در آستانه بيست و هشتمين سالگرد رحلت رهبر كبير انقلاب در گفتوگو با عبدالله ناصري، عضو شوراي مشورتي اصلاحطلبان و عضو هيات علمي گروه تاريخ و تمدن اسلامي دانشگاه الزهرا از مشرب فكري و فقهي امام خميني (ره) پرسيديم. ناصري ضمن تقسيمبنديهايي از فقه در دوران آغاز اسلام و در دوران معاصر، به نوآوريهاي ايشان در حوزه فقه و سياست پرداخت و ضمن ارايه توضيحاتي درباره وجوه تمايز امام (ره) با ساير فقهاي همعصر خود به تاثير رويكرد فلسفي و عرفاني ايشان بر ديدگاههاي فقهي ايشان پرداخت. او ميگويد: رويكرد فلسفي و عرفاني باعث شده كه طبيعتا امام (ره) نگاه كاملا عصري و عقلگرايانه و مصلحتانديشانه به مسائل داشته باشد. ضمن اينكه در عين اينكه فقه موروثي و سنتي را مورد توجه قرار ميداد و به تعبير خودش به فقه جواهري علاقه داشت اما با تامل فلسفي و عقلاني به حوزه فقه ورود ميكرد و هميشه تاكيد بر ابتكار و نوآوري داشت. به علاوه اينكه يك رويكرد انسانگرايانه داشت كه ميتوان از آن به فقه كرامتي ياد كرد. اين رويكرد از ايشان يك فقيه ممتاز ساخته بود و معتقد هستم كه اگر امام (ره) زنده بود نظرات بسيار قابل توجهتري از آنچه مطرح شد و داشت، در همه حوزهها بيان ميكرد كه اين نظرات حتما ميتوانست سرفصل مطالعات جديدي براي نسل جديد در مسائل فقهي و حوزوي باشد.
اگر بخواهيم جريان حوزه را در دوره حضرت امام صورتبندي كنيم اين جريان را به لحاظ فكري به چند بخش ميتوان تقسيم كرد؟
ابتدا در خصوص صورتبندي ادواري جريان فقهي يا حوزوي از آغاز دوران اسلامي كه متمركز بر مساله فقه بوده است، يك توضيح مقدماتي بدهم. اين تقسيمبندي، يك تقسيمبندي جغرافيايي است. اگر اين تقسيمبندي را گسترده كنيم؛ از آغاز ظهور اسلام و آغاز تاريخ تشيع و مكتب فقه مدينه و كوفه تا زمان غيبت كبري است و بعد قم و ري، مركز اصلي حوزه و فقاهت ميشود كه تا قرن پنجم است و بعد بغداد كه با حمله هلاكو از بين ميرود. بعد از آن مركزيت حوزوي فقه شيعه به حله منتقل ميشود، بعد جبل عامل است و بعد اصفهان و كربلا و نجف و قم و بعد روندهاي ديگري مثل بحرين و سامرا بعضا در اين تقسيمبنديها جاي ميگيرد كه اين منوط به حضور شخصيتهاي بزرگ و تاثيرگذار در تاريخ فقه و نظام فقهي شيعه است.
يك تقسيمبندي موضوعي كه شايد بيشتر راهگشا باشد كه اتفاقا ميخواهم در دوره امام (ره) به آن استناد كنم، تقسيمبندي فقه راويگري است كه تا قرن چهارم هجري ادامه دارد و فقط به روايت نگاه ميكند. فقه حديثي است كه بدون هيچ رابطهاي با اجتهاد و استنباط در قرن چهارم و پنجم هجري فقط نقل حديث ميكند البته با تفاوتهايي كه با قبلي دارد كه به آن نميپردازم. سوم فقهاي اصولي هستند كه با رويكرد اصولي تاريخ فقه را پر و بال ميدهند مثل مرحوم شيخ مفيد، سيد مرتضي، شيخ طوسي و در نهايت، مكتب اخباري است كه بحرين و تا حدودي جبل عامل را ميتوان مركز احياي فقه روايي بيان كرد كه بعد مجددا توسط مرحوم وحيد بهبهاني با تقويت آن اصول و رويكرد اصولي، فقه احيا ميشود. اين روند تقريبا ادامه پيدا ميكند و در واقع، تاريخ فقه تشيع را شكل ميدهد.
امام خميني را بيشتر ميتوان متعلق به كدام يك از اين بخشها دانست؟
امروز دو تقسيمبندي اساسي كه خيلي نيز در رسانهها يا محافل علمي به آن ميپردازند، تقسيمبندي نجف و قم است كه مصداق آن در حوزه نجف و در دوره معاصر، مرحوم آيتالله خويي (ره) است كه از ويژگيهاي ايشان ميتوان تمركز بيشتر بر فقه فردي را بيان كرد، البته به فقه سنتي توجه ويژهاي دارد، به علم اصول نيز توجه دارد و به همين دليل ايشان را به «فيلسوفالفقها» تمثيل ميكنند. مكتب دوم، مكتب قم است كه به عبارتي از موسس حوزه علميه قم مرحوم حائري گرفته ولي بيشتر با مرحوم آيتالله بروجردي (ره) و امام خميني (ره) توصيف ميشود كه ويژگي اين مكتب يا در واقع، صورتبندي فقهي قم با توجه به تاريخ فقه و سير تطور احكام، كار خود را در دوره آيتالله بروجردي شروع ميكند، به علم اصول كمتر توجه دارد و البته از ويژگيهاي اين است كه به آراي اهل سنت توجه ميكند اما بهشدت مخالف اين است كه علم اصول را كه مبناي تحول فقهي است خيلي متورم نكند و همين طور به آراي قدماي فقها نيز توجه ميكند، لذا قول مشهور و قول رايج را مبنا قرار ميدهد، برخلاف آيتالله خويي كه در برخي از نظرات خود قول مشهور را مبنا قرار نميدهد البته نظرات نويي را ابداع ميكند مثل نظري كه در حوزه خمس دارد اما آن را علني نميكند به جهت اينكه به تعبير خود او خلاف قول مشهور است اما استنباطات ايشان بيشتر استنباطات عصري و اصولي است.
در همين مكتب قم، امام (ره) نيز چهره شاخص است كه به تعبير خود ايشان، ميتوان دو جريان سنتي و تاريخي را ذيل حوزه فقه يا فقه پويا دنبال كرد و شاخص را در همين تقسيمبندي كه خود امام(ره) در اوايل انقلاب ارايه داد صورتبندي كرد. فقه پويا كه امام (ره) مصداق كاملا بارز آن بود به عنصر زمان و مكان در اجتهاد توجه داشت و اينكه سايه اين انديشه فلسفي و عرفاني كه در جاي خود جاي بحث دارد از امام (ره) فقيهي نوگرا ساخته بود كه هم عقلگرا بود و هم مصالح عامه و مصلحت عمومي را بيشتر دنبال ميكرد و اين صورتبندي را ميتوان در دوره امام (ره) در همان تقسيمبندي كه خود ايشان ارايه داده، خلاصه كرد. يعني اگر بخواهيم يك جمعبندي داشته باشيم، آن فقه سنتي كه مبتني بر آراي پيشينيان بود و فقه پويايي كه خود امام (ره) و برخي از شاگردان او و حتي برخي از همنسلان و همعصران ايشان مثل علامه طباطبايي (ره) و علامه محمدتقي جعفري تا حدود زيادي آن را دنبال ميكردند. آنها تابع فقه پويا بودند اما آرا و ديدگاههاي فقهي آنها جز خود امام (ره) به دليل شخصيت سياسياي كه داشت و رهبر يك حكومت سياسي بود، زياد مورد توجه قرار نميگرفت بلكه از ناحيه سنتيها مورد تخطئه قرار ميگرفت. حتي برخي از آراي فقهي خود امام(ره) نيز در دورهاي كه كاريزماي سياسي داشت و رهبر يك قدرت و حكومت سياسي بود بعضا مورد انتقاد قرار ميگرفت و امام (ره) به خاطر حفظ مصالح عمومي و حفظ وحدت اجتماعي آن هم در دوران آغاز انقلاب و دوران جنگ، كوتاه ميآمد و خيلي به بسط نظريات فقهي خود نميپرداخت و اجازه نيز نميداد برخي از شاگردان، مثلا در امر موسيقي، خيلي وارد موضوع بشوند و واكاوي كنند زيرا آن نگاه و صورتبندي سنتي كماكان غالب بود و تا حدودي نيز اين روند هنوز ادامه دارد.
وجوه متمايز امام از ساير فقهاي بزرگ حوزه در عصر خودشان چه بود؟
امام (ره) يك جمله دارد كه سال آخر حيات خود در صحيفه نور نيز آن را بيان كرده است، اينكه زمان و مكان دو عنصر اساسي و تاثيرگذار در مراحل استنباط احكام فقهي هستند. يعني زمان و مكان يا تاريخ و جغرافيا را كاملا در حوزه فقه وارد ميكنند و اين نخستين گام و موثرترين كاري بود كه شايد در تاريخ فقه تشيع به اين صورت آشكار و بيان ميشد. يكي از كارهايي كه امام (ره) در دوره رهبري و حكومتداري خود انجام دادند همان فرمان هشت مادهاي معروف است كه اگر به آن توجه كنيم وجه تمايز امام (ره) را ميتوان در اين خلاصه كرد كه ايشان در حوزه فقه- به تعبير من- بسيار انسانمحور بود و اگر بخواهم تعبير امروزي به كار ببرم يك رويكرد كاملا اومانيستي داشت و كاملا انسانگرايانه بود و در واقع كرامت انساني را مبناي احكام يا نگرش فقهي خود قرار ميداد. ضمن اينكه فلسفه يا بنيان فقهي امام (ره) بر همان تعميم عدالت و تعميق اخلاق يعني عمق بخشيدن به اخلاق و گسترش عدالت اجتماعي در جامعه بود. اگر بخواهم در يك كلام آن تعبير را به كار ببرم، من فقه امام (ره) را كاملا يك نوع فقه كرامتي ميدانم يعني كرامت و اصالت انسان، سرلوحه نگرش فقهي ايشان بود و طبيعتا نمونههايي نيز براي آن وجود دارد.
نوآوريهاي ايشان براي حوزه و فقه را چطور ميتوانيم صورتبندي كنيم؟ نوآوريهايي كه در فقه سياسي و ساير بخشهاي فقهي ميشناسيم.
من يك خاطره نقل ميكنم كه خوب است به ويژه نسل جوان از طريق رسانهها با اين قضيه آشنا شوند و وقتي ميگويم فقه كرامتي، بدانند كه توجه به بزرگي و اصالت انسان چه جايگاهي نزد امام (ره) داشت. اوايل انقلاب بود در استان فارس، شهرستان استهبانات يكي از عشاير به دادگستري مراجعه كرد و گفت من اكنون ٥ فرزند دارم و زماني با كسي كه به او علاقه داشتم، ازدواج كردم خطبه عقد جاري نكردم؛ در حال حاضر حكم شرعي ازدواج من و فرزندانم چيست؟ قاضي حكم به ابطال اين ازدواج و زندگي و حكم سنگسار اين فرد را داد. اين قضيه به شوراي عالي قضايي كشيده شد كه در آن زمان، يك شوراي مشورتي در قم داشت كه بسياري از فقهاي مشهور امروز نيز عضو آن بودند. آنها نيز درمورد اينكه با اين قاعده فقهي سنتي چه بايد بكنند، مردد بودند.
بالاخره فردي بدون خواندن خطبه عقد و به صورت عشيرگي ازدواج كرده بود، ٥ فرزند داشت و دادگاه با اعلام اينكه فرزندان او حلالزاده نيستند حكم به ابطال ازدواج و سنگسار داده بود. قضيه به امام (ره) رسيد و ايشان حكم داد كه اين ازدواج كاملا مشروع است و فرزندان آنها نيز حلالزاده هستند. اين جريان در آن زمان، بسيار سر و صدا كرد زيرا نظر بديعي بود و نگاه ايشان در قالب آن رويكرد سنتي كه چه در تاريخ اسلام چه در تشيع و چه در تسنن شكل گرفته بود، قرار نميگرفت بلكه به نظر من به دليل سلطه رويكرد فلسفي و عقلگرايانهاي كه داشت و از سوي ديگر كاملا تحت تاثير رويكرد عرفاني مرحوم ابن عربي بود، نظرات بديعي را دنبال ميكرد. نكته ديگري كه در فقه امام (ره) خيلي متمايز بود توجه به حوزه كارشناسي بود. شايد شما به خاطر نداشته باشيد اما نسل قديم به ياد ميآورد كه تا وقتي كه ماهي اوزونبرون با اين استدلال كه فلس ندارد جزو ماهيهاي حلال نيست اما وقتي امام (ره) نظريه كارشناسي را از سازمان شيلات پرسيد و كارشناسان اين سازمان اعلام كردند كه اين ماهي فلس دارد و ايشان به استناد نظريه كارشناسي كارشناسان شيلات در اين حكم تاريخي تغيير داد. در واقع نكتهاي كه مورد توجه امام بود كه كاملا يك رويكرد ويژه هستيشناسي و انسانشناسي داشت و طبيعتا كلام وحي و قرآن را مورد توجه قرار ميداد. اين به اين معني نيست كه به فقه سنتي توجهي نداشت، بارها اشاره كردهام كه فقه موروثي يا به تعبير خود امام (ره) فقه جواهري را اما كاملا با رويكرد عقلي و فلسفي به اين مساله نگاه ميكرد و اين تمايزي بود كه از امام (ره) شخصيتي برجسته ساخته بود، به علاوه اينكه چون كاملا عارف و بيپيرايه و ساده بود اين مشي زندگي و اين نوع نگرش به زندگي فردي، طبيعتا در ديدگاههاي او نيز بسيار اثرگذار بود. همين ويژگيها از ايشان شخصيتي در بين فقها ساخته بود كه با اينكه كاريزما داشت و رهبر يك قدرت و حكومت سياسي بود اما به خاطر سلطه آن رويكرد سنتي خيلي از ديدگاههاي نوعانديشانه خود را بيان نكرد و به اعتقاد من، آنها را با خود به جهان باقي به ارمغان برد.
آشنايي و ممارست امام در فلسفه و عرفان چه تاثيري در آراي فقهي ايشان گذاشته بود؟
اصل قضيه همين است يعني آنچه امام(ره) را كاملا متمايز ميكرد آن رويكرد فلسفي و عرفاني بود كه از ايشان چهرهاي ميساخت كه معتقد بود كسي نميتواند، الزاما من تعبير ماكس وبري آن را به كار ميبرم؛ ماكس وبر تعبيري دارد به نام «متوليان يا مديران امر تقديس» يعني كسي مسوول مقدس يا نامقدس بودن چيزي يا ادارهكننده امر مقدس نيست. باز از نوانديشان جهان اهل سنت كه امام (ره) نيز به آثار او توجه داشت، شيخ محمد عبده است كه به عنوان يكي از سرسلسلههاي جريان اصلاحي ديني است كه اتفاقا اين نوع اصلاحگري او در فقه معاصر تشيع و در نوانديشان ديني نيز بسيار موثر واقع شده است. من جملهاي را عينا از او ميخوانم، او ميگويد: «اگر خليفه آن اقتدار ديني را ندارد، قاضي يا مفتي يا شيخالاسلام و شيخ ميگويند اسلام به هيچ يك از آنها كمترين حق سلطه بر اعتقادات و بيان احكام نداده است. هر قدرتي كه دارند عرفي است و شريعت اسلامي آن را تعيين كرده و هيچ يك نميتواند مدعي حق سلطه بر ايمان كسي يا خداپرستي كسي شود يا بر سر راه انديشهورزي او بايستد». همين نگاهي كه اشاره كردم كه امام (ره) به حوزه كارشناسي يا حوزه مشورتي داشت يا حتي شايد خود حكومت نيز باعث شد كه امام (ره) توجه ويژهاي به حوزه اجتماعي كرد. اين نگاه فلسفي و عقلگرايانه او باعث ميشد كه ضمن اينكه آن فقه موروثي را مورد توجه قرار ميداد اما به حوزه اجتهاد يا بازكردن باب آن يا تعبيري كه به كار برد براي اينكه نشان دهد- عين تعبير امام (ره) است- كه اسلام از پس حل مسائل جامعه برميآيد، عنصر زمان و مكان بايد در حكمشناسي و موضوعشناسي مورد توجه قرار گيرد.
اين به خاطر همان رويكرد كاملا فلسفي بود كه امثال امام (ره) و مرحوم علامه طباطبايي داشتند. البته درباره علامه طباطبايي گفته ميشد كه حتي با وجود توصيههايي كه استاد ايشان، مرحوم آيتالله بروجردي به ايشان كرده بود كه آموزش و فلسفه را كنار بگذار اما اهتمام ويژهاي به فلسفه داشت. اين رويكرد فلسفي او باعث شد كه در حوزه جايگاهي پيدا نكند و برخي معتقد بودند كه اگر اين جفا در حق مرحوم علامه طباطبايي نميشد، ايشان يكي از فقهاي برجسته دوران معاصر بود. لذا اين رويكرد فلسفي و عرفاني باعث شده كه طبيعتا امام (ره) نگاه كاملا عصري و عقلگرايانه و مصلحت انديشانه به مسائل داشته باشد. ضمن اينكه در عين اينكه فقه موروثي و سنتي را مورد توجه قرار ميداد و به تعبير خودش به فقه جواهري علاقه داشت اما با تامل فلسفي و عقلاني به حوزه فقه ورود ميكرد و هميشه تاكيد بر ابتكار و نوآوري داشت، به اين جهت كه معتقد بود زماني كه ديگر پديدهاي به نام حكومت اسلامي شكل گرفته بايد از اين نوع رويكردهاي سلفي پيشينيان عبور كرد و گذشت تا بتوان مسائل عصري را براي جامعه مورد توجه قرار داد. به علاوه اينكه همان طور كه گفتم به دليل تاثير فوقالعادهاي كه از آرا و انديشههاي عرفاني- به تعبير خود امام(ره) - استاد اعظم محيالدين عربي نيز گرفته بود كاملا يك رويكرد انسانگرايانه داشت كه از آن به فقه كرامتي ياد كردم.
اين رويكرد از ايشان يك فقيه ممتاز ساخته بود كه البته من معتقد هستم امام (ره) اگر زنده بود نظرات بسيار قابل توجهتري از آنچه مطرح شد و داشت چه در باب موسيقي و چه در نمونههايي كه ذكر كردم و چه در حوزههاي ديگر بيان ميكرد كه حتما اين نظرات ميتوانست سرفصل مطالعات جديدي براي نسل جديد در مسائل فقهي و حوزوي باشد.
فقه بعد از امام خميني چه ويژگيهايي پيدا كرد كه آن را از قبل متمايز ميكند؟
براي پاسخ به اين سوال به يك نكته بايد توجه كرد. اينكه ما چه بخواهيم در زمان حيات امام (ره) اين موضوع را مطالعه كنيم و در واقع به عقب برگرديم و چه بخواهيم در دوران بعد از ايشان آن را بررسي كنيم، اساس اين تحولي كه امروز در دانش و معرفت بشري ايجاد شده و تداخل يا تاثيري كه حوزههاي علوم انساني بر يكديگر گذاشتهاند و جريان نوگرايانهاي كه تحت تاثير نوآوريهاي جهان غرب در جهان اسلام شكل گرفته كه البته در جهان اهل سنت زودتر شروع شده و زندگي مدرن امروز فناوريهاي نوين و مختصات زندگي جديد، سوالات جديد را براي انسان مسلمان به وجود آورده است. ما از سويي معتقد هستيم كه كلام وحي نسخهاي است كه بدون ترديد بايد به آن مراجعه كرد و هيچ گونه جاي ترديدي ندارد، گرچه احاديث و روايات ميتوانند محل ظن و گمان قرار بگيرند. از سوي ديگر، دين اسلام دين خاتميت است بنابراين، اين اجتهاد و رويكرد عقلاني آن به خاطر مختصاتي كه دارد يعني همزبان ايهام و ايجاز و استعارهاي كه زبان وحي دارد و هم محدوديتهايي كه ما در نص داريم و هم تنوع جوامع مسلمان، اقتضا ميكند كه اين باب اجتهادي كه ما ميگوييم وجه تمايز فقه شيعه و فقه اهل سنت است، مورد توجه قرار گيرد كه البته اهل سنت مدتها است كه رويكرد عصري ديگر و يك نوع مصلحتانديشيهاي جديد دارند و به همين جهت توانستهاند بسياري از موضوعات فقهي خود را در جامعه امروز و در عصر جهاني شدن پاسخ دهند. اما متاسفانه اين اتفاق در حوزه فقه و جامعه شيعه كمتر رخ داده و از ايران نيز بايد آغاز شود.
اگر چه زمزمههاي جدي نيز وجود دارد زيرا ببينيد، اسلام اصيل در قرآن خلاصه ميشود اگرچه من كه سنت را نفي نميكنم اما معتقد هستم كه به طور طبيعي بخشي از آن قابل ترديد است. اين اسلام تاريخي كه به دست ما رسيده در نگاه غيرسنتي بايد بپذيريم كه همه حقيقت را در خود ندارد و سوالات جديدي كه براي بشر پيش ميآيد بايد با عقل به آن پاسخ داد و هرچه انسان بيشتر توسعه پيدا ميكند اين سوالات بيشتر ميشود و لذا عقل بايد بيشتر درگير شود و اين به تعبير شهيد محمد باقر صدر، آن «منطقه الفراغ» وسيعتر ميشود. از سوي ديگر، فهم انسان و همچنين فقيه مسلمان از حقايق ديني ضرورتا يك فهم تاريخي و تاريخمند است و در واقع، اين فهم در ظرف زماني خود متناسب با شرايط فرهنگي و اجتماعي خود تبيين شده است. به عبارت سادهتر، ممكن است ديدگاه يك فقيه يا حكم شرعي هزارسال پيش الزاما امروز براي خيلي از مسائل زندگي انسان مسلمان شيعه كارساز نباشد. به همين جهت بايد با يك رويكرد كاملا عقلاني، فلسفي و در يك رابطه تعامل مستقيم با متن، اين قوانين حقوقي و فقهي را مورد توجه قرار داد و پيش برد. چون ما متاسفانه چه در تشيع و چه در تسنن بيشتر به آن جلوههاي رخ داده در حوزه تاريخ اسلام توجه ميكنيم، ضمن اينكه آن قابل بحث است و انگيزههايي دارند كه از حوصله اين بحث خارج است و من در مصاحبههاي ديگري گفتهام و در آثاري كه نوشتهام نيز وجود دارد و قابل دسترسي است.
اما واقعيت اين است كه امروز ما براي اينكه بتوانيم هر چه بيشتر اين ظرفيت اثرساز و اثرگذار جمهوري اسلامي را براي رفع نيازهاي مسلمانان ايراني خود بيشتر عموميت بخشيم، ناچاريم كه تا حدود زيادي از همان مباني يعني رويكرد عقلاني و انسانگرايانه و به تعبير امروزي رويكرد اومانيستي به حوزه فقه تبعيت كنيم كه نهايتا فقه كرامتي امام (ره) ميساخت كه مبنا و اصل و اساس كرامت، نياز و وجود انسان بود و نيازهايي كه بايد در هر زمان به آنها پاسخ داده شد. اين روند متاسفانه به طور طبيعي، روند كند شدهاي است يعني نميتوان به جرات و قاطعيت گفت كه امروز اين روند، روند قابل قبولي است؛ به خاطر همان سلطه و تسلطي كه فضاي فقه سنتي بر حوزههاي علميه دارد، به گونهاي كه شما ميبينيد كه حتي امروز بدون توجه به محتواي يك پيام بينالمللي به طور مثال، سند ٢٠٣٠ كه امروز مطرح شده كه توسط بسياري از علما نه ديده و نه خوانده شد اما فضاسازيهايي كه البته انگيزه سياسي داشت، عليه آن صورت گرفت.
اما وقتي شما اين پيام ٧٠- ٦٠ صفحهاي را ميخوانيد ميبينيد كه هرآنچه درباره آن و در جهت كوبيدن اين سند گفته ميشد اصلا صحت نداشت. ضمن اينكه بايد بپذيريم واقعيتهاي عصر جهاني شده اقتضا ميكند كه ما متناسب اين تحولات جهاني، فقه خود را گسترش دهيم. گام اصلي و ضروري آن نيز همان چيزي است كه امام (ره) به آن توجه داشت. من اين را از فيلسوف مشهور قرن ششم، ابن رشد اندلسي در كتاب «فصلالمقال» او ذكر ميكنم كه ميگويد: «براي رسيدن به هدفي كه در آن طي طريق ميكنيم بايد سخن پيشينيان را كه اين راه را رفتهاند راهنما بدانيم چه بر آيين ما باشند و چه نباشند». يعني معرفت اصلي براي قانونگذاري ديني يا همان قانونگذاري فقهي و حقوقي، يك امر انساني است و الهي نيست بنابراين، بايد اين را چه در حوزه برداشت از قرآن و چه برداشت از متون حديثي و روايي مورد توجه قرار دهيم. امروز اداره امور منطبق براقتضائات و نيازهاي بشري است و جهان نيز در يك پيوستگي تو در تو قرار گرفته كه بر افكار و نيازها و ضرورتهاي ديگري خيلي تاثيرگذار است و ما نيز جبرا نميتوانيم خارج از اين دايره جهاني زندگي كنيم زيرا در حال حاضر، انسان يك پديده جهاني شده و كسي نميتواند حصار خاصي را دور خود بكشد و قواعد خاصي را براي خود تعريف كند. بنابراين، جمهوري اسلامي كه تنها نمونه در جهان امروز است بايد متناسب با اين فرآيندي كه گفتم و اين محتوا و مباني فكري و عقلاني بايد كاملا بتواند آن مقتضيات امروز بشر را به تعبير امام(ره) رفع كند و با زبان گويا اعلام كند كه اسلام قابليت اداره جامعه را دارد و بر اساس روح كلي قرآن و جامعيت آن و احاديث صحيح و سنتهاي تاريخي درست، بتواند يك مجموعه قابل پيدا شدن به عنوان يك الگو چه براي جامعه خود و چه براي جامعه جهاني ارايه دهيم.
اين چيزي بود كه امام (ره) دغدغه آن را داشت اما متاسفانه بعد از ايشان اين روند خيلي در ساختار حكومتي ما ادامه پيدا نكرد گرچه كارهاي بسيار خوبي چه در حوزه و چه دانشگاه انجام شده و تحت تاثير آن وزش بسيار سنگين و توفان جريان نوانديشي ديني كه در جهان اسلام شكل گرفته، توانسته ماهيت اين انديشه را تحت تاثير قرار دهد و در واقع، زمزمههاي بسيار شنيدني و پررنگي از جريان نوانديشي ديني را شاهد باشيم. اما در درون ساختار حكومت، متاسفانه هنوز اين نتوانسته ظهور و بروز جدي پيدا كند به طوري كه به طور مثال، هنوز درباره ربناي شجريان بحث فقهي ميكنند كه آيا با بعضي از قواعد فقهي همخواني دارد يا خير، در حالي كه- فارغ از اينكه چه انگيزههاي سياسي پشت اين ماجرا وجود دارد- سالها از رسانه ملي پخش ميشده است. اما غير از آن، اصلا امروزه بحث درباره اين موارد، بحثهاي حل شده و درك شدهاي در جامعه جهاني است اما متاسفانه ما در ايران هنوز گرفتار آن هستيم و اين روند براي ما ادامه داشت و ادامه دارد و علت آن هم اين است كه نيازهاي عصري و تفوق مصلحت اجتماعي و مصلحت عامه و كرامت انساني بر حوزههاي ديگر كاملا ديده نشده است.
- 16
- 5