ستاره اسکندری که این روزها فیلم «خانه کاغذی» را روی پرده دارد از نقش خود، علاقه مندی برای بازی در عاشقانه های کلاسیک، شرایط سینما، تلویزیون، تئاتر و چند نکته دیگر می گوید. کارنامه ستاره اسکندری را که وارسی می کنیم، انتخاب هایش غالبا به سمت تئاتر است و در سینما به فیلم هایی بله می گوید که اصولا براساس قواعد گیشه ساخته نشده اند. نمونه تازه اش، فیلم «خانه کاغذی» مهدی صباغ زاده است.
این فیلم فارغ از کیفیت و این که اصلا آن را دوست بداریم یا نه، حرف مهمی مطرح می کند: اهمیت روشنفکری و روشنگری. اسکندری در «خانه کاغذی» یکی از این آدم ها است که البته به خاطر شرایط سخت، جلای وطن کرده و بعد از سال ها بازگشت عشق قدیمی او و امیرعلی (پرویز پرستویی) سر باز می کند. با خانم اسکندری درباره این فیلم، علاقه مندی اش به «خانه کاغذی»، حال و روز سینما، جشنواره فجر، تئاتر، تلویزیونی و چند موضوع دیگر حرف زدیم.
در سال های اخیر عاشقانه هایی که در سینمای ایران به تصویر کشیده می شوند، عمدتا درباره عشق های آدم های میان سال است. عشق کهنه ای که سر باز می کن و زندگی را برای آدم هایی که در وسط یک رابطه هستند، دگرگون می کند. در فیلم «خانه کاغذی» هم شاهد بازگشت یک عشق قدیمی هستیم. فکر می کنید چرا داستان های عاشقانه سینما بیشتر به این سمت رفته اند؟
شاید اگر این سوال را از فیلمنامه نویسان سینما بپرسید بهتر باشد. اما به نظر من وقتی جریان های موجود در اجتماع به یک سمتی می رود، این ها به شکل نیاز در فیلم های سینمایی احساس می شود. شاید این روزها همه نیازمند گذشته ای هستند که با نوعی عشق معنا پیدا می کند. عشق های گذشته باعث حرکت می شد اما دلبستگی های این روزها دیگر آن معنا و مفهوم را ندارد. عشق های گذشته همراه با یک جور دلتنگی است که باعث پویایی بوده، اما در شتاب زدگی این روزها و این سال ها دیگر مفهوم این چنینی خود را از دست داده اند. شاید به این دلیل است که در این روزگار فیلمنامه نویس ها شخصیت های فیلمنامه های خود را در شرایطی قرار می دهند که به عشق های سابق خود بر می گردند.
نقش مینو در فیلمنامه «خانه کاغذی» چه فاکتورهایی داشت که این کاراکتر را پذیرفتید؟
اصولا هر چیزی که به طور مستقیم بیان نشود را دوست دارم. فیلمنامه خانه کاغذی متفاوت بود و بُعد داشت. به این مفهوم که فقط درباره ارتباط یک زن و مرد نبود و همزمان جایگاه اجتماعی ای که این افراد داشتند را هم در بر می گرفت و در قالب یک عاشقانه اتفاقی اجتماعی پیش می آمد. در فیلم های این روزهای سینمای ایران غالبا شرایط آدم ها از نظر جایگاه اجتماعی رصد می شود و یا برعکس آن روابط زن و مرد، عاشق و معشوق، پدر و دختر و... به صورت مستقیم به نمایش در می آید. فیلمنامه این کار برای من بعد داشت و یک احساس درونی باعث یک حرکت بیرونی می شد و این به نظرم خیلی جذاب است.
«خانه کاغذی» به نوعی ادامه ای بر «خانه خلوت» است که جزو بهترین کارهای مهدی صباغ زاده به حساب می آید. با علم به آن این پیشنهاد را پذیرفتید؟
نمی دانم که این کار ادامه «خانه خلوت» است، اما می دانم که هر دوی این فیلم ها در کارنامه آقای صباغ زاده زیر یک آسمان نفس می کشند. من خیلی کوچک بودم وقتی فیلم خانه خلوت را دیدم اما هنوز صحنه هایی از آن در ذهن من مانده. اصولا گرفتار شدن نویسنده در یک چارچوب خانه و در یک انزوا، همیشه ذهن من را مشغول می کند و در خانه کاغذی هم وجود دارد.
