گزارش پیشرو حکایتی است از صیادان فصلی خلخالی که اواسط مهر جلای وطن میکنند. آنان از دل کوه و هوای کوهستانی دل میکَنند و به کناره خزر میآیند که با توکل به خدا، روزیشان را از دریا طلب کنند، اما همه اینها تنها یک شروع است و همهچیز به دریا و ماهیانی بستگی دارد که قصد دارند به دل تور بیایند. به همین راحتیها هم که مینویسم نیست و نوشتنم با درد همراه است. هر یک از صیادان سرپرست خانوادهای در خلخال است که به انتظار نشستهاند پدر خانواده در امور مالی کمکی رساند. پای صحبتهای ولی کشاورز، سرپرست و کهنه صیاد قدیمی، مینشینم. او میگوید: «تو حتما فیلم سینمایی «پیرمرد و دریا» را دیدهای.» و میگویم: «بله، هم کتاباش را خوانده و هم فیلماش را دیدهام.» میگوید: «خب، من کل صیادیام را در یک سوال و جواب برای تو گفتم.
اینجا هر روز که قصد صید میکنیم تا نیمهشب همگی با خدای خویش معامله میکنیم و از او میخواهیم قسمتمان کند هرآنچه بر ما نوشتهاند. خواهی نخواهی، در این شش، هفت ماه صبور میشوی و تودار.گاهی شده است که یک هفته تا ۱۵ روز، روزی ۱۰عدد ماهی هم صید نکردهایم و حتی خودمان هم از دریا قوت روزانهمان را نداشتهایم و مثل خیلیها غذای غیردریایی تناول کردهایم. راستش اقتضای این شغل همین است که روزی خودت را جدا کنی و آن هم محدود است؛ سهم هر شش، هفت نفر دو عدد ماهی است و بس.» به گفته ولی کشاورز، همان کهنه صیاد دریا، پایانش ناپیداست و به همان اندازه هم برکت دارد و همه را سر سفرهاش جای میدهد، ولی خب نقص سیاست اقتصادی جامعه و همینطور صید بیرویه و بدون برنامه کار را دچار اشکال کرده است.
وقتی صیدی میکنیم ماهیها را جمع میکنند و راننده، ماهیها را به بازار میبرد. او یک کرایه از فروش برمیدارد، بعد سماک میآید؛ سماک به کسی میگویند که ماهی را در حضور طبقداران (خریداران ماهی) چوب میزند. بعد از فروش، ۳۰ درصد آن را به صاحب خط یا مسئول تعاونی میدهند و مبلغ صدهزار تومان به سماک میدهند، بعد از آن، هرچه بماند بین صیادان تقسیم میشود. حالا خودت قضاوت کن اینجا بیش از صد صیاد فعالیت میکنند. فکر کن یک چوبزنی که به زور کل فروشش ۵۰۰هزار تومان میشود، آن هم با این وضع صید به هر نفرمان چقدر میرسد! این همان دردی است که در ابتدا گفتم.
بهنام صحوی
- 14
- 1