جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۹:۰۶ - ۱۱ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۳۰۶۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با هنگامه قاضیانی بازیگری که رسماً به دنیای موسیقی پا گذاشته است

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

دوست دارم روبه‌روی زنان سرزمینم بایستم و برایشان بخوانم. می‌خواهیم یک شب کنار هم عاشق باشیم». این‌ها را هنگامه قاضیانی دو سال پیش، زمانی که می‌خواست برای اولین‌بار رودرروی مخاطبانش بایستد و قطعات خاطره‌انگیز دوران گذشته را اجرا کند، بر زبان آورد. کنسرتی که در آن با بازیگری که صرفاً می‌خواهد در حوزه موسیقی هم طبع‌آزمایی کند، روبه‌رو نبودیم و توانست فراتر از آن را به تصویر بکشد. هنگامه قاضیانی هنرمندی خودآموخته است؛ چه در حوزه سینما و چه در موسیقی. او موسیقی را می‌شناسد، با ادبیات و کتاب مانوس است و در سینما و تئاتر تجربه‌های خوبی دارد و شاید بتوان گفت در واقع، نمونه‌ای است برای این گفتار که هنر، موضوعی چندوجهی است که هیچ دیوار و مرزی ندارد. البته تجربه موسیقایی هنگامه قاضیانی صرفاً محدود به این کنسرت نیست و پیش از این هم صدایش را در فیلم‌هایی که در آنها به ایفای نقش پرداخته بود، شنیده بودیم که از فیلم سینمایی «به همین سادگی» شروع شد و در ادامه به فیلم‌های «من مادر هستم»، «سعادت آباد» و به تازگی هم «یک قناری، یک کلاغ» کشیده شد که این روزها روی پرده سینما است و صدایش در کنار آهنگساز فیلم شورا کریمی در تیتراژ فیلم شنیده می‌شود. قاضیانی در گفتگویی که با موسیقی ما انجام داده از موسیقی و تمام خاطراتش از این هنر جادویی

چه شد که هنگامه قاضیانی به دنیای موسیقی وارد شد؟ 

در تمام نقاط دنیا به جز ایران، بازیگران باید دوره آواز بگذرانند. اما از شروع سینما در ایران، همیشه شخص دیگری به جای بازیگرها آواز می‌خوانده است. همان‌طور که در رشته‌های هنری، باید دوازده واحد فلسفه گذراند، موسیقی را هم باید آموخت. نه به این معنا که لزوماً تبدیل به یک خواننده حرفه‌ای شوید؛ اما باید در حدی باشید که اگر روزی نقش کوچکی همراه با آواز به شما داده شد، بتواند از پس آن بربیاید.

موسیقی کجای زندگی شما بود؟

من همیشه بدون اینکه بخواهم، برایم مقدر شده بود که چکاره می‌شوم. از زمانی که به یاد دارم، در خانه ما یک گرامافون قدیمی وجود داشته است. یک گرامافون هم خودم داشتم که از چهار سالگی در زندگی من حضور داشت و در تمام مهاجرت‌ها و اسباب‌کشی‌هایم، این گرام قرمز کوچک همیشه همراهم بوده است. (خنده) دهه‌ای که من به دنیا آمدم (یعنی ۱۹۷۰) شروع انقلاب‌های موسیقایی در اروپا بود. من تا هفت‌سالگی خواهر و برادری نداشتم و برای همین، کمی در کانون توجه خانواده قرار گرفته بودم. اسباب‌بازی‌هایم هم به موسیقی مرتبط بود؛ یک جعبه کوچک موسیقی داشتم که هر وقت آن را کوک می‌کردم، مثل آلیس در سرزمین عجایب وارد جهان دیگری می‌شدم که خیلی هم آن دنیا را جدی گرفته بودم! در خانه ما، بلااستثناء روزهای شنبه برایم کتاب خریده می‌شد و روزهای یکشنبه هم پدرم بدون صفحه گرامافون وارد خانه نمی‌شد.

یعنی هر هفته با یک کتاب و یک موسیقی جدید مواجه می‌شدید.

بله. 

گفتید پدرتان هر هفته یک صفحه جدید به خانه می‌آورد. این موسیقی‌ها بیشتر کلاسیک بودند؟

نه. پدرم یک جیپ داشت که در آن همیشه برایمان آهنگ‌های راجر واترز را می‌گذاشت. خب طبیعتاً من در ۳ سالگی درکی نداشتم که راجر واترز کیست! تا اینکه در دهه نوجوانی‌ام با او بیشتر آشنا شدم. وقتی ترجمه ترانه‌هایش را می‌خواندم، منقلب می‌شدم. تا زمانی که در سال ۱۹۹۴ به کنسرت پینک‌فلوید رفتم که البته دیگر واترز با آنها نبود. تمام طول کنسرت گریه کردم و هیچ لذتی نبردم؛ چون فکر می‌کردم باید برادرم به جای من آنجا می‌بود. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

یعنی در کودکی فقط موسیقی‌های غیرایرانی گوش می‌کردید؟

نه، اتفاقاً تمام آن صفحه‌ها، آثار خواننده‌های خوب ایرانی آن دوره بود. آنقدر آنها را دوست داشتم که در سن شش، هفت سالگی تمام شعرهای بعضاً سنگینی که می‌خواندند را حفظ بودم و با آنها می‌خواندم. در چهارده سالگی به طرز عجیبی جذب موسیقی راک شدم و اصلاً زندگی‌ام عوض شد. دیگر به گروه‌های پاپ نمی‌توانستم گوش کنم؛ چون فکر می‌کردم برای من کم است در آن سن و سال فکر می‌کردم گروه «اسکورپیونز» برای من کار خیلی مهمی انجام می‌دهد. به دنبال تفکر راک رفتم و دیگر نمی‌توانستم به موسیقی ایرانی گوش کنم. سال‌ها گذشت و قبل از اینکه برای ادامه تحصیل از ایران بروم، برادرم درگیر آثار شهرام ناظری شد. خودم هم یک آلبوم از استاد شجریان از آرشیو پدرم پیدا کردم و در یک دوره کوتاه، تمام مدت به آنها گوش کردم. بعد از آن هم به آمریکا رفتم. به خاطر دارم که عمه‌ام به عنوان هدیه تولد، برایم بلیت ردیف یک کنسرت «پینک‌فلوید» گرفت؛ ولی چون آن دوره دوست نداشتم به آمریکا بروم، تا یک مدت هیچ‌چیز من را شگفت‌زده نمی‌کرد. بعد از اینکه به آمریکا رفتم، فلسفه در کنار مکتب‌های عرفانی مشرق‌زمین در زندگی من جاری شد؛ از یک طرف ابن‌سینا و حلاج و سهروردی و از سوی دیگر، هگل و سارتر و دکارت. گاهی احساس می‌کردم روحم در حال تکه‌تکه شدن است. تا این‌که یک روز که در حال خریدن موسیقی بودم، صدای اپرا شنیدم. با «ماریا کالاس» آشنا شدم و کتاب زندگی‌نامه‌اش را خواندم و با زندگی او، عاشق اپرا شدم. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

معمولاً کسانی که فلسفه خوانده‌اند، به موسیقی کلاسیک گرایش دارند. موزیک کلاسیک از چه زمانی وارد زندگی شما شد؟

در دانشگاه بعد از بیوگرافی فلاسفه، برای ما درباره اینکه فلاسفه چه نقشی در موسیقی داشته‌اند، صحبت می‌شد و همین‌جا بود که موسیقی کلاسیک به زندگی من راه پیدا کرد. 

خوانندگی چطور برایتان پیش آمد؟ فکر می کنم با سرود «ای ایران» بود، درست است؟ 

نه قبل از آن در «به همین سادگی» بود. پس از اکران فیلم «به همین سادگی» و آواز «ساری‌گلین» که من در آن فیلم خوانده بودم، یک روز پرویز پرستویی از خانه سینما به من زنگ زد و پیشنهاد این کار را داد. من هم پذیرفتم و آن را خواندم. بعد از آن هم در فیلم «من مادر هستم» خواندم. فریدون جیرانی به من گفت باید آوازی بخوانی. گفتم اما چنین چیزی در فیلمنامه نبوده است. گفت من دلم می‌خواهد صدای آوازین تو را هم داشته باشم که به خواندن آن لالایی ختم شد.

فیلمی بوده که به شما بگویند به جای یک بازیگر بخوانید؟

در فیلم «آتش سبز» به کارگردانی محمدرضا اصلانی که مهتاب کرامتی در آن بازی کرده بود، از من چنین چیزی را خواستند. 

برسیم به کنسرتی که سال ۹۴ با بازخوانی آثار قدیمی در تالار وحدت اجرا کردید. چه شد که چنین تصمیمی گرفتید؟

مردم دائماً از من این درخواست را می‌کردند. با خودم می‌گفتم چه بامزه که مردم می‌خواهند رویای من -که همیشه دوست داشته‌ام روی استیج بروم تا ببینم چه ارتباطی می‌‌توانم با مخاطب داشته باشم- را تحقق ببخشند. نوع برخورد مردم هم برایم خیلی جالب بود. در پایان کنسرت همه آمده بودند جلو و برایم گلدان و گردنبند و این قبیل هدایا آورده بودند. روز خیلی عجیبی بود.

شما در کنسرت‌تان، دو قطعه «بوی عیدی» و «یه شب مهتاب» را هم از فرهاد مهراد اجرا کردید. فرهاد جزء هنرمندانی است که به دلیل ویژگی‌های آثارش کمتر به سراغش می‌روند؛ اما شما توانستید اجرای خوبی از این قطعات داشته باشید. قطعات و جهان‌بینی فرهاد تا چه حد در زندگی شما تاثیرگذار بوده است؟

هر وقت می‌خواهم در مورد فرهاد مهراد و پدرم صحبت کنم، پر از بغض می‌شوم. به دلیل اینکه شخصیت پدرم و روحیاتش خیلی شبیه به او بود. بعدها که من دختر ۲۵ساله‌ شدم، از پدرم دور و در آمریکا بودم. همیشه آدم از دور همه‌چیز را دقیق‌تر می‌بیند. به همین دلیل وقتی به خاطراتم برمی‌گشتم و فرهاد گوش می‌کردم، به آن نگاه می‌کردم. بعضی‌ها را در هنگام شنیدن، نگاه هم می‌کنید و این جادوی یک هنرمند و خواننده عجیب و غریب است که با دیگران تفاوت‌های مهمی دارد. فرهاد برای من مثل «صمد بهرنگی» یا «علی‌اشرف درویشیان» است. برای من که وقتی با کتاب‌های صمد آشنا شدم، دیگر آن «هنگامه» نُه‌ساله نبودم و دریچه دیگری از نگاه اجتماعی به من داده شده بود.

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بهانه این گفتگو فیلم «یک قناری، یک کلاغ» است که این روزها روی پرده سینماها است. کمی هم درباره آن صحبت کنیم.

فیلم خیلی عجیبی است. در آن، فضای فیلم‌های دهه هفتادی را تجربه می‌کنید و من به عنوان بازیگر، این سعادت را داشتم که چنین فضایی را تجربه کنم. فیلم یک سکون و سرسنگینی دارد که اصلاً برای قصه فیلم است. به لحاظ بازیگری یک کلاس بازیگری بود و یکی از سخت‌ترین نقش‌های من در این سال‌ها محسوب می‌شود. هر پلان فیلم عین یک نقاشی است؛ اما عجیب این که آن را حتی به جشنواره هم راه ندادند. البته حتماً واژه «خوشبختانه» را هم اضافه کنید؛ چون وقتی اسامی بعضی از فیلم‌ها را برای جشنواره فیلم فجر اعلام کردند، خوشحال شدیم که فیلم ما در کنار آنها قرار نمی‌گیرد.

کمتر پیش می‌آید که یک زن در تیتراژ فیلمی آواز بخواند. شما در این فیلم همراه با شورا کریمی (آهنگساز فیلم) همخوانی کردید. جریان آن چه بود؟

در یکی از صحنه‌های فیلم، باید شعری از عراقی را زمزمه می‌کردم که شورا کریمی این صحنه را با من تمرین کرد. بعد از دیدن نتیجه، به من گفتند تیتراژ را هم بخوانم که آن را به صورت دوصدایی همراه با شورا کریمی خواندیم و خدا را شکر بازتاب خیلی خوبی هم میان مردم داشت.

موسیقی وجوه مختلفی (اعم از آهنگسازی، ترانه‌سرایی، نوازندگی و...) دارد. شما چرا 

آواز خواندن را انتخاب کردید؟

من عاشق خواندن هستم. بعضی‌ها می‌گویند اگر دوباره به دنیا بیایم، فلان کار را می‌کنم؛ اما من اصلاً به این جمله اعتقادی ندارم. چون فکر می‌کنم چیزهایی که باید در زندگی می‌دیدم را دیده‌ام. برای همین دلم نمی‌خواهد بگویم کاش یک بار دیگر به دنیا می‌آمدم تا بشوم ماریا کالاس. بدون اینکه اپرا بخوانم، انگار یک ماریا کالاس در من زندگی می‌کند. من درون خودم با همه این زن‌ها به واسطه شغلم زندگی می‌کنم. فقط یک بازیگر است که می‌تواند حضور متکثر داشته باشد و من صاحب این حضور متکثر هستم. اگر بحث این تکثر را کنار بگذاریم، به بخشی در زندگی می‌رسیم که خوب است هر آدمی -به خصوص یک آرتیست- آن را بیاموزد؛ آن هم این‌که لذت‌های شخصی‌اش را پیدا کند و چیزی برای امپراتوری درونش کشف کند. من در امپراتوری درونم، بیشتر با زنان موسیقی دان ارتباط دارم تا با زنان سینماگر و زنان ادبیات.

یک نکته حاشیه‌ای این که ما شنیده بودیم هنگامه قاضیانی خیلی بداخلاق است و نمی‌گذارد مصاحبه‌هایش منتشر شود!

(می‌خندد) من واقعاً بداخلاقم؟

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

این‌طور که به نظر نمی‌آید.

خیلی‌ها می‌گویند که کار کردن با من سخت است و من بداخلاقم؛ ولی وقتی با هم کار می‌کنیم، نظرشان عوض می‌شود. دلیلش هم این است که بعضی‌ها جدیت من را به چیز دیگری تعبیر می‌کنند.

جریان تحریم رسانه‌ها سر کنسرت‌تان چه بود؟

در آن دوره چند نفر به خبرنگارها توهین کرده بودند که به نظرم کار بسیار بدی هم بود. من چون خوشبختانه برای خودم دسته و گروهی ندارم که کسی پشتم باشد، اگر به مشکلی بربخورم، کسی نیست که از من دفاع کند. سال ۱۳۹۴ در بحبوحه ماجراهای عجیب کنسرت و چاپ کتابم بود. یک روزنامه با من مصاحبه کرد ولی وقتی آن را خواندم و اصلاح کردم، تلفن‌شان را خاموش کردند و دیگر کسی جوابگو نبود. من هم از حق طبیعی خودم دفاع کردم و گفتم اگر مصاحبه منتشر شود، عواقب خیلی بدی خواهد داشت. آن سال ناگهان همه خبرنگارها گفتند هنگامه قاضیانی را تحریم کنیم. می‌خواستند تحریم کنند اما نتوانستند و من سیزده روز تیتر اول رسانه‌ها بودم. نزدیک کنسرتم بود و مدیر برنامه‌هایم این موضوع تحریم را به من نگفت که به هم نریزم. بعد از کنسرت وقتی این موضوع را فهمیدم، یک نامه نوشتم، از آن عکس گرفتم و روی اینستاگرامم منتشر کردم. گفتم اگر من اشتباهی کرده‌ام که سرکرده‌تان چنین تصمیمی گرفته، هیچ اشکالی ندارد؛ باز دم‌تان گرم که شما متحد هستید.

شما پیگیر موسیقی این روزهای ایران هم هستید؟

ترانه و آهنگسازی یک عصر طلایی داشت که آن هم دهه چهل بوده است. اما الان آن جادو از بین رفته و دیگر هیچ روحی در آهنگ‌ها وجود ندارد. الان برای من دیگر قطعه‌ای وجود ندارد که بخواهم آن را آرشیو کنم. هستند خواننده‌هایی مثل محمد معتمدی که از شنیدن بعضی کارهایشان لذت می‌برم. اما به نظرم هرچه عقب‌تر می‌رویم، کارها بهتر و خاص‌تر هستند. 

هنگامه قاضیانی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

پس آرشیو موسیقی شما همان قطعات قدیمی هستند؟

صدرصد. 

فکر می‌کنید دلیل این اتفاق چه می‌تواند باشد؟

هنر با حقیقت تعریف می‌شود. وقتی حقیقت را از هنر بگیری، دیگر چیزی از آن باقی نمی‌ماند و تنها چیزی که می‌تواند حقیقت را دوباره به جامعه برگرداند، فقط هنر است. داوینچی مدت‌ها بود که تابلوی «شام آخر» را کشیده بود؛ اما نمی‌توانست سر مسیح را به تصویر بکشد. جمله‌ای که بعدها درباره‌اش گفتند، این بوده که او آن زمان در بالاترین قوه ادراکات قدسی بوده و برای همین نمی‌توانسته سر مسیح را بکشد. یا مجسمه موسی که وقتی به آن نگاه می‌کنید، تمام پیچیدگی‌های صورت و زخم‌های روی دستش را می‌بینید. برای اینکه «میکل‌آنژ» اول به دنیای درون او رفته و خصوصیاتش را گرفته و بعد توانسته او را از سنگ بتراشد و بیرون بکشد. 

برای انتهای گفتگو اگر برنامه خاصی در آینده دارید، بگویید؟

ایده‌های جذابی برای سال ۹۷ دارم که فعلاً می‌خواهم در مورد آن سکوت کنم و در زمان خود، حتماً جزئیات بیشتری از آن را رسانه‌ای خواهم کرد. قصد دارم پا به حیطه کارگردانی تئاتر بگذارم و امیدوارم فعالیت‌هایم در این عرصه نیز به دل مردم بنشیند.

aftabeyazd.ir
  • 9
  • 4
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش