محمد بحرانی در یادداشت خود در اعتماد نوشت: فیلمبرداری "کلاهقرمزی" که شروع میشد، همه گروه منتظر دنیا فنیزاده بودند و برخورد اولش با عروسک "کلاهقرمزی".
دیدن ذوق و هیجان روز اول کار خانم فنیزاده برای همه ما یک انتظار شیرین بود و لحظه ملاقات، بسیار سرخوشانه و سرگرمکننده. اینکه چطور عروسکها از صندوق بیرون میآمدند و فنیزاده با عشق و هیجان آنها را در آغوش میگرفت و انگار که بعد از مدتها دوست قدیمی و عزیزی را دیده، با عروسکها خوشوبش میکرد.
در هجده سال عمر حرفهایام که با کارهای عروسکی در حوزه تئاتر و تلویزیون شروع شد، هیچوقت عروسکگردان، صداپیشه، نویسنده عروسکی و عروسکسازی را ندیدم که به اندازه دنیا فنیزاده عاشق کارش باشد و همنشین عروسکها. کسی شبیه به او نمیتوانست نسبت عاشقانه با عروسکها برقرار کند. عروسکها برای دنیا فنیزاده به معنای واقعی کلمه زنده بودند.
در تمام این سالها که "کلاه قرمزی" را کار کردیم، روز آخر ضبط برنامه، میدانستیم که باید منتظر خداحافظی تلخ او با عروسکها باشیم. بعد از سکانس پایانی آیتم آخر، دنیا فنیزاده دقایق زیادی یا حتی شاید نزدیک به یکی دو ساعت، در آغوش این عروسکها گریه میکرد. رابطهاش با عروسکها عجیب بود و باور نکردنی. کلاه قرمزی را محکم در آغوش میفشرد؛ درست مانند یک مادر و یک پسر واقعی. مادری که پسری را متولد کرده، سالهای سال او را بزرگ کرده و حالا که پسر میخواهد به یک مسافرت طولانی برود، خداحافظی سختی را پشتسر میگذارد. کلاه قرمزی و دنیا فنیزاده در آغوش هم گریه میکردند و همزمان اشک تمام عوامل گروه نیز سرازیر میشد.
این خاطره همیشه با من است. فکر میکنم این عشق و علاقه تکرار نشدنی است. من تا امروز در حوزه هنر عروسکی کسی را شبیه به دنیا فنیزاده ندیدم و بعید میدانم تا پایان کارم در این حوزه، باز هم کسی شبیه به او ببینم.
- 19
- 4