پنجشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۱۷:۲۸ - ۰۶ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۱۲۲۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

احسان کرمی:

با همسرم به شايعات می خنديم

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,احسان کرمی

احسان کرمي، مجري ممنوع التصويري که نمي خواهد در برابر تلويزيون موضع بگيرد، از سال ۱۳۸۵ به طور حرفه اي وارد عرصه اجراشد، در حالي که پيش از آن، آن هم در کودکي استعداد موسيقايي اش را کشف کرده بودند. 

 

عشق و علاقه اش به تمام رشته هاي هنري اي که کار کرده مثال زدني است و اين عشق را مي شد در لحظه لحظه هاي مصاحبه و شور و شوق بي وصفش در توصيف حال و هواي اين روزهايش به راحتي احساس کرد. او اين روزها گروه موفق تئاتر آيس لند را در کانادا همراهي مي کند. گفت و گوي ما به اين بهانه اما در مورد همه حاشيه هاي زندگي اوست.

 

 

البته شما خيلي خوب و شيرين صحبت مي کنيد. مصاحبه کردن با شما بهانه نمي خواهد اما ما بهانه داشتيم. بهانه ما تئاتر آخرتان آيس لند است که با استقبال بي نظيري هم مواجه شد و قرار است براي اجراي آن به کانادا برويد. از اين تئاتر برايمان بگوييد.

تئاتر هم براي من مانند راديو بود. ابتدا تئاتر را از تئاتر شهر ياد گرفتم و مي توانم بگويم تا آن زمان تقريبا تئاتري نبود که نرفته و نديده باشم. نه به قصد ورود به عرصه بازيگري، فقط به اين خاطر که از ديدن تئاتر لذت مي بردم. شما يک جهان موازي با خودتان را مشاهده مي کنيد بدون آن که در آن دخل و تصرفي داشته باشيد، بنابراين تئاتر قضاوت را از شما دور مي کند و اين اتفاق جالبي است. کسي به عنوان نويسنده و کارگردان آن را قضاوت مي کند و شما به عنوان بيننده مجبور به پذيرش آن هستيد.

 

در تئاتر افتخارم اين است که شاگردي ميکاييل شهرستاني را کردم و افتخار ديگرم کارکردن با محمد رحمانيان است.

 

اتفاقي که در تئاتر به عنوان بازيگر براي من افتاد، اين بود که مخاطبين و اهالي تئاتر تقريبا با کار آيس لند من را به عنوان بازيگر پذيرفتند. البته زماني که شما با محمد رحمانيان و همچنين ميکاييل شهرستاني کار مي کنيد يعني اين که شما تئاتر هستيد.

 

اما آيس لند به لحاظ متن و نقش دقيقا آن چيزي بود که من به آن نياز داشتم. استقبال خيلي خوبي از اين کار شد، هيچ نقد منفي اي نگرفتم و اين براي من عالي است و خيلي اميدوار هستم که بتوانيم اين کار را در سالن هاي خوبي به روي صحنه ببريم، متاسفانه گروه اين کار اصلا خاطره خوبي از کار با تئاتر باران ندارند. و من به شخصه از طرف خودم، از طرف آزاده صمدي و آيدا کيخاهي و محمد يعقوبي مي گويم که امکان ندارد که اين گروه دوباره با تئاتر باران کار کند.

 

ولي نمايش آيس لند براي من اتفاق بزرگي بود و در حال حاضر هم که در حال آماده شدن براي روي صحنه رفتن در کانادا هستيم، مي دانم که از آن استقبال خوبي خواهدشد.

 

شخصيت تان در آيس بلند منفي بود. با آن ارتباط برقرار کرديد؟

من در آيس لند نقش يک شخصيت کاپيتاليست به نام حليم را ايفا مي کنم که پاکستاني الاصل است.

 

که فوق العاده از ايفاي اين نقش مثبت شنيده ام. تبريک مي گويم!

ممنونم. خدا را شکر فيدبک هاي مثبتي از آن گرفتم و بعد از آن بلافاصله توانستم با خانم نازنين سهامي زاده در نمايش مانوس همکاري داشته باشم. که آن نمايش هم در زمين تئاتر براي من از اهميت ويژه اي برخوردار بود.

 

لازم است که اين نکته را هم در اين جا بياورم که جدا از اين که از همکاري با خانم آيدا کيخاهي خيلي خوشحال هستم و به عنوان کارگران حق بزرگي بر گردن بنده دارند اما در مورد نقش حليم به ميزان زيادي مديون خانم آزاده صمدي هستم و ايشان خيلي به من کمک کردند. به نظرم آزاده صمدي بهترين پارتنري هستند کهکسي مي تواند در بازي داشته باشد و اين سومين تجربه من با ايشان بود.

 

به محض برگشتن از کانادا قرار است که در نمايش صدام نقشي را داشته باشم که از اين بابت بسيار هيجان زده هستم که قرار است با آقاي محمد رحمانيان ۵۰ تا ۶۰ شب در تالار وحدت اين نمايش را روي صحنه ببريم. تمام سه ماه تابستانم را به اين کار اختصاص داده ام. کار با آقاي رحمانيان براي من بي اندازه خوشايند و جذاب است.

 

من با چند نابغه افتخار همکاري داشتم که يکي از آن ها آقاي ايرج طهماسب و ديگري محمد رحمانيان هستند که مي توان گفت در هر حوزه از هنر شناخت دارند.

 

جاي خالي دنيا در کلاه قرمزي

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,احسان کرمی

از طريق خانم فني زاده براي کار کلاه قرمزي معرفي شده ايد. درست است؟ قبل از آن صداپيشگي انجام داده بوديد؟

خير، دوبله انيميشن کار کرده بودم، حدود يک سال و نيم براي کار دوبله تست دادم و بالاخره قبول شدم. ولي در واحد دوبلاژ هيچ وقت کار نکردم چون وقت گير بود و من دائما درگير اجرا بودم. اما خارج از سازمان دوبله کردم. مانند کارتون فروزن و در مورد حضورم در مجموعه کلاه قرمزي هم بايد بگويم که با اين که خانم فني زاده شناخت زيادي از من نداشتند اما از ايشان خواهش کردم و ايشان من را به آقاي طهماسب معرفي کردند.

 

روزهاي ضبط کلاه قرمزي بدون حضور خانم فني زاده چطور گذشت؟

دنيا فني زاده نه فقط يک عروسک گردان برجسته و باسابقه، بلکه در مجموعه کلاه قرمزي به شدت ايجاد تحرک و شور و نشاط مي کرد و پر از انگيزه بود. من کمتر کسي را ديدم که در شغل خودش تا اين حد انگيزه داشته باشد. دو سال پيش که ما سر ضبط بوديم خانم فني زاده نمي توانستند با دست راست کار کنند، با اين حال لحظه اي کلاه قرمزي را رها نکردند و با دست چپ کار را ادامه دادند. 

 

نبودنشان خيلي کار را دشوار کرده بود، ولي به همان اندازه به ما انگيزه مي داد که خوب باشيم. عکس دنيا هميشه در استوديو رو به روي ما بود و خانم شيما بخشنده که به جاي ايشان کلاه قرمزي را دست گرفتند به نظرم بسيار عالي و باانگيزه کار کردند چون همه مي دانستيم که اگر خوب کار نکنيم به دنيا مديونيم.

 

با موسيقي ديوانه و مريض مي شوم!

 

و اما موسيقي؟... (خنده)

جالب است که در مورد هر کدام از حوزه ها که صحبت مي شود چشمان تان برق مي زند، حق داريد که انتخاب يکي از بين اين همه جذابيت برايتان سخت باشد.

 

دقيقا همين طور است. واقعا نمي توانم انتخاب کنم (با خنده) در حال حاضر من خواننده گروه نوشه هستم و يک سال و نيم است که با هم همکاري داريم. دو کنسرت موفق در برج آزادي برگزار کرديم و يکي، دو ترک داشتيم. ولي تصميم گرفتيم که سبک گروه مان را عوض کنيم. ما در ابتدا پاپ سنتي کار مي کرديم و تمرکزمان بيشتر در بازخواني آثار قديمي بود اما ناگهان تصميم گرفتيم که يک چرخش ۱۸۰ درجه اي داشته باشيم و تمرکزمان را ببريم روي موسيقي پاپ به شدت پاپ، هاووس. با بهترين آهنگ سازان پاپ که در حال حاضر کار مي کنند همکاري مي کنيم و سرپرست گروه مان خانم نيوشا بريماني هستند.

 

همين اواخر آلبوم مان ضبط شده و شامل ۸ ترک است و ان شاءالله بتوانيم در آذر يا دي ماه کنسرت برگزار کنيم. پروژه را خيلي آرام ولي حرفه اي پيش مي بريم. رونمايي آلبوم به بهترين شکل انجام خواهدشد و تمام تلاش مان اين است که اتفاق خوبي در حوزه موسيقي رقم بزنيم

 

خودتان به چه سبکي علاقه داريد؟

سنتي بيشتر گوش مي کنم ولي واقعيت اين است که من همه نوع موسيقي به جز موسيقي رپ را دوست دارم و گوش مي کنم.

 

بايد بگويم که ديوانه آقاي شجريان هستم و به نظرم ايشان انسان باعظمتي هستند و يکي از افتخاراتم اين است که هموطن محمدرضا شجريان هستم و در زمانه و هوايي نفس مي کشم که ايشان نفس کشيده اند. موسيقي سنتي به شدت برايم اهميت دارد ولي آن قدر ژرفا دارد و دشوار است که من هر چقدر در آن تلاش کنم هم قطعا در اين سن و سال نمي توانم به عنوان خواننده موسيقي سنتي موفقيتي کسب کنم. من از تمرين کردن در اين نوع از موسيقي به عنوان يک کمک در موسيقي پاپ استفاده مي کنم. موسيقي سنتي صداي مرا پخته مي کند.

 

اين اواخر يک موسيقي من را راهي بيمارستان کرد.

 

چرا؟ چه اتفاقي افتاد؟

من وقتي که موسيقي خوب گوش مي کنم به شدت از لحاظ حسي دچار مشکل مي شوم. آهنگ کجا بايد برم از روزبه بماني واقعا آن قدر از لحاظ عصبي من را بهم ريخت که کارم به بيمارستان کشيد (خنده).

 

اين داستان را براي خود آقاي تهمورث پورناظري هم تعريف کردم، کنسرت همايون شجريان بود و موفق نشدم که بروم. در آن کنسرت يک قطعه قديمي را همايون شجريان بازخواني کرده بودند: «هر دست که دادم همون دست گرفتم» (شروع به زمزمه مي کنند) اين شعر براي آقاي فروغي بسطامي است. دوستانم اين بازخواني را براي من ضبط کرده بودند. من تا صبح از روي موبايل اين موسيقي را گوش مي دادم و راه مي رفتم و احساس مي کردم چند لحظه ديگر پرواز مي کنم.

 

ساعت ۶ صبح شد و من همچنان ادامه داده بودم. تا اينکه به خودم آمدم و متوجه شدم که ساعت ۸:۳۰ بايد سر مرين تئاتر باشم. به کارگردان پيام دادم که حال خوبي ندارم و نمي توانم بيايم و نرفتم (با خنده). 

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,احسان کرمی

متاسفانه موسيقي همچين تاثيري روي من دارد، واقعا متاسفانه... چون اذيتم مي کند و بعد از روزي که به بيمارستان رفتم هرگز آهنگ روزبه بماني را گوش ندادم. من گاهي با موسيقي هاي غمگين ورزش هم مي کنم. (خنده)

 

دو پيج در فيس بوک و يک پيج در اينستاگرام دارم

 

چقدر در فضاي مجازي فعاليت مي کنيد، يا بهتره بگويم چقدر برايش وقت مي گذاريد؟

متاسفانه خيلي زياد. و اين موضوع ميانگين مطالعه ام را پايين مي آورد و مطالعه را سطحي مي کند. ولي ناچار هستم در آن فعال باشم.

 

به خاطر مخاطبان؟

نمي توانم بگويم صرفا به خاطر مخاطب، به نظرم يک عرصه بي واسطه اي است براي اين که شما بتوانيد ديدگاه تان را بدون هيچ فيلتري در اختيار رسانه ها و مردم قرار دهيد. حتي شايد در بعضي مواقع بشود ايجاد تفکري کرد.

 

من به اين عنوان ازش استفاده مي کنم و هنوز فيس بوکم فعال است، هر چند کم، اما فعاليت مي کنم.

 

در حال حاضر دو پيج در فيس بوک و يک پيج در اينستاگرام فعال دارم و در ضمن به فن پيج ها هيچ نظارتي ندارم (با خنده)

 

عجيب ترين شايعه اي که در مورد خودتان شنيده ايد چه بوده است؟

در حال جمع کردم چمدانم براي سفر بودم و هنوز در تاکسي فرودگاه هم ننشسته بودم که پيغامي از يکي از دوستانم برايم آمد، و در کمال تعجب متوجه شدم که در يکي از پيج هاي سينمايي با اين خبر مواجه شده است که احسان کرمي براي هميشه ايران را ترک کرد و به آمريکا رفت، او همچنين گفته است که براي ادامه تحصيل مي رود ولي شنيده ها حاکي از آن است که قصد ماندن و همکاري با رسانه هاي آن ور را دارد. (خنده)

 

اين قدر دقيق و با جزييات؟ (خنده)

همين قدر دقيق (خنده) اما براي خودم کاملا مشخص بود که اين خبرها و شايعه ها از کجا مي آيد و مورد ديگر، گمانه زني در مورد همسر من است، در حال حاضر خيلي ها همسر بنده هستند. (خنده)

 

واقعا؟ به واسطه عکس؟

بله، خيلي ها را شايعه کردند که همسر من هستند، و اين براي من عجيب است که شما به محض اين که در کنار کسي عکس مي گيريد، مي گويند اين خانم همسرش است. چند تا همسر آخه؟ (با خنده)

 

اذيت تان نمي کند؟

نه، مي خندم ديگر.

 

اين موضوع در زندگي شخصي تان دردسرساز نشده است؟

خير، خدا را شکر که همسر من هم با من به اين اتفاقات مي خندد (خنده) و يک شب که واقعا و از ته دل خنديديم، ماجرا از اين قرار بود که: ما دوستي نزديک و خانوادگي با خانم بهاره کيان افشار داريم، يعني همسر من با ايشان دوستي خيلي نزديکي دارند، چند نفر موجي را شروع کردند که زير عکس هاي بهاره و من (ما با هم خيلي کار کرديم، ايشان از زماني که کارگرداني تئاتر مي کردم براي من بازي کرده اند) خانم من را منشن مي کردند که کجا بودي وقتي که در پايان فلان تئاتر احسان به بهاره کيان افشار کادويي آنچنان داد و بعد هم به اتفاق براي شام رفتند (خنده) خيلي بامزه بود. 

 

همسرم مي گفتند خب حالا چي به بهاره دادي، گفتم هيچي، گلي که سر صحنه به ما داده بودند، همسرم ادامه دادند که خب شام کجا رفتيد گفتم شام جايي نرفتيم، در حال آمدن به سمت خانه بودم که بهاره را در پيتزافروشي کنار سالن ديدم و يک تکه پيتزا ازش گرفتم. (با خنده)

 

پس خدا را شکر اذيت تان نمي کند اين موارد؟

ما را خير، اما خيلي از دوستانم را به شدت آزار مي دهد. 

 

همسر من تمام دوستان نزديک من را مي شناسند و اين شايعه ها بيشتر براي شان خنده دار است تا آزاردهنده. براي مثال من در فلان فرش قرمز با خانم ايکس عکسي مي گيرم، سريع وقتي مي رسم خانه همسرم عکس را نشان مي دهد يا پيغام مي فرستد که خووووب همسر جديد مبارکه. (خنده)

 

وقتي بي نوبت پول نو گرفتم!

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,احسان کرمی

شهرت تا الان چقدر برايتان لذت و چقدر سختي به همراه داشته است؟

در ايران در مقايسه با ساير نقاط دنيا سخت تر است، چون با شهرت از لحاظ رفتاري خيلي محدود مي شوي، البته براي من خيلي سخت نبوده، چون من همينم که هستم و سعي در سانسور خودم ندارم، بنابراين مشکلي با ارشاد يا خانه تئاتر تا به حال نداشته ام. اما تلويزيون خط قرمزهايش خيلي تنگ تر است و گاهي اوقات به مشکل برخورديم. اما به طور کلي در سطح جامعه دچار مشکل نشده ام.

 

جايي از شهرت تان استفاده کرديد؟

خير، اما اولين بار که از شهرتم لذت بردم زماني بود که شب عيد براي گرفتن پول نو در صف بانک بودم، که اتفاقا خيلي هم شلوغ بود، من نوبت گرفته بودم و نشسته بودم که آقاي صندوقدار من را شناختند و صدايم کردند، من را به پشت باجه هدايت کردند و من خودم پول شمردم و برداشتم (با خنده) اميدوارم مردم حلال کنند.

 

هيشکي مثل من کري نمي خواند

 

فوتبالي هستيد؟

به شدت.

 

آبي يا قرمز؟

قرمز.

 

کري مي خوانيد؟

زياد، پا بدهد خيلي خيلي و به صورت کاملا جدي (با خنده)

 

تا حالا نشده که کسي بتواند در کري خواني من را شکست بدهد. فقط يک نقطه ضعف دارم و آن هم در مورد بايرن مونيخ، تيم خارجي مورد علاقه ام است که مربوط به فنيال سال ۱۹۹۹ مي شود.

 

فوتبال بازي مي کنيد؟

در گذشته بله، به شدت.

 

اما مچ پايم دچار آسيب ديدگي شديدي شد که مجبور شدم فوتبال را کنار بگذارم و همچنين اسکوواچ و بولينگ زياد بازي مي کردم که کمرم دچار مشکل شد. (با خنده)

 

عزيزم ببخشيد

 

کاراکتر عزيزم ببخشيد به گونه اي در ذهن مخاطب جا گرفته است که اگر سوالي از کسي بپرسي و وارد جزيياتش شوي سريعا اين کاراکتر را بهت نسبت مي دهد. دليل موفقيتش از نظر شما چه بود؟

اگر خيلي جذاب شده تقصير آقاي طهماسب است. (با خنده) طراحي اين کاراکتر تماما با آقاي طهماسب بوده و ۲ با ۳ روز قبل از ضبط در مورد طرحي که داشتند با من صحبت کردند و گفتند که بايد همه چيز را سوال کني.

 

بستني خوري در نيمه شب

 

عجيب ترين عادتي که داريد؟

يکي از شيرين ترين لحظات زندگي ام زماني است که نيمه شب در سکوت مطلق خانه موضوعي فکرم را مشغول کرده است، آن وقت است که مي روم سراغ نيم کيلو پسته يا مثلا بستني ليتري و شروع مي کنم به خوردن و به موضوع مورد نظر به شدت فکر کردن.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,احسان کرمی

مي توانيد با آن حجم خوراکي اي که ميل کرده ايد، بخوابيد؟ (با خنده)

بله، به راحتي (با خنده) اما چون کمي اضافه وزن پيدا کرده بودم سعي کردم اين عادت را ترک کنم. ولي برايم به شدت لذت بخش بود.

 

شيرين ترين و تلخ ترين

 

شيرين ترين و تلخ ترين خاطره اي که داريد؟

فوت پدربزرگم از تلخ ترين اتفاقاتي بود که تجربه اش کردم.

 

چون رابطه دوستانه اي با هم داشتيم و اين از دست دادن به شدت برايم تلخ بود. شيرين ترين خاطره هم اول، روز دامادي ام است يا بهتر بگويم زماني که همسرم را در لباس عروس ديدم که حتي از به دنيا آمدن پسرم هم برايم شيرين تر بود و دومي اش به دنيا آمدن پسرم.

 

پيشنهاد از يک برند ترکيه اي

 

در زمينه تبليغات هم به تازگي فعاليت هايي داشته ايد. درست است؟

بله با برند لامبورگيني به تازگي همکاري مي کنم. الان هم ساعتش دستم است.

 

چقدر پيشنهادهاي تبليغاتي داريد؟

خيلي. پيشنهاد تبليغات يک برند ترکيه اي لباس را داشتم، که به دليل نداشتن وقت نرسيدم براي عکاسي بروم و نشد، برند ديگري بود که براي پدرها و بچه ها لباس هاي ست توليد مي کرد که چون پسرم ايران نبود، آن هم نشد تا که به لامبورگيني رسيد و همکاري کرديم.

 

ماهنامه دیده بان

 

 

 

 

  • 9
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش