نوآوران آنلاین، او از سال ۱۳۷۲ تاکنون در بیش از ۴۰ نمایش در سمتهای مختلف فعالیت و جوایز متعدد بازیگری از جشنواره فیلم و تئاتر فجر دریافت کرده است. هاشمی این روزها نمایش «شیرهای خانباباسلطنه» را در مقام نویسنده و کارگردان در سالن شماره دو تئاتر شهرزاد روی صحنه دارد. گلاب آدینه، محمدرضا مالکی، شهرام مسعودی، علیرضا ناصحی، وحید نفر، محمدرضا آزادفرد، مسیح کاظمی، فاطمه حیدریفر، الناز سلیمانی، احسان بیاتفر، مانیا علیجانی، صبا گرگینپور، محمد دائیچین، مهدی پناهی، مبین دودانگی، معین طاهریطاری، صابر گلمحمدی، مونا فرجاد و افشین هاشمی گروه بازیگران این نمایش ۱۲۰ دقیقهای را تشکیل میدهند. همچنین گروه موسیقی «ولشدگان» متشکل از مهران فلاحی، بهزاد حسنزاده و محمد نوبهار بهصورت زنده در این نمایش مینوازند و میخوانند. به بهانه اجرای این نمایش با افشین هاشمی گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
آقای هاشمی خود شما تجربه بازی در نقش سیاه داشتهاید و سال گذشته با نمایش «سهخواهر و دیگران» در نقش فیروز یا «فیرز» بازی کردید. چقدر از سیاهی که در «شیرهای خانباباسلطنه» شاهد هستیم، این موضوع چه میزان کمک کرد تا بازیگرتان شخصیت را با توفیق روی صحنه خلق کند؟
نمایشنامه در سال ۱۳۹۱ و پیش از آنکه در نمایش «سه خواهر و دیگران» بازی کنم نوشته شده است. طبیعتا فیروز؛ ترکیبی از افشین هاشمیِ بازیگر و حمید امجدِ کارگردان است اما سیاهِ گلاب آدینه، در ترکیب با افشین هاشمیِ کارگردان است. فراموش نکنید که گلاب آدینه در سال ۱۳۷۱ «سلطان مار» را کارگردانی کرد که سیاهش فقیهه سلطانی بود؛ یعنی گلاب آدینه در مقام کارگردان یکبار یک سیاه را کارگردانی کرده است و حال بازیگر کارگردانی شده است که خود نقش سیاه را بازی کرده است. ما یک شمایل سیاه سنتی داریم که تکلیفمان با آن روشن است، یک متن داریم که بخشی از پیشنهادها را به بازیگر میدهد، یک بازیگر داریم که هم نمایش سنتی را میشناسد و هم این جنس تئاتر را کارگردانی کرده و هم از قراردادهای این متن دریافت کاملی دارد و هم کارگردانی داریم که به تختحوضی علاقهمند است و خودش تجربه بازی در نقش سیاه را داشته است. سیاه «شیرهای خانباباسلطنه» تلفیق همه اینهاست. بهلحاظ اجرایی کاری بسیار سخت برای خانم آدینه بود اما بهلحاظ دریافت مفاهیمی که بازیگر و کارگردان بهدنبال آن بودند، با هم راحت بودیم.
تمام بازیگران نمایش «شیرهای خانباباسلطنه» از افراد حرفهای تئاتر هستند. اینکه این تعداد بازیگر حرفهای و بدون هیچ هنرجویی در یک نمایش حضور داشته باشند، اتفاقی است که کمتر رخ میدهد. درباره گروهی که دورهم جمع کردید هم بگویید.
ما تئاترمان را به شیوه دورانی کار کردیم که هنوز حضور تهیهکننده بهمعنای اشتباهی که این روزها باب شده است، مرسوم نبود! تا همین چند سال پیش، در تئاتر، پول حرف اول را نمیزد بلکه خود تئاتر بود که اهمیت داشت. من اصلا مخالف درآمدزاییِ تئاتر نیستم و بسیار هم موافقم؛ ولی مخالفم «یهکاری ببندیم تا یهپولی دربیاریم!» از نظر من از این نگاه تئاتر بیرون نمیآید. افراد گروه ما، ریشه در تئاتری دارند که من میشناسم. خود من هم در نمایشهایی که بهعنوان بازیگر با حمید امجد، محمد رحمانیان، محمد رضایی راد و... کار کردهام، نه از دستمزدم پرسیدهام و نه وقتی دستمزدم پرداخت شده است، ناراضی بودهام.منظورم تهیهکنندگان درستِ این حرفه نیست، اما افرادی که بهغلط نام خود را تهیهکننده گذاشتهاند، نوعی بیاعتمادی وارد کردهاند. کمی پیشتر گروهها با همدلی و اعتماد به یکدیگر تئاتر کار میکردند.
شما نقش اصلی نمایشتان را بهصورت نقشپوش انتخاب کردید. در دوران قاجار بهدلیل محدودیتهایی که وجود داشت، بهخصوص زنپوشی بسیار مرسوم بود. شما معکوس عمل کردید و مردپوشی را بهواسطه شخصیت سیاه روی صحنه آوردید. التزام این معکوس عمل کردن چه بود؟
این یک تصمیم تئوریک نبود درست برعکسِ شیرپوشی و زنپوشی که حتی در زمانِ نوشتنِ نمایشنامه، مشخص بود؛ اما جایگزینیِ سیاه زن بهجای مرد، تصمیمی اجباری اما خوش بود. انتخاب بازیگر نقش سیاه، برای من از دو وجه بسیار اهمیت داشت؛ یکی اینکه باید به لحاظِ فیزیکی و توانایی برای نقش مناسب میبود و دیگر اینکه بایست اعتباری میداشت که بشود با فرماندهیِ او، نمایشی با این تعداد بازیگر را بیحمایتِ مالی، در تماشاخانهای خصوصی به صحنه بُرد. در نخستین انتخاب سراغ جواد انصافی ـ که یک سیاهِ سنتیستـ رفتم و یکی از حرفهایترین پاسخها را از او شنیدم. گفت بعد از خواندن نمایشنامه فهمیده است باید عینبهعین متن بیان شود و اینکه تمام حروف و کلمات را کاملاً عین متن ادا کند، برای او کمی دشوار است. درنتیجه سراغ بازیگران مرد دیگری رفتم اما به نتیجه مطلوب نرسیدم. پس تصمیم گرفتم جنسیت را کنار بگذارم و تنها بهدنبال بازیگری بگردم ـ چه زن و چه مرد ـ که بتواند نقش را عالی اجرا کند. در همین لحظه، حمید جوکار، بهشیوه مارلون براندو در پدرخوانده با لبخند گفت «پیشنهادی میدم که نتونی رد کنی... گلاب آدینه!» لحظهای تردید نکردم. ۱۰دقیقه بعد اتفاقی در تئاترشهر گلاب آدینه را دیدم و متن دادم. دو شب بعد، تمرین «شیرهای خانباباسلطنه» آغاز شد!
در نمایشهای آیینیوسنتی شاهد نوعی تکرار هستیم که با استفاده از تمبک، تار و ... انجام میشود. اتفاقی که در «شیرهای خانباباسلطنه» شاهد آن هستیم، استفاده از گروه «ولشدگان» است که بهنوعی کارکرد معمول موسیقی کلاسیک ایرانی را نقیضه کرده است. درباره «ول شدگان» بگویید لطفا.
بهنظر من گروه «ولشدگان» با موسیقی سنتی همان کاری را میکند که نمایشهای تختحوضی یا تعزیه مضحک با محیطِ پیرامونش میکند. بهنوعی هر دو از سنت و آیینی که در پیشینه و گذشته ما ریشه دارد استفاده میکنند. من اعتقاد ندارم نمایش ایرانی فراموششده چون این نوع نمایش پیوسته توسط همنسلان من نوشته و اجرا میشود همانطور که از طریق نسلهای پیشتر هم همین کار را کرده است. البته تعداد این نمایشها نسبت به نمایشهای فرنگی و امروزی کمتر است اما همیشه هست. کنار میرزا عبدالله و آقاحسینقلی و درویشخان و...که در دوران مشروطه و پیشترش کار میکردند، موسیقی مطربی و موسیقی مردمیِ عامیانه هم وجود داشته است که در اعیاد و جشنها استفاده میشده. کسانی مثل شیدا و عارف هم مجالس بزم میرفتند و هم تصنیفهای جدی و حتی سیاسی میساختند و یا آثاری دارند که در میانه میایستد؛ تصانیفی که در زمره موسیقیِ جدی قرار میگیرند اما بسیار مردمی هستند و از این نظر از موسیقیِ مطربی دور نیستند مثلِ تصنیفِ «عقرب زلف کجت» اثر علیاکبر شیدا. یا برخی هزلیات را تصنیفسازهای نامدار دوران مشروطه گفتهاند و ساختهاند.
در دوران بعدی شعرایی همچون ابوالقاسم حالت، پرویز خطیبی و ... اشعار کمیک، هزل و هجو میگفتند و کسانی مثلِ اسماعیل مهرتاش برای آنها آهنگسازی میکرده و ارکسترهایی بسیار خوب اجرایش میکردند. خیلی از آن آثار بهعنوان پیشپردهخوانی حوالیِ دهه بیست توسط عزتالله انتظامی، نصرت کریمی، مجید محسنی و ... اجرا شده است. در دهه چهل و پنجاه در کنار موسیقی جدی، موسیقی کوچهبازاری هم داشتهایم که ترانهخوانهایی مثل جواد یساری، آقاسی، داوود مقامی، سوسن، ایرج مهدیان و ... در فضایی بین موسیقی عربی و موسیقیِ سنتیایرانی و موسیقی مدرن روز قرار میگرفتند. پس از انقلاب بازمانده نگاه طناز به موسیقی در برنامههای مردمی همچون «صبح جمعه با شما» و ... ادامه پیدا کرده است.
همچنین در برخی از برنامههای طنزِ تلویزیون، شوخیهایی با موسیقی فولکلور ایران شده و مثلا روی یک ترانه معروف فولکلور، شعرِ «عمله دسته دسته» را گذاشتند. ارزش گروه موسیقی «ولشدگان» این است که یک گروه موسیقی امروزی، با تکنیک درجهیکِ نوازندگی و سوادِ آکادمیکِ موسیقی که بر ردیفنوازی و گوشهها و فرازوفرودهای موسیقی ایرانی مسلط هستند، با موسیقی شوخی میکنند. در همین نمایش «ولشدگان» مدولاسیونها یا مودگردیهایی دارند که بسیار تکنیکال است. این کار تنها از عهده افرادی برمیآید که بهتماممعنا موسیقی ایرانی را بشناسند. درنتیجه این گروه درستترین انتخاب برای نمایش ما بود.
- 17
- 6