خانواده نوجوان ١٥ساله که بر اثر تصادف مرگبار در شب عید فرزند خود را از دست دادند، اعضای بدن او را به چند بیمار که نیاز به پیوند عضو داشتند، اهدا کردند.رضا مؤمنیشیخحسین ۱۵ساله از ایل بزرگ شیخ گلبهار شهرستان چرام بود که بر اثر تصادف دچار مرگ مغزی شد و با رضایت پدر و مادرش پزشکان دو کلیه و کبد او را برداشتند و برای پیوند به شیراز انتقال دادند و در بیمارستان نمازی آن شهر به سه بیمار نیازمند پیوند زده شد.
نعمتالله مؤمنی پدر ٤٥ساله رضا که هنوز داغ فرزندش تازه است از روزهای سخت مرگ پسرش و آنچه باعث شد تا تصمیم بگیرد اعضای بدن او را اهدا کند، میگوید.
پسرتان چطور دچار مرگ مغزی شد؟
تصادف کرد. چند روز به عید مانده بود، ٢٣ اسفند ٩٥ بود که از مدرسه به خانه میآمد که خودرویی به او زد.
راننده مقصر بود؟ الان او کجاست؟
نه پسر من مقصر بود، سوار موتور بود و از مدرسه به خانه میآمد که ماشین به او زد. ماشین در پارکینگ و راننده هم خانهاش است. مدرسه ٤٠متری لبه جاده بود و رضا یکدفعه از تقاطع بیرون آمده بود و این اتفاق افتاد.
چطور از ماجرا مطلع شدید؟
من کارگر باغ هستم. سر زمین کار میکردم که به من زنگ زدند و گفتند چه اتفاقی افتاده، من هم فوری رفتم دم مدرسه و او را به بیمارستان بردم.
چطور شد که متوجه شدید پسرتان زنده نخواهد ماند؟
رضا ٩ روز در بیمارستان بود و در اولین روز فروردین هیئتی از دکترها به ما گفتند او مرگ مغزی شده است و ما میتوانیم اعضای او را اهدا کنیم ما هم با این کار موافقت کردیم و روز دوم فروردین اعضای بدن رضا اهدا شد.
رضا چند سال داشت و شما چند فرزند دارید؟
رضا ١٥ساله و کلاس دهم یعنی اول دبیرستان بود و من دو پسر و یک دختر داشتم که با فوت رضا فقط یک پسر و یک دختر دارم. رضا بچه آخر ما بود، پسر دیگرم ٢٣ سال و دخترم هم ١٩ سال دارد.
چه شد که تصمیم به اهدای عضو گرفتید؟
شب عید بود و دکترها وقتی به ما گفتند میتوانیم اعضای بدن او را اهدا کنیم قبول کردیم، رضا اولین مورد اهدای عضو در سال جدید در سراسر ایران بود و ما برای رضای خدا اعضای رضا را دادیم، یکی از مشهد بود و یکی هم از یاسوج، الان هم خوشحالیم که حداقل اعضای بدن رضا به درد آنها خورد.
با اهدای عضو چطور آشنا شدید؟
از قبل آشنا بودم، در روزنامهها و اخبار دیده بودم.
توصیه شما به افرادی که ممکن است در شرایط شما باشند، چیست؟
من جای آنها باشم برای رضای خدا با اعضای عضو موافقت میکنم، همانطور که اعضای رضا را اهدا کردم.
اطرافیان وقتی میشنیدند اهدای عضو کردهاید، چه میگفتند؟
میگفتند کار خوبی کردید و تشکر میکردند.
آیا شما خودتان این تصمیم را گرفتید یا با بقیه اعضای خانواده هم مشورت کردید؟
با برادر همسرم، برادر خودم، خواهرم و پسرعموهایم مشورت کردم آنها هم نظرشان مثل من بود و هیچ کس مخالفت نکرد، گفتند خوب است برای رضای خدا چند نفر را زنده کنید.
برای مادر رضا سخت بود که قبول کند تهتغاری خانواده دیگر نیست اما وقتی پزشکان توضیح دادند او به لحاظ علمی مرده است و امکان اینکه پسرش زنده بماند وجود ندارد، در نهایت با تصمیم شوهرش موافقت کرد.
چه شد که این تصمیم را گرفتید؟
ناراحت شدم اما وقتی دیدم چارهای نداریم و میتوانیم چند نفر را زنده کنیم خوشحال شدم و موافقت کردم.
آیا کسی مخالف این کار بود؟
اصلا، هیچکس مخالف نبود و همه موافق بودند.
آیا پسرتان در این مورد چیزی به شما گفته بود؟
نه حرفی در اینباره نزده بود. پسرم خیلی کوچک بود، اما بعد از اهدای عضو فهمیدیم مدتی قبل در کلاس معلمشان پرسیده بود اگر کسی تصادف کرد چه کسی حاضر است اهدای عضو کند و تنها کسی که دستش را بلند کرده بود رضا بود. او گفته بود حاضر است اعضای بدنش را ببخشد.
- 14
- 1