پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۰:۳۶ - ۱۵ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۳۰۹۶
رادیو و تلویزیون

کارگردان «شکوه يک زندگی»:

سريال «پايتخت» لهجه ما را مسخره کرده است!

سریال شکوه يک زندگی,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

به گزارش خبرگزاری صبا، سريال «شکوه يک زندگی» به کارگرداني رضا بهشتي و تهيه‌کنندگي اميرعباس کني درباره همسران شهدا و جاويدالاثرهايي است که با استقامت و اميدواري براي رسيدن خبر و نشانه‌اي از عزيزانشان، سال‌ها به تنهايي بار زندگي خود و فرزندانشان را به دوش کشيدند و شکوه يک زندگي را به نمايش گذاشتند .»صبا «با کارگردان اين مجموعه گفت‌وگويي داشته است که در ادامه مي‌خوانيد:

 

طرح و ايده سريال «شکوه يک زندگي« توسط چه کسی و چگونه مطرح شد؟

«شکوه يک زندگي» سابقه‌اي مربوط به چهار سال پيش دارد. اميرعباس کني تهيه‌کننده اين سريال طرحي را داشت که شعله شريعتي بر اساس زندگي همسر يک شهيد مفقود‌الاثر در يکي از روستاهاي اردبيل در چند سيناپس نوشته بود، اما بنا به دلايلي از جمله پروداکشن‌هاي زياد، هزينه بالا و يا موارد ديگر اين کار ساخته نشد.

 

بعد از گذشت سه سال شبکه دو که قرار بود اين کار را انجام بدهد دوباره پيگير ساخت سريال شد و پيشنهاد داد که فيلمنامه را تغيير دهيم. همچنين گفتند که شخصيت اصلي داستان واقعي نباشد که خانم اشرفي‌زاده و خانم عليان شروع به نوشتن طرحي جديد کردند.

 

پس از آن طرح اين سريال که در حد سيناپس بود از طريق اميرعباس کني به من پيشنهاد شد. روال قبلي فيلمنامه به اين صورت بود که داستان از سال ۱۳۶۲ آغاز مي‌شد و به سال‌هاي قبل فلاش بک مي‌خورد اما اين رويه چندان گويا نبود و امکان داشت بيننده خيلي با آن همراه نشود. از اين رو گفت‌وگويي با مدير شبکه و همچنين آقاي صباح داشتيم و به اين نتيجه رسيديم که داستان از ابتدا و از نوجواني نارگل و يحيي شروع شود.

 

من نيز احساس کردم با اين کار مخاطب بيشتر درگير شخصيت‌ها مي‌شود و با آن‌ها هم‌ذات‌پنداري مي‌کند. بنابراين خانم اشرف‌زاده و همکارانشان بر اساس پيشنهادي که مطرح شده بود داستان را به اين شکل پيش بردند. البته تغيير فيلمنامه و آماده شدنش زمان زيادي برد به گونه‌اي که قرار بود ما اوايل آذر کار را کليد بزنيم اما مقدور نشد و اواخر آذر کارمان را شروع کرديم. ضمن اين‌که داستان بر اساس زندگي شخص خاصي هم نوشته نشد و فيلمنامه‌اي که در اردبيل بود به مازندران آمد.

 

گفتيد که شخصيت داستان واقعي نيست، يعني بر اساس تخيلات نويسنده روي کاغذ آمده است؟

ممکن است بر اساس تحقيقاتي که انجام شده از زندگي همسران شهيد يا مفقودالاثر الهام گرفته باشد ولي زندگي شخصيت خاصي نيست و بخش اعظم آن تخيل است.

 

نام اين سريال در ابتدا «شکوه يک زندگي» بود و بعد به نام «يحيي» تغيير کرد و در زمان پخش دوباره با عنوان «شکوه يک زندگي» روي آنتن رفت. پروسه تغيير نام چه دليلي داشت؟

همه اين‌ها تصميمات تلويزيون بود. من هم اسم «شکوه يک زندگي» را بيشتر دوست داشتم چون به نام بهتري نرسيده بوديم. البته چند پيشنهاد مطرح شد که يکي از آن‌ها «يحيي» بود، اما «شکوه يک زندگي» ديگر جا افتاده بود، چون ما با همين نام کار را آغاز کرديم. تلويزيون تصميم گرفت که اسم «يحيي» بهتر است ما نيز اسم سريال را به همين نام تغيير داديم اما در دقايق آخر تلويزيون پيشنهاد داد که با همان نام قبلي کار را پخش کنيم.

 

چرا شمال کشور را براي اين مجموعه انتخاب کرديد؟

من با يک طرح از پيش نوشته شده رو‌به‌رو بودم که در فضاي شمال کشور نوشته شده بود و فقط بايد انتخاب مي‌کرديم که در مازندران باشيم يا گيلان. در بازبيني‌هاي لوکيشن هم به مازندران و هم گيلان رفتيم و فضايي که مورد نظرم بود را در جنگل‌ها و فضاي اطراف بهشهر ديدم. کارکردن و اقامت در آن‌جا خيلي سخت بود و نمي‌توانستيم در شهر هتل بگيريم زيرا فاصله هتل با محل تصويربرداري بسيار زياد بود، بنابراين مجبور شديم در بهترين جايي که نزديک همان روستاها بود اقامت کنيم.

 

شرايط سختي بود البته امکانات زيادي از سوي تهيه‌کننده فراهم شد و بچه‌ها در مواقع استراحت راحت بودند اما در طول کار سختي‌هاي زيادي را متحمل شدند، به اين دليل که تصويربرداري در فصل زمستان بود و بايد هم در فصل زمستان ضبط مي‌کرديم چون يحيي در عمليات خيبر مفقود مي‌شود و عمليات خيبر هم در اسفند سال ۶۲ اتفاق افتاده است.

 

البته اين فضا به قصه ما کمک مي‌کرد چون قصه در تاريخ معاصر رخ داده و رسيدن به يک فضاسازي براي اثر تاريخ معاصر سخت است کار در در فضاي روستايي بکر و دست نخورده راحت‌تر مي‌شود. از طرفي هم خوشحال بودم که ما يک کار آپارتماني انجام نمي‌دهيم بلکه کاري انجام مي‌دهيم که تصاويرش براي مخاطب چشم‌نواز است و او مي‌تواند مناظر قشنگي را ببيند.

 

لهجه بازيگران در اين سريال بسيار مورد انتقاد واقع شده، براي بيان درست از کارشناس لهجه و گويش کمک نگرفتيد؟

ما مشاور لهجه شمالي و لهجه جنوبي داشتيم؛ چون نارگل به جنوب هم سفر مي‌کند. اما من به بازيگراني که نتوانستند لهجه بگيرند خيلي اصرار نکردم و سعي کرديم در قصه تغييراتي بدهيم و بگوييم کساني که لهجه ندارند اهل شمال کشور نيستند و اصالتا به جاي ديگري تعلق دارند. ما بازيگراني داشتيم که هر چقدر مشاور لهجه با آن‌ها کار مي‌کرد نمي‌توانستند لهجه را ادا کنند.

 

بيتا سحرخيز به آن لهجه خيلي نزديک شده بود و ما نيز نارگل را با همان لهجه نگه‌ داشتيم، اما شخصيت‌هايي مثل شهروز و شهلا در واقع اهل شمال نبودند و فقط در آن‌جا زندگي مي‌کردند. چون اين امکان براي عبدالرضا اکبري هم پيش نيامد تا بتواند به گويش شمالي صحبت کند پدر نارگل را هم اين ‌گونه تعريف کرديم که اهل سمنان بوده و اصلا مازندراني نبوده است. در اين باره حتي با ساقي زينتي هم تمرين کرديم اما موفق نشديم.

 

اغلب مخاطبان لهجه مازندراني را با سريال «پايتخت» شناختند و در پس‌زمينه ذهنشان يک گويش طنز آلود است اما وقتي که نارگل حرف مي‌زند اين ذهنيت را ايجاد مي‌کند که او يک کاراکتر جدي است و اين کمي براي مخاطبان غير قابل درک است.

 

اين مساله‌اي است که مازندارني‌ها را هم آزار مي‌دهد؛ زماني که ما با بازيگران محلي کار مي‌کرديم اکثرا موضع مي‌گرفتند که با لهجه صحبت نکنيم؛ وقتي دليلش را پرسيديم ‌گفتند که سريال «پايتخت» لهجه ما را مسخره کرده است در حالي که لهجه ما به اين شکل نيست و اين موضوع برايشان بسيار ناراحت‌کننده بود.

 

البته که من چنين باوري ندارم اما آن‌ها همين فکر را مي‌کردند و از اين قضيه دل‌چرکين بودند. ما سعي کرديم درباره بازيگراني که نمي‌توانستند لهجه بگيرند سخت نگيريم زيرا اگر آن‌ها را مجبور مي‌کرديم ممکن بود لهجه‌شان به سمت لهجه‌ بازيگران «پايتخت» برود، به همين دليل فکر کردم شخصيت‌هايي که نمي‌توانند شمالي صحبت کنند را به گونه‌اي تعريف کنيم که اهل آن‌جا نيستند.

 

از گويش بيتا سحرخيز در کار راضي هستيد؟

بد نيست، محلي‌ها‌يي هم که آن‌جا بودند مي‌گفتند که او درست صحبت مي‌کند. ما از همان اول تصميم داشتيم که بازيگران فقط ته‌لهجه داشته باشند زيرا اگر قرار بود آن‌ها با زبان روستايي مازندراني صحبت کنند بيننده اصلا متوجه نمي‌شد و اين براي سريالي که از شبکه سراسري پخش مي‌شود نکته مثبتي نبود. ما فقط مي‌خواسيتم به يک آواي مازندراني برسيم نه اين‌که عينا بيان مازندراني داشته باشيم. اما خوشبختانه تا به حال از سمت مازندراني‌ها بازخورد بدي به خاطر گويش نداشته‌ايم.

 

در مدتي که سريال پخش شده است چه بازخوردهايي از مخاطبان گرفته‌ايد؟

بازخوردهايي که تا به الان گرفته‌ايم تا حدي براي خودم هم عجيب بوده است چون تقريبا تا ۷۰ درصد مثبت بوده‌اند.چنين توقعي را نداشتم زيرا ما اين سريال‌ را با زمان و بودجه محدود ساختيم. همچنين فرصت کمي براي کار کردن روي فيلمنامه داشتيم و اين فيلمنامه مي‌توانست قوام بيشتري پيدا کند. ما همه اين مشکلات را مي‌دانستيم اما تمام تلاشمان را کرديم. راجع به بازي‌ها هم بايد بگويم که واقعا راضي هستم و به نظرم خوب جا افتاده است.

 

شايد اگر طبق فيلمنامه اوليه به صورت فلاش‌بک پيش‌ مي‌رفتيم مخاطب نمي‌توانست با کار ارتباط برقرار کند، اما الان برايش مهم است که چه اتفاقي مي‌افتد و شهلا و شهروز چه خواهند کرد. اين تعليق‌ها ميان کاراکتر‌هاي قصه تقسيم و بيننده هم با آن‌ها همراه شده است.

 

يعني علاوه بر اين که ما سختي‌هاي زندگي زني که همسرش به جبهه رفته و مفقود شده را دنبال مي‌کنيم، يک سري داستانک‌هايي را هم مي‌بينيم که سختي زندگي اين کاراکتر را بيشتر مي‌کنند، مثل سايه يک مرد ديگر که در زندگي‌ نارگل افتاده و تا آخر هم با او هست. اما موضوع فقط ديدن سختي‌هاي زندگي نارگل نيست و در واقع در کنارش يک درام شکل گرفته که بيننده را کنجکاو مي‌کند.

 

در شخصيت‌پردازي و بازي گرفتن از بازيگران چقدر سعي کرديد دقيقا بر اساس همان شخصيت و کاراکتري که در فيلمنامه وجود دارد پيش برويد؟ و چقدر دست بازيگران را باز گذاشتيد تا براي ايفاي نقش خود خلاقيت داشته باشند؟

در وهله اول کارگردان برداشت خودش را از شخصيت‌ها و قصه دارد و بعد هم يک سري بازنويسي‌ها را اعمال مي‌کند. معمولا کارگردانان به خاطر اين‌که به اجراي آن چيزي که در ذهنشان است و به آن فکر مي‌کنند نزديک شوند تغييراتي را در روال قصه و در شخصيت‌پردازي‌ها انجام مي‌دهند.

 

من نيز از اين قضيه مستثني نيستم و اکثر کارهايي که کارگرداني کردم را خودم نوشتم و بيشتر دوست دارم بر اساس سبک و سياق خودم به داستان و شخصيت‌ها بپردازم. اين شخصيت‌ها را نويسنده طراحي کرده است اما هر کارگرداني يک آني از شخصيت و کاراکتر اصلي داستان مي‌گيرد و آن را پررنگ مي‌کند که من هم سعي کردم همين کار را انجام بدهم.

 

در ارتباط با باز گذاشتن دست بازيگران بايد توضيح دهم که ما قبل از شروع توليد يا در حين توليد در صحبت‌هايي که با همه بازيگران داشتيم، شخصيت‌ها را تحليل کرديم و اکثر بازيگران ما به شخصيت‌هايي که در ذهن من وجود داشت نزديک بودند.

 

اگر هم جايي احساس کرديم نياز است بيشتر صحبت کنيم در حين ضبط اين کار را انجام داديم. اگر بازيگران هم براي بهتر شدن شخصيت ايده‌اي داشتند من کاملا مي‌پذيرفتم. در واقع زماني که متوجه مي‌شدم بازيگر نقشش را باور کرده و پذيرفته است، به راحتي دستش را باز مي‌گذاشتم چون مي‌دانستم که او مي‌تواند بيش از آنچه که کارگردان در ذهن داشته کمک کند. اين که بازيگر در همان خط مشخصي که کارگردان تعريف کرده از خودش خلاقيت نشان دهد خوب است.

 

اين‌که مي‌گوييد بازيگران همان‌هايي هستند که در ذهن‌ شما بوده‌اند در خصوص همه بازيگران صدق مي‌کند؟

بعضي‌ها هستند اما بعضي‌ها نه. گاهي اوقات چاره‌اي نداريم چون کار به توليد نزديک شده و ما هنوز بازيگر مورد نظرمان را پيدا نکرده‌ايم، بنابراين مجبوريم نزديک‌ترين گزينه را انتخاب کنيم. حدود ۷۰ درصد بازيگراني که ما انتخاب کرده‌ايم به نقش‌هايشان مي‌خورند. البته بايد مخاطبان هم راجع به اين موضوع نظر بدهند.

 

تصميم نداشتيد يک بازيگر چهره يا ستاره را براي کاراکتر اصلي در نظر بگيريد؟

من فکر مي‌کنم بيتا سحرخير با چهره معصومي که در اين قصه دارد و لهجه‌اي که ادا مي‌کند توانسته اين شيريني و مظلوميت را به شخصيت نارگل بدهد. ما انتخاب‌هاي زيادي داشتيم اما در نهايت به بيتا سحرخيز رسيديم و من از اين انتخاب راضي هستم و فکر مي‌کنم جواب داده است.

 

اگر هم منظورتان از بازيگران ستاره يا چهره بازيگران سينما هستند بايد بگويم آن‌ها اغلب مايل نيستند در تلويزيون کار کنند، از طرفي هم معلوم نبود آن بازيگر خيلي حرفه‌اي و ستاره مي‌توانست اين نقش را خوب از آب در بياورد يا نه. در مجموع به نظرم اين شخصيت با بازي بيتا سحرخيز جا افتاده است.

 

اکرم رضايي ثاني

 

 

  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش