در آخرین روزهای اولین ماه سال جدید یعنی از پنجشنبه ۲۴ فروردین تا چهارشنبه ۳۰ فروردین ماه نمایشی با نام «بانوی نامه ها» به کارگردانی و بازیگری بهاره مشیری در تماشاخانه باران روی صحنه رفت. نمایشی تک پرسوناژه و مونولوگ گونه که نویسندگی نمایشنامه اش را آلن بنت نویسنده انگلیسی بر عهده داشته و بهار جهاندوست آن را برای اجرا به فارسی برگردانده است. این نمایش داستان زندگی بانویی به نام دوشیزه «ایرنه راداک» را روایت می کند که آدم به شدت تنهایی است و در تنهایی خود ساخته خود که به زندانی شبیه است که محیط زندگی ایرنه را تشکیل می دهد، زندگی می کند. در طول نمایش «ایرنه راداک» با مخاطبانی که مشخص نیست چه کسانی هستند گفتگویی یک سویه داشته و از نامه هایش برای آنها .
می گوید، نامه هایی که برای مراکز و آدم های مختلف نوشته و خطاهایشان را به آنها گوشزد کرده است. ویژگی مهم و بارز «ایرنه راداک» که اتفاقا خصوصیتی نکوهیده نیز به حساب می آید فضولی کردن و کنکاش در زندگی دیگران است. مسائلی که اصلا و ابدا به او مربوط نمی شود و تنها به دلیل فرار از تنهایی عذاب آوری است که او سالیان سال است گرفتار آن شده و راه رهایی از آن را نمی داند. در یکی از آخرین روزهای اجرا مهمان تماشاخانه باران بودیم تا شاهد حاصل تلاش گروه اجرایی نمایش «بانوی نامه ها» باشیم. نمایشی که تنها ۴۵ دقیقه بود اما حرفهای بسیاری برای گفتن داشت. آنچه در ادامه می خوانید ماحصل گفتگوی ما با کارگردان و تنها بازیگر این نمایش یعنی بهاره مشیری است.
چه شد که تصمیم گرفتید نمایشنامه «بانوی نامه ها» را به عنوان کارگردان و البته بازیگر روی صحنه ببرید؟
راستش را بخواهید من فضای نمایشنامه را خیلی دوست داشتم پیش از این تجربه کار در نمایشنامه «روز از نو» نوشته داریو فو را داشتم و به اینگونه فضاها علاقه داشتم. متن نمایشنامه «بانوی نامه ها» قضه زندگی زنی تنها را روایت می کند که طنز تلخی دارد که دوستش داشتم و توانستم با آن ارتباط برقرار کنم به همین دلیل تصمیم گرفتم آن را به عنوان کارگردان روی صحنه ببرم. اما درباره بازی باید بگویم که شخصیت زن این نمایش با برخی مردم روزگار ما بسیار همخوانی داشت و می توان آن را در جامعه دید هم به لحاظ تنها بودن و هم به لحاظ قضاوت شدن. امروزه فضای مجازی پر است از آدم هایی که یا دارند دیگران را قضاوت می کنند و یا خودشان دارند قضاوت می شوند. مجموع این دو نکته که عرض کردم باعث شد که به سمت نقش آفرینی این کاراکتر تمایل پیدا کنم.
چقدر با نویسنده این نمایشنامه آشنایی داشتید و آیا آثار او را خوانده بودید؟
متاسفانه این نمایشنامه تنها متنی بود که من از این نویسنده «آلن بنت» خواندم، البته در مورد نوشته هایش اطلاعاتی داشتم و می دانستم که مسائل اجتماعی را به صورت طنز در نوشته هایش نشان می دهد.
پندار من این است که نمایش یک نمایش زنانه بود، آیا این موضوع هم در انتخاب شما برای کارگردانی و بازی این شخصیت دخیل بود؟
تمایلم به اجرا و بازی در نمایش خیلی به زنانه بودن نمایشنامه مربوط نبود. درباره بازی این کاراکتر این موضوع را باید بیان کنم که من پیش از آنکه یک کارگردان باشم یک بازیگرم و همیشه به عنوان بازیگر در تئاتر فعالیت کرده ام. درباره این نمایش هم همین بود. جدا از کارگردانی وقتی این مونولوگ را خواندم دیدم چقدر جای کار دارد و می توانم با آن ارتباط برقرار کنم بنابراین تصمیم گرفتم خودم در این نمایش بازی کنم.
از زمانی که تصمیم گرفتید نمایش را روی صحنه ببرید تا اولین اجرا چقدر طول کشید؟
زمستان سال گذشته نمایشنامه را خواندم و از ۶ فروردین تمرین های خودم را آغاز کردم.
از آنجا که خودتان هم کارگردان نمایش بودید و هم بازیگر این نمایش، می خواهم بدانم به عنوان کارگردان چقدر به خودتان به عنوان بازیگر نمایش سخت گرفتید تا کارتان به بهترین شکل ممکن از آب در بیاید.
خیلی زیاد. بارها اتفاق افتاد که هم به لحاظ کارگردانی و هم به لحاظ بازیگری کار را به اصطلاح بستم و دوباره همه را به هم ریختم و بار دیگر به شکلی دیگر آن را شروع کردم تا کارم به شکل خوبی از آب در بیاید و این اتفاق نه یک بار بلکه چند بار اتفاق افتاد تا به آنچه که مد نظرم بود، برسم. فضا، نحوه بازی، نحوه مونولوگ گفتن ها مدام تغییر کرد حتی در این مسیر از راهنمایی های آقای حمید پورآذری استفاده کردم. از گروه کارگردانی خودم هم همینطور. با بچه های گروه مشاوره می کردم و از آنها می خواستم که به عنوان شخص سوم از بیرون کار مرا زیر نظر بگیرند و آنچه به نظرشان می رسد، بگویند. مدام اتود زدم، بازبینی کردم، مشاوره کردم تا رسیدم به آنچه شما روی صحنه مشاهده کردید.
پر واضح است که نمایشنامه های خارجی برای اجرا شدن باید ترجمه و گاها حتی ایرانیزه شوند، نمایشنامه «بانوی
نامه ها» هم قطعا از این ماجرا مستثنی نیست، با این مقدمه کوتاه می خواهم دو سوال مطرح کنم؛ یکی اینکه چقدر به ترجمه متنی که توسط خانم جهاندوست به فارسی برگردانده شد اطمینان داشتید؟ و دوم اینکه به عنوان کارگردان این نمایش خودتان چقدر به متن اصلی وفادار بودید و آیا آن را دراماتورژی کردید یا خیر؟ سوال دوم را به این دلیل مطرح کردم که در طول اجرا متوجه شدم که بسیاری از اکت هایی که شما چه به لحاظ گفتاری و چه به لحاظ رفتاری انجام می دادید ایرانی بودند و این نشان می دهد که متن اصلی ممکن است دستخوش تغییراتی شده باشد.
به کار ترجمه خانم جهاندوست به شدت اعتماد داشتم و می دانستم که خیلی خوب کار ترجمه را انجام داده اند. درباره بخش دوم سوالتان هم باید بگویم که به متن اصلی نمایشنامه کاملا وفادار بودیم و تغییرات چندانی در آن اعمال نشد. تنها تغییری که دادیم این بود که به این دلیل که متن خیلی طولانی بود و تماشاگر ایرانی روزگار ما خیلی اهل یک جا نشستن و نمایش طولانی را مشاهده کردن، نیست و حوصله ندارد به همین دلیل مجبور شدم قسمت هایی از نمایشنامه را حذف کنم اما به مونولوگ ها کاملا وفادار بودم و تغییری ندادم.
نمایش «بانوی نامه ها» بیش از آنکه اکت محور باشد، سخن محور بود یعنی خیلی نمی توانستید در صحنه بازی داشته باشید و باید با زبانتان بازی می کردید و این کار شما را سخت می کرد، درست است؟
این مسئله کار را خیلی سخت می کند، مخصوصا در حیطه کارگردانی. اساسا کارگردانی مونولوگ بسیار سخت است و من هم جز مواردی که کارگردانی نمایشنامه خوانی کرده بودم تجربه کارگردانی روی صحنه را به آن صورتی که باید را ندارم و این بر سختی کار من می افزود.
حال که این نمایش را کارگردانی کردید و با سختی های آن آشنا شدید دوست دارید که باز هم کارگردانی را تجربه کنید یا ترجیحتان روی بازیگری است؟
چون درس بازیگری را خوانده ام و در حال حاضر هم در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بازیگری هستم به صورت طبیعی گرایشم به بازیگری بیشتر است. با این حال نمی دانم در آینده چه پیش خواهد آمد شاید دوباره کارگردانی را تجربه کردم.
در مورد طراحی لباس شخصیت «ایرنه» که آن را بازی کردید برایمان بگویید. مثلا در مورد کفش ها که شبیه به کفش های چارلی چاپلین بود و فکر می کنم که حتی شما را وادار می کرد که شبیه او راه بروید یا رنگ های شادی که در لباس هایتا وجود داشت. دقیقا. زمانی که با خانم بَلمه درباره طراحی لباس گفتگو می کردم به ایشان گفتم که دوست دارم رگه هایی از دلقک در لباس شخصبت «ایرنه» وجود داشته باشد و رنگ هایی هم که اشاره کردید تعمدی بود چرا که دوست داشتم علیرغم تمام خنده ها و شلوغ کاری هایی که این شخصیت دارد تنهایی این آدم را به تماشاگر شان دهم و حتی به او بگویم که این تنهایی چقدر تلخ است و چقدر «ایرنه» را آزار می دهد.
درباره تنهایی «ایرنه» و تلخی آن گفتید با این توصیف نمایش را در چه ژانری می توان قرار داد؟فکر می کنم که ژانر این نمایش طنز تلخ است که می خواهد یک مسئله اجتماعی را مطرح کند که گرچه به صورت طنز بیان می شود اما تلخی زیادی دارد.
درباره طراحی صحنه (وجود نردبام و مکعب های پراکنده و پنجره ای که در طول نمایش توسط شخصیت ایرنه کنار هم چیده می شوند) توضیح دهید.
اول بگویم که این نوع طراحی صحنه در متن اصلی وجود نداشت و ما به نمایش اضافه کردیم. درباره این نوع طراحی باید بگویم که چون کار را انتزاعی گرفتم دلم می خواست که حالتی به وجود بیاید که مخاطب وارد جریان ذهنی این کاراکتر شود تا تمام زیر و بم این شخصیت را احساس کند، از زندانی که این شخصیت از آن سخن می گوید با خبر شود و بداند که زندانی که «ایرنه» در آن گیر افتاده زندان رئالیستی نیست و در واقع زندان وجودخودش است که اسیرش شده، مکعب هایی که «ایرنه» با آنها آن پرسپکتیو خاص را می سازد نشان دهنده همین موضوع است که او خودش، خودش را زندانی کرده و اسیر جهان بسته خودش است در ادامه نردبام را می بینیم که آن هم بیانگر همین موضوع است. نردبام قرمزی که «ایرنه» از آن بالا می رود و با سرک کشیدن به خانه های مردم در واقع فضولی می کند نشان می دهد که او شهوت دیدن و سرک کشیدن به خانه های مردم و اطلاع پیدا کردن از زندگی این و آن و قضاوت کردن زندگی آنان را دارد. «ایرنه» از فرط تنهایی تمام آن چیزی را که خودش نداشته و ندارد را به وسیله آن نردبام قرمز در زندگی دیگران می کاود. تنهایی و سرک کشیدن به خانه های مردم را حتی پنجره ای که به آن اشاره کردید هم اثبات می کند در طول نمایش می بینید که پنجره جای ثابتی ندارد و مدام تغییر مکان می دهد و این نشان می دهد که «ایرنه» مدام در حال سرک کشیدن به خانه های این و آن است.
چیزی که متوجه نشدم مکان و زمان رخ دادن داستان این نمایش است. چون نمایش انتزاعی است زمان و مکانی ندارد .
چقدر طول کشید با شخصیت «ایرنه» مچ شوید و به اصطلاح او را تحت کنترل خودتان درآورید؟
مثل کارگردانی نمایش ، به عنوان بازیگر بارها شخصیت «ایرنه» را ساختم با او رابطه برقرار کردم و آن را به هم ریختم و دوباره آن را با ویژگی های جدید طراحی کردم و این موضوع را بارها انجام دادم تا بتوانم به «ایرنه» ای که می خواستم آن را بازی کنم، برسم.
به نکته ای اشاره کردید که
نمی توانم از آن چشم بپوشم، مگر این وظیفه کارگردان نیست که شخصیت را به بازیگر بشناساند و بگوید که چگونه باید آن را بازی کند؟
بازیگر هم در شخصیت سازی نقش مهمی دارد. کارگردان در واقع نقش هدایتگری دارد. در این کار بخصوص هر دو کار را با هم انجام می دادم.
و این کار شما را سخت تر می کرد، درست است؟
بله خیلی سخت تر می کند، به این دلیل که من مدام هراس داشتم که نکند دارم اشتباه می کنم، به همین دلیل بارها شخصیت را ساختم و خرابش کردم تا به آن چیزی که می خواستم برسم. حتی این تغییرات تا لحظه های اجرا هم ادامه داشت مثلا نزدیک اجرا لحن سخن گفتن «ایرنه» را هم تغییر دادم.
منظورتان طرز بیان کردن است؟
بله، مثلا یکبار طوری شخصیت را ساخته بودم که مثلا برخی حروف را نمی گفت، یا مثلا برخی کلمات را می کشید یا سریع می گفت. این تغییرات را البته درباره بن مایه شخصیت درونی «ایرنه» را اعمال نکردم چرا که از همان ابتدا می دانستم که کیست و چه خصوصیاتی دارد. این تغییرات فقط در مورد شخصیت بیرونی «ایرنه» اعمال شد و من بیشتر روی آنها کار کردم.
«ایرنه» شیطنت خاصی داشت
می خواهم بدانم این از خصوصیات درونی او بود یا برای جذاب تر شدن نمایش خودتان به کاراکتر افزودید؟
خودم به شخصیت اضافه کردم، این موضوع در نمایشنامه وجود نداشت. البته ذکر یک موضوع را در اینجا ضروری می دانم. خود من به عنوان مخاطب زمانی که برای اولین بار نمایشنامه را خواندم با خودم گفتم این شخصیت چقدر بامزه است و چه با نمک حرف می زند و این یعنی این شخصیت خود نمایشنامه یک نوع فانتزی خاصی دارد که کلید تغییراتی مانند شیطنت خاصی که شما اشاره کردید را به دست من داد تا آن را روی «ایرنه» پیاده کنم.
در طول زمانی که نمایش را می دیدم یک علامت سوال برایم ایجاد شد که تا پایان نمایش پاسخی برایش پیدا نکردم، «ایرنه» چرا تنهاست؟ آیا او خودش دوست دارد تنها باشد؟ آیا تنها گذاشته شده است؟ یا از ابتدا تنها بوده است؟
بهترین جوابی که می توانم به این سوال بدهم این است که به عقیده من آدم قرن بیست و یکم به شدت آدم تنهایی است و تنهایی مربوط به یک نفر نیست، به این مفهوم که هر آدم تنهایی در قرن بیست و یکم نماینده هزاران آدم تنهای دیگر است که شاید درد یکسانی دارند و همگی از این موضوع رنج می برند. «ایرنه» ی نامه نویس هم نماینده ای از این هزاران نفر است که در تنهایی خود زندگی می کند.
پس عنوان اصلی نمایشنامه«نامه نویس» است و شما آن را به «بانوی نامه ها» تغییر دادید، درست است؟
بله .
به این دلیل که شخصیت اصلی این نمایش یک زن است، این نام را انتخاب کردید؟ یا می توانست حتی یک مرد این شخصیت را بازی کند و قصه از زبان یک مرد روایت شود. به خاطر زن بودنش انتخاب نکردم، به این دلیل که بعید می دانم یک مرد اینگونه خلق و خو و رفتار و درونیاتی داشته باشد که اینگونه شیطنت و طنازی خاصی که مختص زنان است را داشته باشد.
«ایرنه» نامه های مختلفی به این و آن می نویسد اما به جز یکی جواب هیچکدام از نامه های دیگرش را نمی گیرد، باید او دریافته باشد که هیچکس جواب او رانمی دهد اما همچنان نامه می نویسد؟ چرا این کار را می کند؟ شاید می خواهد با این کار تنهایی اش را پر کند.
شاید من اشتباه می کنم اما برداشت من این بود که «ایرنه» نامه می نویسد تا مشکلات دیگران را حل کند. مثلا مشکل آن کودکی که زن و مرد همسایه تنهایش می گذارند و می روند و او مدام گرسنگی می کشد، گریه می کند و ...
این هم نوعی برداشت است اما به عقیده من از فرط تنهایی نامه می نویسد.
بنابراین می توان گفت که «ایرنه» آدم دلسوزی نیست و فقط به خاطر خودش نامه می نویسد نه به خاطر دیگران.
درست است. دلسوز نیست. او فقط تنهایی خودش را پر می کند، حتی زمانی که سرک می کشد به خانه این و آن و در کار آنها فضولی می کند هم دارد تنهایی خودش را پر می کند.
جریان عروسک هایی که «ایرنه» در طول نمایش آنها را از جیب خود بیرون می آورد و روی میز می چیند چه بود؟
باز هم تنهایی، عروسک ها را به دلیل اینکه تنهاست دور خودش جمع می کند. حتی در بخشی از نمایش من تعمدا خواستم طوری رفتار کنم که مخاطب دریابد که «ایرنه» با مخاطب حرف نمی زند بلکه عروسک هایش حرف می زنند. اشاره خوبی به جیب کردید، جیب نوعی تشبیه بود که نشان بدهم «ایرنه» در جهان خود فرو رفته، جهانی که فقط تنهایی دارد و عروسک ها را از آنجا، از تنهایی دل خودش بیرون می آورد و با آنها حرف می زند.
چرا یک نمایشنامه خارجی را برای اولین کار کارگردانی خودتان برگزیدید؟ اصلا چرا کارگردان های ما تمایل بیشتری به کار کردن روی نمایشنامه های خارجی دارند؟
خود به من به شخصه نمایشنامه های ایرانی را هم خیلی دوست دارم و معتقدم نمایشنامه های خیلی خوبی توسط نویسنده های داخلی ما نوشته شده و می شود. اینکه برای اولین کارم یک نمایشنامه خارجی را انتخاب کردم علت خاصی نداشت شاید در آن برهه از زمان اگر یک نمایشنامه ایرانی خوب هم می خواندم و خوشم می آمد کار می کردم.
علیرغم توضیحاتی که درباره «ایرنه» و تنهایی ها و اندوه هایش دادید باز هم مُصِر هستم که این شخصیت را واکاوی کنم، پندار من این بود که «ایرنه» کودک درون به شدت شیطانی دارد، درست است؟
در روانشناسی یک مکانیسمی وجود دارد به نام مکانیسم «بازگشت به گذشته» حتما آدم هایی را دیده اید که وقتی کنارتان می نشینند مثل بچه ها صحبت می کنند و مثل بچه ها رفتار می کنند، بسیاری از این شیطنت ها در شخصیت «ایرنه» هم ریشه در مکانیسم «بازگشت به گذشته» دارد. این موضوع را عروسک های «ایرنه» هم تصدیق می کنند، ما زمانی که دختربچه هستیم عروسک هایمان را خیلی باور داریم در اینجا هم «ایرنه» با اینکه در سن بزرگسالی است اما عروسک هایش را باور دارد و با آنها دارد زندگی می کند.
بنابراین باز هم می رسیم به تنهایی «ایرنه».
بله.
در زمان های خاصی از نمایش یک موسیقی تکراری و یکنواخت با ریتمی شاد پخش می شد که «ایرنه» دیگر مونولوگی نمی گفت، فقط آواز می خواند، این طرف و آن طرف می رفت و مکعب ها را جابه جا می کرد، علت یکنواخت بودن این موسیقی چه بود؟ نترسیدید که این موسیقی یکنواخت مخاطب را خسته کند؟اتفاقا موسیقی یکنواخت نمایش با خط زندگی «ایرنه» همخوانی داشت. خط زندگی «ایرنه» هم یک نوع یکنواختی خاصی داشت. شما در طول نمایش دیدید «ایرنه» در طول نمایش خیلی حرف می زند اما داستان خاصی را تعریف نمی کند، تنها از نامه هایی که نوشته تعریف می کند. بنابراین فکر می کنم موسیقی یکنواخت نمایش نه تنها خسته کننده نبود بلکه خیلی به نمایش کمک کرد این را هم اضافه کنم که خود موسیقی «روزهای رفته» خیلی با فضای نمایش مچ بود و هارمونی خاصی داشت.
در پایان نمایش اما ورق موسیقی برگشت و دیگر از آن موسیقی یکنواخت خبری نبود، یک موسیقی حزن انگیز فضای نمایش را در برگرفت که روی شخصیت «ایرنه» هم اثر داشت چرا که ناگهان تمام شیطنت های این شخصیت کنار رفتند و انگار یک نفر دیگر از درون خودش بیرون آمد و صحنه پایانی را رقم زد . کسی که رفتار و گفتارش تلخی و غم خاصی داشت. بله، کاملا درست است. موسیقی آخر نمایش با موسیقی اول نمایش اینگونه (ووکال) بودند. رفتار و گفتار «ایرنه» در پایان نمایش تلخی خاصی داشت که نشان می داد حتی آدمی که در جهان خود فرو رفته هم خودش می داند که چه بلایی سرش آمده، آدمی که در پایان نمایش از دل «ایرنه» بیرون می آید من واقعی «ایرنه» است که خودش، خودش را به تصویر می کشد.
***
تئاتر شما جزو تئاترهای مستقل است، درست است؟
بله.
همان گونه از نام تئاتر مستقل بر می آید گونه تئاتری است که روی پای خودش ایستاده و می ایستد، شما به عنوان کسی در تئاتر مستقل کار می کنید چه انتظاراتی از مسئولان و تماشاچیان دارید؟
تقاضایی که از مسئولان دارم حمایت است، باید از تئاترهای مستقل حمایت شود چرا که اجرای یک نمایش روی صحنه تئاتر هزینه های بسیار زیادی دارد و اگر ما این اطمینان را داشته باشیم که از سوی مراکز دولتی حمایت می شویم با طیب خاطر بیشتری کارهای صحنه ای مان را انجام می دهیم و قطعا اتفاقات خوبی برای هنر تئاتر خواهد افتاد. شما در نظر بگیرید در طول سال چند دانشجوی تئاتر از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند، دانشجویانی که پر از استعداد و خلاقیت هستند و متاسفانه وارد بازار کار نمی شوند چرا که حمایت نمی شوند. در حالی که با حمایتی که می تواند از سوی دولت بشود خیلی از این استعدادها به منصه ظهور می رسند و با این شرایط قطعا آینده درخشان تری برای تئاتر رقم خواهد خورد.
در اینجا موضوعی مطرح می شود و آن اینکه با فرض اینکه دولت و متولیان فرهنگی به صورت تمام و کمال از تئاتر مستقل و دانشجویان تئاتر و ... حمایت کنند مگر کشور ما سالیانه چقدر به بازیگر و نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر نیاز دارد که باید این همه فارغ التحصیل در سال داشته باشد؟
خیلی. هم به لحاظ توانایی و استعدادهای بی نظیری که دانشجویان تئاتر دارند و هم به لحاظ پتانسیلی که رشته تئاتر برای جذب سرمایه انسانی دارد هنر نمایش ما نیاز زیادی به نیروی جدید و تازه کار دارد و هرچقدر این سرمایه انسانی بیشتر باشد منفعتی که تئاتر ما از این موضوع می برد بیشتر خواهد بود.
در سالهای اخیر می بینیم که چند تن از ورزشکاران و هنرمندان سینما وارد حوزه تئاتر شده اند، این موضوع البته در مدیوم تلویزیون هم اتفاق افتاده، می خواهم دیدگاه شما را درباره این اتفاق بدانم. اگر یک ورزشکار یا یک بازیگر سینما کار هنری اش را بلد باشد و هنر بازیگری داشته باشد دوره های بازیگری را نزد اساتید فن گذرانده و توان حضور روی صحنه را داشته باشد چرا باید جلویش را بگیریم؟ اتفاقا این خیلی خوب است، چرا که این موضوع می تواند به اقتصاد تئاتر هم کمک کند.
و حرف پایانی؟
برای همه خوانندگانتان آرزوی سلامتی و شادکامی دارم و از شما هم تشکر می کنم که آمدید و نمایش ما را دیدید.
ارسال ديدگاه
- 18
- 5