در یکی دوسال گذشته جریان تندروی اصولگرا از چهرههای زیادی رونمایی کرد که گوی سبقت را در سخنان شاذ و نسنجیده از یکدیگر میربودند؛ از محسن مقصودی و محمدرضا شهبازی گرفته تا زینب ابوطالبی. منصوره معصومی اصل هم یکی از همین چهرههاست که مسیر ترقی را به خوبی پیدا کرده و او نیز همچون سایر همتایان خود با چند اظهارنظر عجیب و غریب، به نام «ایستادگی بر مواضع» برای خود شهرتی ایجاد میکند و به واسطه همین شهرت، صاحب منبر و تریبون میشود و رفتهرفته پای ثابت سخنرانیهایی میشود که محتوای آن قند را در دل جریان ارزشی کشور آب میکند؛ سخنرانیهای از جنس اظهارات اخیر معصومی که گفته بود «مملکت مال حزباللهیهاست»!
رویداد۲۴ در گزارشی این سخنان و دلایل بیان را واکاوی کرده و نشان داده بیان چنین اظهاراتی بدون پشتوانه نیست.
الگوی یکسان شهرت
۱) اگر در سایر سخنان و اظهارنظرهای این گروه دقیق شویم، معمولا یک منفعت بزرگ برای آنها داشته: شهرت! در حقیقت مسیری که تمامی سخنرانانی از این دست طی میکنند، مشابهت بسیار زیادی به هم دارد و عمدتا از یک الگوی یکسان پیروی میکنند؛ الگویی که بر پایه آن فرد عجیبترین اظهارات را با این علم بر زبان میآورد که در شبکههای اجتماعی بازتاب خواهد یافت و به این شکل به شهرت دست مییابد.
در واقع مسیر زندگی این افراد از همین پله نخست آغاز میشود که شهرت اولین پایه آن است و سپس به مروز تعداد مراسمی که دعوت میشود، زیاد میشود و سخنان بیپایه نیز مدام افزایش مییابد؛ سخنانی از این جنس که «هرکس نمیخواهد جمع کند برود» و ...
اما برای حفظ این مسیر باید اندکی هم رندی به خرج داد؛ چه آنکه قرار نیست سخنانی گفته شود که به مذاق حاکمیت خوش نیاید. بنابراین وقتی مسیر شهرت طی شد، سخنران در منبرهای خود باید جوری آمارسازی کند که سیاستگذاران و حاکمان نیز منتهای لذت را تجربه کنند؛ سخنانی از این دست که «ایران تا پنج سال آینده بزرگترین قدرت جهان است» و «دشمنان روز ایران را شب نشان میدهند» و «سلبریتیهای خودتحقیر در آینده جایی در بهشتی که قرار است ساخته شود، ندارند» و ... سخنانی از این دست که هم مسیر شهرت را برای آنها هموار کند و همزمان در دل حاکمیت جایی برای انها باز شود.
پیام به حاکمیت
۲) آنچنانکه گفته شد بخشی از پیام اینگونه سخنرانیها خطاب به حاکمیت است؛ پیامی عمدتا با این مضمون که «ما به پیشرفتی که با مدیریت موجود قرار است به آن برسیم باور داریم» پس اختیارات بیشتری به ما بدهید تا این پیشرفت را تبلیغ کنیم.
آنچه از مدیریت موجود در ایران بر میآید، این است که شرایط به گونهای است که آمارها عقبگرد بسیار مهیبی را نشان میدهند. اگر آمارهای توسعه در حوزههای مختلف کشور بررسی شود، نتیجه آن دردناک خواهد بود اما در این میان کسانی معتقدند شرایط به قدری مثبت و رو به رشد است که دشمنان انگشت حیرت به دهان گرفتهاند! منصوره معصومی نیز از همین گروه است که دستکم در ظاهر خود را باورمندان مدیریت کشور نشان میدهد و این ایده را پیش میبرند که هر کجا «جریان ارزشی» و «حزباللهی» کشور کار را به دست گرفته، پیروز میدان بوده است. دلیلی برای اثبات این مدعا وجود ندارد اما ایده آن به شدت توسط آنها تبلیغ میشود تا از همین طریق بتوانند مسیر پیشرفت را برای خود هموار کنند.
مسیر پیشرفت نیز در هر کدام از این مبلغان متفاوت است؛ یکی تمایل دارد مجلس را انتخاب کند؛ یکی به مناصب دولتی علاقه بیشتری دارد، دیگری به پستهای خارج از دایره قدرت علاقه دارد تا بدون دغدغه نهادهای ناظر بتواند از بودجههای بیکران بهرهمند باشد و ... اما آنچه در همگی یکسان است، اینکه همگی پالسهای مشابهی به حاکمیت ارسال میکنند تا «خودیتر» شناخته شوند.
منصوره معصومی اولین کسی است که صاحبان مملکت را مشخص میکند؟
۳) شاید جمله «مملکت مال حزباللهیهاست» به نظر جمله بیربطی بیاید که باید از آن گذر کرد، اما بگذارید واقعبینانه نگاه کنیم. ایا پیش از معصومی، علمالهدی مشابه همین سخنان را نگفته بود. اگر به خاطر بیاورید چندی پیش مگر علمالهدی نگفته بود «ما متدینان را به نام «مردم» میشناسیم. برای ما آن مردم لائیک موضوعیت ندارند، مردمِ متدین موضوعیت دارند.» مگر زینب ابوطالبی نگفته بود «هرکس اعتقاد ندارد، جمع کند برود؟» مگر مهدی طائب نگفته بود «به مرحلهای از خالصسازی رسیدهایم که قطعا موفق خواهیم شد.» در آن موارد مگر با آنها برخورد شد؟ مگر وقتی امام جمعه یک شهر بزرگ به صراحت گفت مردم غیر متدین اساسا برایش مردم نیستند، آیا مگر نهاد ناظر یا بالادستی او را توبیخ کرد و بابت آن سخنان توضیح داد؟ مگر وقتی برنامه زینب ابوطالبی از صداوسیما پخش شد، رئیس صداوسیما درباره آن توضیح داد که چنین سیاستی در صداوسیما وجود ندارد؟
البته که چنین اتفاقی رخ نداد و در ادامه لیست مهمانانی از این جنس روز به روز بیشتر شدند. باور کنید منصوره معصومی اولین کسی نیست که چنین سخنانی گفته و قبل از آن هم مطرح شده و هیچگاه گوینده بازخواست نشده است؛ چراکه اتفاقا بخشی از واقعیت را گفته است و واقعیت آن است که مملکت مال اینهاست. چنانکه تلویزیون مال آنهاست؛ دانشگاه و استادی دانشگاه مال آنهاست؛ هیاتهای مدیره شرکتها و بیشتر از این مال آنهاست، پس آن سخنان اگرچه دردآور بود، اما دور از واقعیت نبود.
سخنانی که بدون پشتوانه نیست
۴) آنچه مهمتر از خود سخنان «معصومی» است؛ پشتوانهای است که گویندگان این سخنان دارند. پدر روحالله عجمیان در تلویزیون ایران حاضر میشود و از روند پرونده و عفو تعدادی از متهمان گلایه دارد. فردای آن سعید قاسمی در منزل آنها حاضر میشود و میگوید هرکس چرت و پرت گفت، ما توی دهانش میزنیم! دقیقا نکته همینجاست که او با چه پشتوانهای چنین حرفی میزند؟
سخنان نسنجیده علیاکبر رائفیپور یکی دو تا نیست و گاه سیاست خارجی کشور تحت تاثیر حرفهای او قرار میگیرد و همچنان تریبونهای او محفوظ است. حسن عباسی میگوید سپاه گروگانگیری کند و درآمدزایی کند و از این جنس سخنان بسیار میگوید که دردسرهای بیشماری بر کشور بار میکند اما هیچگاه حاشیه امن او از بین نمیرود! غلامرضا قاسمیان که پست رسمی در مجلس دارد، زمانی که بحث از سر گیری رابطه ایران و عربستان مطرح شده، وعده «فتح مکه» را طرح میکند اما همچنان بر جای خود استوار است! نماینده مجلس تمام بیحجابان را صهیونیست و عامل اسرائیل میداند اما بازخواست نمیشود.
این مثالها و مثالهای بیشتر از آن جهت اهمیت دارند که یکبار این سوال مهم را از خود بپرسیم که «پشتوانه این سخنان چه کسانی هستند؟» به بیان دیگر در تمام این موارد آنچه اهمیت دارد، نه خود گوینده، بلکه پشتوانههای آنهاست.
مهدی کشتدار مدیرعامل خبرگزاری قوه قضاییه پس از سخنان منصوره معصومی در توییتر خود نوشت: «تقصیر آن خانم نیست، کسی که با علم به سابقه فرد مورد اشاره او را روی آنتن زنده میبرد باید پاسخگو باشد. آنتن زنده شوخیبردار نیست.»
دقیقا سوال همین است؛ کدام گروه تشخیص این موارد را برعهده دارند؟ چه کسی در این مورد تصمیم گرفته منصوره معصومی را مهمان برنامه زنده صداوسیما کند؟ چه کسی تشخیص داده زینب ابوطالبی کارشناس مناسبی برای ارائه یک ایده به مردم است؟ چه نهادی تشخیص میدهد کدام نیروها نباید به صداوسیما وارد شوند مگر در مواقع خاص؟ شاید پاسخ این سوال را بتوان در «ستاد تحول در رسانه ملی» جستجو کرد؛ جایی که وحید جلیلی همهکاره است!
کنترل از دست خارج شده است؟
۵) درباره روی کار آمدن جریان تندروی ارزشی و تریبون گرفتن آنها یک نظریه دیگر هم وجود دارد؛ کنترل از دست حاکمیت خارج شده و به درستی نمیتواند روی نیروهای رادیکال کنترل کند. این سناریو البته در تمام حکومتهای مشابه تاریخ رخ داده است؛ به این معنا که نیروهای نزدیک به حاکمیت پس از مدتی به مثابه غولی خواهند شد که از چراغ جادو بیرون آمدهاند و دیگر قدرت کنترل آنها وجود ندارد. نمونههای بسیاری در تاریخ معاصر ایران وجود دارد که در برخی مواقع همین عدم نظارت و کنترلناپذیری آنها خسارات بزرگی را بر جای گذاشت؛ چنانکه این نیروها به مرحلهای میرسند که شخصا اجتهاد میکنند و بر پایه آن تصمیم میگیرند و فاجعه زمانی رخ میدهد که قدرت نیز در اختیار آنها باشد! اتفاقاتی نظیر قتلهای زنجیرهای نمونهای از همین فجایع است.
بیژن عبدالکریمی در تحلیل این مسئله به رویداد۲۴ میگوید: «در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران جریانهایی تندور به جد فعالیت میکنند و برای رسیدن به هدفشان همه چیز را به هم میریزند. انگار نه انگار که کشور وارد بحرانهایی عظیم میشود و مردم برای تامین ابتداییترین نیازهای خود به چه کنم ـ چه کنم میافتند! در واقع خودِ حاکمیت هم اسیر تندروهاست و نمیتواند کنترلشان کند که این نتوانستن زیرا افراطیون برنامهریزی دقیقی دارند. نفوذیهای تندرو و افراطیون در حالی در ایران خسارتهای زیادی به باور میآورند که کمتر کسی حواسش به آنها است. نفوذیها در طول موقعیتهای تاریخی کمرشکن ظاهر شدهاند و مانعی برای خود ندیدهاند.»
- 9
- 5