دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
۱۳:۲۱ - ۲۱ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۵۳۱۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

حسینی‌بای:

روز کنکور می‌ترسیدم خواب بمانم!

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای
«محمدرضا حسینی‌بای» خبرنگار کهنه کار صداوسیما است که همه او را به آدرس کنکور و سروکله زدن با دانشجویان و مسئولین وزارت علوم می‌شناسند و کنکوری‌های امسال با او در فضای مجازی حسابی شوخی کردند.

مجله‌مهر: اگر کنکوردر چندسال اخیر بخواهد چند نشانه مخصوص به خودش داشته باشد. قطعا یکی از نشانه‌های کنکور «محمدرضا حسینی‌بای» است. حسینی‌بای در١٥سال اخیر آنقدر گزارش از وزرات علوم و دانشجویان و کنکور گرفته‌است که کنکوری‌ها در شب‌های منتهی به آزمون در فضای مجازی حسابی با او شوخی کردند تا سوژه شبکه‌های اجتماعی شود. «محمدرضا حسینی‌بای» متولد٢٠ تیر ۱۳۵۱ گنبدکاووس و بزرگ شده آزادشهر استان گلستان است. پدر کشاورز و مادرش خانه بود و علاقه به میکروفون و خبرنگاری او را به تلویزیون کشاند تا خبرنگار شود. خبرنگار پرانرژی که برخلاف سایر همکارانش اصلا اهل فضای مجازی نیست و به قول خودش جز یک ساعت نتوانسته حضور در اینستاگرام را دوام بیاورد و ترجیح می‌دهد با مردم فقظ در فضای حقیقی روبرو شود.به بهانه برگزاری کنکور ۹۶ و شوخی‌های کنکوری‌ها از آقای خبرنگار سراغ حسینی‌بای رفتیم تا از حال و هوای این خبرنگار با سابقه بیشتر سردر بیاوریم.

معمولا خبرنگارها از کودکی این شغل را دوست داشته‌اند. برای شما این علاقه به خبرنگاری در کودکی چطور بود؟ خاطره‌ای از آن دوران دارید؟

از بچگی علاقه زیادی به میکروفون داشتم. مراسم‌های صبحگاه، دعا و مناجات‌ها را من اجرا می‌کردم.آن‌قدرعلاقه‌ام زیاد بود که نام همه مجری‌ها و خبرنگارهای تلویزیون را حفظ می‌کردم. یادم می‌آید بالای رختخواب می‌نشستم و برای خانواده مثلا خبرمی‌خواندم. یا یک تلویزیون چوبی داشتیم می‌رفتم پشت تلویزیون را می‌دیدم که بفهمم این گوینده‌ها کجا نشسته‌اند. بزرگتر که شدم وقتی زمان جنگ در شهر شهید می‌آوردند من مراسم را اجرا می‌کردم. روزنامه‌ها و مجلات ورزشی را مرتب می‌خریدم. انگار خبرنگاری توی خون من باشد. اینطورعلاقه داشتم.

با این همه علاقه‌ای که به خبرنگاری داشتید در چه رشته‌ای در دانشگاه تحصیل کردید؟

من کارشناسی تاریخ از دانشگاه تهران دارم. خیلی دوست داشتم در رشته موردعلاقه و متناسب با کارم ادامه تحصیل بدهم. برای همین کنکور دادم و علوم در مقطع کارشناسی ارشد ارتباطات دانشگاه آزاد قبول شدم. اما نرفتم. می‌دانید چرا؟ چون یکی از دلایل نرفتنم همین شغل خبرنگاری بود. چون ما هر روز در گزارش‌هایمان با دانشگاه آزاد چالش داریم. گفتم اگر بروم دیگر نمی‌توانم از دانشگاه آزاد انتقاد کنم و دستم بسته می‌شود. احساس کردم اگر دانشجوای این دانشگاه شوم دیگر نمی‌توانم به عنوان خبرنگار خوب کار کنم. کنارش هم قصه اعزام به سوریه و عراق هم پیش آمد که باعث شد به کل نخواهم بروم.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای

یعنی از قید ادامه تحصیل گذشتید چون نمی‌توانستید گزارش انتقادی بزنید؟

بله قطعا اینطور است. من معتقدم خبرنگار به هیچ وجه نباید نمک گیر شود. اگر نمک‌گیر شود کار تمام است. گاهی گزارش‌هایی می‌رویم که خیلی جنجال دارد. ما را به شام یا ناهارهم دعوت می‌کنند؛ اما ما نمی رویم. این قدراین قصه برایمان اهمیت دارد.

شما با وجود علاقه به خبرنگاری تاریخ خواندید پس با این حساب چطور وارد دنیای خبرنگاری شدید؟

همه می‌دانستند من عاشق خبرنگاری هستم.«علیرضا محجوب» نماینده مجلس مرا از زمان دانشگاه می‌شناخت و همکلاسی بودیم.مرا به روزنامه «کارو کارگر» معرفی کرد و مدتی خبرنگار بودم بعد برای یکسال هم معلم تاریخ و جغرافیا شدم. آقای علی لاریجانی رئیس مجلس فعلی استاد ما و همزمان رئیس سازمان صداوسیما بودند. اواخر دوران دانشجویی یک روز به آقای لاریجانی رو انداختم  و گفتم به این کار خیلی علاقه دارم. او هم مرا معرفی کرد و بعد از چندین مصاحبه سال ۷۵ وارد صداوسیما شدم. آنجا در یک بولتن سیاسی کار می‌کردم. بعد به خبر جام جم رفتم. بعد ۳ سال گفتگوی ویژه خبری کار کردم. بعد از آن گزارش‌های آن‌سوی خبرها را می‌گرفتم که حواشی زیادی داشت.در سال ۸۵ وارد حوزه وزارت علوم شدم. از آن‌جا بود که سعی کردم موضوعات جدید و تازه‌ای را در این حوزه وارد کنم و با ابتکار و چاشنی شور و هیجان گزارش بگیرم که خدا رو شکر تاثیر هم داشت و دانشجویان هرجا مرا می‌بینند حس رفاقت به من دارند وهمراه می‌شوند.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای

آقای حسینی‌بای شما برخلاف بسیاری از همکارانتان که در فضای مجازی فعال هستند، هیچ فعالیتی ندارید. به خصوص اینکه در چند وقت اخیر با شما شوخی‌های زیادی در شبکه‌های اجتماعی شد. فکر نمی‌کنید ورود به این فضا برای حرفه شما یک نیاز است؟

راستش را بخواهید نه! من نه اینستاگرام دارم نه توییتر. ته فعالیت مجازی من در تلگرام است که آن هم مجبورم. البته یکبار یک حساب کاربری در اینستاگرام به اسم امیرعباس باز کردم اما بعد از یک ساعت ترسیدم و فوری بیرون آمدم. نمی‌توانم کنار بیایم. انگار که احساس خطر کرده‌باشم. این تلگرام هم فقط برای کار است. شاید یکی ازنقاط ضعف من باشد اما من واقعا حس نیاز نمیکنم. چون این ارتباط مستقیم را با مردم دارم و دیگر احتیاجی به فضای مجازی ندارم. عقیده من این است که تعاملاتم را با مردم در کوچه و خیابان دارم و نیازی به شبکه‌های اجتماعی ندارم و هیچ ابایی ندارم بگویم حتی ایمیل ندارم. بازخورد گزارش‌هایم را هم از همکاران و خانواده‌ و همسرم می‌گیرم.که در این زمینه واقعا از همسرم خیلی تشکر می کنم که مشاورخوبی در کارهام هست

پس احتمالا شوخی‌هایی که امسال با شما شد خیلی به گوش‌تان نرسیده‌است. این شوخی‌ها که ناراحتتان نکرده‌است؟

این شوخی ها یعنی گزارش‌ها میان مردم نفوذ کرده‌است. این شوخی‌ها مرا ناراحت نمی‌کند. بچه‌ها برایم تعریف می‌کنند که برایم از این جوک‌ها می‌سازند و یکی از همکاران هم گزارشی از این شوخی‌ها تنظیم کرد. کنکور ذاتا استرس دارد. ما سعی می‌کنیم این استرس را با گزارش‌هایمان کم کنیم. البته فضای کنکور نسبت به سال‌های قبل خیلی فرق کرده‌است.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای

چه فرقی؟ یعنی می‌خواهید بگویید بچه کنکوری‌های امروز با بچه‌ کنکورهای سابق فرق دارند؟

بله تفاوت زیاد شده‌است. ۱۰ سال پیش که برای کنکور گزارش می‌گرفتیم، بچه‌ها از استرس کنکور گریه می‌کردند. الان جوری شاد و خوشحالند که انگار عروسی می‌روند. بعضی در این گزارش‌ها عین خیالشان نیست. از در که وارد می‌شویم می‌گویند:« به سلامتی حسینی بای صلوااااات» تغییر دیگری هم که دارد این است که جمعیت دخترها دو برابر جمعیت پسرها شده‌است. وارد جلسه هم که می‌شوید صندلی خالی پسرها زیاد است. گاهی می‌گویم شاید جمعیت دخترها کلا بیشتر شده‌است.

حالا این خوب است یا بد است؟

در لایه اول کنکور شاید یک سری شوخی وجود دارد. ولی داخلش که بروی قضایا اصلا شوخی نیست. در چند سال اخیر  جمعیت متقاضیان تجربی بیشتر از سایر رشته‌ها شده است. یک زمانی جمعیت علوم انسانی بیشتر بود اما امسال تجربی ۵۸۰ هزارنفر متقاضی داشت. چون همه می‌خواهند پزشک شوند. اما از این میان تنها ۸هزارنفر می‌توانند  در رشته‌های خوب روزانه و در دانشگاههای خوب در سراسر کشور قبول شوند. سرنوشت بقیه چه می‌شود؟ همه سرخورده خواهند شد و این یک بحران است.

با این حساب به نظر شما باید چه کار کرد که این بحران کمتر شود؟

باید تشویق کنیم بچه‌ها وارد رشته‌های فنی و حرفه‌ای شوند. چون بسیار راحت تر می‌توانند تبدیل به تولید کننده شوند. اما این فرهنگ در خانواده‌های ما جا نیفتاده‌است. به گفته مسئولان دانشگاه علمی کاربردی و فنی حرفه‌ای ۷۰ درصد از دانشجویان این رشته‌ها جذب کار شده‌اند. اتفاقی که برای بقیه رشته‌های نظری نیفتاده‌است. باید نظام آموزشی ما بچه را اینطور تربیت کند که تو قبل از اینکه بخواهی دانشجو شوی باید کارآفرین باشی. اما متاسفانه این‌طور نیست.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای

خودتان که برای گرفتن گزارش‌های کنکور استرس ندارید؟

امسال شب‌ کنکور چهار یا پنج ساعت را کوک کرده بودم و به چندنفر هم گفتم به من زنگ بزنند. میگفتم اگر مردم بفهمند روز کنکور حسینی بای خواب مانده فضای مجازی این قصه را داستان میکند و همه حسابی سوژه می‌شود.

از کنکور و وزارت علوم که بگذریم ما مدتی شما را در عراق و در محل جنگ و درگیری دیدیم. چطور تصمیم گرفتید جلیقه ضدگلوله تن کنید و خبرنگار جنگی شوید؟

شاید کمتر کسی بداند. من ۱۴ ساله بودم که به جنگ رفتم. آن زمان تیربار به‌ اندازه قدم بود. پای چپم چندین ترکش دارد. سال ٨٢یکی از ترکش‌ها حرکت کرد و مجبور شدم بیمارستان بستری شوم. می‌خواهم بگویم این روحیه نترس بودن و در جنگ حضور داشتن از همان دوران در من وجود داشت و جدا از این حرف‌ها به هرحال خبرنگار باید در مسائل مختلف تسلط داشته باشد. من در هر زمینه ایی از سیاسی گرفته تا اقتصادی علمی و ورزشی گزارش زدم .خبرنگار همینطور است. یک روز به او می‌گویند در سایه گزارش بگیر. یک روز می‌گویند برو داخل آفتاب. یک روز هم باید برود در معرکه جنگ گزارش بگیرد. جالب است بدانید از عراق و بغداد هم یک گزارش درباره کنکور زدم. خبرنگار باید خودش را برای هر حادثه‌ای آماده کند. خیلی دوست داشتم بعد از کنکور امسال هم به موصل بروم.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای

پس شما جانباز هم هستید. حتما از سالهای خبرنگاری در عراق هم خاطرات شنیدنی دارید.

برای گزارشی در عراق جلوی کاخ صدام در تکریت بودیم که یک عراقی داد زد: «حسینی بااااااای» بعد فهمیدم این بنده خدا زمانی که صدام این‌ها را بیرون می‌کند ایران بوده‌ و حالا برگشته‌اند. عده‌ای به من می‌گویند نمی‌ترسی؟ شاید باورتان نشود از هواپیما می‌ترسم اما از کار در منطقه جنگی نمی‌ترسم. یک فیلم‌بردار داشتیم وقتی می‌خواستیم با او منطقه جنگی برویم خیلی می‌ترسید. می‌گفت تو برو من نمی‌آیم. من سوار تانک که شدم گفتم دوربین را بده به من. یک لحظه گفت:«سید منم میام، من تنهات نمی‌گذارم.» از دریچه تانک فیلم می‌گرفت و حالا دیگر پایین نمی‌آمد. ترسش کامل ریخته بود. حالا جوری شیر شده بود که جایمان عوض شده بود من باید او را می‌کشیدم که جلو نرود.

پس واقعا این نترس بودن شما به بقیه هم سرایت کرده‌است. باوجود این همه حادثه در منطقه چطور کار می‌کردید؟

یک جلیقه ضدگلوله داشتیم که سه ماه تنم بود. وقتی می‌خواستم به تهران بیایم باید جلیقه‌ را تحویل می‌دادم. متوجه شدم دیدم آهنی که باید در جلیقه باشد تا گلوله را بگیرد اصلا داخل جلیقه نبوده و من همینطور برای خودم حرکت می‌کردم. واقعا خبرنگاری جنگ سخت است. باید یک یادی کنم از جلال خالدی، محمدحسن حسینی که یک چشمش را هم از دست داد. آقای آریانی، مجید راحمی تصویربردار ما در عراق که همه کاره ما بود. حتی آشپزی و رانندگی هم برایمان می‌کرد. شهید بزرگوار خزایی و دیگر خبرنگارانی که واقعا جان‌شان را کف دستشان می‌گیرند و برای کار به مناطق جنگی می‌روند.

حضور در خط مقدم جبهه آسیب جسمی هم برایتان داشته‌است؟

آسیب فقط جسمی نیست. آسیب بزرگتر به روح و روان آدم می‌خورد. در عراق مریض شدم. چون صدای تیرو ترکش و خمپاره بسیار شنیدم و جنازه‌های بسیار زیادی دیدم. واقعا اذیت شدم. تنها جایی که ما را تسکین می‌داد زیارت‌های اهل بیت و دیدن ایرانی‌هایی بود که آنجا می‌دیدیم. افسردگی گرفته بودم. شما درگیر شوید دیگر شده‌اید .یکی از دکترها به من گفت عراق رفتن را تعطیل کن! امامن گوش نمی کردم ومیرفتم عراق خلاصه یکسال طول کشید تا درمان شوم. خیلی زجر کشیدم. آسیب روحی گاهی شدیدتر از جسمی است.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای

با این همه وقتی برگشتید مدیران از شما چه طور استقبالی کردند؟

مدیران تشویقم کردن ویادم می اید در سال٩٢ زمانی از سوریه برگشتم رییس وقت واحدمرکزی خبر به من می‌گفت که بعد از تو دیگر کسی نمی‌تواند کت شلوار پوشیده برود و بگوید اینجا مدمشق باید جلیقه ضدگلوله بپوشد و به میدان جنگ برود.درعراق هم با خبرنگار BBC در مقابل اردوگاه اشرف منافیقن درسال٩٠درگیر شدیم. تا اینکه چند سال بعد ودر تکریت من به تصویربردارم گفتم آنجا را ببین بعد خبرنگار BBC صدای مرا ضبط کرده و می‌گوید حضور سپاه پاسداران ایران در منطقه وصحبت مرا هم به عنوان سند روی گزارش گذاشته‌است. که البته من بعد از دیدن این گزارش خودم یک گزارش درباره عملکرد این خبرنگاران و کلمات مورد استفاده‌شان تنظیم کردم. مثلا یکبار نشد این خبرنگاران از کلمه تروریست برای داعش استفاده کنند و مدام می‌گفتند دولت اسلامی!

شما همه زندگی‌تان به خبر گره خورده‌است. حتی مراسم ازدواجتان هم خبری شده‌است. یا لاغر شدنتان هم سوژه می‌شود. سخت نیست؟

ازدواج را خودم رسانه‌ای کردم. می‌خواستم ترویج ازدواج ساده با مهریه ۱۴ سکه داشته باشم. به همسرم گفتم برویم وسط جانبازان عقد کنیم که همسرم هم استقبال کرد. بعد از آن هم برای مراسم عروسی به گنبدکاووس رفتیم. اقوام نزدیک را دعوت کردیم و موسیقی محلی ترکمنی و بلوچی و علی آبادی آوردم. می‌خواستم چهارتا جوان ببینند و اینطوری ازدواج کنند شاید ثوابش به من هم برسد. لاغر شدن هم پیشنهاد خانم میرسیدی بود که کمک کرد ۲۰ کیلو کم کنم. الان هم همه حواسم هست که وزنم را کنترل کنم که بیشتر از این نشود.

آرزوی کاری خاصی دارید؟ گزارشی هست که دوست داشته باشید بگیرید اما نتوانسته‌اید؟

آرزوی کاری‌ام این است روزی مستند رهبری را بسازم. می‌دانم خیلی ساده‌زیست هستند. دوست دارم این موضوع را نشان مردم بدهم. شاید نشدنی باشد اما از ته قلبم آرزو دارم مستندی درباره ایشان بسازم. شاید این مستند تنها آرزوی کاری من باشد. بعد هم اینکه دوست دارم پایان کار خبرنگاریم با شهادت همراه شود. اما از میان سوژه‌های معمول دوست دارم از وضعیت دانشگاه‌ها مشکلات آنها از غذا گرفته تا وضعیت شهریه گزارش بگیرم که متاسفانه مسوولان دانشگاهی اجازه نمی‌دهند. چون کمتر کسی تحمل انتقاد را دارد. همه دولت‌ها دوست دارند از آن‌ها تمجید شود. واقعا مسئولی که از انتقاد با روی باز استقبال شود کم است. گاهی حتی کار به جایی رسیده که مسئولین وزرات علوم به سرشاخه‌هایشان گفتند که حسینی‌بای را راه ندهید چون من یک گزارش از وضعیت خوابگاه‌های دانشجویی گرفته بودم.

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,حسینی بای

مردم کوچه‌بازار وقتی شما را می‌بینند چه واکنشی نشان می‌دهند. اگر بخواهید در پایان رو به مردمی که شما را به عنوان خبرنگار می‌شناسند حرفی بزنید چه می‌گویید؟

مردم واقعا ابراز لطف دارند انگار رفیق چندین ساله خود را می‌بینند.از مردم هم عذرخواهی می‌کنم. چون در کوچه و خیابان که ما را می‌بینند درباره گله‌هایشان از گرانی و مسائل مختلف با ما حرف می‌زنند. اما متاسفانه از ما کاری بر نمی‌آید. صداوسیما حل کننده نیست. تنها منعکس کننده‌است. اگر مسئولین یکی از گزارش‌های ما را گوش می‌کردند، بسیاری از مسائل حل شده بود. ما درباره هر موضوع هزاران گزارش گرفته‌ایم. اما متاسفانه حل این موضوع کار ما نیست. برای همین از همه مردم عذرخواهی می‌کنم اگر نمی‌توانم کار بیشتری برایشان انجام بدهم.

  • 14
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش