شنبه ۰۷ مهر ۱۴۰۳
۱۱:۱۷ - ۱۷ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۳۷۰۹
رفاه و آسیب های اجتماعی

گفت و گو با جوان شروری با سابقه ۶ بارحضور درکانون اصلاح و تربیت؛

شرورترين نوجوان شهر بودم

آرش,اخبار اجتماعی,خبرهای اجتماعی,آسیب های اجتماعی

جوان میان بالایی است. عینک زده و مثل خیلی از دانشجوها کیف چرم قهوه‌ای به روی دوشش انداخته‌است. باورش آسان نيست جوانی که پیش روی‌مان ایستاده و سر به زیر دارد، نوجوانی‌اش را در کانون اصلاح و تربیت گذرانده‌باشد.

 

خودش را با یک جمله تعریف می‌کند: «بدترین آدم شهر بودم». سرگذشت آرش از نظر خودش جالب است و پر از افت و خیز. چند دقیقه‌ای با او به گپ و گفت می‌نشینیم.

 

چرا به کانون رفتی؟

من بدترین آدم شهر بودم.

 

چرا؟

خودم این صفت را به خودم داده‌ام. به‌خاطر همه کارهایی که کردم و آن زمان نفهمیدم چقدر کارهایی بدی است.

 

مثلا چه کار می‌کردی؟

- شرارت. همیشه دوستانم از من بزرگ‌تر بودند. خانواده چهار نفره‌ای داشتم و وضع مالی پدرم تقریبا خوب بود.

دست‌مان به دهان‌مان می‌رسید. خانه مناسب و وسایل راحتی زیادی داشتم تا اینکه پدرم بیمار شد و به‌طور ناگهانی از دنیا رفت. پیش از مرگش، بخش زیادی از اموالش را فروختیم و خرج بیماری‌اش کردیم ولی بی‌فایده بود. چند مدت بعد مادرم با دوست پدرم ازدواج کرد تا سرپناه‌مان حفظ شود. تغییر كردن و سرکش شدن من از همین زمان آغاز و رفتارم به‌طور عجیبی عوض شد.

 

رفتار نا پدری‌ات با تو بد بود؟

نه، او با من کاری نداشت. من بسیار شرور، بددهن و نترس بودم. مشروب می‌خوردم و مثل خروس‌جنگی با این و آن دعوا می‌کردم. کسی در محل از دستم در امان نبود. بارها به کانون اصلاح رفتم. یک‌بار همکلاسی‌ام را طوری کتک زدم که جمجه‌اش ترک برداشت. آن زمان مادرم دیگر از پس من و کارهایم بر نمی‌آمد. آن‌قدر شرور شده‌بودم که دیگر کسی حاضر به رضایت دادن نمی‌شد و به همين دليل، دستگیر و روانه کانون شدم.

 

کمی درباره کارهای گذشته‌ات بگو. چقدر درس خواندی؟

بعد از مرگ پدرم بسیار بدخلق بودم. سن بلوغ هم مزید بر علت شد. سیگار می‌کشیدم، مشروب می‌خوردم، زورگیری می‌کردم و بسیار دعوایی شده‌بودم؛ روزی دو سه بار دعوا می‌کردم و خانواده‌های کسانی که از دست من کتک خورده‌بودند، جلوی در خانه‌مان می‌آمدند و شکایتم را به مادرم می‌کردند. تا ۱۵ سالگی پنج‌بار کانون رفتم. شاهد بودم که مادر از دست کارهایم پیر می‌شود. ۱۶ ساله بودم که با ناپدر‌ی‌ام گلاویز شدم و به کمک چند تن از دوستانم که هر کدام ۱۵ تا ۲۰ سال از من بزرگ‌تر بودند، کتک مفصلی به او زدم.

 

بعد از این کار، مادرم از شدت ناراحتی کارش به بیمارستان کشید و وقتی به خانه برگشت از دستم آن‌قدر عصبانی بود که مرا از خانه بیرون کرد. یک هفته‌ای آواره خانه دوستانم بودم. مدرسه هم نمی‌رفتم. راستش را بگویم راهم نمی‌دادند. به‌‌دليل شرارت اخراج شدم. همان موقع بود که توی دعوای خیابانی با جوانی بزرگ‌تر از خودم، او را طوری زدم که جمجمه‌اش شکست و سر همین دعوا برای ششمین بار به کانون رفتم.

 

چرا این همه دعوا می‌کردی؟

هر بار سر یک چیز چرت و پرت دعوا می‌کردم. آخرین بار کسی که پولم را نمی‌داد اساسی تنبیه شد. آن زمان کار می‌کردم و پول خوبی هم در می‌آوردم. از مادرم خواستم از شوهرش جدا شود، می‌توانستم خرجش را بدهم اما او زیر بار نرفت.

 

چه شغلی داشتی؟

کلوپ راه انداخته بودم. فیلم اجاره می‌دادم. آن زمان کار و کاسبی خوب بود و بازار فیلم هم داغ داغ.

 

از کانون برای‌مان بگو.

 

۱۶ ساله بودم که به‌خاطر چاقوکشی باز هم راهی کانون شدم. به مادرم خبر دادند که ضامنم شود؛ قبول نکرد سراغم بیاید. از دستم خسته شده بود. راستش خواهرم هم در شرف ازدواج بود و همه ترجیح می‌دادند موجودی مثل من نزدیک‌شان نباشد. من را به حال خودم رها کردند. وقتی آزاد شدم، کسی مسئولیتم را قبول نکرد و جایی برای ماندن نداشتم. هیات امنای کانون برای من و چهار پسر دیگر تا ۱۸ سالگی را پانسیون گرفتند. اما ۱۸ ساله که شدیم، باید آنجا را ترک می‌کردیم.

 

یعنی آخرین بار که از کانون خارج شدی اوضاع بهتری داشتی؟

ماندن در کانون به من کمکی نکرد. حتي آن‌ها برای بهبود رفتارم سه جلسه برایم برق تجویز کردند. الان ۳۲ ساله هستم و گاهی اسامی را فراموش می‌کنم که به نظرم تاثیر همان جلسات برق باشد؛ منتها زمانی که در کانون بودم یعنی یک سال آخر مرا نزد روان‌شناس و روان‌پزشک بردند. مشکل روحی و روانی‌ام تقریبا حل شد. شاید کسی باور نكند من بعد از جلسات برق دچار لکنت زبان نيز شده بودم و هنوز هم گاهی روی تلفظ برخی کلمات گیر می‌کنم.

 

جلسه برق؟ بیشتر توضیح می‌دهی؟

روان‌پزشک برای کسانی که روی رفتارشان کنترل نداشتند و برای بقیه مشکلی به‌وجود می‌آوردند، جلسه برق تجویز می‌کرد؛ به این ترتیب که برق را با ولتاژ تعیین‌شده‌ای به ما وارد می‌کردند. اين قدام باعث ايجاد حالت بي‌حالي در ما مي‌شد و این حالت تا روزها در بدن‌مان می‌ماند. این شوک روی اعصاب تاثیرگذار بود و به قول خودشان مانع از رفتارهای هجومی می‌شد.

 

فقط به تو شوک برقی وارد کردند؟

نه، غیر از من به چندنفر دیگر از بچه‌ها که مثل من شر بودند نيز شوک برقی زدند.

 

تاثیری هم داشت؟

کمی آرام‌مان کرد ولی به‌نظرم برخی مشکلات مثل لکنت زبان یا فراموش‌كاري من مربوط به همین شوک‌‌هاست.

 

بعد از ۱۸ سالگی چه شد؟

تصمیم گرفتم خوب باشم، دیگر سراغ دعوا و درگیری نروم. البته افسرده هم شده بودم و چندبار خودکشی کردم. هفت خودکشی نافرجام داشتم. یک روز همین‌طور که بی‌هدف در خیابان انقلاب قدم می‌زدم، آگهی دعوت به کار همراه با آموزش مبانی کامپیوتری را دیدم.

 

همین آگهی برای من پله‌ای برای پیروزی شد. کمی با کامپیوتر آشنا شدم. همان‌جا کارم را آغاز کردم و ماهی ۵۰ هزار تومن حقوق ‌گرفتم. بعد از سه سال سراغ مادرم رفتم. از من می‌ترسید و به خانه‌اش راهم نمی‌داد. البته حق هم داشت.

 

ناپدری‌ام هرگونه ارتباط مادرم با من را برایش ممنوع کرده‌بود. نیاز به پول داشتم تا برای خودم کار و کاسبی راه بیندازم. خواستم پنج میلیون وام بگیرم ولی هیچ‌کس حاضر نبود ضامنم بشود. با سابقه‌ای که داشتم، كسي قدمی برایم بر نمي‌داشت. با کلی التماس به مادرم به شرطی که دیگر کاری به کار زندگی‌اش نداشته باشم، ضامنم شد. این وام زندگی‌ام را زیر و رو کرد. مغازه‌ای اجاره کردم و خدمات ساده کامپیوتری ارائه دادم.

 

مثل کپی و پرینت و کارهای ساده ثبت نام دانشگاه و یارانه و...مدت زمان زیادی نگذشت که توانستم کارم را رونق دهم. وام را تسویه کردم و جای مغازه‌ام را تغيیر دادم. ۲۵ ساله شده بودم.

 

سراغ مادرت نرفتی؟

وقتی شنیدم ناپدری‌ام بیمار است، سراغش رفتم. وقتی مرا دید نشناخت، دیگر هیچ اثری از دوران جاهلیتم باقی نمانده‌بود.مادرم مرا در آغوش گرفت و گریست. فکر کنم بیشتر برای لکنت زبانی که گرفتارش شده بودم دلسوزی کرد.

 

الان اوضاع چطور است؟

خیلی خوب. بعد از مرگ ناپدری، مادرم را پیش خودم آوردم و زندگی تازه‌ای شروع کرده‌ایم. محل کارم را بهتر کرده‌ام و چهارنفر برایم کار می‌کنند. ادامه تحصیل هم داده‌ام و الان سال دوم دانشگاه هستم. کاش آن روزها به جای آنکه مرا مدام زندانی کنند، پیش مشاور می‌بردند تا مشکلم حل شود. شاید آن همه سختی و تنهایی و تحقیر را تحمل نمی‌کردم.

 

 

ghanoondaily.ir
  • 19
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش