به کار بردن کلمات مناسب در جای مناسب تاثیری جادویی دارد. از آنجایی که بیشتر مردم ما بر اساس سنتها، اهل گفتوگوهایی شفاهی هستند از تاثیر جادویی استفاده از کلمات مناسب در جا و زمان مناسب آگاهاند. کلمات سرمایههای زبانی و فرهنگی ما هستند و جاندادن به آنها مانند دم مسیحایی کار هر پیغمبری نیست.
اگر از منظر تعصب به زبان و فرهنگ بنگریم و کمی شعله تنور زبان و فرهنگدوستی را پرحرارتتر کنیم، باید بگوییم که فحشها هم بخشی از این ذخایر ارزشمند محسوب میشوند. نمیتوان انکار کرد که فحشها بهشدت در گفتار روزانه ما کارایی دارند و همه قشرهای آدمی از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، تحصیلکرده و بیسواد و سیاستمدار و فرهنگی و غیرفرهنگی از روحانی و بازاری و... بنا به موقعیت و کارکردهای مختلف، از این ذخایر زبانی بهره میبرند.
فحش چه در صدلایه کاغذهای رنگی زیبا آذینشده باشد و چه در رکیکترین حالت خود بیان شود، باز هم فحش است. نکته این است که چگونه و کجا از آنها استفاده شود که این هم هنری است که هر کسی از آن بهرهای ندارد. کلمه، فقط یک کلمه در خلأ نیست بلکه با خود تاریخ، معنا و ناگفتههایی دارد. معنایی که از آنها انتظار میرود یا در یک جامعه به آن شهره هستند، همان تاریخ و فرهنگ و ادبی است که در خود پنهان دارند.
چرا استفاده از کلمهای چون «سگ» برای توصیف، در فرهنگ ما بار معنایی منفی دارد؟ این را باید در کلمه سگ و فرهنگی که از آن برمیخیزد جست؛ در اینکه حیوانی چون سگ و خر در فرهنگ ما و آداب و رسوم مردمان ما چه جایگاهی داشتهاند که اکنون از اسمشان بهعنوان صفتهای مختلف و رساندن منظورهایی نهچندان مثبت استفاده میشود. برخی از کلمات برای ما معرف فحش هستند، اما آنچه بیش از صفتشان بر هویتشان مؤثر است نوع ادا شدن آنها و چگونگی به کار بردنشان است.
نکته این است کلمات دارای قدرت هستند، برای صدمه زدن، درمان، الهامبخشیدن و تغییر دادن. آنها تاثیر میگذارند و هرچه قویتر باشند، اثرشان نیز قویتر است. ما با استعداد و شناخت خود از قدرت آنها بهره میجوییم. شما میتوانید یک کلمه را چون اسلحه برای تخریب یک نفر به کار ببرید و همان کلمه را میتوانید بهگونهای به کار ببرید که تمام قدرتش صرف تحبیب طرف مقابل بشود. کلمات هم آلودهشدنی هستند؛ بنا بر قصد و لحن و هدف گوینده، کلمات میتوانند از هر آنچه هستند بیرون بیایند و به یک ابزار برای تخریب تبدیل شوند.
اصطلاحی مانند «لچکبهسر» در صورت خود توصیف فردی است که روسری به سر دارد و در دوره و زمانه ما نهتنها فحش نیست بلکه یک اصطلاح توصیفی با تم نوستالژی است، اما شاید کمتر کسی بداند که در گذشته این فحشی بسیار مصطلح بوده. این اصطلاح که نشانههای جنسیتی در خود دارد زمانی بهعنوان فحش در بین مردان شهره بوده است و نمونه اعلای آن را مردان سبیلکلفت و قدارهبهدست در داستان و فیلم «داشآکل» نثار یکدیگر میکنند.
چرا باید توصیفی از پوشش یک زن فحشی مردانه قلمداد بشود؟ جستوجوی این چراییهاست که نیاز امروز ما به پژوهش و تحقیق در فحشها را امری واجب کرده است؛ گرچه بهشدت نسبت به این الفاظ در پژوهشها و تحقیقات ادبی و فرهنگی، جامعهشناسی و مردمشناسی، حتی پژوهشهای فولکلور بیمهری شده است، این بیمهری هیچ از ارزشهای فرهنگشناسانه موجود در ناسزا و فحشهای رایج میان مردمان یک جامعه کم نمیکند.
جایی خواندم آدمی دارای ابزاری است که بیآنکه دستش به خون کسی آلوده شود میتواند او را بکشد، تحقیرش کند، به ناچیزترین حالات انسانی تشبیه و از میدان به درش کند. نام این ابزار «زبان» است و فحش و ناسزا یکی از قدیمیترین اشکال کاربرد آن. از متون مقدس عهد عتیق تا ادبیات پسامدرن، از رجزخوانی جنگجویان بربر تا دیالوگهای سریالهای مدرن، همه و همه مملو از واژگانی است که در سر هوای حذف نمادین سوژه مقابل خود دارند.
فروید، پدر روانکاوی، آغاز انسان مدرن را آن دمی میداند که انسان به جای نیزه، کلمه پرتاب کرد و بیشک کلمهای که خواهان جانشینی برای نیزه و ساطور است، نمیتواند چندان باادب و محترم باشد!
از نگاهی کارکردی به این رکن از زبان که درگذریم، بهانهای که امروز مرا به نوشتن این یادداشت میهمان کرد، کنش برخی از فوتبالیستهای معروف ما در پاسخ به سخنرانی رئیسجمهوری یک کشور و نثار کلمههایی آبدار به او و همچنین نوع رفتار هواداران دو تیم استقلال و پرسپولیس در بازی شهرآورد است. به زعم من، در قدم اول باید این کنش را از سطح تحلیل فردی خارج و در سطحی گسترده مطرح کرد و در پی تبیین اجتماعی و فرهنگی آن بود.
امروز فضای مجازی و امکانات بیدریغ آن، میدانی برای کنشهای متقابل اجتماعی است و این کنشها میتوانند ما را در اندکزمانی به جغرافیای جهان وصل کنند. بارها و بارها شاهد حملات مجازی کاربران شبکههای اجتماعی به صفحه چهرههای معروف جهان بودهایم و چه واژههای آبداری که در تیراژ چندصدهزارنفری از سر و روی مخاطب خود آویزان نکردهایم.
در این میان اما، ذکر چند نکته میتواند فضای کنش را برای ما ملموستر کند؛ من نکته اول را در نوع زیست سیاسی جستوجو میکنم؛ جایی که ما جهان را به دو نیروی خیر و شر تقسیم کرده و خود بر فرق خیر نشستهایم! در این میان ما به خویشتن خویش حق میدهیم که دیگری را در ساحت شر بازسازی کنیم و از هیچ عملی برای نابودیاش دریغ نورزیم.
دشمنان سیاسی را میتوان با هر ادبیاتی بدرقه کرد؛ این را سیاستمداران ما معنا کردند. شما میتوانید بدترین تابوهای فرهنگی را در ساحت ادبیات و زبان به کار ببرید، تنها به شرط آنکه مخاطبتان دشمنان ما باشند. چیزی که در این میان بهشدت رخنمایی میکند، اعتبار ساختاری این کنشهاست؛ کنشگر نهتنها با تقبیح عمومی روبهرو نمیشود که حتی در قدمهای بعدی، سطحی از پاداش و تشویق را تجربه خواهد کرد و لابد حق میدهید که برای تکرار یک عمل، چیزی هیجانانگیزتر از تشویقهای ساختاری نیست.
از منظر دیگر، ادبیات سیاسیاجتماعی ما بهشدت ناسزازده است؛ برخی ازنطقهای سیاسی، سخنان گزارشگران ورزش، سریالها و فیلمهای بهظاهر طنز و غیره ما که بهراستی باید نماینده ادبیاتی فرهیخته باشند، امروز در گیرودار خشونتهای کلامی افتادهاند.
نکته آخر این یادداشت را به مفهومی اختصاص میدهم که آنرا «نقد اخته» یا «نقد بیخطر» میدانم؛ بسیاری از چهرههای مشهور اجتماع ما مانند بسیاری از کنشگران عادی این میدان، تنها جایی ردای انتقاد بر تن میکنند که مطمئن باشند با سیاستهای رسمی وقت، همسو و همکنش است.
این نوع از زیست اجتماعی کارکردهای فراوانی دارد؛ هم کنشگر، بهعنوان چهرهای معترض، جهانمند و دغدغهمند شناخته میشود و هم از آسیبهای احتمالی نقد در امان است. برای تشخیص این دسته درگیر در چنین زیستی کافی است که کنشهای آنها را در بستری از تاریخ رصد کنید؛ اگر دیدید رگ غیرتشان درباره آسیبهای اجتماعی دیگر مانند فقر، اعتیاد، تنفروشی و کمفروشی نیز جنبید، من هم کنار شما باور میکنم که این کنشگران درد اخلاق و اجتماع دارند و این درد است که آنها را به زبان آورده، نه انتظار تشویق و پاداش از ساختارهای رسمی و دولتی.
- 17
- 2