خیلیها وقتی از کنار کارگاهشان عبور میکنند با تعجب میپرسند واقعاً شما نجاری میکنید؟ دو تا زن و نجاری؟ سخت نیست کار کردن با این همه اره و چوب و سمباده؟دور تا دور کارگاه در خیابان انصاری رشت شیشه است. طوری که هرعابری چند دقیقه پا سست میکند و به تماشا میایستد؛ وقتی چوبها را روی دست و شانه بلند میکنند، سمباده میزنند یا به الوار سر و شکل میدهند.
صدیقه مومننیا و لیلا آوخ اولین دختران نجار استان گیلان هستند. هفت سالی میشود حرفهای نجاری میکنند. برای راهاندازی کسب و کارشان کم خون دل نخورده و کم حرف این و آن را نشنیدهاند. با این همه افتخار میکنند که تابلو «دختران نجار» روی سردر کارگاهشان نصب شده.صدیقه میگوید: «ما اصلاً آموزش ندیدهایم و با یک اره معمولی شروع به کار کردیم. لیلا هم معرق کار میکرد و با اینکه نکاتی از کار با چوب میدانست اما این کار با نجاری حرفهای فرق داشت. ابتدای کار فقط یک سمباده لرزان و یک اره عمود داشتیم که ابزارهای حرفهای نجاری نیستند اما با همانها شروع کردیم. آن وقتها نمیتوانستیم این ابزارها را تهیه کنیم چون گران بودند.» اما این روزها لیلا و صدیقه با ارههای «فارسیبر» و ارههای «میزی» کار میکنند که ابزارهای دقیق و حرفهای نجاری هستند.
بگذارید داستان را کمی عقبتر ببرم و از آن روزی برایتان بگویم که این دو دختر گیلانی تصمیم گرفتند کسب و کار مستقلی راه بیندازند و این کار عاقبتش شد، نجاری حرفهای. لیلا ادبیات فارسی خوانده و صدیقه مدیریت بازرگانی. آن روزها صدیقه در رودسر یک شرکت خدمات آموزشی داشت. آموزش کامپیوتر میداد، تدریس میکرد و دانشجو هم بود. اما مدام به این فکر میکرد که از این شهر به شهر بزرگتری برود و کار تازهای راه بیندازد.
لیلا هم یک آتلیه هنری داشت و نقاشی تدریس میکرد. در کنارش هم گاهی خراطی میکرد و وسایل چوبی میساخت. بعداً که با هم آشنا شدند، متوجه شدند چقدر به کار با وسایل چوبی علاقهمندند. مدتی به تنکابن و شهسوار رفتند و آنجا باهم کار کردند: «یک سال و نیم آنجا بودیم. در این مدت کار اصلیمان کار با چوب نبود اما کارهای مرتبط با آن را انجام میدادیم مثلاً دیزاین خانه میکردیم و برخی از کارهای چوبیاش را هم خودمان انجام میدادیم. در آن دوره از یکدیگر یاد میگرفتیم، نظر میدادیم و ایده میگرفتیم.
آن روزها گاهی برای دیزاین ساختمان و آپارتمانها قابهای چوبی سنتی میساختیم یعنی راستش را بخواهی بدون اینکه خودمان متوجه باشیم با همان ابزارهای ابتدایی نجاری میکردیم و میدیدیم که مدام دوستانمان تقاضاهای بیشتری میکنند. آن زمان بخشی از درآمدمان را اختصاص دادیم به خریدن ابزارهای حرفهای. کارگاه نداشتیم و سرمایهای هم برای اجارهاش نداشتیم و در پارکینگ خانهمان کار میکردیم.»
آن روزها لیلا و صدیقه برای گرفتن وام به صندوقهای کار آفرینی مراجعه میکردند اما پاسخی که میشنیدند این بود: چرا دو دختر جوان میخواهند نجاری کنند؟ هیچ وقت لحن تمسخرآمیزشان را فراموش نمیکنند: «میپرسیدند میخواهید صنایع دستی کار کنید؟ یعنی برایشان سخت بود بپذیرند ما میخواهیم نجاری کنیم. نجاری را یک شغل کاملاً مردانه میدانستند و ما اتفاقاً اصرار میکردیم که نه، کار ما صنایع دستی نیست و دقیقاً نجاری است.
خلاصه اینکه آنقدر جدیمان نگرفتند و وام ندادند که ما شخصاً اقدام کردیم و وام گرفتیم با بهرههای بالای بانکی.» اما همین بهرههای بالای بانکی و به قول معروف تا خرخره زیر بار قرض رفتن هم باعث نشد این دو دختر از شغلشان ناامید شوند و حتی باانگیزه بیشتری کار کردند. صدیقه یاد روزی میافتد که تازه کارشان را شروع کرده بودند.
مشتری آمد و صندلی عجیب و غریبی سفارش داد. نگاهش به لیلا همکار و دوستش بود که هر لحظه انتظار میرفت به سفارش جدید نه بگوید، اما نه نگفت. آن روز لیلا ساعتها نشست و به صندلی خیره شد تا توانست طراحیاش کند و اتفاقاً از پس این کار به بهترین شکل برآمد. دیگر آرزویشان شده بود داشتن یک جای مستقل: «وقتی مغازه را باز کردیم کلی زمان برد تا باورمان کردند. عجیب بود با اینکه ما را میدیدند هم به سختی باورمان میکردند. زمان زیادی گذشت تا تعداد افرادی که باورمان کردند بیشتر شد. خیلیها فکر میکردند کار نجاری ما نمادین است اما ما میخواستیم این ذهنیت را عوض کنیم اینکه کارمان نمادین و تزئینی نیست و موفق شدهایم شغل تازهای برای زنان راه اندازی کنیم.»
آنها زمانی که برای دانشجویان دانشکده کارآفرینی صحبت کردند و درباره کارشان توضیح دادند، گفتند موفق شدهاند شغلی برای زنان یعنی قشری از جامعهشان ایجاد کنند که تا قبل از آن این شغل را نداشتهاند. اما این طور نبود که برای صدیقه و لیلا همه چیز راحت باشد به قول خودشان خیلی اوقات برای پیشرفت کارشان جنگیدند: «برای به دست آوردن خیلی چیزهای ساده که برای مردان واقعاً آسان است جنگیدیم و مبارزه کردیم. مثلاً گرفتن جواز کسب.
مأموری که آمد به ما جواز بدهد، گفت شما خانم هستید و در صنف درودگران دادن مجوز به زنان تعریف نشده. بهتر است برادر یا پدرتان را معرفی کنید که جواز به اسم آنها صادر شود اما زیر بار نرفتیم. آنقدر رفت و آمد کردیم و چانه زدیم تا بالاخره درست شد و جواز را به خودمان دادند. آموزش دیدن هم برای پسرها راحتتر است. آنها میتوانند در دوره فنی حرفهای رشته نجاری را انتخاب کنند. اما دخترها چنین شرایطی ندارند و مجبورند تجربی و با آزمون و خطا کار را بیاموزند.»
به گفته دختران نجار، اگر زنی بخواهد نزد یک اوستاکار مرد نجاری یاد بگیرد، ساده نیست چون خیلی اوستاکارها شاگرد زن نمیپذیرند. برای همین هم آنها خیلی اوقات در کار آموزش به دختران و زنان علاقهمند کمک کردهاند اما امکان آموزش مستقل را به دلیل کمبود امکانات ندارند. هرچند تا جایی که از دستشان برآمده، به خانه افراد رفته و برای آموزش یاریشان کردهاند. هر دو میگویند عمداً مغازهای پر از شیشه اجاره کردهاند تا مردم در حین کار کردن آنها را ببینند:
«با اینکه ما را در حین کار میبینند، بازهم خیلیها میپرسند خانم! اوستاکار کجاست؟ ماهم جواب میدهیم خودمان اوستاکار هستیم. برای همین سعی میکنیم در قسمتهای مرکزی شهر باقی بمانیم و به مناطق صنعتی دور از شهر نرویم تا بتوانیم این سنگ ریزهها را از سر راه زنان برداریم. ما باور داریم تغییرات بزرگ از همین تغییرهای کوچک آغاز میشود.»
این روزها با اداره فنی و حرفهای استان گیلان هم چند باری صحبت کردهاند تا برای دخترها رشته نجاری بگذارند. یعنی بجز گسترش کسب و کارشان تمام تلاششان را برای از میان برداشتن تبعیضها علیه زنان هم انجام میدهند: «محال است به عنوان یک زن وارد جامعه شوی و نادیده گرفته نشوی یا مورد تبعیض قرار نگیری. همه ما زنها این نگاهها را حس کردهایم و هر کدام به سهم خودمان باید برای تغییر این نگاهها تلاش کنیم حتی اگر تلاشمان درحد برداشتن چند خرده سنگ باشد.»
لیلا و صدیقه این روزها و به گفته مشتریهایشان واقعاً اوستاکار هستند و کارهایشان را با کمترین ضریب خطای ممکن و بیعیب تحویل میدهند. دختران نجار گیلانی امیدوارند هر روز زنان بیشتری بتوانند حرفه نجاری و هر شغل متفاوتی را که دوست دارند آغاز کنند و روزی برسد که داشتن شغل متفاوت مایه تمسخر نباشد.
ترانه بنی یعقوب
- 10
- 4