امروز هم مردم در يك دامنه وسيع زندگي ميكنند؛ از گورخوابي و كپرنشيني با ارزشي حدودا صفر تا واحدهاي آپارتماني٧٥٠مترمربعي در بالاي برج با پاركينگ در همان بالا آن هم در گرانترين منطقه تهران كه هر مترمربع آن از ٣٥ تا ٤٠ ميليون تومان است. اين نشاندهنده دامنه گسترده توزيع ثروت، از صفر مطلق تا صدها ميليارد تومان است. در تأمين مسكن، سه واژه مصطلح است: نياز، تقاضا و عرضه. نياز يك امر طبيعي است؛ اما اگر دست نيازمند خالي باشد، وارد جرگه «تقاضا» نميشود.
«عرضه» پاسخگويي به «تقاضا» است نه «نياز». پركردن فاصله ميان نياز و تقاضا از مسئوليتهاي دولت، كارفرمايان در مشاغل، صاحبان صنايع و مؤسسات خيريه يا انجیاوها بوده است. سرعت و شدت اين حركت بستگي به سياست و لياقت دولتهاي وقت داشته است. تا زمان اصلاحات ارضي، جمعيت روستايي ايران بالغ بر ٧٠ درصد كل جمعيت ايران بود. در دهه مورد اشاره كه به توصيه آمريكا اراضي كشاورزي از مالكان بزرگ مصادره شد، روستاييان براي ادامه بهرهبرداري از قنوات دچار مشكل شدند و توليد كشاورزي افت كرد. با افت فعاليتهاي كشاورزي، نسل جوان روستايي به شهرها مهاجرت كردند و دولتهاي وقت از اين حركت شهرنشيني استقبال كردند؛ زيرا در غرب نسبت مردم روستانشين به كل جمعيت كشور از پنج درصد تجاوز نميكرد.
دولت ايران براي افزايش درصد «مدنيت» به سوي مدل غربي از اين حركت ممانعت به عمل نياورد؛ اما روستاييزادگان مهاجر به شهرها در حاشيه شهرها و آلونكها استقرار يافتند كه تفاوت زيادي با كيفيت خانههاي روستايي نداشت. در ساخت خانههاي روستايي همه تجربيات ايرانيان در چندين هزار سال زندگي در روستا به كار گرفته ميشد؛ اما به دليل نداشتن قدرت خريد، مصالحي كه به كار ميبردند، همان تركيب سنتي خشت و گل و چوب و كاه بود. با افزودن كاه به گل، «كاهگل» ميساختند كه مادهاي بهمراتب قويتر از گل ساده بود.
كاه در گل نقش آرماتور در بتون را ايفا ميكند. با كاهگل ديوارهايي ميساختند كه دستكم صد سال دوام ميآورد. ارگ تاريخي بم نمونه بارزي از استفاده صدرصدي از كاهگل است. طراحي خانههاي روستايي با همه سادگي آنها بر تجربه چندينهزارساله معماري بومي قرار دارد.
در نواحي گرم و پرآفتاب، خانهها را طوري طراحي ميكردند كه در زمستان بيشترين نور ممكن تا ته اتاق خواب برود و در تابستان كمترين نور آفتاب به اتاق نشيمن برسد. ديوار كوچه و ديوارهاي رو به كوچه را آنقدر بلند ميساختند كه بيشترين سايه را به وجود بیاورد. مقايسه كنيد اين را با خيابانهاي گَلوگشادي كه امروز در شهرها و روستاها ساخته ميشود؛ حتي در جزيره پرآفتاب كيش كه پهناي بلوارهاي پرآفتاب آن از بلوارهاي كشور سردسيري مانند سوئيس و دانمارك بيشتر است. دولتها پس از اصلاحات ارضي با ساختن يك كوره كوچك آجرپزي در هر منطقه به روستاييان كمك ميكردند.
روند این بود خشتهايی را كه خود روستاييان قالبگيري و توليد كرده بودند، تبديل به آجر كنند. پس از آن سطح كيفي خانههاي روستايي با كمترين هزينه چنان ارتقا مييافت كه به پاي بناهاي شهر يزد ميرسيد. آن هم با استفاده از روش خودياري روستاييان. يزد به دليل داشتن معماري كامل بومي و استفاده از آجر به جاي خشت امروز ثبت جهاني شده و جزء افتخارات ايران است.
بدترين اتفاقي كه در زمينه مسكن روستايي در ايران رخ داده است؛ اما هيچكس از آن سخن نميگويد، استفاده غيرضروري از تيرآهن در بناهاي روستايي (و شهري است). پيش از متداولشدن تيرآهن، روستاييان براي پوشش سقف از تير چوبي و پرتو (قطعات تختههاي مسطح كه از ضايعات تير چوبي به دست ميآمد) استفاده ميكردند.
تيرهاي چوبي را به فاصله حدود ٤٠ تا ٥٠ سانتيمتر از هم روي ديوار اتاقها ميچيدند و با پوشاندن آنها با «پرتو» يا حصير، زيربناي سقف آماده ميشد. روي آن را با كاهگل و ملاتهاي ديگر ميپوشانيدند. اين سقف در برابر زلزله بهتر از تيرآهن عمل ميكرد؛ زيرا در صورت تخريب، ريزش كاهگل يكي، دو دقيقه وقت ميگرفت و به ساكنان اتاق فرصت ميداد كه از اتاق خارج شوند. تيرآهن و تاق ضربي ميان آنها سريعا سقوط ميكند و موجب مرگومير ساكنان اتاقها ميشود. تيرهاي چوبي عمدتا از نوعي درخت به نام صنوبر تأمين ميشد.
براي هزاران سال، به دليل نياز به تير چوبي براي ساختمانسازي، كشت نهال صنوبر و توليد تير چوبي يك فعاليت عمده و درآمدزا در نواحي روستايي بود. بديهي است كه كشت درخت هم محيط را شاداب ميكرد و هم سايه به وجود ميآورد كه در حد تهويه مطبوع براي فضاهاي باز بود؛ اما درباره سياست جاري مسكن در ايران، روي ما سياه است. نخست اينكه دولت در روستاها قيّم مردم شده و براي آنها خانه ميسازد؛ درحاليكه روستاييان خود ميتوانند بهترين خانههاي مورد نياز خود را با روشهاي بومي؛ اما با مصالح مقاومتر و متناسب به شرايط محيطي هر منطقه و با استفاده از مصالح و امكانات محلي به صورت خودكفا بسازند.
ايران يك كشور بزرگ و به لحاظ آبوهوا و مصالح ساختماني متنوع است. استانداردكردن نقشههاي ساختماني و منحصركردن مصالح ساختماني به اسكلت بتوني يا فلزي اجحاف به مردم ايران است. اروپاييان و آمريكاييها هنوز كه هنوز است، بيشتر خانههاي خود را با اسكلت و سقف چوبي ميسازند.
دوم اينكه به جاي ساختن خانههاي مناسب زندگي كشاورزي در روستاها، پروژههاي آپارتمانسازي به راه افتاده و در ساخت آنها از كارگران مهاجر استفاده ميشود؛ زيرا شركتهاي ساختماني براي كاهش هزينه، به جاي استفاده از مردم محل، از كارگران مهاجر استفاده ميكنند. بهاينترتيب ميان خود و پروژه و مردم محلي كه مصرفكننده واحدهاي ساختهشده هستند، فاصله به وجود ميآورند.
سوم اينكه با اين روش، زندگي روستايي از صورت سالم و كاراي سنتي به آپارتماننشيني تبديل ميشود، بدون اينكه توجه شود هر خانه روستايي يك واحد توليدي است (پرورش مرغ و تخممرغ، گاو و گوسفند و بز، توليد شير، كره، ماست، دوغ محلي، پشمريسي، قاليبافي در ايام بيكاري در زمستان و...) درحاليكه هر واحد آپارتماني يك واحد مصرفي است.
چهارم اينكه به جاي گسترش افقي مسكن همراه با باغچهسازي و باغسازي، ما در آپارتمانسازي به روش كشورهايي عمل ميكنيم كه زمين كافي ندارند. مانند امارات عربي خليجفارس كه به دليل تنگي جا رو به برجسازي آوردهاند.
البته فراموش نكنيم كه مردم بومي يا كارگران مهاجر در امارات در برجها زندگي نميكنند؛ بلكه در بيغولههاي دور از برجها ميلولند. برجها مورد استفاده غربيها و شرقيهايي است که براي كار و كاسبي به امارات ميروند و بيشتر به طور مجرد در آنجا زندگي ميكنند. طرح برجهاي متداولي كه در ميان شهرهاي ايران ساخته ميشود كه نمونههاي آن را در پرديس و منطقه ٢٢ مشاهده ميكنيد، روي مدل برجسازي در كشورهاي معتدل و سرد است.
در ايران، هر برج در تمام ساعات روز از جهات شرقي و غربي در معرض آفتاب شديد در تابستان و سرماي سخت در زمستان قرار دارد و بيشترين حرارت و سرما را به داخل واحدهاي مسكوني تزريق ميكند. براي مقابله با اين حرارت يا سرماي وحشتانگيز بايد ميلياردها ليتر سوخت هيدروكربوري به دستگاههاي گرمايشي و سرمايشي تزريق شود تا زندگي در اين واحدها را براي ساكنان آنها ميسر كند. اين اتلاف منابع است. امروز برخلاف گذشته نهچندان دور، از اهميت شهرهاي بزرگ كاسته شده است و مردم جهان رو به شهرها و آباديهاي كوچك آوردهاند. از دلايل عمده اين گرايش يكي گسترش فضا و امكانات دنيای مجازي است. امروز علاوه بر واحدهاي توليدي، شركتها، دانشگاهها، مهندسان، آزمايشگاهها و مراكز پژوهشي بهراحتي ميتوانند خارج از شهرهاي بزرگ كار كنند.
جمعيت شهر تهران امروز از جمعيت هر دو كشور قرقيزستان و تركمنستان بيشتر است. در مقايسه با اروپا، باز هم جمعيت تهران از مجموع جمعيت كشورهاي نروژ و سوئیس يا نروژ و فنلاند بيشتر است. همه مردم از زندگي در تهران به ستوه آمدهاند. همه از بيماريهاي ريوی، گوش و حلق و بيني و سرطان مينالند. همه از گراني مسكن در تهران در عذاب هستند. ديگر شهرهاي عمده ايران همان راهي را ميپيمايند كه تهران در پيش گرفته است.
نگارنده و همكارانم اين حرفها را پيش از انقلاب در نشستی در روزنامه اطلاعات زديم؛ اما گوش شنوايي نبود. سياست دولت و شهرداري تهران و شهرهاي بزرگ ديگر هنوز بر اين مبنا ميچرخد كه محلات فرسوده را بازسازي كنند. تراكم در همه طرحهاي بازسازى شهر بدون استثنا بيشتر از گذشته است. ترافيك، به دليل قدرت صنعت خودروسازي به حد كشنده رسيده است.
در آخرين بررسي انجامشده از تلفات ترافيك، وزارت بهداشت اعلام کرده است كه در هر ٣٣ دقيقه يك نفر در حوادث ترافيك جان ميبازد. ما چارهاي نداريم، جز اینکه از جلدي كه در آن فرو رفتهايم، درآييم. بايد از ظرفيتسازي و گسترش تهران و شهرهاي بزرگ بكاهيم و به آبادكردن روستاها و ايجاد شهركهاي سرسبز و خودكفا به لحاظ اشتغال روي آوريم؛ بهشرطيكه شهركها به لحاظ اقتصادي و رفتوآمد به شهرها وابسته نباشند.
احمد عظیمی بلوریان
- 12
- 5