فیلم «مادری» از فیلمهایی است که به موقع اکران شد، یعنی زمانی اکران شد که چند روز بعدش، روز جهانی زن بود و روز بعد از آن هم در ایران، روز مادر بود. فیلمی زنانه که هم از نامش که مادری است زنانگی فیلم مشخص است و هم از محتوایش. فیلمساز در «مادری» سراغ یک فیلم با لوکیشن شهرستانی رفته است و «مادری» را در شهر مادریاش ساخته است. او اهل یزد است و آنجا را دوست دارد.
به همین خاطر هم هست که همه فیلمهای کوتاهی که پیش از «مادری» نام او را بهعنوان کارگردان بر خود دارند، در یزد تولید شدهاند. توکلی دارای مدرک کارشناسی سینما و کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی است و ساخت بیش از ۳۰ فیلم کوتاه و مستند را در کارنامه کاری خود دارد که برای آنها جوایز معتبر و متعدد داخلی و خارجی دریافت کرده است. نازنین بیاتی، هانیه توسلی، ملیسا ذاکری، مریم بوبانی، آنا زارع، سجاد اسماعیلی و هومن سیدی بازیگران فیلم سینمایی «مادری» هستند که به تهیهکنندگی سیاوش حقیقی در شهر یزد فیلمبرداری شده است.
داستان «مادری» درباره زندگی دو خواهر است که یکی عشقش را رها کرده و دیگری عشقش او را رها کرده است. رقیه توکلی خودش نویسندگی این فیلم را به عهده داشته و سیاوش حقیقی، تهیهکننده «مادری» است. توکلی میگوید: بدش نمیآید در سینمایی که زنانه مینامندش بماند، چراکه او زن است و فیلمهایش هم ناخودآگاه زنانه. کارگردان مادری معتقد است؛ مردهایی که درباره زنان فیلم میسازند، به دلیل اینکه شناخت زیادی نسبت به زنها ندارند، عمدتا در این زمینه نمیتوانند موفق عمل کنند، بنابراین او بهعنوان یک کارگردان زن از اینکه در این سبک از فیلمسازی بماند، هراسی ندارد. «شهروند» بعد از نمایش «مادری» در سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر با کارگردان این فیلم سینمایی گفتوگو کرده است. شرح گفتوگو را در ادامه بخوانید:
معمولا ساخت فیلم اول ساخت است؛ شما هم این سختی را تجربه کردید؟
سخت چیز کمی است، چون همه چیزش در یک کلمه خلاصه میشود. شاید در یک کلمه از لفظ سخت استفاده کنیم، اما روند ساخت نخستین فیلم بلند من چیزی بیش از این کلمه است. پیداکردن سرمایهگذار و تلاشکردنها و نگرانی و اضطرابها که مشکل بود، از طرفی هم کار ما در شهرستان میگذشت و این، استرسها را دوچندان میکرد و فشار کارمان بیشتر شده بود، اما درنهایت خوشحالم که این سختیها را پشتسر گذاشتیم و امیدوارم که فیلم در جشنواره با استقبال مردم روبهرو شود و نظر آنها را جلب کند. من قبل از «مادری»، فیلمهای مستند و کوتاه زیادی ساخته بودم و فوقلیسانس ادبیات نمایشی دارم و به دلیل رزومهای که داشتم، عوامل به من اعتماد میکردند و از این بابت دچار مشکل نشدم.
هنگام نمایش فیلم معمولا بهویژه اگر کارگردان فیلم اولی هم باشید، سخت میگذرد. شما چه احساسی خواهید داشت؟
بینهایت اضطراب دارم، چون تاکنون این حس را تجربه نکردهام و احساس میکنم که اصلا نتوانم در سالن بایستم، البته من سر اکران نخستین فیلم کوتاهم در دانشگاه نیز همین اضطراب را داشتم و ته سالن ایستاده بودم و منتظر واکنش تماشاگران بودم، که خوشبختانه با نظرات مثبتی مواجه شد، این روزها هم همان احساس آن روز به من دست داده است و امیدوارم که پایانش مثل بار اول خوب باشد. باید این موضوع را قبول کنیم که فیلمسازان جوان برای شروع کار مانند من که موضوع کمریسکتری را انتخاب کردم، دست به انتخاب میزنند، موضوعاتی که فکر نکنند قرار است کار عجیب و غریبی انجام دهد. بهشخصه باید فیلمسازی را با اعمال دغدغههای شخصی خودم در آرامش پیش ببرم و فکر میکنم بهترین کار است.
آنطور که از سالهای قبل معروف است، فیلم اولیها، معمولا دچار اشکال میشوند، شما هم بهعنوان کسی که فیلم اولتان را ساختید، از آن مشکلات را داشت؟
البته این بستگی به دید آدمها دارد. به هرحال از نظر من همیشه قدم اول را برداشتن هم قشنگ است و هم سختیهای خاص خودش را دارد، بنابراین شما بهعنوان یک فیلم اولی هم جذابیتها و استرسهای خاصی را تجربه میکنید و هم در کنارش تجربه شروع یک کار جدید میتواند تکرارناشدنی به حساب بیاید. من پیش از ساخت فیلم «مادری»، فیلم کوتاه خیلی زیاد کار کرده بودم و این فیلمها در جشنوارههای مختلف جایزه گرفته بودند و اتفاقات خوبی برایشان افتاده بود.
من آن فیلمهای کوتاه را داشتم و به همین خاطر هم عوامل فیلم به من اعتماد کردند، وارد فیلمم شدند و کارشان را آغاز کردند، اما رزومه من محدود به همین فیلمهای کوتاه بود. وقتی تجربه یک فیلم سینمایی داشته باشید، باعث میشود در کار بعدی وضع بهتری داشته باشید و برای کارهای بعدی هم میتواند اتفاقات خوبی بیفتد. همین ناشناختهبودن یک کارگردان فیلم اولی باعث میشود کار کمی سختتر شود اما امروز من فیلمم را ساختهام و فیلمم در جشنواره فیلم فجر حضور داشته، بنابراین وضع از این به بعد تفاوت بسیاری دارد. البته فیلمهای کوتاهی که پیش از این ساخته بودم، به کمکم آمد.
من پیش از این، در کار سینمایی هیچوقت دستیار کارگردان هم نبودم و نهایتِ وقتی هم که برای یک فیلم کوتاه صرف میکردم، بین ٥ تا ٦ روز بود. این اولینبار بود که همزمان زیاد سر فیلمبرداری بودم، هم بازیگران حرفهای برای فیلمم کار میکردند و هم در شهرستان کار میکردیم. از سوی دیگر، مسائل مالی هم تأثیر خودش را داشت. درست است که همه کارها تهیهکننده دارد، اما وقتی کار اول باشد، ناخودآگاه درگیر مسائل مالی هم میشوید. این درگیری ذهن را پر از تشویش و استرس میکند. با این وجود، از نتیجه کار راضی بودم و پذیرفتهشدن «مادری» در جشنواره هم رضایتم را بیشتر کرد.
اصل و قاعده اقتصاد میگوید پول را جایی سرمایهگذاری کن که بازگشتش تضمین شود. در سینما هم سرمایهگذارها وقتی حاضر به همکاری میشوند که بدانند سرمایهای که هزینه کردهاند، بازخواهد گشت.
این کار طبیعتا برای یک فیلم اولی کار چندان سادهای نیست. با این توضیح شما چطور توانستید سرمایهگذار جذب فیلم «مادری» کنید؟
ظاهرا برای فیلم اولیها چیزی شبیه قانون به وجود آمده که براساس آن، فیلم اولیها باید سرمایه داشته باشند و بعد به سراغ تهیهکننده بروند. من چند سالی بود که با شرکتی در شهر یزد در زمینه کارهای سینمایی، عکاسی و فرهنگی همکاری میکردم. مدیرعامل شرکت از کارهای من خوشش آمده بود و اعلام کرد شرکت حاضر است برای ساخت فیلم به من کمک کند. کمک آنها تبدیل به سرمایهگذاری در این فیلم شد. البته آنها هم آشنایی با فضای فیلمسازی نداشتند و همه اینها دست به دست هم داد که کار سختتر شود.
احتمالا به دلیل وجود همین سرمایهگذار بود که لوکیشن فیلم در شهر یزد بود؟
نه؛ یزد شهر مادری من است و در آنجا زندگی میکنم و همه فیلمهای کوتاهم را در آنجا ساختهام. حسم این است که در تهران همه فیلم میسازند. اگر من در شهر خودم فیلم نسازم، کجا این کار را انجام دهم؟ این برای من خیلی مسأله مهمی بود و خیلی دوست داشتم حتی اگر کوچکترین کاری هم در این زمینه از دستم برمیآید، آن را انجام دهم. اگر قرار است همین چند فیلم رزومه من باشد، دوست دارم در شهر خودم آنها را ساخته باشم و سختیهایش را هم به جان خریدم. عوامل و تجهیزات را به آنجا بردن و آنها را اسکاندادن با درنظر گفتن این موضوع که همه آنها دور از خانوادههایشان هستند، روی فضای کاری تأثیر میگذارد اما من همه اینها را به جان خریدم تا این اتفاق بیفتد. فیلمبرداری ٤٠روز طول کشید.
یکی از سوالات دیگری که احتمالا پیش میآید این است که بعضی بازیگران با یک فیلم اولی کار میکنند؟ دلیلش هم این است که ممکن است فیلمشان دیده نشود. البته این یک قانون کلی نیست اما ممکن است اتفاق بیفتد...
البته حرفتان درست است اما من رزومه خوبی داشتم. تحصیلاتم سینمایی است. کارگردانی سینما خواندهام و فوقلیسانس ادبیات نمایشی دارم. فیلمهای کوتاه زیادی ساخته بودم و فیلمهایم در جشنوارههای مختلف دیده شدند.
جالب است که هر ملاقاتی با بازیگرانم داشتم، آنها آنقدر در مورد من سرچ کرده بودند که وقتی میخواستم در مورد خودم توضیح بدهم، میدیدم آنها خودشان بیشتر از اینها را میدانند. من سرمایههایی در دست خودم داشتم. تلاشهایی که در سالهای اخیر انجام داده بودم، بالاخره به کمکم آمد. از روزی که در سال ٨٣ به تهران آمدم تا سینما بخوانم تا سال ٩٥ که فیلم «مادری» ساخته شد، ١٢سال میگذرد. من در این مدت آهستهآهسته تلاش خودم را انجام دادم، یعنی یک شبه کاری انجام ندادم.
طی این ١٢سال به شیوه خاصی از کارگردانی رسیدهاید؟
مسألهای که هست و باید دربارهاش صحبت کنم، زنانگی است. حسهای زنانه برای من خیلی مهم است و سعی کردم آن را در فیلم نشان بدهم. البته نمیدانم اسمش را میشود سبک خاصی گذاشت یا نه، اما وقتی فیلمهایم را کنار هم میبینند، میگویند خیلی شبیه هم هستند. معلوم است این فیلم «رقیه توکلی» است. در هرحال فضای روحی خودم در فیلمهایم هست. شاید خیلیها این نوع نگاه را نپسندند اما خب روحیه من است و در من وجود دارد.
دغدغه شما در «مادری» چه بود؟ واقعا قصهای که مادری روایت میکند و خودتان هم آن را نوشتهاید، مسأله شماست؟
همانطور که گفتم، ١٢سال پیش که به تهران آمدم، در خانه دانشجویی زندگی کردم؛ با دختران زیادی همخانه و با خانمهای زیادی در ارتباط بودم. ماجراهایی که در اطراف من شکل میگرفت، مربوط به همین زنها بود. ما درباره احساسات حرف میزدیم. اینها کمکم به درگیری ذهنی من مبدل شد. در آخرین فیلمهای کوتاهم دانهبهدانه این موارد را آوردهام، اما ماجرای نوا و گلنار، در واقع ماجرایی بود که دوست داشتم در آن تضاد عشقی و فکری دو خواهر را نشان دهم اما نمیتوانستم در فیلم کوتاه این کار را انجام دهم.
میطلبید در فیلم بلند سینمایی این ماجرا را نشان دهم. من تا امروز فیلمنامه فرد دیگری را کار نکردهام اما اگر هم بخواهم کار کنم، حتما باید دغدغه خودم باشد و باید آن را بازنویسی کنم. یک دغدغه و عشق درون من اتفاق افتاده بود، شاید یک نوع بیقراری و ناآرامی بود. به نظرم تا قبل از این فیلمی تا این حد دخترانه و احساسی نداشتهایم؛ یعنی دختری که تا این حد با احساسات خودش کلنجار میرود. همیشه فکر میکردم اینطور فیلمی بسازم و تلاشم را هم کردم تا به آنچه مدنظرم بود، برسم.
نگاهی به «مادری»
در طول تماشای فیلم «مادری»، ما با شخصیتهایی روبهرو هستیم که نهتنها خوب پرداخته نشدهاند، بلکه اتفاقاتی که برایشان میافتد نیز، به خوبی بیان نشدهاند! از ابتدا با یک معرفی اجمالی، داستان آغاز میشود؛ داستانی که حتی نقطه ابتدای آن و تمرکز اصلی فیلمنامه تا مدتی مشخص نیست و بیننده تنها یکسری از پلانها را میبیند که انگار به هم مربوط هستند و میخواهند ذهن مخاطب را به نتیجهگیریهایی سوق دهند. این مورد تا حدود دقایق ۳۰ یا ۴۰ فیلم حل شده و داستان بالاخره ریتم خود را یافته و روان میشود؛ تا حدود ۱۰دقیقه این ریتم خوب حفظ میشود و دقیقا در همین مواقع، مشکل بعدی فرا رسیده و انسجام فیلم به کل به هم میریزد.
عشقها به هم گره میخورند و حوادث یکی پس از دیگری پیش میآیند. این درحالی است که برخی از این حوادث یا در قصه گنجانده شدهاند و انگار در هماهنگی با سناریوی اصلی نیستند یا منطقی پشت آنها نیست. دیالوگهای فیلم و اتفاقات بیدلیل ناشی از آنها نیز در ذوق بیننده میزنند و انگار همه چیز با دستپاچگی کار شده و اما همه این ماجراها روایت میشوند تا به پایانبندی برسیم که البته انتظارش را از مدتها قبل میکشیدیم. شعارزدگی، - بازهم- اتفاقات بیدلیل و عدم انتقال حس باعث میشود تا این پایانبندی نیز، مانند بسیاری دیگر از ملودرامهایی که میخواهند متفاوت باشند، محکوم به شکست و تا حدی سانتیمانتال باشد.
با وجود تزریق چند شخصیت فرعی برای جذابکردن داستان (خصوصا پسر همسایه یا سجاد) اما، آنها نیز مانند شخصیتهای اصلی به درستی تعریف نشدهاند و شاید حتی حضور بعضی از آنان کاملا غیرضروری باشد. همچنین از ابتداییترین لحظه فیلم تا پایان، دو شخصیت زن اصلی، به هیچگونه تحول یا تغییری نرسیده و همانگونه که وارد داستان شدهاند، پایان مییابند؛ بهطور خلاصه، هیچگونه درگیری شخصیتی در پایانبندی گنجانده نشده است. عنوان فیلم نیز مانند محتوایش شعارگونه است.
در «مادری»، همه برای یکدیگر مادری میکنند؛ نگرانند، «دست خودشان نیست»... البته از تأثیر سکانس پایانی در نامگذاری فیلم نیز نباید غافل شویم؛ خالهای که مادر میشود. «تو مادر خوبی میشوی» هم از همان اواسط فیلم، پایان را تا حدودی لو داده بود! با اینکه سخن پایانی در ذات خود زیباست و تا حدودی انسانی (اگر البته بیمسئولیتی مرد در قصه «مادری» را نادیده بگیریم)؛ اما مخاطب فیلم، باید به چه چیزی متصل شود تا تمامی اتفاقات را با عمق وجود باور کند؟
شخصیتپردازی نادرست و ناقص، عدم رعایت فرم صحیح داستانگویی و زندگی شخصی خالهای که انگار دیگر مهم نیست و فراموش میشود (اگر نامش را فداکاری کاذب و بیدلیل مادر اصلی و در ادامه آن، خاله بچه نگذاریم!)، همه و همه باعث میشوند
تا با وجود تاثیرگذاری متوسط، سپردن مادریِ یک دختربچه به خالهاش درحالی که پدری ضعیف دارد، چیزی جز یک شعار فمنیستی به نظر نیاید. با اینکه در تمام طول مدت فیلم، نویسنده و کارگردان سعی در برقراری مساوات میان زن و مرد داشته، اما درنهایت از شخصیت نامزد و پدر اصلی داستان که کلیدیترین مردان نیز هستند، غافل شده و آنان را به ترتیب، خائن و ضعیف نشان میدهد؛ درحالی که تلاش و دوندگی پدر را در اواسط فیلم برای نگهداشتن زندگی، همسر و دخترش شاهد بودیم.
در متن به وضوح دیده میشود که زنان و مردان یزدی عموما انسانهایی نشان داده شدهاند که در زندگی خصوصی دیگران سرکشی میکنند، پشت غریبهها را خالی میکنند، زیر قول خود میزنند، دروغ میگویند و... اگر لوکیشن و مردم این فیلم نیز تهران بودند، با تعمیم این موارد به جامعه، میتوانستیم حتی به این قضیه برسیم که «مادری» علاوه بر سناریوی خود، درحال آسیبشناسی اجتماعی نیز هست؛ ولی نبودن این موارد در شخصیتهای مهاجر تهرانی و همه آنها در برابر اخلاقیات مردم یزد. گرچه فیلمبرداری در یزد، در برخی موارد جزیی به کمک فیلم آمده و معماری سنتی آن باعث تلطیف فضا میشود، اما بیانات ضدیزدی فیلم آنقدری هستند که باعث شوند شعارهای فیلم از قبل هم بیشتر شود.
فیلمنامه و متن «مادری» اشکالاتی دارند که در میان- حتی- فیلم اولیها نیز، کمتر شاهد آنها هستیم. عدم رعایت ساختار و انسجام متن، زیادهگویی و شعارزدگی و پرداخت ضعیف و سطحینگری به حوادث و کاراکترها ازجمله موارد کلیدی هستند که متن «مادری» فاقد آنهاست. همچنین دیدهشدن تعداد زیادی پلان کاملا بیمحتوا در میان فیلم، مادری را از ریتم خارج میسازد. به دلیل ضعف متن، هیچیک از بازیگران نتوانستهاند نقشهای خود را شناخته و اجراهایی قابل قبول ارایه دهند. با مقایسه بازی «هانیه توسلی» در مادری و «بنبست وثوق» میبینیم که خودِ توسلی قادر به خلق موقعیتهایی جذاب با نشاندادن میمیکهای خوب و اکت نسبتا خوب است؛
درنتیجه آنچه شاید باعث درخشش او در بنبست وثوق و بازی بسیار بد و مصنوعی وی در مادری شده، شکستخوردن فیلمنامه در خلق شخصیتباورپذیر باشد. تصاویر اما گاهی خوب درآمده و زاویه و عمق نماها در لحظاتی از فیلم جذاب هستند. «هایده صفییاری» نیز کار تدوین را به خوبی انجام داده است. نکتهای که شخص بنده را به فکر وا داشته، این است که چرا چنین فیلمنامهای که متنش اضافی است، به یک فیلم بلند ٩٠دقیقهای تبدیل شده درحالی که شاید بهعنوان یک فیلم کوتاه ٣٠دقیقهای، میتوانست به اثری قابل قبول یا حتی عالی تبدیل شود! در نهایت، با سخنی از آلفرد هیچکاک، فیلمساز مؤلف آمریکایی، متن را به پایان میرسانم: «برای ساختن یک فیلم عالی به سه چیز نیاز داری: فیلمنامه، فیلمنامه، فیلمنامه.»
رضا جمالی
- 14
- 1