پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۳
۱۸:۴۳ - ۱۸ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۴۸۴۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

چنگیز جلیلوند:

دانشگاه را رها کردم و هیولای دوبلاژ مرا بلعید/ فیلم دیدن جزو تفریحاتم نیست

چنگیز جلیلوند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
چنگیز جلیلوند از علاقه‌اش به معلمی تاریخ و جغرافی و هتلداری و چگونگی دوبلور شدنش گفت تا روزی که سرانجام بعد از چند دهه به تئاتر بازگشت؛ نقشی که باعث شد از آلزایمر و فراموشی بیشتر بترسد.

به گزارش ایلنا، چنگیز جلیلوند (دوبلور و بازیگر) که این روزها در نمایش «پدر» به کارگردانی محمود زنده‌نام بازی می‌کند؛ دوبلور نقش‌های ماندگاری از پل نیومن، مارلون براندو، هریسون فورد، رابرت دنیرو و بسیاری از شخصیت‌های محبوب و شناخته شده سینماست که بعد از چند دهه دوباره به تئاتر بازگشته است. جلیلوند در طول بیست سال پس از انقلاب اسلامی نزدیک به ۶۰۰ نقش را در فیلم‌های مختلف دوبله کرده است. او در نمایش «پدر» نقش پدری مبتلا به آلزایمر را بازی می‌کند که به تدریج بیماری‌اش بیشتر می‌شود تا نام خود را هم از خاطر ببرد.

 

چنگیز جلیلوند درباره راهی که در این سال‌ها طی کرد تا به تئاتر رسید، به ایلنا گفت: من در زمان نوجوانی با تئاتر وارد کار هنری شدم. دلم هم می‌خواست در تئاتر ماندگار شوم اما متاسفانه به خاطر پایین بودن سطح کیفی تئاتر در آن زمان که با کنسرت‌ها و پیش‌پرده‌خوانی‌هایی مخلوط شده بود، از این هنر دور شدم. روز به روز از ارزش تئاتر کم می‌شد و کار به جایی رسید که دیگر نمی‌دانستیم چه اسمی رویش بگذاریم؛ بالاخره هم آن تئاتری که ما انتظارش را داشتیم، نابود شد.

 

این دوبلور یادآور شد: من دنبال کارهای هنری بودم و از سویی دوست داشتم دبیر تاریخ و جغرافی شوم تا بتوانم نطق کنم و برای بچه‌ها جوری در کلاس صحبت کنم که درس را به خوبی متوجه شوند. دنبال کاری بودم که بتوانم ناطق خوبی باشم و فکر می‌کنم تاریخ و جغرافی خیلی به من کمک کرد که بتوانم این کار را بکنم. سال دوم دانشکده علوم بودم که متاسفانه دانشگاه را رها کردم و هیولای دوبلاژ؛ مرا بلعید.

 

جلیلوند با بیان اینکه «عقده دانشگاه همیشه با من بود» گفت: با خودم می‌گفتم که حالا خیلی خوب می‌توانم از پس نقش‌هایی که به من محول شده بربیایم ولی همیشه این ضعف در من وجود داشت که مدرک دانشگاهی ندارم. به جز دو دیپلم ادبی و طبیعی مدرک دیگری نداشتم و این مرا خیلی آزار می‌داد؛ تا اینکه بالاخره موقعیت طوری شد که به خاطر فرزندانم که خارج از ایران زندگی می‌کردند از مملکت بروم. آنجا تنها چیزی که مرا مجذوب خود کرد محیط کالج بود. کم‌کم همان‌طور که به سمت دوبلاژ کشیده شدم به سمت کالج و درس هم رفتم.

 

او ادامه داد: یک رستورانی داشتیم که استادان بزرگ دانشگاه به آنجا می‌آمدند و غذا می‌خوردند. من با اینها آشنا شدم و متوجه موقعیت من شدند چون روی دیوار رستوران حدود ۵۰-۶۰ پوستر از عکس آرتیست‌های سینما وجود داشت و اسم فیلم‌هایی که من در آنها صداپیشگی کرده بودم هم روی آنها بود. من گفتم که به زبان فارسی گوینده این شخصیت‌ها هستم. این موضوع برایشان خیلی شنیدنی بود که چطور مثلا مارلون براندو یا شان کانری را به ایرانی حرف زده‌ام. همین اتفاق یک دوستی صمیمی و ارتباط جالبی بین ما به وجود آورد. خلاصه واقعیت را به آنها گفتم که دوبلور بودم اما درس نخوانده‌ام. گفتند اینجا محیط دانشجویی است و می‌توانی درس بخوانی.

 

جلیلوند یادآور شد: دانشگاهی نزدیک شهر دالاس آمریکا بود که حدود ۱۵ هزار دانشجو داشت؛ البته زمانی که ما به آنجا رفتیم دقیقا دوره‌ای بود که به ایرانی‌ها نگاه بدی داشتند. خیلی اذیتمان کردند. کسی به رستوران‌مان نمی‌آمد چون بعد از انقلاب بود و می‌گفتند اینجا برای ایرانی‌هاست. با بدبختی توانستیم آنجا زندگی کنیم تا بچه‌ها به سروسامان رسیدند. خودم هم بعد از چندین سال مدرک مدیریت بازرگانی را از دانشگاه گرفتم.

 

این دوبلور پیشکسوت با بیان اینکه وقتی مدرک را گرفتم دوباره هوس کردم به ایران برگردم، گفت: حدود ۱۰ سال دورخیز کردم تا توانستم بالاخره به ایران برگردم. البته با ایده دیگری نه اینکه به تئاتر و هنر برگردم چون من تخصصم در رستوران و هتلداری است و تز دانشگاهی‌ام را در همین زمینه نوشته بودم. می‌خواستم این کار را بکنم اما از بدشانسی من تقریبا همان ۱۲ سال پیش دولت عوض شد و حال و هوایی که من نسبت به آن داشتم هم به هم ریخت. بالاخره دوباره دوبله مرا بلعید و به سمتش کشیده شدم به طوری که در این چند سال حدود ۶۰۰-۷۰۰ فیلم بزرگ را صحبت کردم.

 

 

جلیلوند گفت: اما برگشت من به تئاتر خیلی تعجب‌آور است. هنوز خودم باور نمی‌کنم که دارم این نقش را بازی می‌کنم شاید دچار همان فراموشی کاراکتر نمایشی‌ام شده باشم! باید این را بگویم که در این سال‌ها از من برای بازی در تئاتر زیاد دعوت می‌شد اول که به هیچ شکلی وقت نداشتم درضمن دستمزدی که پیشنهاد می‌دادند برای این همه وقت صرف کردن بسیار پایین بود و مورد سوم اینکه مدام دلهره این را داشتم که چطور می‌توانم اینها را حفظ کنم چون به هر حال سن و سالی از من گذشته است؛ اگر جوان بودم شاید راحت‌تر قبول می‌کردم اما در سن هفتادوچند سالگی دیالوگ‌های طولانی و شبیه هم را حفظ کردن خیلی سخت است به خصوص در این نمایشنامه که کار مشکلی بود.

 

او ادامه داد: وقتی به نمایش «پدر» دعوت شدم گفتم اجازه بدهید کمی فکر کنم تا ببینم می‌توانم جواب مثبت بدهم یا نه. خوشبختانه سه نفری که آمدند و با من تماس گرفتند خانم ساناز فلاح‌فرد، محمود زنده‌نام و امید پیرآینده تهیه‌کننده کار بودند. هر سه نفر به قدری به من انرژی مثبت داده‌اند که گفتم بگذارید واقعا کمی بیشتر فکر کنم و سناریو را بخوانم. متن را خواندم و چند روز گذشت. مدام فکر کردم و بالاخره گفتم نه من اینکاره نمی‌شوم بگذارمش کنار.

 

جلیلوند با اشاره به اینکه «نمی‌دانم چه انگیزه و چه انرژی مثبتی گرفتم که گفتم خیلی‌خب این همکاری را انجام می‌دهم» گفت: غافل از اینکه به مدت ۳۰-۴۰ جلسه باید هر روز در این ترافیک به محل تمرین بروم و بدون اینکه بتوانم متن را حفظ کنم تمرین‌ها را انجام دهم. حتی در لحظه‌های آخر همه متن را حفظ نکرده بودم و دوستان به من می‌گفتند روز آخر همه چیز معلوم می‌شود و ناگهان متوجه می‌شوی که همه را حفظ هستی اما نگران بودم.

 

بازیگر نمایش «پدر» با بیان اینکه «به خاطر این رل دچار آشفتگی و پیچیدگی شده بودم» گفت: گفتم نکند واقعا خودم هم آلزایمر گرفته‌ام و خبر ندارم. به هر حال قبول کردم و شروع به کار کردیم. شب اول با دلهره بسیار روی صحنه رفتم اما شب‌های بعدی این دلهره بسیار کمتر شد. برداشتی که از این نمایشنامه کردم این بود که واقعا به خودم بیایم نکند من هم واقعا آلزایمر بگیرم. این متن هشداری برای من بود که حواسم را جمع کنم و بیشتر جدول حل کنم و کارهای فکری بیشتر انجام دهم! خیلی خوشحالم که این فرصت به من دست داد تا این ری‌اکشن را در خودم احساس کنم.

 

چنگیز جلیلوند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

جلیلوند با اشاره به داستان این نمایش گفت: احساس می‌کنم بیشتر پدر و مادرهای ما دچار این مساله خواهند شد حالا یکی زودتر و یکی دیرتر. اما فراموشی گریبانگیر خیلی‌ها خواهد شد. این نمایش در ۴۰-۵۰ سال عمر فعالیت هنری‌ام جای ویژه‌ای دارد. خیلی جرات کردم که این کار را قبول کردم. چون دست‌کم یکسال وقت و تمرین و آگاهی و مطالعه نیاز داشت تا بتوانم از پس چنین نقشی بربیایم. چون از ابتدا تا آخر دچار آشفتگی است؛ دو نقش اینجا ایفا می‌کنم یکی نقش پدری که دچار آلزایمر شده و دیگری نقش خودم را که احساس می‌کنم من هم انگار در حال آلزایمر گرفتن هستم.

 

هرچند جلیلوند دیالوگ ماندگار فیلم «جدایی نادر از سیمین» درباره آلزایمر پدر خانواده را به یاد نداشت اما با بیان اینکه جدایی فیلم بسیار خوبی بود، گفت: در بین فیلم‌های ایرانی آن را بسیار پسندیدم هرچند فیلم ایرانی بسیار کم می‌بینم.

 

او با اشاره به تماشای فیلم‌های مختلف گفت: به اقتضای کارم فیلم خارجی بسیار زیاد می‌بینم اما فیلم دیدن جزو تفریحاتم نیست. وقتی می‌روم فیلمی ببینم برای تفریح نیست؛ می‌خواهم بدانم بازیگرها چطور بازی کردند، چه سوژه‌ای دارد، چه تفاوتی با سی سال پیش دارد و چقدر از فیلم‌هایی که من دوبله می‌کنم دورند یا نزدیک. اینکه بگویند فلان بازیگر بازی کرده و محشر است مرا به سینما نمی‌تواند بکشاند.

 

این دوبلور پیشکسوت با اشاره به نقش مهم صدا و بیان در تئاتر گفت: من اصلا از نظر گویش برای این نمایش دچار اشکال نشدم. می‌دانستم چه صدایی انتخاب کنم و آن صدا را یکدست نگه دارم. اگر کارگردان می‌گفت «تیپ» دیگری برای این نقش بگیر و جور دیگری صحبت کن باید در اختیار ایشان قرار می‌گرفتم تا راضی شود اما خودم وقتی نمایشنامه را خواندم چندبار صدایم را در سطوح مختلف بالا و پایین ضبط کردم؛ که تیپ، نوع، خش، گرفتگی، خشونتش و محبوبیتش چقدر می‌تواند به این کاراکتر کمک کند.

 

جلیلوند ادامه داد: بارها صدایم را ضبط کردم، گوش دادم و بالاخره خودم کم‌کم آنچه خوب بود را پیدا کردم. شاید چنین رلی را تاکنون حرف نزده باشم. البته فیلمی را حدود ۱۲ سال پیش صحبت کرده بودم که دچار افسردگی و پیچیدگی روحی شده بود؛ فیلمی که اسکار را هم گرفت. آن را خیلی دوست داشتم. هرچه فکر کردم آن نقش را در چه تیپی گفتم به خاطر نیاوردم البته آن شخصیت پسر جوانی بود؛ دست و پایش هم از کار افتاده بود و با شست پایش نقاشی می‌کرد. آن تنها کاراکتری بود که متفاوت از دیگران حرف می‌زد؛ فکر می‌کرد و حرف می‌زد.

 

او با بیان اینکه «کاراکتری که برایش ایفای نقش می‌کنم هر صحنه‌ای که می‌رود لحنش متفاوت‌تر می‌شود» گفت: نقش پدر در این نمایش تا جایی پیش می‌رود که دیگر مرگ را به چشم می‌بیند. یعنی تنهایی آنقدر به او فشار می‌آورد که دیگر حتی نام خودش را هم یادش نمی‌آید. همه‌اش دچار لکنت است، کسی را نمی‌شناسد و نمی‌داند کجاست. این رل بسیار پیچیده است و اگر یک لحظه بخواهی غفلت کنی از نقش درمی‌آیی؛ اما خوشبختانه چون صدایی انتخاب کرده بودم که حواسم به آن بود؛ این صدا نمی‌گذاشت که من از کار و تیپ خودم که داشتم اجرا می‌کردم، منحرف شوم.

 

 

 

 

 

  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش