پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۹:۱۲ - ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۰۲۲۱۱۹
چهره ها در سینما و تلویزیون

روایت همسایه‌ها از بابک خرمدین: محجوب، سر بزیر و آرام بود/ نگهبان: با دختران مختلف رفت و آمد نداشت

بابک خرمدین,قتل بابک خرمدین
یکی از شاگردان دختر بابک خرمدین گفت: ما در کلاس‌ها چیزی جز آرامش از او ندیدیم. گاهی آنقدر آرام حرف می‌زد که صدایش هم به سختی شنیده می‌شد. هیچ وقت لحن تندی نداشت و فرد محجوب و باحیایی بود.

به گزارش همشهری، ۳ روز پس از قتل هولناک بابک خرمدین به‌دست پدر و مادرش، محوطه بلوکc۲ شهرک اکباتان کاملا ساکت و آرام است. درست مثل همه ظهرها که رفت‌وآمد در اینجا کمتر است و بیشتر ساکنان یا در خانه‌هایشان مشغول استراحت هستند یا هنوز از محل کار به خانه برنگشته‌اند.

در این میان تنها نشانه‌ها از ماجرای این جنایت که چند روز پیش در یکی از واحدهای این بلوک رخ داد، ۲ حجله است که عکس بابک خرمدین، کارگردان و مدرس سینما روی آن به چشم می‌خورد و یکی را در مقابل ورودی بلوک قرار داده‌اند و دیگری را مقابل مجتمعی که خانواده خرمدین ساکن آن هستند.

بعضی همسایه‌ها حاضر نیستند درباره اتفاقی که در نزدیکی‌شان رخ داده حرف بزنند و آنهایی هم که صحبت می‌کنند، هنوز در شوک هولناک‌ترین جنایتی هستند که در این محله رخ داده است. 

همه ساکنان بلوک از ماجرای قتلی که در همسایگی آنها رقم خورده باخبرند. مخصوصا اعترافات عجیب پدر و مادر آقای کارگردان در روز دوشنبه در دادسرای جنایی تهران.

جایی که پدر بابک در حالی‌ که از قتل پسرش خدا را شکر ‌کرد و گفت: ما با پسرم اختلاف عقیده داشتیم و با اینکه او کارگردان و مدرس بازیگری بود، در سال‌های اخیر مدام با ما بدرفتاری می‌کرد و حتی گاهی من و مادرش را کتک می‌زد. او هنرجویانش را که همه‌شان دخترهای جوان بودند به خانه می‌آورد و به اتاقش می‌برد و مادرش را مجبور می‌کرد از آنها پذیرایی کند. او با من و مادرش مثل کلفت رفتار می‌کرد و آبروی ما را به خطر انداخته بود. 

اعترافاتی که مادر بابک نیز آنها را تأیید کرد و مدعی شد پسرش روزگار را برای آنها تیره و تار کرده بود و ارتباط خارج از عرفش با دختران زیادی که همراه او به خانه می‌آمدند، عاصی‌شان کرده و برای همین بود که نقشه قتلش را کشیدند. 

اما همسایه‌ها، برخلاف ادعاهای پدر و مادر بابک، معتقدند تصویری که آنها از پسرشان عنوان کرده‌اند، با آنچه آنها دیده بودند کاملا متفاوت است. 

مقابل بلوک، زن میانسالی که به‌گفته خودش از بدو ساخت شهرک اکباتان با خانواده‌اش در اینجا ساکن شده‌اند می‌گوید بابک و خانواده‌اش را می‌شناخته است.

او توضیح می‌دهد: بابک از دوستان صمیمی پسرم بود. آنها از کودکی باهم دوست بودند. با هم مدرسه می‌رفتند و این اواخر هم با هم دوچرخه‌سواری می‌کردند. آنها از اینجا با دوچرخه می‌رفتند پارک چیتگر و برمی‌گشتند. 

زن میانسال هنوز در شوک قتل صمیمی‌ترین دوست فرزندش است. او ادامه می‌دهد: بابک خیلی بچه خوبی بود. خیلی مودب و آرام بود. بچه من با هر کسی دوست نمی‌شد و به‌خاطر همین مطمئن هستم بابک ظاهر و باطنش یکی بود. همیشه پسرم از او تعریف می‌کرد و اینهایی را که راجع به او می‌گویند باورم نمی‌شود. او پسری سر به زیر، آرام، مهربان و مودب بود و نمی‌توانم قبول کنم پدر و مادرش را اذیت می‌کرده و روزگار آنها را سیاه کرده بود. 

حرف‌های زن تمام نشده که مردی میانسال در حالی‌ که پاکت‌های بزرگ خرید در دستش است از راه می‌رسد. او ساکن طبقه پنجم است. یعنی یک طبقه پایین‌تر از محلی که جنایت در آنجا رخ داده بود. او و خانواده‌اش حدود ۸سال است که در این مجتمع ساکن شده‌اند و در این مدت چندین بار بابک و مادرش را دیده است اما پدر خانواده را زیاد نمی‌شناسد و ندیده است.

می‌گوید: آخرین باری که بابک و مادرش را دیدم حدود ۲۰روز پیش بود. داشتند باهم برای خرید به فروشگاه می‌رفتند. بابک پسر آرامی بود. به‌نظر می‌رسید رابطه خیلی خوبی با مادرش دارد و مطمئن هستم اعترافات پدرش درست نیست. در این ۸سالی که ما اینجا ساکن شده‌ایم، هرگز رفتار بدی از مقتول ندیده بودم. 

بابک با افراد زیادی ارتباط نداشت 

یکی از مهم‌ترین بخش‌های اعترافات پدر مقتول در دادسرا، ارتباطات نامتعارف پسرش با دختران بود و اینکه او با این بهانه که آنها شاگردانش هستند، این افراد را به خانه می‌آورد. اما یکی از پرسنل انتظامات می‌گوید مقتول ارتباطات چندانی نداشت. با افراد زیادی رفت‌وآمد نداشت و او هرگز ندیده بود که وی با دختران مختلفی در رفت‌وآمد باشد. 

حرف‌های این مرد را دختر جوانی که از شاگردان مقتول بوده نیز تأیید می‌کند. او و تعداد دیگری از همکلاسی‌هایش صبح امروز (سه‌شنبه) با هماهنگی هم به شهرک اکباتان آمده بودند و برای یادبود او اقدام به نصب هر دو حجله‌ای کرده بودند که در محوطه بلوکc۲ به‌چشم می‌خورند.

دختر جوان می‌گوید: از وقتی خبر قتل استادمان را شنیدیم، شوکه شدیم. برای همین هماهنگ کردیم و امروز به اینجا آمدیم و در یادبود او این حجله‌ها را نصب کردیم. 

او ادامه می‌دهد: هنوز باورم نمی‌شود استاد آرام ما دچار چنین سرنوشت هولناکی شده باشد. ما در کلاس‌ها چیزی جز آرامش از او ندیدیم. گاهی وقت‌ها آنقدر آرام حرف می‌زد که حتی صدایش هم به سختی شنیده می‌شد. هیچ وقت لحن تندی نداشت و فرد محجوب و باحیایی بود. 

دختر جوان اعتراف پدر مقتول درباره رفتار او را در روزنامه‌ها خوانده است. با این حال می‌گوید: هیچ‌وقت نمی‌شود باطن آدم‌ها را از روی ظاهرشان قضاوت کرد. شاید این سکه روی دیگری هم داشته اما آنچه اطمینان دارم این است که ظاهر استاد و رفتارش طوری بود که همه ما که دانشجوی او بودیم، او را فردی آرام و محجوب می‌شناختیم و برای همین هم بود که امروز به اینجا آمدیم تا برای یادبودش اقدام به نصب این حجله‌ها کنیم. 

معمای خواهر ناپدیدشده*

یکی از ابهاماتی که پرونده قتل بابک خرمدین را پیچیده کرده، ماجرای ناپدید شدن یکی از خواهرانش است. موضوعی که هم‌اکنون پلیس و تیم جنایی نیز در حال تحقیق روی آن هستند و ممکن است روند رسیدگی به این پرونده را وارد فاز تازه‌ای کند.

یکی از ساکنان بلوک c۲ که این خانواده را به خوبی می‌شناسد، می‌گوید: بابک خواهری به اسم آزیتا دارد. او چند سال پیش ازدواج کرد اما بعد از شوهرش جدا شد و دیگر نه او را دیدیم و نه شوهرش را. هردویشان ناپدید شدند و حالا هم مطالبی در شبکه‌های اجتماعی خوانده‌ام که نوشته بودند احتمال کشته‌شدن این دختر هم به‌دست پدرش مطرح شده است. نمی‌دانم این مسئله چقدر جدی است اما مطمئن هستم که اگر بابک هم از چند سال پیش همانند خواهرش از خانواده جدا می‌شد و مستقل زندگی می‌کرد، این اتفاق هرگز رخ نمی‌داد. 

ساکنان بلوکc۲ شهرک اکباتان تا حالا شاهد چنین اتفاقی در محل زندگی‌شان نبوده‌اند. آنها در سال‌های گذشته دیده بودند که دو سه نفر از دختران یا پسران جوان شهرک با پریدن از طبقات بالایی مجتمع‌ها دست به‌خودکشی زده‌اند اما اینکه پدر و مادری با هم همدست شوند و پسرشان را به قتل برسانند برایشان کاملا شوکه‌کننده است و منتظرند هرچه زودتر ابعاد پنهان این پرونده آشکار و مشخص شود که انگیزه اصلی در پرونده قتل مرد کارگردان چه بوده است.

*این گزارش قبل از انتشار اعترافات جدید مبنی بر قتل درختر و داماد نوشته شده است.

  • 26
  • 7
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش