازد. نور موضعی او را نشان می‌دهد. در سمت راست صحنه کُپه‌ای از پارچه‌های رنگی روی زمین روی هم تلنبار شده‌اند. در وسط صحنه یک چهارپایه قرار دارد و در انتهای صحنه یک پرده سیاه با پارچه‌های رنگی به هم دوخته شده ، پوشیده شده است که به نظر می‌رسد از جنس پارچه‌هایی است که روی هم تلنبارند. یاگو در حین نشستن تماشاگران در جایگاه‌هایشان سه‌تار می‌نوازد – که البته حرفه‌ای به نظر نمی‌رسد- و با رفتن نور تماشاگران اجرا آغاز می‌شود.

 

یاگو شروع به روایتِ تحت‌تأثیر قراردادن اتللو می‌کند و اینکه چگونه رفته‌رفته درون او نفوذ کرده تا سرانجام او و دزدمونا را به کام مرگ بکشاند. با شروع روایتِ یاگو، دزدمونا از زیر انبوه پارچه‌ها بیرون می‌آید و درحالی‌که به‌شدت نفس‌نفس می‌زند و احساسی از خفگی را لابه‌لای دیالوگ‌هایش به نمایش می‌گذارد، شروع به روایت کشته‌شدنش توسط اتللو می‌کند. اتفاقی که می‌افتد به این صورت است که دزدمونا لحظه‌ای شروع به روایت می‌کند که نمی‌داند اتللو چرا او را کشته است. درحالی‌که یاگو از سرانجامِ همه، به‌ویژه خودش (که بعد می‌فهمیم مرده است) باخبر است.

 

در جاهایی بازیگران طوری روایتشان را پیش می‌برند که گویی روی صحنه با خود تنها هستند و روایت را برای تماشاگران بازگو می‌کنند و در جاهایی، مثلا هنگامی که دزدمونا از یاگو می‌خواهد که با اتللو حرف بزند و دلیل شک او را بپرسد با هم گفت‌وگو دارند. این اپیزود که با اعدام یاگو روی چهارپایه تمام می‌شود یک ربع زمان دارد و به طریقی می‌توان گفت که می‌تواند مقدمه‌ای برای اپیزود بعد (یا شاید هم نویسنده این‌طور می‌خواسته است) باشد. در این اپیزود یاگو و دزدمونا هر دو مرده‌اند و این روح‌هایشان است که برای ما روایت را بازگو می‌کنند.

 

یاگو از ابتدا به همه اتفاقات آگاه است، اما دزدمونا در زمانی به‌سر می‌برد که انگار روحش از زیر دستمال‌های بی‌شماری که زیر آنها خفته است ناگهان برمی‌خیزد و در جست‌وجوی دستمال گمشده‌اش یا بهتر بگوییم حقیقت ماجرا و علت کشته‌شدنش است. زمان دزدمونا با زمان یاگو قرابت ندارد، زیرا دزدمونا بعد از مرگ هنوز به دنبال حقیقت است و در انتها پی می‌برد که همه ماجرا به علت حسادت یاگو به اتللو بوده است.

 

در صورتی که یاگو به همه ماجرا آگاه است و بی‌خیال است و به نظر می‌رسد از کاری که کرده خرسند، اگر نگوییم، پشیمانی‌ای ندارد. سه‌تار یاگو که اشاره می‌کند آن را با شمشیرش عوض کرده و تازه سه ‌روز است که مشغول یادگیری است – و این یعنی سه روز است که از مرگش می‌گذرد- موسیقی متن این اپیزود است و نوای غم‌انگیز سه‌تار و بازی احساساتی دزدمونا و نور آبی که در انتها و لحظه کشف حقیقت توسط دزدمونا صحنه را پر می‌کند، همگی حال‌و‌هوایی رمانتیک ایجاد می‌کنند که البته در لحظاتی بسیار کوتاه این حال‌وهوا توسط جمله‌ای طنز‌آمیز و امروزی  از سوی بازیگران شکسته می‌شود.

 

اما درست بعد از این اپیزود وارد فضایی تازه می‌شویم. با آمدن دوباره نور، بازیگر نقش دزدمونا با لباسی تازه بر تن به‌همراه یک مرد و یک چمدان بزرگ در دست وارد می‌شوند. دو شخص دیگر در انتهای سمت چپ صحنه روی صندلی نشسته‌اند که نوازنده گیتار و تنبک هستند. پارچه‌های دزدمونا از روی زمین برداشته شده‌اند. بازیگران چمدان را در انتهای صحنه باز می‌کنند و وسایلی را از درون آن درآورده و روی زمین می‌چینند؛

 

وسایلی از قبیل تاج پادشاهی، یک تسبیح بزرگ، پارچه‌ای سیاه‌رنگ، کلاه و شال سرخ زنانه و از این قبیل وسایل. بلافاصله متوجه می‌شویم که آن دو نقالانی دوره‌گرد هستند. جلوی صحنه می‌آیند و بازیگر مرد خود را هوراشیو و بازیگر زن خود را دزدمونا معرفی می‌کند و به تماشاگران اعلام می‌کنند که می‌خواهند قصه هملت را برای آنها تعریف کنند. آن دو، روایت هملت را به بیانی کمیک و به شیوه نقل روایت بیان می‌کنند.

 

آن دو مانند نقالان به شیوه بازی‌دربازی نقش کاراکتر‌ها را بازی می‌کنند و با استفاده از وسایل خود کاراکتر‌ها را مشخص می‌کنند؛ برای مثال هملت با تسبیح بزرگ شناخته می‌شود و افیلیا با کلاه زنانه و شال سرخ‌رنگ و کلادیوس با تاج. این اپیزود که زمانی حدودا سه‌برابر اپیزود اول دارد، داری فضایی مستقل از اپیزود اول است.

 

از تکنیک‌های نمایش ایرانی از قبیل نقالی، نوحه‌خوانی، پرده‌خوانی و تعزیه برای اجرای هملت به شیوه‌ای ایرانی استفاده شده است و همه روایت هملت را آن دو بیان می‌کنند؛ اما باید بپرسیم هوراشیو که تنها بازمانده داستان هملت است و طبق وصیت هملت به شهرهای گوناگون سفر می‌کند و ماجرا را برای عوام بازگو می‌کند، چه پیوندی با دزدمونای روایت یاگو دارد. هوراشیو در پایان اشاره می‌کند که هملت در لحظه مرگش به هوراشیو گفته است که دختر زیبایی به نام دزدمونا در دربار زندگی می‌کند و هوراشیو می‌تواند با او آشنا شود؛

 

اما به نظر می‌رسد این منطقی بی‌اساس برای پیوند دو اپیزود کاملا متفاوت از دو تراژدی بزرگ شکسپیر باشد. هرچند پرده شمایلی که در انتهای صحنه گویی با تکه‌های دستمال‌های دزدمونا که به هم دوخته شده‌اند، پوشیده شده، ما را به پیوندی نمادین با اپیزود قبل نزدیک می‌کند؛ اما باز هم به نظر نمی‌رسد که وجود این علائم و نشانه‌ها برای منطق روایی میان این دو اثر ما را یاری رسانند. اپیزود اول زمانی حدود یک‌چهارم نمایش را دارد و با توجه به سبک اجرائی کاملا متفاوت، به نظر نمی‌رسد مقدمه‌ای درخور اپیزود بعدی باشد. آیا بهتر نیست در آثار اپیزودیک ارتباطاتی از لحاظ محتوایی یا شکلی یا به لحاظ زمان اجرائی وجود داشته باشد؟

 

به‌عنوان مثال اصغر نوری می‌توانست اپیزود‌هایی کوتاه از چند نمایش‌نامه شکسپیر را به سیاق روایت اول به اجرا دربیاورد یا زمان روایت اول می‌توانست با روایت دوم برابر باشد و از لحاظ شکلی و اجرائی هر دو روایت با هم پیوند برقرار کنند و اینکه حال با این پیوند‌ها ما می‌توانستیم روایت دیگری داشته باشیم که روایت هوراشیو و دزدمونا باشد. در میان این روایاتی که بیان می‌شوند، تکلیف روایت هوراشیو و دزدمونا که به نظر می‌رسد با هم رابطه دارند، چیست؟ در اپیزود دوم هوراشیو و دزدمونا به شیوه بازی در بازی نمایش هملت را به اجرا درمی‌آورند؛ اما هنگامی که به نقش‌های اصلی و اولیه خود باز‌می‌گردند، ما وارد قصه خود آن دو نمی‌شویم و گسست پیوند میان آن دو و منطقی‌نبودن کنار هم بودن‌شان در اینجا بسیار پررنگ دیده می‌شود.

 

گویی ارتباط میان هوراشیو و دزدمونا در حد یک ایده باقی می‌ماند. جا دارد اشاره کنیم هنگامی که بازیگران وارد نقش‌های دیگری می‌شوند، در بعضی نقش‌ها وارد قالبی تازه می‌شوند و از خودشان فاصله می‌گیرند و نقشی دیگر را بازی می‌کنند و در بعضی نقش‌های دیگر همانی که هستند، باقی می‌مانند و باعث به‌هم‌ریختگی شکلی و سردرگمی و بلاتکلیفی می‌شوند. به‌این‌ترتیب بازیگران در تکنیک بازی در بازی خود از نظم و قرارداد دقیقی پیروی نمی‌کنند. دیگر ایده‌ها از‌جمله دعوت از تماشاگران برای ایفای نقش‌های کاراکتر‌ها و فاصله‌گرفتن بازیگر‌ها از نقش‌های‌شان و صحبت با کارگردان که این بار اصغر نوری به‌عنوان کارگردان اجرا و نه یاگو به روی صحنه می‌آید و نیز در انتهای نمایش وارد‌شدن دو بازیگر در میان تماشاگران و درخواست پول‌ کردن از آنها –که تماشاگران نیز بی‌دریغ پول را پرداخت می‌کنند- ایده‌هایی جالب و نه البته بکر و تازه بودند که درون قالب کلی نمایش می‌گنجیدند.

 

به طور کلی نمایش «دو روایت از شکسپیر» اجرائی دوست‌داشتنی از اصغر نوری و گروهش است که البته در جشنواره‌های «شکسپیر فرانسه» و «بونته بونه آلمان» به اجرا در‌آمده است. می‌توان استفاده از الگوهای روایی نمایش‌های سنتی ایرانی برای اجرای تراژدی‌های شکسپیر را نقطه قوت این اجرا دانست. با‌این‌حال به نظر نمی‌رسد این اجرا اثری اپیزودیک باشد. به نظر می‌رسد اپیزود دوم یعنی «هملت به روایت هوراشیو» می‌تواند به‌تنهایی اجرائی کامل باشد و حذف و نادیده‌گرفتن اپیزود اول و همچنین حضور بی‌تأثیر دزدمونا در کنار هوراشیو، لطمه‌ای به اثر وارد نکند.

 

sharghdaily.ir
  • 19
  • 2
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش