«نمايشهاي عروسکي» از نوستالژيکترين برنامههايي هستند که از گذشته تاکنون در خاطر ما باقي ماندهاند. «خانه مادر بزرگه»، «مدرسه موشها»، «کلاهقرمزي»، «زيزيگولو» و «مجيد دلبندم» با تکيه بر عروسک نهتنها مورد استقبال کودکان قرار گرفتند، بلکه توسط بزرگسالان نيز دنبال ميشدند و اکنون هم با گذشت چنددهه، عروسکهاي آن دوران، همچنان مورد توجه مخاطبان امروز است.
با اين وجود ميتوان دهه هشتاد را دوران بيتوجهي تلويزيون به عروسکها دانست. در همين سالها بود که بسياري از کارشناسان اعلام کردند، زمان مرگ عروسکها فرارسيده اما برپايي دوباره برنامه کلاهقرمزي و ظهور عروسکهايي همچون جنابخان، بسياري از ذهنيتها نسبت به عروسک را تغيير داد. به گزارش ايلنا، براي بررسي نمايشهاي عروسکي در شرايط فعلي با محمد بحراني که گويندگي عروسکهاي مختلفي همچون جنابخان، ببئي، آقاي همسايه و بسياري ديگر را برعهده داشته به گفتوگو پرداختيم که در ادامه ميخوانيد.
چندي پيش برخي کارشناسان رسانه اعلام کردند که زمان مرگ عروسکها فرارسيده اما در اين چندسال ما شاهد ظهور عروسک جنابخان بوديم که با استقبال خوبي از سوي مخاطبان مواجه شد. از سوي ديگر وقتي به تاريخ نمايشهاي عروسکي ايران در تلويزيون نگاه ميکنيم، در هر دهه نوستالژيهاي بسياري را بهخاطر ميآوريم که همچنان مردم با آنها ارتباط برقرار ميکنند. «خانه مادربزرگه» در دهه ۶۰ و «مدرسه موشها» در دهه ۷۰ از جمله همين موارد هستند. چه اتفاقي رخ ميدهد که حتي با گذشت چهار دهه هنوز مردم با عروسکهاي اين مجموعهها ارتباط برقرار ميکنند؟
شخصا با اين جمله که زمان مرگ عروسکها فرارسيده موافق نيستم و همين عروسکهايي که در دو سهسال اخير مخاطبان دوستشان داشتند، مثال نقضي بر اين موضوع است چراکه با وجود اينکه مجموعه کلاهقرمزي، جنابخان و کارهاي عروسکي ديگر تلويزيون از تلويزيون پخش نميشوند، همچنان مردم آنها را دوست داشته و ويدئوي اين برنامهها در فضاي مجازي دستبهدست شده و بازديد بهشدت بالايي دارند. علاوه بر اين، همين الان عروسک لقمه که حتي هيچوقت در تلويزيون نبوده و از امکان مخاطب ميليوني آن هم استفاده نکرده، بهواسطه تخصص محمد لقمانيان و تيمش و ايده تازهاي که داشتند، مورد استقبال قرار گرفته و مردم به آن خيلي علاقهمند هستند. در نهايت نميتوان گفت زمان مرگ عروسکها فرارسيده است.
اما در مورد اينکه چه ميشود که يکسري عروسک ماندگار ميشوند؛ به نظرم خيلي بحث گستردهاي است. بهعنوان مثال چند جمله از آقاي طهماسب در اينباره ذکر ميکنم. اولا اينکه اين موضوع خيلي جادويي ندارد و رمز و رازي در کار نيست. بهنوعي هر چقدر پول بدهيد، آش ميخوريد؛ يعني تا وقتي روي چيزي خون دل، زمان و تمام وجود خود را نگذاريد، نميتوان از آن توقع يک کار خيلي ماندگار را داشت. کارهاي عروسکي که در آن سالها ساخته شدهاند؛ مثل خانه مادربزرگه، کلاهقرمزي و مدرسه موشها، تمام زندگي سازندگانشان بودند. من اول مخاطب اين دوستان بودم و بعدها همکارشان شدم و اين را به عينه ديدهام و از آنها ياد گرفتهام که چطور تمام زندگيشان را روي اين موضوع معطوف ميکنند.
براي مثال خود آقاي طهماسب در آن چندسالي که کلاهقرمزي را توليد کرديم، واقعا در تمام زماني که مشغول توليد نبوديم هم در حال فکرکردن به کار و ايدهپردازيهاي جديد بود. همچنين فکرکردن به آيتمها، داستان، عروسک جديد و آمادهکردن بچهها براي زمان ضبط، ايشان را درگير ميکرد. يعني کل ۱۲ماه سال با مجموعه همراه بود و مدام ميخواند و برايش فکر ميکرد. در نتيجه کاري مثل کلاهقرمزي توليد ميشود. يک حرفي که گاهي اوقات آقاي طهماسب ميزد، اين بود که وقتي سراغ مفاهيم ابدي ازلي ميرويم؛ يعني چيزهايي که در فطرت آدمها هستند، خيلي ديگر زماندار نيست و چيزهايي نيست که وابسته به طبقه اجتماعي خاصي باشد. وقتي يک کاراکتر درست پرداخته شود و راجع به اين موارد حرف بزند، به نظرم کماکان مردم آن را دوست خواهند داشت.
کاراکتر «جنابخان» بهصورتي طراحي شده که هم ميتواند مردم را بخنداند و هم آنها را به گريه بيندازد.چه اتفاقي ميافتد که يک کاراکتر عروسکي ميتواند هم خنده به لبهاي مردم بياورد و هم پاي انتقاد گسترده از وضع موجود باشد؟ همچنين در عين حال سانسور کمتري هم در تلويزيون متوجه او شود؟
اينکه يک عروسک ميتواند کمي راحتتر از آدمها حرف بزند و انتقاد کند، در سابقه تاريخي نمايش عروسکي ما هم هست؛ يعني مبارک هم همين کار را انجام ميداد. بهعنوان مثال در خيمه شببازيها، مبارک انتقادهايي را به وضع حاکم ميکرد و بعد فلان حاکم ميگفت که اين حرفها چيست و باباي خيمه هم ميگفت که من نگفتم، مبارک گفته است. انگار تيزي انتقاد از زبان عروسک کمي کندتر ميشود.
راجع به شخصيت جنابخان نيز بايد بگويم که حقيقتا تصميم تيمي که پشت آن است، اين بود که ما سعي کنيم با جنابخان تا انتهاي احساسات بشري را تست بزنيم، يعني همانقدري که اين آدم ممکن است غصهدار، عاشق و عصباني شود، ما هم همگي سعي کنيم که همه راه را با اين عروسک برويم. براي اين موضوع تلاش کرديم و نتيجه آن را هم ديديم و اکنون جنابخان ميتواند حتي بيشتر از يک آدم خشمگين شود و کاملا درباره يک پديده غمانگيز حرف بزند و آدمها هم با او گريه کنند. اين در حالي است که اگر شما براي اولينبار چهره عروسک را ببينيد، شايد اصلا فکر نميکنيد که ممکن است، با يک حرف يا عملي از اين عروسک به گريه بيفتيد، ولي فکر کنم قسمتهاي کمي هم نبوده که مخاطبان با جنابخان اشکي هم ريختهاند.
باتوجه به اينکه جز تيم اصلي مجموعه کلاهقرمزي هم هستيد، در نهايت اين مجموعه به کجا رسيد؟ آيا نوروز سال آينده ميتوان شاهد مجموعه جديد کلاهقرمزي باشيم؟
ما آنجا جز عوامل برنامه هستيم و خيلي از اتفاقاتي که در حوزه تهيهکنندگي، مديريت و کارگرداني ميافتد، باخبر نيستيم. حتي خيلي اوقات اصلا در جريان موضوعات قرار نميگيريم و اخبار را از خبرنگاران فعال خيلي ديرتر ميشنويم. من هم عين شما چيزهايي که شنيدهام اين است که مقداري اختلافات بين مديران تلويزيون، سازندگان و تهيهکنندگان برنامه بوده که همچنان هم انگار حل نشده است، چراکه ما دعوت به ادامه کار در برنامه نشدهايم و تا آنجايي که من ميدانم فعلا قرار نيست سري تازهاي از اين برنامه ساخته شود، ولي اينکه در آينده چه اتفاقي ميافتد مشخص نيست. من شخصا نظرم اين بوده که خيلي خوب است، دوباره ساخته شود، چراکه درواقع ساختن برندهايي از اين دست اصلا ساده نيست. چه بايد بشود که شرايط مهيا شود و برندي اين چنين ساخته شود.
اکنون شما هم در عرصه گويندگي نمايشهاي عروسکي فعاليد و هم به بازيگري مشغوليد. محمد بحراني را بيشتر ميتوان صداپيشه دانست يا بازيگر؟
من نظري روي اين موضوع ندارم. کاري که به من پيشنهاد شود و آن را دوست داشته باشم انجام ميدهم. تمام زور خودم را هم ميزنم که بهترين اتفاق را ايجاد کنم. بعضي از آنها خوب ميشود و بعضي هم نه.
- 12
- 2