شنبه ۰۶ مرداد ۱۴۰۳
۱۶:۴۵ - ۲۰ آذر ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۹۱۱۸۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

مردی که هرگز ایمیل نزده‌ است!/ درباره خودم چیزی نمی‌خوانم

کارگردان نابغه سینما,مصاحبه وودی آلن,سینما
کارگردان نابغه سینما از روی اجبار کتاب می‌خواند تا زنده بماند، فیلم‌های موجود را دوست ندارد و تنها برنامه‌های ورزشی تلویزیون را تماشا می‌کند.

مهر نوشت:سال ۲۰۱۶ در حالی که قرار بود «کافه سوسایتی» جشنواره فرانسه را افتتاح کند، کارگردان سازنده آن مصاحبه‌ای با هالیوود ریپورتر انجام داد.

در این مصاحبه وودی آلن اذعان کرد که مردم اغلب به او می‌گفتند: «هی، تو در یک حباب زندگی می‌کنی» [و شاید من هم بگویم او یک موجود مبتنی بر عادت است که در ۳۵ سال گذشته در یک سالن سینمای کوچک خانگی غم‌انگیز در نیویورک فیلم تماشا و جلساتی هم برگزار می‌کند].

او می‌گوید: من صبح از خواب بیدار می‌شوم، بچه‌ها را به مدرسه می‌برم، سپس تردمیل کار می‌کنم، بعد به اتاقم می‌روم و کار می‌کنم، ناهار می‌خورم، برمی‌گردم و کار می‌کنم، کلارینت تمرین می‌کنم، دوستان را می‌بینم یا به یک رستوران می‌روم و بازی بسکتبال. این یک زندگی کارگری- بورژوازی طبقه متوسط است اما به من این امکان را داده که در طول سال‌ها سازنده باشم.

برخی از سوال‌های دیگری که او پاسخ داده اینها هستند:

برای ساخت فیلم چه چیزهایی برای تحقیق می‌خوانید؟

خوب، شما ستون‌های شایعات قدیمی و ستون‌های هالیوود را که در نیویورک هم بود، بخوانید. بسیاری از چیزهایی که از کالیفرنیا می‌دانستید، از ستون‌هایی که در نیویورک به دست آورده‌اید می‌آیند؛ خیلی هیجان انگیز به نظر می‌رسند.

به طور کلی زیاد مطالعه می‌کنید؟

هرگز از خواندن لذت نمی‌بردم. من آدم کتابخوانی نبودم. تا ۱۸ سالگی کتاب‌های کمیک می‌خواندم، اما دهه‌ها مطالعه کرده‌ام زیرا برای زنده ماندن در زندگی باید مطالعه کرد، اما این کاری نیست که برای لذت انجام بدهم، ترجیح می‌دهم یک بازی بیسبال یا بسکتبال را تماشا کنم یا به سینما بروم یا به موسیقی گوش کنم.

کدام روزنامه‌ها را می‌خوانید؟

[نیویورک] تایمز، زیرا از زمانی که من بچه بودم، حضورش عادی بود و سپس به نحوی با روزنامه‌های دیگر آشنا شدم. راننده‌ام هم وقتی در ماشین نشسته‌ام آنها را دارد.

در مورد خودتان در روزنامه‌ها می‌خوانید؟

هرگز، هرگز، هرگز چیزی در مورد خودم نخواندم. نه مصاحبه‌های من، نه داستان‌هایی درباره من. من هیچ وقت هیچ انتقادی از فیلم‌هایم نخوانده‌ام. با جدیت از هر گونه مطلبی اجتناب کرده‌ام. فقط به کار توجه می‌کنم و نمی‌خوانم که چقدر عالی هستم یا چه احمقی هستم. لذت باید از انجام پروژه حاصل شود. خیلی سرگرم کننده است که صبح از خواب بیدار شوی و فیلمنامه‌ات را جلوی خودت داشته باشی و با طراح صحنه و فیلمبردارت ملاقات کنی، سر صحنه بیرون بیایی و با این مردان جذاب و زنان زیبا کار کنی و موسیقی کول پورتر را گوش کنی و وقتی بهترین فیلمت را ساختی، دوباره ادامه بدهی. من پس از ساخت فیلمم دیگر هرگز آن را تماشا نمی‌کنم، دیگر هیچ‌وقت درباره‌اش چیزی نمی‌خوانم.

اوایل دهه ۱۹۹۰ وقتی به دلیل شروع رابطه خود با سون‌یی همسرتان مورد انتقاد قرار گرفتید، آیا از همه اینها مصون بودید؟ آیا از آن سروصداها بی‌خبر بودید؟

من مصون بودم، بله بودم. می‌توانید ببینید که من درست همین طور کار کردم، بی کم و کاست. در تمام آن سال‌ها فیلم می‌ساختم و با همان سرعت قبل آنها را می‌ساختم. من اینطوری خوبم، بسیار منضبط و بسیار چندوجهی هستم.

پس از این رسوایی آسیب ندیدید؟

وای نه. شانسی نیست.

فکر کنم دیگر اصلاً میا فارو رو ندیدید؟

نه. فکر نمی‌کنم در نیویورک زندگی کند. فکر کنم در کنتیکات زندگی می‌کند. مطمئن نیستم. برای یونیسف یا چیزی دیگر سفر می‌کند.

همسرتان سون‌یی، شما را چطور تغییر داده است؟

اوه، یکی از تجربیات بزرگ زندگی من همسرم است. او در کره زندگی بسیار بسیار سختی داشت: یتیمی بود در خیابان که کنار سطل‌های زباله زندگی می‌کرد و از ۶ سالگی گرسنه بود. او را بردند و گذاشتند در یتیم خانه. بنابراین من واقعاً توانستم زندگی او را بهتر کنم. من فرصت‌های عظیمی برای او فراهم کردم که مانند جرقه‌هایی بودند. او خودش تحصیل کرده و دوستان و فرزندانی دارد، مدرک دانشگاهی گرفته و به مدرسه عالی رفته و با من به همه جا سفر کرده است. او بسیار پیچیده است و به تمام پایتخت‌های بزرگ اروپا رفته است. او به یک فرد متفاوت بدل شده است، بنابراین سهمی که من در زندگی او داشته‌ام بیش از همه فیلم‌هایم به من لذت بخشیده است.

شما می‌گویید او را تغییر دادید. او چگونه شما را تغییر داد؟

(آلن مکث می کند) … خب، او به من لذت زیادی داده است. من او را می‌پرستم و او زندگی شگفت انگیزی به من بخشیده است. ما ۲۰ سال است ازدواج کرده‌ایم و قبل از آن چند سال در کنار هم بودیم. او شخصاً سال‌های عالی زندگی‌ام را به من داده است. یک همراه و همسر عالی است. او به من یک زندگی خانگی پایدار و شگفت‌انگیز و همراهی عالی داده است.

آیا او شما را تغییر داده است؟

(مکث می کند.) مرا عوض کرده؟ نمی‌دانم می‌شود گفت مرا عوض کرد یا نه. نمی‌دانم تغییر کرده‌ام یا نه. من ممکن است همان کسی باشم که در ۲۰ سالگی بودم. مطمئن نیستم. منظورم این است که به نظر می رسد من همان عادت‌ها، همان عادت‌های کاری، همان فوبیاها، همان لذت‌ها را دارم. فکر نمی‌کنم در این سال‌ها تغییر زیادی کرده باشم. وقتی به آن اشاره می‌کنید، سعی می‌کنم به راه‌هایی که تغییر کرده‌ام فکر کنم. نمی دانم زیاد تغییر کرده ام یا نه.

هنوز زیاد فیلم می‌بینید؟

فیلم زیادی نیست که مورد علاقه من باشد. وقتی برای اولین بار ۳۰ سال پیش، ۳۵ سال پیش، این اتاق نمایش را داشتم، می‌توانستم هر شنبه شب به اینجا بیایم و با دوستانم چیزی ببینم. اما این دیگر اتفاق نمی‌افتد.

اخیراً چه فیلمی دیده‌اید که دوست داشتید؟

فیلمی به نام «قوچ» از سینمای ایسلند. اما من زیاد فیلم‌های آمریکایی نمی‌بینم. قبلاً می‌توانستم. وقتی بزرگ می‌شدم، هر هفته دوازده فیلم برای دیدن وجود داشت. سپس ما آن دوره را در دهه ۶۰ پشت سر گذاشتیم؛ دوره‌ای که کارگردان به عنوان یک چهره سازنده در فیلمسازی آمریکایی ظاهر می‌شد و فیلم‌های فوق‌العاده زیادی وجود داشت. بعدش صنعت متوجه شد که می‌تواند با ساخت فیلم‌های پرفروش بزرگ پول بیشتری به دست آورد، اما هیچ‌یک از آنها هرگز به من علاقه نداشتند.

هیچ‌یک از فیلم های ابرقهرمانی را دیده‌اید؟

خیر.

«کافه سوسایتی» دوازدهمین فیلم شما در کن است.

می‌تواند باشد، من نمی‌دانم. سال ها فیلم‌ها را می‌فرستادم و خودم نمی‌رفتم. نمی‌دانم چرا. من هرگز دوست نداشتم ۶ ساعت با هواپیما پرواز کنم و ساعت را تغییر دهم. دیوانه‌ام می‌کند؛ ۶ ماه طول می کشد تا به آن عادت کنم. اما بعد شروع به رفتن کردم، همسرم دوست دارد برود، او از جنوب فرانسه لذت می‌برد. من هم جنوب فرانسه را دوست دارم. کن یک رویداد فیلم محور است و بنابراین لذت بخش است.

از بین فیلم‌هایتان، فیلمی وجود دارد که اگر بتوانید آن را پاک می‌کنید؟

خوب، همه را پاک می‌کردم به جز چند تا (می‌خندد.) احتمالاً ۶-۷ فیلمم را نگه می‌دارم و شما می‌توانید بقیه را داشته باشید. سهم من شامل «رز ارغوانی قاهره»، «امتیاز نهایی»، «زنان و شوهران»، احتمالاً «زلیگ»، احتمالاً «نیمه شب در پاریس»، داره سخت‌تر میشه …

«آنی هال»، «منهتن»؟

آنها را خیلی وقت پیش ساختم، حتی خوب به یادشان ندارم. من آن احساس محبت‌آمیزی را که عموم مردم نسبت به آنها دارند، ندارم. وقتی «منهتن» را ساختم و آن را دیدم، بسیار ناامید شدم و با آرتور کریم [رئیس یونایتد آرتیستز] صحبت کردم و گفتم؛ اگر این فیلم را اکران نکنی، برایت یک فیلم دیگر رایگان می سازم. گفت؛ تو دیوونه‌ای. ما فیلم را دوست داریم و سرمایه‌گذاری هم کرده‌ایم، پول قرض کردیم تا آن را بسازیم. نمی‌توانیم چند میلیون دلار خرج کنیم و بعد فیلم را اکران نکنیم. این دیوانه کننده است. بنابراین آنها آن را اکران کردند و موفقیت بسیار بزرگی بود. من اغلب گفته‌ام یک شانس بزرگ است و ما برای چیزهایی که خارج از کنترل ما هستند اعتبار به دست می‌آوریم.

برنامه‌های عالی تلویزیون را تماشا می‌کنید؟ سریال‌هایی مثل «مردان دیوانه»، «بریکینگ بد»؟

نه تماشا نمی‌کنم، خانه نیستم، انگیزه هم ندارم. بیرون با دوستانم شام می‌خورم و وقتی به خانه می‌آیم، خسته هستم و می‌خواهم به سرعت ربع آخر بازی «نیک» یا دو بازی آخر بازی «یانکی» یا «متس» را ببینم.

دستگاه DVR برای ضبط چیزها دارید؟

من نمی‌توانم با هیچ‌کدام اینها کار کنم. همسرم می‌تواند؛ اما من نمی‌توانم.

هنوز کامپیوتر ندارید؟

نه. من هیچ‌کدام از این چیزها را ندارم. در این کارها خوب نیستم. از نظر فنی خوب نیستم. یک تلفن همراه دارم که بسیار محدود است. می‌توانم با آن تماس برقرار کنم و دستیارم تمام رکوردهای جاز من را روی آن قرار می‌دهد. وقتی خارج از شهر می‌رفتم و کلارینت تمرین می‌کردم، همیشه از شهری به شهر دیگر صفحه‌های گرام متعددی را با خودم می‌کشیدم. وقتی ۸۰ ساله شدی، منتظر چه چیزی هستی؟ فرسوده شدن؟ راه حل این است که آن را از ذهن خودت بیرون کنی.

ایمیل ندارید؟

نه، هرگز به کسی ایمیل نزدم.

رویاهای شما چگونه است؟ آیا کابوس می بینید؟

هر از چند گاهی یک کابوس می‌بینم، بله. زیاد نه. اما من گهگاه در خواب فریاد می‌زنم و همسرم مرا تکان می دهد. اما نه اغلب. مثل یک مرده می‌خوابم.

جایی خواندم که با ساموئل بکت دیداری داشتید.

بله داشتم. ۵ دقیقه در «دو مگو» [کافه‌ای در پاریس] با او گپ زدم. من آنجا بودم و قهوه می‌خوردم، یکی گفت؛ «ساموئل بکت آنجاست. دوست داری او را ببینی؟» و من گفتم «حتما» و رفتم و مدتی با هم گپ زدیم. او خیلی خوب بود. من هرگز طرفدار بزرگ بکت نبودم، اما دلم می‌خواست با ژان پل سارتر ملاقات کنم. می‌خواستم این کار را انجام دهم و یکی از افراد مرتبط با او گفت می‌تواند با یک هزینه‌ای ترتیبش را بدهد.

شوخی می‌کنید!

نه نه. من دیگر پیگیری نکردم زیرا کل ماجرا برای روح من بسیار شوم بود.

هالیوود ریپورتر- ۴ می ۲۰۱۶

  • 13
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش