شاید وقتی در این باره از کسی که خودش را بازنده می داند بپرسی، با قاطعیت تجربه هایی که نام شان را شکست گذاشته، لیست می کند و می گوید معلوم است که شکست خورده ام. اگر شما از این دسته اید یا دوروبرتان آدم هایی از این دسته دارید، حتما این مطلب را بخوانید. عملیات شناسایی احساس شکست را انجام می دهیم.
شکست؛ انواع و اقسام
همیشه شکست خوردن به شکل اعتماد به نفس پایین یا نالیدن از شکست در زندگی خودش را نشان نمی دهد. بعضی وقت ها دقیقا برعکس است. این لیست سه گونه معمول و متفاوت شکست را نشان می دهد:
کاری نمی کنم چون می ترسم شکست بخورم
اجتناب کردن از هر مسئولیتی کمی بالاتر از مسئولیت فعلی، یکی از نشانه های احساس شکست است. این دسته از آدم ها هیچ وقت وارد بازی توانایی نمی شوند. برای همین هم هیچ وقت احساس توانایی نمی کنند. آدم هایی که با وجود پیشنهاد یک کار بهتر تا آخر عمرشان پایین ترین رده شغلی یک مجموعه را دارند، ممکن است از این دسته باشند.
اعتماد به نفس بالایی دارم چون شکست خورده ام
آدم هایی که زیادی لاف می زنند، هر مسئولیت سختی را که هیچ تخصصی در آن ندارند، می پذیرند و به آب و آتش می زنند تا آدم ها توانایی شان را تشویق کنند هم ممکن است احساس شکست کنند. آنها می خواهند با این اعتماد به نفس کاذب احساس دردناک شکست را بپوشانند اما چون آخر ماجرا یا لاف شان لو می رود یا در مسئولیت زیاده از حدی که پذیرفته اند گند می زنند، باز هم احساس شکست می کنند.
اعتماد به نفس ندارم چون شکست خورده ام
رایج ترین گونه از احساس شکست اعتماد به نفس پایین است. ممکن است این دسته دست به کارهایی بزنند اما از قبل پیش بینی می کنند که شکست می خورند. آنها بخش هایی از وجودشان را که در آن توانایی کمتری وجود دارد، بیش از حد پررنگ و دستاوردهای زندگی شان را کوچک می کنند. آنها به هر تجربه تمرینی هم معنای شکست می دهند، مثلا برای به دست آوردن یک مهارت قطعا ما آزمون و خطا می کنیم اما برای یک شکست خورده این آزمون و خطا به معنی شکست است.
احساس شکست از کجا می آید؟
وقتی از کسی که باور دارد شکست خورده است، بپرسی چرا این احساس را داری، معمولا تجربه های اخیرش از شکست را می گوید اما ماجرا خیلی قدیمی تر از این حرف هاست. نیاز به تایید توانایی، یکی از نیازهای اساسی روانی ماست که اگر به هر دلیلی در کودکی برآورده نشود، ممکن است ما در بزرگسالی احساس شکست کنیم. این نیاز به دلایل جور واجوری ممکن است در ماد برآورده نشود. معمول ترین دلایل اینها هستند.
والدین انتقادگر
وقتی پدر و مادر ما بیش از حد از ما انتقاد کنند، هیچ کدام از توانایی ها و موفقیت های مان را نبینند و مدام تجربه های شکست را به ما یادآوری کنند، احساس شکست در ما شکل می گیرد. ما تجربه های کودکی را با بازخوردهایی که افراد خیلی مهم زندگی مان به آن می دهند، معنا می دهیم. ممکن است در یک خانواده گل بازی کردن بچه پنج ساله در باغچه یک توانایی به حساب بیاید و در خانواده دیگر یک گند بالا آوردن، البته همه خانواده ها از بچه های شان انتقاد می کنند اما اگر این انتقادگری سبک تربیتی والدین باشد، بچه احساس شکست خواهد کرد و در بزرگسالی هم احساس شکست را با خود خواهد داشت.
والدین بیش از حد حمایتگر
آنها فرزندان شان را از تجربه مسئولیت محروم می کنند. هر بچه ای که مسئولیت های متناسب با سنش را تجربه کند، احساس توانایی می کند.
برای بچه پنج ساله می تواند بردن ظرف کوچک میوه از آشپزخانه به پذیرایی، برای بچه هشت ساله انجام تکلیف درسی و برای بچه پانزده ساله انجام دادن بخشی از خرید روزانه این مسئولیت متناسب با سن باشد. پدر و مادر حمایتگر همه این کارها را خودشان انجام می دهند و یک کودک بزرگ نشده را در بزرگسالی به حال خود رها می کنند.
والدین موفق
گاهی والدین بیش از حد موفق بدون آن که بخواهند باعث احساس شکست در کودکان می شوند. بچه به محض این که عقل رس شد و توانست آدم ها را با هم مقایسه کند، در می یابد که فاصله بسیار زیادی با والدینش دارد. او حس می کند هیچ وقت نمی تواند به آن بالایی که والدینش در آن قرار دارند برسد پس احساس شکست می کند.
ضعف جسمی در کودکی
متاسفانه در فرهنگ و آموزش و پرورش سنتی، کودکانی که از نظر جسمی ضعیف تر از دیگرانند ممکن است مسخره شوند، مورد قلدری بچه های زورمندتر قرار بگیرند یا در معرض تجربه هایی قرار بگیرند که هم سن و سال های شان می توانند انجام شان بدهند اما خودشان نه. ضعف جسمی یا بیماری مزمن هم می تواند احساس شکست را در بچه ها پرورش دهد.
مقایسه شدن با دیگران
مهلک ترین سمی که می تواند ذره ذره اعتماد به نفس کودکان را از بین ببرد مقایسه است. مقایسه دائم با بچه های مردم، با بچه های فامیل، با بچه های مدرسه یا با بچه های محله یا حتی با خواهرها و برادرها می تواند تخم احساس شکست را در ذهن بچه ها بکارد.
اگر نوع هوش بچه در مدرسه دیده نشود؛ مثلا هوش موسیقایی یا تصویری یا بدنی اش برای مدرسه اهمیتی نداشته باشد، به غلط به عنوان ته کلاسی دسته بندی می شود و با بچه درسخوان مقایسه می شود.
ته تغاری بودن
گاهی ترتیب تولد می تواند روی احساس شکست تاثیر بگذارد. معمولا بچه های آخر ممکن است به خاطر مقایسه واقعی یا ذهنی خودشان با بچه های بزرگ تر در تله احساس شکست بیفتند. البته ممکن است آنها به خاطر اثبات توانایی اعتماد به نفس کاذب هم داشته باشند. ممکن هم هست که هیچ کدام از این اتفاق ها در ذهن بچه های آخر نیفتد. به سبک تربیتی والدین، رفتار بچه های بزرگ تر و فاصله سنتی با بچه های قبلی هم ارتباط دارد.
یک تصویر از احساس شکست
پاندا در «پاندای کونگفوکار» یک نمونه پربیننده از یک موجود بی اعتماد به نفس است. البته او آخرش او بر این احساس غلبه می کند و همان طور که از نام فیلم بر می آید، می شود یک کونگفوکار حرفه ای. شاید برای همین هم بچه ها این قدر این انیمیشن را دوست دارند.
پرسشنامه شکست
(منبع: پرسشنامه کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید» جفری یانگ)
۱. احساس می کنم که موفقیت های دیگران در زمینه های مختلف از من بیشتر است و آنها لایق این موفقیت ها هستند.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۲. به محض این که به آستانه موفقیت می رسم، احساس شکست می کنم.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۳. بیشتر افراد هم سن و سال من در کارشان موفق تر از من هستند.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۴. آدم ناموفقی بودم و هستم.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۵. احساس می کنم مثل بقیه باهوش نیستم.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۶. به دلیل شکست هایم در محیط کار احساس حقارت می کنم.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۷. در حضور دیگران احساس خجالت می کنم چون خودم را بر اساس دستاوردهایم قضاوت می کنم.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۸. اغلب دیگران مرا با کفایت تر از آنچه هستم می پندارند.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۹. احساس می کنم هیچ استعداد به دردبخوری ندارم که در زندگیم واقعا گره از کارهایم بگشاید.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
۱۰. کار فعلی ام پایین تر از حد توانایی های من است.
کاملا غلط (۱) تقریبا غلط (۲) بیشتر درست است تا غلط (۳) اندکی درست (۴) تقریبا درست (۵) کاملا درست (۶)
نتیجه پرسشنامه
نمره هایی را که گرفته اید، با هم جمع بزنید و ببینید در کدام دسته هستید.
۱۰-۱۹
شما احساس شکست نمی کنید. اعتماد به نفس تان خوب است. آفرین.
۲۹-۲۰
ممکن است رگه هایی از احساس شکست داشته باشید اما چندان مهم نیست.
۳۹-۳۰
در جنبه هایی از زندگی احساس شکست می کنید و در جنبه هایی نه.
۴۹-۴۰
حتما احساس شکست دارید و نسبتا شدید.
۶۰-۵۰
شدیدا احساس شکست می کنید. حتما از یک متخصص هم کمک بگیرید.
سعید بی نیاز
- 27
- 2