به گزارش ایلنا، حسین دهباشی در ابتدای این گفتگو درباره چرخشها و مواضع متغیر خود گفت: حسین دهباشی در بین منتقدانش به شخصی معروف است که هم به نعل میزند و هم به میخ، او دچار چرخشهای متناوب ایدئولوژیک است، رصد کردن دستگاهِ اصولی و معرفتی او کارِ سختی است، چقدر این نگاهِ منتقدان عادلانه است؟
حسین دهباشی با بیان اینکه این چالشی است که به درستی اگر شخص نتواند از آن خارج شود به ضدخودش تبدیل میشود و از این جهت منتقدان من کاملاً حق دارند، گفت: اگر شما از من توقع یک فعال سیاسی داشته باشید همواره باید انتظار داشته باشید که در یک هارمونی من با آن جناحی که در فعالیت سیاسی من نزدیک است همدلی بکنم؛ اما من روشنفکرم.
این مستتندساز با بیان اینکه در جریانات سیاسی و فرهنگی کشور نقش یک داور را دارد، گفت: وقتی داور هستید هرکس توپ را به اُوت میزند به ضررش سود میزنید تفاوتی ندارد که چند دقیقه قبل به نفع تیم مقابل یا به ضرر تیم مقابل سوت زدید، اما اگر بازیکن باشید، حتی اگر دستتانبه توپ خورده باشد، دست رقیبتان به توپ نخورده باشد، باید به گونهای رفتار کنید که به ضرر تیم مقابل باشد ولو اینکه در دلِ خودتان بپندارید که حق با شما نیست.
وی در پاسخ به این سوال که مدتی به یک دستگاهِ سیاسی خاص تعلق داشته و خیلی سخت است که یک شبِ بگوید من دیگر فعال سیاسی نیستم و روشنفکر شدم، گفت: ببینید این دو با هم قابل جمع است، شما در یک مقطعی احساس میکنید که یک نفر کارِ درستی را انجام میدهد و با او همدلی میکنید، میگذرد و احساس میکنید دربعضی از موارد با او همدلی ندارید، مسیرتان را هم عوض میکنید؛ نکتهای که گفتید خیلی مهم است، در مسیرِ زمان با گذشتِ فعالیتها به تدریج اعتبارِ روشنفکری کسب میشود اما از یک جایی باید شروع شود، با یک جام-کات به قول شما تلویزیونیها، این احساس نمیشود.
دهباشی با اشاره به ساخت مستند انتخاباتی برای دکتر روحانی در سال ۹۲ گفت: من از ساختنِ فیلم انتخاباتی آقای روحانی یا نوشتنِ نطقهای انتخاباتی یا ساختنِ کلیدواژههایی برای ایشان حیاتم شروع نشده، حیاتِ من از روایت فتح به عنوان تاریخنگار شروع شده است، حیاتِ من از برنامهسازِ تلویزیونی در تلویزیون شروع شده است، بنابراین شما میتوانید از من بپرسید که چطور یک روایت ِفتحی حاضر است برای آقای روحانی فیلم بسازد؟ چطور کسی که جزء موسسین شبکۀالعالم بوده حاضر است کار دیگری انجام بدهد؟ که این همان نقش داوری را دارد.
این مستدساز و تاریخ پژوه گفت: آن چیزی که در قالب روشنفکری یا در قالب مصلحِ اجتماعی از آن صحبت میکنیم در تمام این سالها در وجودِ نسل من وجود داشته، فرضاً میخواهم بگویم مرتضی آوینی، اگر لازم میشده داوری جشنواره فجر را هم قبول میکرده، اما در عین حال از سیاستهای سینمایی ایراد میگرفته و اگر لازم میشده کاندیدای نمایندگی مجلس هم میشده، مرتضی آوینی به جبهه میرود اما در عین حال منتقدِ سیاستهای سیاسی یا فرهنگی ِدورۀ خودش هم است، این نادرست است که ما اگر شخص در حوزۀ فرهنگی و اندیشه فعالیت میکند، او را گوشۀ رینگ بگذاریم و بگوییم چون شما این صحبت را میکنید هرگز نباید فعالیت سیاسی داشته باشید.
این مستندساز در ادامه گفت: چگونه آن نقدهای تند آوینی را در مورد سینمای ایران که با نام مستعارِ فرهاد گلزار نوشته میشد را میگذارید در کنار نقدِ حامیانهش از فیلم عروس؟ چگونه آوینیِ روایت فتح را جمع میبندید با آوینیِ منتشرکننده و تالیفکنندۀ کتابِ همیشه استاد برای هیچکاک؟ از نظر بسیاری در زمان خود آوینی همینها قابل جمع نبود. آن چیزی که واقعیت است این است که آوینی در بالاترین سطوحِ مدیریتِ فرهنگی کشور خودش را عرضه کرده است، آوینی حاضر شده شبکۀ تلویزیونی خصوصی راه بیندازد، آوینی حاضر شده معاونت سینمایی وزارت ارشاد را قبول کند، زمینِ بازی که برای آوینی وجود داشته تلاش کردن برای عرضۀبیشترِ خودش و تاثیرگذاری در حوزهای که بلد بوده است.
وی در پاسخ به سوالی با این مضمون که؛ بعد از دولت آقای روحانی مسئولیتی در کیش قبول میکنید، شما عضو هیات مدیره منطقه آزاد کیش میشوید، روشنفکری حوزۀ عمومی کسی که خودش را با آوینی مقایسه میکند کجا و کسی که مسئولیتی در کیش قبول می-کند کجا، گفت: من خیلی به آقای ترکان اصرار کردم مسئولیتی در هیچ کدام از مناطق نداشته باشم، تصور ایشان این بود که من به عنوان یک آدم فرهنگی آن چیزی که در مناطق آزاد به عنوان نگاهِ توسعۀ انسانمحور باید داشته باشد و ندارد را میتوانم تزریق بکنم و البته نادرست بود. نمیگویم نگاهِ آقای ترکان نادرست بود من آدمی نبودم که چنین توانایی را داشته باشم.
وی درباره نقش خود در عرصه سیاسی گفت: در عرصه سیاست خارجی من همدلیِ بسیار زیادی داریم با اصولگرایان به لحاظ نظری و در زمینۀ آزادیهای فردی و مسائل اجتماعی نظر من به لحاظ نظری، کاری به صدق رفتار ندارم به لحاظ تئوری و نظری عرض میکنم به اصلاحطلبان بسیار نزدیکتر هستم این اصلاً خوشایند نیست که آدم تنها باشد اما وقتی چنین تصمیمی را گرفتید ناخودآگاه تنها میشوید و دردِ تنهایی دردِ کمی نیست.
دهباشی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: این تنهایی خودخواسته است، یعنی در این تنهایی من ترجیح میدهم که خودم باشم. یک مثال دیگری را بگویم، من در عین حال که به لحاظ نظری فعال هستم در حد خودم، در اندازۀ خودم اما به تعبیر خیلی افراد سودای قدرت هم دارم و حاضر شدم آرای بسیار کمی را داشته باشم، اما در لیستها نروم ولو اینکه با آرای بسیار خُردکننده و تحقیرآمیزی از انتخابات خارج شوم.
وی افزود: فکر میکنم که این مقدماتِ یک راهی است که شاید زمانی پیموده شود، پیدا کردن یک جریان سوم. ما در سالهای بعد از انقلاب جریانهای سومی داشتیم که به نظرم به قدرت هم رسیدند، اگرچه ناموفق بودند شاخصترینش آقای احمدینژاد، آقای احمدینژاد جریان سوم است نه اصولگرا بود و نه اصلاحطلب و اتفاقاً ما فرصت بسیار بزرگی را در دورۀاحمدینژاد از دست دادیم؛ گرچه معتقدم آقای احمدینژاد بزرگترین ظلم را به کسانی کرد که مانند من تصورِ پیدا کردن آن مدینه فاضله یا آن راهِ درست را در جریان سوم میکردند؛
این مستندساز درباره اینکه چرا وارد عرصۀ سیاسی نمیشود، گفت: به جهت اینکه ما سیاست را فقط برای سیاست نمیخواهیم ما سیاست را میخواهیم برای نفوذِ بیشتر در حوزۀفرهنگ؛ فرض کنید شخص میخواهد بین گزینههای مختلفی که وجود دارد در حوزۀ سیاست، کابینه را درنظر بگیرید، هرگز متصور نیست و تمایلی هم به این ندارد که وزیر خارجه ایران شود یا وزیر کشور ایران شود.
دهباشی درباره هدف مجموعه گفتگوهای تاریخ شفاهی گفت: فکر میکنم الگوی مناسبی است که پایی در قدرت غیررسمی و دستی در قدرت رسمی داشتند، بدون حضور در قدرت رسمی در بخش خصوصی در حوزۀ فرهنگ نمیشود دوام آورد، این گزارهای است که در آن تردید نباید بکنید، حتی اگر میبینید امروز کارهایی را میتوانم بکنم، گفتگوهایی را با اشخاصی انجام بدهم که دیگران نمیتوانند انجام بدهند فقط به خاطر این نیست که آن افراد دانش کمتری از من دارند، من بسیاری افراد را میشناسم که دانشِ بیشتری از من در حوزۀ تاریخ و مسائل اجتماعی دارند، حتماً گفتگوکنندگان بهتری از من هستند، حتماً از من خوشتیپتر و شناختهتر هستند اما نمیتوانند این کار را انجام بدهند، بخشی از این ماجرا برمیگردد به خردهِ اعتباری که من در نهادهای رسمی قدرت بیش از این دارم، من برادری خودم را قبلاً برای آن نهادها اثبات کردم و اگر این را نداشتم حتماً خشتِ خام به اینجا نمیرسید! صادقانه! ما امروز نهادهای رسمیِ سیاسیمان میتوانند جلوی هرگونه فعالیت بزرگ یا کوچکِ فرهنگی را بگیرند، تعارف نکنیم، ابراهیم حاتمیکیا اگر فیلمساز شد یا فیلمساز بسیار مشهور و خوبی شد علیرغم تمام توانهای فردی که داشت اما از این رانت برخوردار بود که میتوانست سخنی را بگوید که دیگری نمیتوانست همان سخن را اگرچه هنرمندانهتر بگوید.
وی در پاسخ به سوال دیگری با این مضمون که؛ چطور یک مستندسازی که برای روایت فتح کار کرده توانسته اعتماد سرانِ رژِیم سابق را در خارج از کشور جلب کند برای مصاحبه؟، گفت: قبل از اینکه پروژۀ تاریخ شفافی ایران در عصر پهلوی دوم اتفاق افتاده باشد در همان روایت فتح ما مواردی را داشتیم که با همان ذیلِ عنوان روایت فتح من با افراد گفتگو کردم، گفتگوی مشخصش آقای بنیصدر بود وقتی من پاریس بودم، فکر میکنم سال ۲۰۰۰، مجموعهای داشتم برای روایت فتح میساختم در ذیلِ موضوع گفتگوهای تمدنها، دولت آقای خاتمی سر کار بود و عنوان آن مجموعه «سفری به شهر فرنگ» بود، مرحوم آقای دکتر احسان نراقی که کمککننده من در آن ماجرا بودند پیشنهاد کردند که با شاگرد سابق ایشان آقای ابوالحسن بنیصدر امکان گفتگو وجود دارد، این قصه تقریباً برای ۱۶ سال پیش است. در همان ماجرا من یک تجربهای کردم وقتی که ما با آقای بنیصدر تماس گرفتیم، ایشان از من پرسیدند شما از طرف کجا میخواهید گفتگو کنید؟ من یک راه داشتم که بگویم من از طرف خبرنگار مستقل هستم، از طرف یک جایی که نادرست است بگویم اما تصمیم گرفتم و گفتم من از طرف روایت فتح هستم، ایشان پرسید روایت فتح کجاست؟ من گفتم روایت فتح یک بخشی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، طبیعی است که برآشفته شود و بگوید چرا من باید با سپاه صحبت کنم؟ سخن من به ایشان این بود که شما میتوانید با من صحبت نکنید اما شما تاکنون با موافقین خود صحبت کردید اجازه بدهید با من صحبت کنید در جایگاهِ کسی که شبهات را مطرح میکند اما بگذارید من برای شما اعتمادسازی کنم؟ چگونه اعتمادسازی میکنم؟ آن زمان نوارِ دیجیتال وجود نداشت من فیلم این گفتگو را در پایان گفتگو به خود شما میدهم، شما اجازه بدهید فیلم را ببینید و در جلسۀ بعد که گفتگو میکنیم اگر مایل نبودید نسخۀ اصلی فیلم را به من برنگردانید اما بگذارید این گفتگو انجام شود. درواقع اینگونه با بنیصدراعتمادسازی کردیم و اتفاقاً ایشان هم در پایان جلسۀ اول فیلمها را به ما برگرداند چون احساس کرد اینقدر صادقانه با او برخورد میکنیم. به بنیصدر نگفتیم ما از طرف جای خاصی هستیم، در نظر داشته باشید در گفتگوهای بعدی فقط اعتبار شخص من نبود، اعتبارِ سازمان اسنادِ کتابخانۀ ملی مطرح بود که به عنوان یکی از جاهای معتبر از طرف کشور ایران پا گذاشت وسط از آن مهمتر سازمان اسناد کتابخانۀ ملی ایران قراردادی داشت در زمان آقای خاتمی که رئیس کتابخانۀ کنگره به ایران آمده بود به کتابخانۀ کنگره و حالا کتابخانۀ کنگره هم شریک بود و آنها هم معرفینامه داشتند.
وی دربار این موضوع که به مصاحبهشنوندهها گفته است این پروژه توسط صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هم حمایت مالی میشود؟، گفت: در مقطع اولی که گفتگوها شروع شد اساساً صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نقشی نداشتند تقریباً وقتی ۳۰ درصد کار جلو رفت صدا و سیما جلو آمد.
این مستندساز در پاسخ به سوال دیگری در این باره که؛ قبل از خروج شما به آمریکا، و شما برای این پروژه چیزی نزدیک ۱ میلیارد تومان حدود چند سال پیش دریافت کردید، پس این پروژه اساساً متعلق به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بوده که توانسته با اعتبار کنگره و کتابخانه ملی قدمهای اصلی خودش را هم پیش ببرد؟، پاسخ داد: صدا و سیما تقریباً بیش از ۳۸ درصد بودجۀ پروژه را داد و ما هم به بعضی از آنها گفتیم ازجمله آقای اردشیر زاهدی و داریوش همایون در جریان بودند اما آن چیزی که ما به افراد میگفتیم به خاطر این بود که صدا و سیما اساساً به جنبۀ تاریخ شفاهی علاقمند نبود آن چیزی که مشخصاً تلویزیون به آن علاقمند بود برنامۀ مستندی بود که ساخته شود و اصلاً کاری نداشت که برای این برنامۀ مستند که فرضاً ۵۰ دقیقه است شما به اندازۀ ۵۰ دقیقه راش بگیرید یا به اندازۀ ۵۰۰ دقیقه راش بگیرید.
سختانه کاری از مرکز بسیج رسانه ملی با همکاری شبکه سه سیما است که پنج شنبه شبها پس از خبرشبانگاهی از این شبکه پخش میشود.
- 12
- 3