فعالیت دستفروشان در سطح شهر مدتهاست مورد توجه بخشهای مختلف قرار گرفته و با توجه به وضعیت اشتغال کشور، بسیاری مسئولان بر این نکته تاکید دارند که بهتر است در برخورد با افراد شاغل به این فعالیتها، حساسیت کمتری به خرج داده شود. بر همین اساس در سطح شهر شاهد فعالیت این افراد هستیم و در مناسبتهای خاص و مواقعی مانند نزدیکشدن عید نوروز اینگونه کسبوکارها به بیشترین حد خود رسیده و حتی بسیاری از مغازهداران نیز ترجیح میدهند به این شکل کار کنند زیرا گویی در مناطق مختلف و بهویژه جنوب شهر یا مناطق مرکزی، استقبال مردم از فروشندگانی که به شکل بساطی کار میکنند بیشتر است. در این زمینه به گفتوگو با دو نفر از افرادی که سالهاست
به این شکل فعالیت میکنند پرداختهایم. مجید کاظمخانلو، کاسبی است که گرچه این روزها مغازهای اجاره کرده و در طول سال در آن کار میکند، اما در گذشته سابقه دستفروشی را داشته و اکنون هم در آستانه عید نوروز در کنار مغازه خود به مانند بسیاری افراد دیگر بساطی گسترده و به فروش کالا در کنار خیابان رو آورده است. او که در این سالها هر دو شیوه مغازهداری و دستفروشی را به تناوب تکرار کرده، معتقد است: «حالا دیگر حتی دستفروشی هم فایده نداشته و نمیتوان به آن دید درآمدزایی داشت.»
وضعیت فروش این روزها چطور است؟
امسال نسبت به سالهای قبل شرایط خیلی بدتر است. از سویی بیکاری باعث شده عده بسیاری به سمت دستفروشی بیایند و از سوی دیگر توان خرید مردم بسیار کمتر شده است، بهگونهای که اگر سال گذشته بهطور مثال روزی ۵۰۰ هزار تومان فروش داشتیم امسال این رقم به حدود ۱۵۰ هزار تومان رسیده است. بخش قابلتوجهی از این رقم هم بابت پرداخت پول جنس صرف میشود و اینطور نیست که ما روزی ۱۵۰ هزار تومان درآمد داشته باشیم. با توجه به اوضاع نامناسب اقتصادی در بسیاری موارد مجبور هستیم کالای مورد نیاز خود را از تولیدکنندهها به شکل امانی بگیریم تا به مرور و با فروش کالا بتوانیم هزینهها را پرداخت کنیم. با این شیوه فروش هم، اکنون بهطور دائم بدهی روی بدهیهای ما میآید و اصلا اینطور نیست که سرمایه ما افزایش پیدا کند.
شما بیشتر در کدام منطقه تهران فعالیت دارید؟
در حال حاضر مغازه من در منطقه چهاردانگه است و در ایام عید هم در همین منطقه و مقابل مغازهام بساط میکنم.
شما اجناس خود را چند درصد ارزانتر از مغازهها میفروشید؟
ما بهطور معمول براساس شرایط بین ۲۰ تا ۴۰ درصد سود برای کالایی که از تولیدکننده خریدهایم لحاظ میکنیم، اما وقتی مانند امسال بازار کساد باشد سعی میکنیم حتی سود خود را کمتر کنیم تا شاید کالا به پول تبدیل شود و ما بتوانیم از پس هزینههای متعددی مانند اجارهخانه و مغازه و... برآییم.
چه کالایی میفروشید و روزی چند ساعت فعالیت دارید؟
معمولا کار از صبح شروع شده و تا شب حداقل ساعت ۱۰ ادامه دارد. من هم معمولا لباس زیر آقایان و جوراب میفروشم، اما اینطور نیست که امسال بازار فقط برای ما کساد باشد، زیرا از هر یک از همکاران در هر نقطه تهران که میپرسیم چه مغازهدار و چه بساطی همه ناراضی هستند. شرایط فروش امسال در واقع بیسابقه است و در ۱۵ سال گذشته هیچگاه این نوع کسادی در بازار نبود و کاسبی را تا این حد ضعیف ندیده بودم. اکنون نه مغازهدار فروش دارد و نه بساطی و اصلا معلوم نیست خرید مردم از کجا انجام میشود.
میگویند دستفروشی در بسیاری موارد حالت ساماندهیشده و باندمانند دارد. بهعنوان فردی که سالها در این حوزه فعالیت داشتهاید این موضوع را تائید میکنید؟
بعید میدانم باند خاصی حاکم باشد، اما به هرحال هستند برخی افراد که به شکل دستهجمعی کار میکنند. بهعنوان مثال یک عده که از یک شهر خاص آمدهاند همراه هم یک خانه اجاره میکنند و همه بهطور واحد یک کالا را خریداری کرده و شب تقسیم میکنند و فردا هر یک از آنها در نقطهای از شهر یا مترو به فروش میپردازند و در نهایت سود کار هم میان آنها تقسیم شده و هزینههای آنها هم مشترک میشود. این افراد هم بیشتر اطراف بازار فعالیت دارند و ممکن است بهغیر از دستفروشی فعالیتهای متعدد دیگری مانند نگهبانی و... هم داشته باشند و دستفروشی شغل دوم آنها باشد.
خیلیها هم ظاهرا شغل دیگری داشته و به دستفروشی بهعنوان شغل دوم نگاه میکنند. تعداد این افراد در اطراف شما چقدر است؟
بهشخصه سالهاست در این بخش فعالیت دارم و به نوعی کار ثابتم این است، اما هستند افرادی که صبحها را کارمند هستند و عصرها بهسراغ دستفروشی میروند. در واقع شاید از هر ۱۰ دستفروش حدود ۶ نفر چنین وضعیتی داشته باشند چراکه دیگر دستفروشی هم مانند مسافرکشی شده و افراد با هر شغل و ماشینی میگویند که با سوار کردن دو مسافر ممکن است حداقل بخشی از هزینهها مثل هزینه بنزین تامین شود.
حسین محمدخانی از دیگر افرادی است که بیش از ۱۵ سال است از این راه امرار معاش میکند و در این مدت شرایط متعددی را تجربه کرده است. او هم مانند بسیاری افراد دیگر بر کسادی بازار امسال تاکید کرده و این حجم از رکود را بیسابقه میداند.
میگویند با توجه به کاهش قدرت خرید مردم، امسال بخش بیشتری از خریدها به بازار دستفروشان منتقل شده، درست است؟
امسال وضعیت کاسبی اصلا خوب نبود و شاید بتوان گفت که در ۱۴ تا ۱۵ سال گذشته چنین رکودی بیسابقه بوده است. نکته دیگر اینکه گرچه برف و باران نعمت خداست و در شرایط کمآبی همه ما بابت بارش برف و باران خدا را شکر میکنیم، اما به هرحال این امر روی کاسبی ما هم تاثیرگذار است. امسال از ابتدای سال، فروشهای ما بسیار ضعیف بود و ما به بازار شب عید دل خوش کرده بودیم، اما در هفتههای گذشته بارش باران یا نامساعد بودن هوا در بسیاری موارد موجب شد امکان فعالیت برای ما وجود نداشته باشد.
شما در کدام منطقه، چه کالایی را عرضه میکنید؟
در محله شمشیری سالهاست به فروش شال و روسری زنانه میپردازم و در اصل شغل من همین است و اینطور نیست که برای شب عید یا مناسبتی خاص این کار را انجام دهم.
درآمد ماهانه شما در ماههای معمول سال چقدر است و این فروش در شب عید و بهویژه عید امسال چه فرقی کرده است؟
شغل دستفروشی شغل کاذب است و نمیتوان برای آن درآمد دقیقی اعلام کرد؛ یک روز کار خوب است و یک روز کساد. ما یکسال به امید بازار شب عید کار میکنیم. در سایر ماههای سال نیز گرچه ممکن است در برخی روزها ۵۰ تا ۶۰ هزار تومان یا گاه حتی ۱۰۰ هزار تومان درآمد داشته باشیم، اما این احتمال هم هست که سه روز هیچ فروشی نداشته باشیم یا به علت نامساعد بودن هوا چند روز کار ما تعطیل شود، اما بهطور کلی اگر بگوییم ماهانه بهطور میانگین یکمیلیون و ۵۰۰ هزار تومان درآمد داشته باشیم این رقم در بازار عید بیشتر میشود، اما امسال این معادله هم بهم ریخته و در حالیکه امروز هجدهم اسفند است
تاکنون فروش ما بهغیر از روز مادر، رونق چندانی نداشته و در بسیاری از روزهای این ماه هم بارش باران یا وزش باد مانع از فعالیت ما شده است. البته این را هم در نظر بگیرید که این میانگین درآمدی مربوط به من است که همه روزه حتی در روزهای تعطیل از صبح به اینجا میآیم و با توجه به دور بودن منزلم تا شب بهطور تماموقت حضور دارم. نکته دیگر اینکه برای ما که این شغل، کار ثابت و اصلی حساب میشود بازار شب عید خیلی مهم است، اما هر سال در این ایام با توجه به کمشدن محدودیتها بسیاری افراد نیز اضافه میشوند و روی بازار ما هم تاثیر میگذارند.
بر همین اساس هفته آخر اسفند دیگر کل تهران پر میشود از دستفروشهایی که در تمامی محلهها برای چند روز به فعالیت میپردازند و بهعنوان مثال شالی را که پنج هزار تومان خریدهاند، ۱۰ هزار تومان میفروشند. در حالیکه ما که شغل ثابتمان این است اگر یک روسری را هشت هزار تومان بخریم، ۱۰ هزار تومان میفروشیم و اگر ۱۰ هزار تومان بخریم، ۱۵ هزار تومان میفروشیم، اما دیگر سود ما از این بالاتر نمیرود زیرا در آنصورت خرید از ما برای مردم صرفه اقتصادی نخواهد داشت و آنها به سراغ مغازهها میروند. در واقع مشتریان ما هم معمولا افرادی هستند که از نظر درآمدی ضعیف هستند و اگر قرار باشد
سود ما از حدی خاص بالاتر رود آنها هم ترجیح میدهند از مغازهداران خرید کنند. نکته دیگر اینکه نمیتوان فروش امسال را با سالهای قبل مقایسه کرد زیرا ارزش پول کمتر و تورم هر سال بیشتر میشود و امسال ۵۰۰ هزار تومان ارزشی بهمراتب کمتر از سال قبل دارد. بر همین اساس شاید بتوان مقایسه درستی بین درآمد امسال و سالهای قبل داشت. نکته بدتر اینکه امسال در همین ماههای آخر سال که امید ما به آنهاست، قیمت دلار هم بالا رفت و بهاینترتیب قیمت اجناسی هم که ما میخریدیم افزایش یافت.
در سالهای قبل قیمت شال و روسریهای ما در نهایت ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان بود، اما امسال این قیمتها به ۳۰ تا ۴۰ هزار تومان رسیده و قدرت خرید مردم را کاهش داده است. هوا هم در این روزها همیشه خوب نیست و ممکن است در روزهای آخر که قرار است اوج کاسبی باشد یکباره باران شروع به باریدن میکند و مجبور میشویم روی اجناس را کشیده و در ماشین منتظر بنشینیم تا ببینیم هوا بهتر میشود یا نه.
اینکه گفته میشود برای بساطکردن در برخی نقاط باید سرقفلیهای بالا داد، درست است؟
در اطراف بازار بزرگ، داستان کمی متفاوت است و ممکن است شاهد چنین اتفاقاتی باشیم که البته به شخصه خبر ندارم، اما این را میدانم که در موارد متعدد، عدهای هستند که مانند یک باند عمل میکنند. چندین نفر به همراه یکدیگر از شهرستانی، راهی تهران میشوند و یک خانه مشترک اجاره میکنند و همه به عرضه یک کالای واحد میپردازند.
بر همین اساس مثلا یک وانت جوراب میخرند و هر یک از آنها در منطقهای به فروش آن میپردازند. برخی از این افراد هم راهی مترو میشوند و کالاهای با کیفیت حداقلی را به فروش میرسانند که همین موضوع باعث میشود وقتی مشتری به سراغ ما میآید بگوید که بهطور مثال همین طرح شال که شما ۱۵ هزار تومان میفروشید در مترو پنجهزار تومان است. پس از اینکه نمونه هر دو کار را به آنها نشان میدهیم در نهایت قانع میشوند که کیفیتها متفاوت است، اما به هرحال فعالیت این افراد بر بازار ما هم تاثیر میگذارد.
شما بر چه اساس محل کار خود را انتخاب میکنید؟ گفتید محل کار شما از محل سکونتتان فاصله دارد. چرا در همان منطقه خود کار نمیکنید؟
در محله سکونت شاید خیلی مایل نباشیم که آشنایان بدانند شغل ما این است. از سوی دیگر در محلهای که من زندگی میکنم شاید اگر بخواهم شال ۱۵ هزار تومانی به فروش برود مجبور باشم آن را به قیمت پنجهزار تومان حراج کنم زیرا قدرت خرید مردم بهمراتب کمتر است. البته زمانی در رسالت هم کار میکردم که شرایط عالی بود. در سال ۱۳۸۵ و زمانی که شهرداری در حال ساخت زیرگذر هنگام بود، فضایی ایجاد شده بود که در آن امکان فعالیت بود و ممانعتی هم نمیشد.
در آن سالها وضعیت اقتصادی هم بهمراتب بهتر بود و ما فروش و شرایط کاری بسیار خوبی داشتیم، اما پس از مدتی با ساخت پل رسالت، گاه ماموران شهرداری به آنجا میآمدند و شرایط خوبی برای کار فراهم نبود. بر همین اساس تصمیم گرفتم محل خود را تغییر دهم. اینجا از این نظر مشکل خاصی ندارم و سالهاست مشغول بهکار هستم و به نوعی جا افتادهام؛ البته خودم هم توجه بسیار دارم که بهگونهای کار کنم که سدمعبر نشود و مزاحمتی ایجاد نشود. درباره سرقفلی هم حداقل من مبلغی پرداخت نمیکنم، اما شاید در مناطق دیگر این نوع هزینهها هم وجود داشته باشد.
بههرحال ما هم شغلی بهغیر از این نداریم و دنبال یک لقمه نان حلال هستیم، تلاش هم داریم مزاحم کسی نباشیم، اما اگر دولت شرایطی در نظر بگیرد که برای ما هم جایی برای فعالیت باشد ممنون میشویم.
حتی حاضریم در حد معقول هزینهای هم پرداخت کنیم تا سقفی بالای سر ما باشد و هر بار با بارش برف و باران، مجبور به تعطیلی کار نشویم. در سالهای قبل در محله شمشیری، یک زوج محلی را اجاره کرده و آن را تبدیل به یک بازارچه کردند و به ما اجاره دادند. ماهی ۱۵۰هزار تومان هم اجاره میگرفتند و در آن مدت شرایط ما خیلی خوب بود، اما متاسفانه پس از مدتی با مالک دچار مشکل شدند و پس از دو سال این بازارچه جمع شد.
در آن زمان ما نه ترس برف و باران داشتیم، نه مجبور بودیم بهطور دائم بساط خود را جمع و پهن کنیم. در همان محل امکانات متعددی از برق و سرویس بهداشتی گرفته تا موارد دیگر در اختیار ما قرار داشت و با آسایش خیال کار میکردیم. حال نیز درخواست ما از دولت این است که حداقل چند مرکز از این نوع برای ما ایجاد کند و در هر محلی با این شیوه به ساماندهی دستفروشها بپردازد. در محدوده بازار بزرگ ظاهرا چنین اقدامی صورت گرفت، اما اجارهها به قدری بالا بود که در موارد متعدد حتی خود کسبه بازار که اقدام به اجاره این غرفهها کرده بودند از پس اجارهها برنیامده و غرفه خود را تحویل دادند.
دستفروشی بههرحال کار سختی است و در کنار تمام مشکلات هر از گاهی هم ماموران شهرداری میآیند و اجناس ما را میبرند. ما هم قبول داریم که مملکت قانون دارد و نمیشود هر فردی هر جا که دلش خواست بساط کند، اما ما هم بخشی از این جامعه هستیم. زمانی که این کار را شروع کردم ۳۲ سال داشتم و اکنون حدود ۴۷سال دارم. در این سن دیگر توان گذشته را ندارم و این برایم بسیار سخت است که هر روز بخواهم بساط خود را پهن و جمع کنم. اگر بخواهم دستفروشی نکنم آیا در این شرایط سنی، جایی مرا برای کار قبول میکند؟ من هم اگر شرایط اشتغال برایم مهیا بود و بیمه بودم اکنون در آستانه بازنشستگی قرار داشتم، اما برای ما چنین امکانی وجود نداشته است.
- 14
- 6