به نظر شما «خانه کاغذی» توانسته ادای دینی به روزنامه نگاران کند؟
من گاهی با کلماتی مانند ادای دین مشکل دارم، چون وقتی این طوری می گوییم انگار سفارشی در کار بوده که براساس آن این کار صورت گرفته است. در صورتی که «خانه کاغذی» زندگی یک روزنامه نگار را که سوای جاه طلبی ها در یک جامعه سیاست زده کار می کند، نشان می دهد. من خیلی قاضی خوبی نیستم چون وقتی بخشی از یک کار را برعهده دارم و در آن بازی می کنم، نسبت به آن با عرق خاصی صحبت می کنم. بنابراین باید این سوال را از روزنامه نگاران بپرسید که آیا احساس همذات پنداری دارند یا نه؟ به عنوان کسی که از دور نگاه می کنم این فیلم اتفاق میمون و مبارکی است چون در تمام این سال ها انگار نه انگار که شغل روزنامه نگاری اصلا وجود داشته و کمتر فیلم دیدم که به آن پرداخته شده باشد. این که کیفیت این فیلم در پرداخت به دنیای روزنامه نگاران چه حد کیفیت دارد، واقعا صاحب نظر نیستم.
بعضی ها معتقدند که وقتی فیلمی در جشنواره ملی فجر نشان داده می شود، همه نقدها و حرف ها درباره آن زده می شود و در زمان اکران عمومی از حجم هیجانات کاسته می شود و این به فروش فیلم ضربه می زند. فیلم «خانه کاغذی» در جشنواره سال گذشته اکران نشد و یک نمایش در جشنواره جهانی داشت و بدون هیچ پیش زمینه ای وارد چرخه اکران شد. به نظرتان این بر روی فروش آن تاثیر داشت؟
خوب بودن یا خوب دیده شدن فیلم لزوما به جشنواره بستگی ندارد. درباره عشق های قدیمی پرسیدید، باید بگویم واقعا جشنواره هم جشنواره های قدیم، چون اتفاق هایی که در سال های گذشته می افتاد و می توانست به فروش فیلم ها کمک کند، یک اتفاق کیفی بود که به لحاظ انتخاب ها و داوری می افتاد. در این چند سال اخیر اتفاقات عجیبی در جشنواره ها افتاده که بیش از کارشناسی، به سلیقه نزدیک شده ایم. از منظر مردم و تماشاچی های سینما الان ممکن است با انواع و اقسام سیمرغ ها رو به رو باشیم و چرایی وجود این جوایز برایم پیش می آید که اصلا چرا یک فیلمی بسیار دیده شده ولی وقتی اکران می شود شاید اینقدر جوایز شامل حالش نمی شده. این ضعف ها برای تماشاگران حرفه ای و حتی تماشاگران عادی سینما مشخص شده.
آنها فهمیده اند که لزوما تعداد سیمرغ نشان دهنده کیفیت فیلم نیست. همچنین با واقعیت فیلم ها در بحث فروش مواجهه شده اند که با عواملی که در آن دخیل هستند، دیده شدن یا نشدن در جشنواره واقعا خیلی دور است از بحث فروش؛ وقتی پخش کننده فیلم، تعداد سانس ها و کمدی بودن و نبودن یک کار بیشتر از به تفکر واداشتن یک فیلم در فروشش اهمیت دارد. باید به عقب تر بازگشت و دید الان نیاز جامعه چیست؟ حتی قاعده سوپراستارها هم دیگر صادق نیست چون به کف فروش هم نمی رسند. کلا با دنیای آشفته ای رو به رو هستیم.
چقدر نقش حوادث اخیر را در کاهش فروش فیلم ها موثر می دانید؟
وقتی یک پخش کننده خوب دارید همه چیز مهیا است برای این که اکران موفقی داشته باشید، بعد یک اتفاقی در کشور می افتد که بودن بازیگر تو را بر پرده سینما یا صحنه تئاتر دچار اختلال می کند. وقتی شرایط خاص پیش می آید مخاطب دچار ریزش می شود. وقتی محدوده زمانی تعریف شده برای کار من، اول تا آخر دی ماه است و دقیقا در همان زمان حوادثی در کشور رخ می دهد و آمار فروش تصمیم گیرنده است که کار تو بر پرده بماند یا نه. بنابراین شرایط خیلی پیچیده تر از این حرف ها است که بتوانیم بگوییم الگویی وجود دارد و برای فیلم خوب مختصاتی در نظر بگیریم. اصولا سینمای ما روی امواجی در حرکت است که گاهی پایین می رود و گاهی به بالاترین نقطه خود می رود و هیچ قاعده ای ندارد.
این غیرقابل پیش بینی بودن، شما را به عنوان کسی که در این جامعه سینمایی زندگی و کار می کنید اذیت نمی کند؟ احساس این که هیچ چیزی دست خودتان نیست.
از نظر من در ایران فروش فیلم هیچ ربطی به کیفیت فیلم ندارد. من نه تهیه کننده سینما هستم و نه حتی کارگردان، فقط بازیگر صرف هستم. چه بسیار فیلم هایی که از لحاظ فروش در درجه بسیار بالایی هستند اما از نظر کیفیت واقعا در جایگاه پایینی قرار دارند. رسالتی که من برای سینما قائل هستم این است که فروش هیچ ربطی به کیفیت ندارد. البته نه به این معنی که هر فیلمی که خوب فروش می کند از ارزش برخوردار نیست منظورم برعکس این است. چیزهایی که در سینما از گذشته من را آزار می داد و حالا با گذشت سالیان آن را پذیرفته ام، خیلی پیچیده تر از بحث فروش است. اصلا قبل از ساخت یک فیلم، این که چه کسانی محق هستند که سینما را هدایت می کنند،
چه نوع سیاست گذاری وجود دارد که سینمای ما را از اندیشه دور کرده و به بازار نزدیک کرده است، چه جنس از قهرمان پروری ها توسط دنیای مجازی دارد اتفاق می افتد و... اما فقط به عنوان یک عضو کوچک می ایستم و نگاه می کنم، چه شد که سطح سلیقه ما اینقدر پایین آمده. یادم است در جشنواره های زمان نوجوانی ما وقتی برف بسیار شدیدی در زمستان ها بود، ساعت ها صف جشنواره ها برای دیدن فیلم های رخشان بنی اعتمادها، ناصر تقوایی ها، بهرام بیضایی ها و... شکل می گرفت. بنابراین تهی شدن از اندیشه مشکل خیلی بزرگتر است که سینما با آن درگیر است.
به عنوان بازیگری که در این سال بیشتر در صحنه تئاتر فعال بوده است، این آفت دامن تئاتر را هم گرفته؟
در روزگاری که فساد ما دارد روح همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد، این اتفاق در هر زمینه ای اجتناب ناپذیر است، خواه در سینما و خواه در تئاتر. تئاتر هم دچار اختلال شده است. ما با یک اتفاقاتی پیش رفتیم و مثلا دولت جریان تئاتر خصوصی را به ما واگذار کرد اما در این مسیر تنها بودیم. در صورتی که باید گام به گام با ما پیش می آمد تا این جریان پخته شود. این روزها همه چیز شبیه هم شده. سینما، تئاتر و تلویزیون فرقی ندارد.
در تلویزیون که شاهد سریال هایی هستیم از نظر کمی بسیار بالا و از نظر کیفی نازل. هنوز سریال های دهه های گذشته به عنوان مجموعه های تلویزیونی به یاد همه می آید. برای من این طور تعریف شده که اقتصاد در حال غلبه کردن به هنر است. الان سینما و تئاتر یک بخشی از اقتصاد شده است و این بسیار برای من دردناک است. من برای تخصصی کارکردن در بازیگری بسیار تلاش کردم اما میبینیم که امروز باید مثل یک بیزینس من به همه چیز نگاه کنم.
روزنامه هفت صبح
سارا شمیرانی
- 11
- 6