دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۸:۲۳ - ۱۶ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۳۸۹۵
چهره ها در سینما و تلویزیون

مسير موفقيت «مرتضی حيدری»، از مکتب خانه تا صدا و سيما

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

دوران کودکي هر شخص سرشار از اتفاق هاي کوچک شيرين، تلخ و گاه فراموش نشدني است. گاهي مي توان به اين خاطرات سرک کشيد؛ کودکي کم رو و خجالتي را در ذهن بياوريد که در روزهاي ابتدايي مدرسه از فرط خجالت خواهر خود را وادار مي کند تا آخرين ساعات در کنارش بماند و اين همراهي پس از نزديک به چهار دهه همچنان در ذهن آن کودک حک شده است.

 

در ذهن پسربچه اي که حالا ديگر به چهره اي تبديل شده که اداره کننده بحث هاي چالشي و گفت و گوهاي داغ در فراگيرترين ويترين رسانه اي کشور يعني رسانه ملي است. او ديگر بدون هيچ هراس و خجالتي بالاترين سران اجرايي کشور را هم به چالش فرا مي خواند.

 

شايد تنها گوينده تلويزيوني باشد که از ۴ سالگي آن هم در مکتب خانه به مهارت هايش پي برده است. ۴ فرودين ۱۳۴۸ در محله سه راه آذري تهران منطقه ۱۷ به دنيا آمد و از وقتي ۴ ساله شد با يک برادر و سه خواهرش به مکتب خانه رفت تا نزد مرحوم ميرزا لطفعلي معلم قرآن عم جزء را ياد بگيرد. به پشتوانه نوع آموزشي که ديده، معتقد است: «در حال حاضر بچه ها در سال هاي متوالي در مدرسه عربي مي خوانند؛ اما بعد از ديپلم يک خط قرآن را راحت نمي توانند قرائت کنند. در حالي که يادگيري زبان عربي از الزامات قانون اساسي کشور است، نظام آموزش و پرورش در مورد تدريس اين زبان خيلي خوب عمل نمي کند. به نظر من اگر عم جزء را درس بدهند خيلي تاثيرگذارتر است».

 

رفتنش به مکتب خانه ميرزا لطفعلي ابتدا به تبعيت از برادر و خواهرهايش بود اما به سبب علاقه اش در ۵ سالگي توانست کل قرآن را روان و بدون غلط بخواند و تا وقتي که مدرسه اي شود بخش هايي را هم از بر کرده بود. 

 

وقتي در همان ۵ سالگي دستيار ميرزا شد و به بچه ها درس مي داد، اين قدرت دروني را در خود ديد که مي تواند بر ديگران تاثير بگذارد و با گهگاه پيش نماز مکتب خانه شدنش در همان سن و سن، استعداد اجرا و انجام کارهاي گروهي را در خود محک زد. 

 

با همين تجربه ارزشمند در تمام سال هاي دبستان رقيبي در خواندن قرآن و اداره برنامه صبحگاهي مدرسه برايش پيدا نشد و خود زمام امور را به دست گرفت.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

تحصيل به صورت جهشي

وقتي هم روي نيمکت کلاس اول نشست برايش خنده دار بود که اولين درس هايش کشيدن خطوط ساده و يادگيري فتحه و کسره است، چون به راحتي مي توانست تا کتاب هاي پنجم را بخواند و بنويسد. با اين آمادگي در تابستان کلاس سوم به چهارم را جهشي خواند و در امتحان قبول شد، يعني از مهر همان سال بايد به کلاس پنجم مي رفت؛ اما چون سال انقلاب بود و شرايط کشور تغيير کرد قبول نکردند و عملا کلاس چهارم را دو بار خواند. در خلال بازيگوشي هاي کودکانه اش بعد از کارتون، اخبار را خيلي دوست داشت. اگرچه خيلي متوجه معني متني که گويندگان خبر در تلويزيوني مي خواندند نبود، جذابيتي در اين کار ديد که او را وا مي داشت به جزيي ترين حرکاتشان دقت کند.

 

نقاشي روي آنتن!

همه چيز در دنياي کودکي خلاصه مي شد. وقتي هم دوره هاي کودکي اش دوست داشتند در آينده دکتر و مهندس شوند و به سوال «علم بهتر است يا ثروت؟» پاسخ دهند، او نيز با ايشان هم نظر مي شد و حتي آرزوي اين که به تلويزيون بياد هم نداشت، يعني اصلا فکرش را هم نمي کرد. تنها ارتباط آن سال هايش با تلويزيون فرستادن يکي از نقاشي هايي بود که چند روز بعد پخش شد و يکي از بهترين روزهاي کودکي اش را رقم زد. بعد از چند هفته هم کارتي با نشان راديو و تلويزيون آمد و از او براي نقاشي که فرستاده بود تشکر کرده بودند. کارتي که ساليان سال است در بين وسايل قديمي جا خوش کرده و روزي ممکن است به يک ميراث ارزشمند فرهنگي تبديل شود.

 

هميشه و در هر زماني داشتن يک همسايه ديوار به ديوار در حرفه بازيگري براي هر کسي جذاب و هيجان انگيز است. به خصوص که اين رفاقت همسايگي به سال هاي قبل از تولد او بازگردد و بداني دو خانواده رفيق گرمابه و گلستان همديگرند.

 

اين سلام و عليک ها فرصت مغتنمي بود تا وسوسه رفتن به تلويزيون را در او بيدار کند. سن و سال پسربچه مقطع راهنمايي را داشت که يک روز همسايه شان آقاي بيوک ميرزايي را ديد و از او خواست تا او را به تلويزيون ببرد.

 

اين بازيگر باسابقه هم در يکي از روزهايي که مشغول بازي در يک مجموعه تلويزيوني بود ساعتي را مشخص کرد تا همسايه علاقه مندش جلوي در اصلي سازمان صدا و سيما حاضر شود و بعد از هماهنگي در محوطه اي بزرگ با ساختمان هاي متعدد راديو و تلويزيون قدم بزند. همان جا بود که براي اولين بار با کلمه آفيش آشنا شد. کلمه اي که بعدها به اندازه سلام و عليک ساده با زندگي اش گره خورده و به آن عادت کرد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

بعدها متوجه شد کارگردان آن مجموعه که «ماجراهاي رونالد و مادرش» نام داشت مرحوم حسين پناهي بود و به محل ضبط شان استوديو ۱۱ مي گفتند، يعني همان جايي که مناظره ها را خودش برگزار کرد.

 

سکانس هاي آن روز از ۱۰ صبح تا ۱۰ شب طول کشيد. ديدن بازيگران، اتفاق هاي خاطره ساز پشت صحنه و جنس کاري که در فضاي فرهنگي و هنري اتفاق مي افتاد برايش جذاب بود ولي بعد از اين تجربه شيرين و ماندگار يک روزه تا زماني که خودش کارمند رسانه ملي شود هيچ وقت ديگر اتفاق نيفتاد و هرگز فرصت رفتن به تلويزيون فراهم نشد.

 

در گير و دار پايان مقطع راهنمايي و ورود به دبيرستان شرايطي رقم خورد که علاقه ها و دغدغه هايش او را به دنياي ديگري بردند. آقاي نظري مدير و آقاي رزم آراي ناظم چنان فضاي دلچسبي در دبيرستان استقلال که بعدا به امام صادق (ع) تغيير نام داد، آماده کرده بودند که اشتياقش به درس خواندن مانع از خيال پروري هاي به ظاهر کودکانه شد.

 

هرچه در دبستان و راهنمايي هم کلاسي هاي بازيگوش و بي خيال داشت در دبيرستان وارد جو دوستانه و در عين حال رقابتي مهمي شده بود که تصميم گرفت تمام وقتش را به مطالعه و تحصيل اختصاص دهد. ديگر خيلي آرزوي رفتن جلوي دوربين و گويندگي را نداشت. يعني ذهنش چنان درگير درس و مدرسه شده بود که جايي براي چنين افکاري باقي نمي ماند.

 

بعد از اين که دبيرستان را با موفقيت به پايان رساند و در رشته فيزيوتراپي دانشگاه تهران قبول شد، فضاهاي دانشجويي و جو فرهنگي حاکم، به يادش آورد که مدتي است از دغدغه هايش فاصله گرفته و به قول معروف فيلش ياد هندوستان کرد. 

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

کم کم به دانشجوي فعال در گروه هاي تئاتر بدل شد، اجراي بيشتر سمينارها و کنفرانس هاي دانشگاهي را به عهده گرفت و دبير اجرايي مراسم مختلف بود.

 

به قول خودش آن زمان فکر مي کرد علم فقط پزشکي است و علوم انساني را در هيچ مرتبه اي نمي توان قرار داد. بين سال هاي ۷۱ تا ۷۵ از چند دانشگاه خارجي پذيرش گرفته بود تا براي ادامه تحصيل يکي را انتخاب کند.

 

جذاب از همه آنها يک فرصت کاري در سنگاپور فراهم شده بود که مي توانست آنجا به تحصيل هم ادامه دهد. در شش و بش رفتن بود و به جز فعاليت هاي فرهنگي دوره دانشجويي در زمينه علاقه اش کار ديگري انجام نداد، چون به خوبي مي دانست ماجرا تلويزيون و جلوي دوربين رفتن با آنچه تاکنون انجام مي داد زمين تا آسمان تفاوت دارد و اگر آشنايي نداشته باشد حتي از مقابل در تلويزيون هم نمي تواند رد شود.

 

برنامه ريزي هايش را براي تحصيل در يک کشور خارجي به اجرا گذاشته بود که همه چيز بر مدار سرنوشت، رنگ ديگري به خود گرفت. اواخر سال ۷۴ يک روز در خيابان دوستي را ديد که اتفاقا مجله سروش در دست داشت و مي خواست از صفحه آخر آن کپي بگيرد. اين صفحه داراي فراخوان معاونت سياسي صدا و سيما براي استخدام گويندگي خبر بود و او قصد داشت براي همسرش کپي بگيرد تا شرکت کند. قهرمان قصه ما هم يک کپي براي خود گرفت و نااميدانه فرم را ارسال کرد.

 

اين در حالي بود که شرايط را بررسي و بين بهترين گزينه هاي کانادا يا سنگاپور دومي را انتخاب کرده بود و مراحل پاياني کارهايش در ايران را انجام مي داد. بعد از ۳ ماه يعني اوايل سال ۷۵ از صدا و سيما تماس گرفتند و گفتند فلان روز براي آزمون بيا. خوشحال کننده بود؛ اما نه وقتي که از بد حادثه دو روز قبل از آزمون در خانه مشغول عوض کردن لامپ باشد و در اثر بي احتياطي و زمين خوردن دچار شکستگي بيني و گونه شود تا مجبور شود تمام صورتش را گچ بگيرد. خيلي با خودش کلنجار رفت تا براي رفتن راضي شود و موفق هم شد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

وقتي به محل آزمون که بعدها با نام ساختمان برون مرزي سازمان مي شناخت، رسيد بين جماعت مشتاق جايي پيدا کرد و بي توجه به نگاه هاي ديگران منتظر شد تا بخت و اقبالش را امتحان کند. بعد از حدود ۵ ساعت نوبت رسيد و از ۳ نفري که آزمون مي گرفتند چهره آقاي قاسم افشار را شناخت. دو نفر ديگر آقايان حکيم هاشمي از سردبيران باسابقه خبر و آقاي بوالي مدير شبکه خبر بود که امروز به دوستان نزديکش بدل شده اند. 

 

پيش از او هرکس که به اتاق هاي آزمون مي رفت، نهايتا بعد از ۱۰ دقيقه بيرون مي آمد؛ اما مصاحبه او بيش از يک ساعت طول کشيد. در پايان آقاي حکيم هاشمي غيرمستقيم از عمل بيني اش پرسيد و او برايش شرح ماوقع را بيان کرد. بعدها حکيم هاشمي به او گفت: «اگرچه مصاحبه تو خيلي عالي بود، مي خواستم به خاطر عمل زيبايي بيني تو را رد کنم، چون خبر جاي اين کارها نيست و مخصوصا هم از تو پرسيدم ببينم چه جوابي مي دهي».

 

عبور از هفت خوان فراگيري

خوان اول را که به سلامت طي کرد، تقريبا يک سال طول کشيد تا از بين ۵۶۰۰ نفري که از ابتدا ثبت نام کرده بودند؛ بعد از چند مرحله مصاحبه، آزمون و گزارش جزو ۱۵ نفر انتخاب شود و بعد از يک دوره سنگين ۶ ماهه که هر روز از ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر برگزار مي شد، با خواندن ۱۹ عنوان درسي در بين ۷ نفر باقي بماند.

 

هفت خواني که اگرچه نتيجه اي معتبر داشت، متاسفانه بعد از آن طي ۲۰ سال گذشته چنين فرايندي براي جذب گويندگان محقق نشد. به خصوص دوره آموزشي آخر که بسيار آموزنده بود و همکاران بعدي فرصت حضور در اين فضا را نداشتند. 

 

 

اين شد که از خير کانادا و سنگاپور گذشت و همه سختي ها را به جان خريد تا به علاقه اش برسد.

 

حالا امروز بعد از گذشت بيست سال نام مرتضي حيدري به گوش ايرانيان آشناست و همه او را با گفت و گوهاي ويژه خبري و مناظره ها مي شناسند. مرتضي حيدري طي سال ها مطالعه و تحقيق نظرش به کلي تغيير کرده و ديگر نمي گويد علم فقط پزشکي. اتفاقا به اين نتيجه رسيده که اول علوم انساني، بعد علوم ديگر. 

 

او به پشتوانه اندوخته هايي که طي اين سال ها شبانه روز در پي اش بوده و کسب کرده است، اين روزها اجراي يکي از مهم ترين و سرنوشت سازترين برنامه هاي رسانه ملي را به عهده گرفته است. اگرچه در مرتبه اجرا و گويندگي فرصت کم اهميتي نيست، اهداف بزرگ تري در سر دارد علاقه مند است تا دايره فعاليت هايش را در دنيا گسترده کند.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

اين گوينده راديو و تلويزيوني که مصاحبه هاي متعددي با محمود احمدي نژاد و حسن روحاني داشته است، مثل هر چهره ديگري درگير حواشي فراواني شد که براي همه آنها پاسخ دارد. او معتقد است اگرچه سياست ها سازمان صدا و سيما در هر برنامه تلويزيوني تاثيرگذار است، يک مجري بايد به گونه اي رفتار کند که کسي متوجه اين موضوع نشود و هرکس در هر جايگاهي اگر اصول حرفه اي گري را به درستي رعايت کند در معرض کمترين آسيب ناشي از حواشي قرار مي گيرد.

 

ماهنامه سروش

 

 

 

 

  • 16
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش